02-13-2013, 03:22 PM
محمد بر ضد شریک داشتن الله روضه میخواند، در حالی که در همان زمان، به روشی که آنها به طور منطقی و عملی ناچار قابل جداسازی نیستند، خویش را چون شریک الله میپنداشت.
خودشیفتگان پشت آرمانهای دروغین خویش پنهان هستند. آلمانها برای هیتلر جنگ را بر پا نکردند. آنها برای آرمانی که هیتلر به آنها خورانده بود، جنگیدند.
دکتر وکنین مینویسد: «خودشیفته برای دست پیدا کردن به اندوخته خودشیفتگی هر چیزی را به کار میگیرد. اگر خدا، دین، کلیسا، باور، و سازمانیافتگی دینی بتواند برای آنها اندوخته خودشیفتگی را فراهم کند، آنها پارسا میشود. اگر دین نتواند چنین کاری کند، آنها دین را رها میکنند.»(14)
اسلام ابزار محمد برای برتری یافتن بود. امروزه مسلمانان اسلام را برای واژگون ساختن دولتها به کار میگیرند. اسلام یک ابزار سیاسی است. مسلمانان چون موم در دستان آن رهبرانی که به اسلام تظاهر میکنند، هستند. میرزا ملکم خان (1908-1831 میلادی) یک ارمنی مسلمان شده که همراه با جمالالدین افغانی (نهضت) «نوزایی اسلامی» را بر پا ساخته، یک شعار بی همتا و بدبینانه داشت: «به مسلمانان بگو چیزی در قرآن هست، و آنها برای تو خواهند مرد.»(14)
ماترک خودشیفته
خودشیفته میخواهد میراثی بر جا گذارد. در بستر مرگ، محمد، از پیروان خویش خواست که جهاد خودشان را پی گیری کنند. چنگیزخان در بستر مرگ دستور همانندی به پسران خودش داد. چنگیزخان گفت که دوست دارد جهان را بگیرد، ولی چون نمیتواند، آنها باید آرزوی وی را برآورده سازند. برای خودشیفته، ماترک و میراث ارزشمند است. برای آنها زندگیهایی که نابود میشود، ارزشی ندارد. میخواهند به یاد آورده شوند. آن چه آنها را میترساند، فراموش شدن است.
در سن 51 سالگی هیتلر از یک تومور در دست چپ خویش آگاه گشت. بیشتر زمانها آن را پنهان مینمود. همان گونه بیماری پیشرفت میکرد، از حاضر شدن در پیش مردم پرهیز میکرد. او دریافته بود که مرگش نزدیک است. به جای این که دیوانگی خودش را به پایان برساند، استوارتر میشد. او یورشها را با حالتی از فوریت از سر میگرفت، میدانست که با زمان در حال مسابقه است.
اسلام تنها یک دین نیست. در بنیاد آن، گونه ای ایدئولوژی برای چیرگی بر جهان است. بخش دینی آن یک روکش پر زرق و برق فریب دهنده است. سیمای راز آمیز اسلام از سوی پژوهش گران و فیلسوفان مسلمان بعدی کسانی که از واژه های نابخردانه قرآن تفسیرهای پر راز و رمزی نمودند، اختراع گشت. آنها دین را بر پایه گرایش خویش ریخت دادند. با گذشت زمان، این تفسیرها لاک و مهر دیرینگی و اعتبار را به ارث برد. بدون این تفسیرها، قرآن یک کتاب نابخردانه بدون موضوعی ویژه است. سلفی/وهابیها مسلمانانی هستند که هر گونه تفسیر را رد میکنند. آنها قرآن را از روی معنای واژهها پیروی میکنند. با این حال جهاد و تروریسم را ترویج میدهند.
اسلام یک آیین سیاسی است. تنها هدف آنان جهان گشایی است. اسلام نه با دینهای دیگر بلکه باید با نازیسم و کمونیسم مقایسه گردد. اگر ما گمان کنیم که دینها چون فلسفه زندگی، برای پیش بردن نیروهای بالقوه آن، برای پالایش روح، برای برانگیختن معنویت، برای یکی نمودن دلها و روشن ساختن اندیشه، میخواهند انسان را آموزش دهند، اسلام در این آزمایش تشخیص، به سختی شکست میخورد.
هدف خودشیفته مطرح شدن است. میخواهد در یاد مردم باشد. نگران این نیست که به بدی یا به خوبی یاد شود. برای او، تفاوتی میان بد و خوب نیست. تنها چیزی که میخواهد بر جا گذاری میراث و ماترک است. از این دیدگاه، هیتلر، استالین، چارلز منسن و جیم جونز کامیاب شدند. آنها ماترکی برجا گذاشته و در یادها خواهند ماند. هم چنین محمد نیز کامیاب شد. حتا زمانی که آیین وی فراموش گشته و در خرابه های تاریخ رها شود، او به عنوان پرنفوذترین شخصی که زندگی کرده بر جا میماند. این گفته، گزافه گویی نیست. در واقع، متناقض با گفته مسیح در کتاب یوحنا 14:30، محمد چون رییس این جهان است.
خودشیفتگان پشت آرمانهای دروغین خویش پنهان هستند. آلمانها برای هیتلر جنگ را بر پا نکردند. آنها برای آرمانی که هیتلر به آنها خورانده بود، جنگیدند.
دکتر وکنین مینویسد: «خودشیفته برای دست پیدا کردن به اندوخته خودشیفتگی هر چیزی را به کار میگیرد. اگر خدا، دین، کلیسا، باور، و سازمانیافتگی دینی بتواند برای آنها اندوخته خودشیفتگی را فراهم کند، آنها پارسا میشود. اگر دین نتواند چنین کاری کند، آنها دین را رها میکنند.»(14)
اسلام ابزار محمد برای برتری یافتن بود. امروزه مسلمانان اسلام را برای واژگون ساختن دولتها به کار میگیرند. اسلام یک ابزار سیاسی است. مسلمانان چون موم در دستان آن رهبرانی که به اسلام تظاهر میکنند، هستند. میرزا ملکم خان (1908-1831 میلادی) یک ارمنی مسلمان شده که همراه با جمالالدین افغانی (نهضت) «نوزایی اسلامی» را بر پا ساخته، یک شعار بی همتا و بدبینانه داشت: «به مسلمانان بگو چیزی در قرآن هست، و آنها برای تو خواهند مرد.»(14)
ماترک خودشیفته
خودشیفته میخواهد میراثی بر جا گذارد. در بستر مرگ، محمد، از پیروان خویش خواست که جهاد خودشان را پی گیری کنند. چنگیزخان در بستر مرگ دستور همانندی به پسران خودش داد. چنگیزخان گفت که دوست دارد جهان را بگیرد، ولی چون نمیتواند، آنها باید آرزوی وی را برآورده سازند. برای خودشیفته، ماترک و میراث ارزشمند است. برای آنها زندگیهایی که نابود میشود، ارزشی ندارد. میخواهند به یاد آورده شوند. آن چه آنها را میترساند، فراموش شدن است.
در سن 51 سالگی هیتلر از یک تومور در دست چپ خویش آگاه گشت. بیشتر زمانها آن را پنهان مینمود. همان گونه بیماری پیشرفت میکرد، از حاضر شدن در پیش مردم پرهیز میکرد. او دریافته بود که مرگش نزدیک است. به جای این که دیوانگی خودش را به پایان برساند، استوارتر میشد. او یورشها را با حالتی از فوریت از سر میگرفت، میدانست که با زمان در حال مسابقه است.
اسلام تنها یک دین نیست. در بنیاد آن، گونه ای ایدئولوژی برای چیرگی بر جهان است. بخش دینی آن یک روکش پر زرق و برق فریب دهنده است. سیمای راز آمیز اسلام از سوی پژوهش گران و فیلسوفان مسلمان بعدی کسانی که از واژه های نابخردانه قرآن تفسیرهای پر راز و رمزی نمودند، اختراع گشت. آنها دین را بر پایه گرایش خویش ریخت دادند. با گذشت زمان، این تفسیرها لاک و مهر دیرینگی و اعتبار را به ارث برد. بدون این تفسیرها، قرآن یک کتاب نابخردانه بدون موضوعی ویژه است. سلفی/وهابیها مسلمانانی هستند که هر گونه تفسیر را رد میکنند. آنها قرآن را از روی معنای واژهها پیروی میکنند. با این حال جهاد و تروریسم را ترویج میدهند.
اسلام یک آیین سیاسی است. تنها هدف آنان جهان گشایی است. اسلام نه با دینهای دیگر بلکه باید با نازیسم و کمونیسم مقایسه گردد. اگر ما گمان کنیم که دینها چون فلسفه زندگی، برای پیش بردن نیروهای بالقوه آن، برای پالایش روح، برای برانگیختن معنویت، برای یکی نمودن دلها و روشن ساختن اندیشه، میخواهند انسان را آموزش دهند، اسلام در این آزمایش تشخیص، به سختی شکست میخورد.
هدف خودشیفته مطرح شدن است. میخواهد در یاد مردم باشد. نگران این نیست که به بدی یا به خوبی یاد شود. برای او، تفاوتی میان بد و خوب نیست. تنها چیزی که میخواهد بر جا گذاری میراث و ماترک است. از این دیدگاه، هیتلر، استالین، چارلز منسن و جیم جونز کامیاب شدند. آنها ماترکی برجا گذاشته و در یادها خواهند ماند. هم چنین محمد نیز کامیاب شد. حتا زمانی که آیین وی فراموش گشته و در خرابه های تاریخ رها شود، او به عنوان پرنفوذترین شخصی که زندگی کرده بر جا میماند. این گفته، گزافه گویی نیست. در واقع، متناقض با گفته مسیح در کتاب یوحنا 14:30، محمد چون رییس این جهان است.