تاریخ را رها کنید. به درون خود، به بینش خود، به تجربه های خود رجوع کنید.
تاریخ اعتبار مطلق ندارد. اعتبار آن از مطلق بودن بسیار دور است. اما البته برای آموختن و زیرک شدن و درس عبرت خوب است (چون بخشهای زیادی از آن هم کم و بیش و در کل بیشتر صحیح است)، ولی نباید آن را مطلق فرض کرد. تاریخ براحتی ممکن است ناقص باشد، در زمان و مکان و شرایط ما قابل تفسیر و درک صحیحی نباشد، جعلی باشد، اشتباه شده باشد، اسرار و حلقه های مفقوده ای در میان باشند.
من خیلی وقتها از واقعیت و علت تمام پدیده های حتی یک روز زندگی روزمرهء خویش بطور کامل و دقیق و مطمئنی نمیتوانم مطلع باشم، آنوقت چطور روایت تاریخ توسط دیگر انسانها را به تمامی و بصورت مطلق صحیح فرض کنم؟
آدمی میتواند معنویت را وجدان و تجربه کند. میتواند در اسناد تاریخی هم به دنبال رد پای آنها بگردد، ولی مجبور نیست و دلیلی ندارد لزوما همهء آنها را باور کند و پذیرد و پیرو باشد. همچنان که من میگویم از جملات و آموزه هایی در قرآن و ادیان نیز الهام گرفته ام، اما اینطور نیست که به تمامی باورمند و پیرو همه چیز آنها باشم.
من تفاوت عجیب تفسیرها را دیده ام. دیده ام که چگونه یک بودای واقعی، گفتارهای مقدس بودایی را تفسیر کرد، به گونه ای که هیچکس تاکنون بدان پی نبرده بود، ولی واضحا درست بود. این تفاوت کسی است که براستی خود راهی را رفته است. مثل اینکه یک استاد واقعی هنرهای رزمی از هنرهای رزمی و واقعیت و قابلیت های آن صحبت کند، و مقایسه کنید با فردی که فقط دانش تئوریک در زمینهء هنرهای رزمی دارد و خودش رزمی کار نیست.
حتی میگویند قرآن ظاهری دارد و هفت باطن. شاید براستی اینطور باشد. کسی چه میداند!