Ouroboros نوشته: زن سنتی محدود و منحصر به دستگاه تولید مثل جنسی خود نیست همانطورکه مرد سنتی در شمار زنانی که به رخت خواب برده خلاصه نمیشود. قالب سنت چنان فضیلت آفرین است که در آن حتی زن نیز می تواند از طریق پایبندی به عفت و پاکدامنی، به تصویری که مرد از او می پسندد، یعنی مادری فداکار، همسری وفادار، معشوقی دلبر و دختری دلدار برسد. اینها در سیستمی که زنان از سوی مادرانشان و نیز جذابترین مردان، جامعه، فرهنگ، قدرت، مذهب و ... تشویق به چنین بودن میشوند نه اوهام ِ بیمار و ناکارآمد مردانی که میکوشند وانمود بکنند لاشهی متعفن معبد مقدس است، که تلاشیست عینی برای ساختن معبدی مقدس از لاشهای متعفن با نسخهای که کارآمدی آن برای این منظور به اثبات رسیده.
زن مدرن است که چیزی برای ارائه ندارد، زن فاقد فضیلت. متعهد شدن، عشق ورزیدن، یا انجام هر عملی برای این زن ضرر و زیان است چون ارزش هزینهای بیش از انرژی که برای مخزنی از او کافیست را ندارد. چون لاشی و آسان است، چون «رها» و لذتپرست و «برابر» است. مردی که آنچه من به رایگان ابتیاع کردهام را به بهایی گزاف میخرد بازنده است و احساس بازندگی می کند و همچون یک بازنده با او برخورد میشود نه چون زنی که گرفته از زیبایی بی/کمبهره است، بلکه چون زنی که گرفته از فضیلت بیبهره است.
شما به اشتباه گمان میکنید که انتظاری بیش از زیبایی از زنان داشتن منحصر به خودتان است و دیگر مردان از مادر فرزندشان بجز گیس بلند و پستان بزرگ و کون تپل انتظار دیگری ندارند، این یا عاقبت منزوی بودن تا سرحد عدم برخورد با هر مرد دیگری در جهان است، یا برآمده از آدم حساب نکردن آنها تا اندازهای که بخواهید کوچکترین توجه و عنایتی به رفتارشان نشان بدهید. اگرنه ما می دانیم مردانی که زن را دقیقا چنان که هست میبینند و از او فقط آنچه که دارد را طلب میکنند چه مایه موجوداتی خارقالعاده و خاص هستند. من هنوز یک مرد ندیده ام که زن را چنانکه هست بپذیرد، و تلاش نکند از طریق ستایش یا تحکم او را تبدیل به چیزی که می خواهد نکند.
سنت اسلامی با پنهان کردن لاشه ی متعفن(به معنی تحت الفظی و استعاری هر دو)، به ما این امکان را می داد که به جسم نجس تقدس روحانی بدهیم و چیزی را که نیست ببینیم و به آن مومن بمانیم، زن را وا میداشت که خود را با توهم مرد بتا از زن مطابقت بدهد و مرد را وا میداشت تا خود را با توهم زن از مرد قوی ... این فراتر است از پنهان کردن واقعیت، که تنها امیدواری شما در زندگی پایبندی جنون آمیز و خودویرانگر به آنست، این تغییر واقعیت است.
پس نه، شما در طلب بیشتر از زنان داشتن تنها نیستید، حتی مرد اخته فمینیست با بت سازی از زن می کوشد استاندارد رفتاری مشخصی را بر او تحمیل بکند و از او چیزی بسازد که هرگز نبوده و نمی تواند باشد، حتی این مردان باز در حال دیکته کردن نقشی مصنوعی و غیرطبیعی به او هستند. هم مرد چیزی فراتر از کُس از زن میخواهد و هم زن چیزی بیشتر از کارت اعتباری از مرد.
زیبایی مهم است اما در جای دیگری و در ارتباط با موضوع دیگری. مسئله سر بهایی نیست که شما حاضرید برای یک زن بپردازید مسئله سر ارزش عینی اوست. تعهد یک دختر ۸ از ۱۰ که علاوه بر ۸ از ۱۰ بودن عفیف، پاکدامن، باکره، شرمگین و آشنا به جایگاه خود است، خیاطی و آشپزی بلد است، بچهداری را دوست دارد، فداکار است، صبور است و مظلوم است از منظری عینی بسیار ارزشمندتر است از تعهد یک دختری که فقط ۸ از ۱۰ است، فارغ از اینکه آیا شما برای او بهای بیشتری میپردازید یا نه.
از این بهتر نمیتوانستید جک بگویید!
من این بخش از نوشتهی شما را کوت میگیرم و یافتن ربط نوشتههایم به دیگر گفتههایتان
را به عهدهی خودتان میگذارم.
زنان را همیشه همان یک معیار است که میسنجد و شما نمیتوانید خودتان در این مورد
به آن راه بزنید. شما بهتر از من میدانید که آنچه از فضیلت زنانه نام میبرید همگی کیفیاتی هستند
که بیرون از زن رخ میدهند: در ذهن ِ مرد! تنها زیبایی زن است که عینیت مییابد. وفاداری، نجابت
حیاء و ... همگی مواردی هستند که مرد از زن میخواهد، نه عناصری ذاتی از زن. همهی آنچه از
جامعهی مردسالار میشناسیم، تحمیل همینهاست به زن از سوی مرد بر اساس همان فضایلی که در
دنیای سنتی مرد در ارتباط با دیگران(دیگر مردان) از آنها انتظار داشت. به همین خاطر است که زن
همیشهی تاریخ در برابر خرج ِ اینها انتظار مبالغ بالایی از داشتههای مرد را داشت. مرد ِ سنتی در برابر
آنها خرج میکرد، چون آنها را امتیازی میشمرد که زن میداد؛ در مقابل مردان اما در صورت نداشتن اینها
انتظار داشت از سوی جامعه تنبیه شوند.
نقش همسر برای مرد بسیار متفاوت است تا نقش مادر برای فرزند. مادر همانقدر نقش غیرقابل جایگزینی
را برای فرزند بازی میکند که فرزند برای مادر. آنچه شما فضیلت ِ مادرانه میخوانیدش، فضیلت نیست،
چون بخشی از طبیعت ِ مادرانه است. فضیلت آنچیزیست که بتواند تمایز ایجاد بکند، همانطور که رذیلت.
کسی مادر بهتری از مادر خودش نمیشناسد، همانطور که هیچ کس نمیتواند جای فرزند ِ مادر را پر بکند.
زن برای مرد اما سراسر آبجکت جنسیست، همهی آنچه مرد از زن میبیند، برساختههای فرآوریشدهی
همین امر است. واقعا من باید اینها را توضیح بدهم؟! بفرمائید چندهمسری را برای ما در جامعهی سنتی
توجیه بکنید!
اگر براستی فضیلت ِ زنانه وجود داشتهاند و اکنون از دسترفتهاند، باید پرسید که چرا همچنان مردان برای
زنان، برای فاحشههای مدرن، برای لاشیهای خیابانی هم حاضرند کلون کلون سکهی طلا خرج بکنند؟ اگر
این پرسش را نادرست بدانید به این خاطر که مرد مدرن نیز خالی از فضیلت شده، و این باعث بیارتباط شدن
ِ نگاه ِ مرد مدرن و مرد سنتی و معالفارق شدنِ قیاس من میشود، کاملا برخطا هستید، چرا که این مرد ِ مدرن است که زن
را به تبدیل به ایزدی اهورایی کرده نشسته بر قلهها، وگرنه مرد سنتی در 18 سالگی، خواسته یا ناخواسته
ازدواج میکرده (دختر 13 ساله و نه سالهی محمد ، یا مادربزرگ ِ 14 سالهی من برای پدربزرگم،چه فضیلتی داشته؟!)
نه آنکه تا 40 سالگی در پی SoulMate کذایی ِخود بگردد! این به این خاطر نیست که او در میان دخترانِ
دیگر فضیلت نمییابد، یه این خاطر است که او دیگر آنقدر فضیلت میطلبد که مریم مقدس باکره هم از خرجاش
ناتوان است.
گذشته از اینها، تشریف بیاورید دستتان را بدهید به من تا یکسر ببرمتان در کورهدهاتهای ایران که هنوز
رسانهای مثل تلویزیون هم به آنجاها راه نیافتهاند و ببینید که مرد سنتیای که آنجا هست، تمام ِ فضیلت
های دختر همدهاتی خود را به دختر دماغعملکردهی کونپفکردهی فاحشهی شهریشده میفروشد که هیچ
حاضر است تمامِ دار و ندار ِ خود را نیز برایش خرج بکند. در ایران اگر زندگی میکنید و هر از گاهی از خانه
اگر بیرون بیایید، میبینید که مرد ِ سنتی شما، آن بیرون چطور برای پیردختر ِ 35 سالهای که به همهی شهر
کس داده و شهره است، خودکشی میکند و فضیلت ِ کذایی ِ شما جایی به خاطرش میآید
که میبیند همسایهاش کلید خانهاش را دارد! رد ِ همین دخترهایی که الان زیر شما میخوابند را تا
یکی دو سال ِ دیگر بگیرید، ببینید که با چه کسی ازدواج کردهاند.
دست بردار امیر!
من متوجه هستم که برای بازشناسی جامعهی امروزی، نیاز است که سابقهی تاریخی جوامع انسانی
را واکاوی بکنیم. اما آخر این چیزهایی که شما میگویید منطبق بر کدام مشاهدهی تاریخیست؟ آنچه
ما از اخلاق میشناسیم(نه آنچه کانت و اسپینوزا میکوشیدند درون ِ غار ِ خویش بیافرینند) تماما ابزاری
بوده متناسب با دینامیزم ِ جامعه برای شکل دادن به تعاملات ِ انسانی و ایجاد هماهنگی و برقراری پروتکلهایی
برای همزیستی. جهانِ سنتی اگر سیستم اخلاقی سنتی داشت، به این خاطر نبود که آن بهترین بوده، به
این خاطر بوده که مناسب ِ همان عصر تاریخی بوده، در جهان مدرن ما نیاز به سیستم ِ اخلاقی متناسب با
آن نیاز داریم که همان کارکرد را داشته باشد در قامت و شکلی نو. اینکه اخلاق ابزار بوده نه غائت، موضوع بسیار
مهمیست. ما اخلاق نمیخواهیم که به آن مفتخر باشیم و از آن اسطوره بسازیم، بلکه آن را میخواهیم
چون به آن نیاز داریم تا کنار هم بتوانیم زندگی بکنیم. پس اخلاق در همان کانتکست تاریخی قابل بررسی است.
واقعگرایی حکم میدهد که ما از تحلیل تاریخی جوامع، به نتیجهای برسیم برای به کاربردن در جهانی که اکنون
در آن هستیم، نه مسخ ِ جهان به اعصار گذشته! ما هزاران سال تجربهی تاریخی ِ پرخون و دهشتناک را پشت ِ
سر نگذاشتهایم که امروز وسط ِ شهر 800 یهودی را به صف گردن بزنند و ما هم تخمه بشکنیم و صلوات بفرستیم.
با دلزدگی از عصر مدرن، بازخوانی کردن ِ تاریخ خود یک Bias قوی است و انحرافآلود. این است که اگر پس از
مرثیه سردادن بر سر «آنچه از دست دادهایم»، به زمین سفت بازگشتید، بیایید بنشینیم و فکر بکنیم در جهان ِ امروز
جهانی که در عرض 200 سال به اندازهی 20000 سال پیشرفت تکنولوژیک ِ غیرقابلبازگشت داشته، جهانی
که ابرشهرهای چند میلیونی در آن سربرآوردهاند و جهانی که دو جنگ ِ جهانی را پشت ِ سر گذاشته،
چه باید بکنیم؟
آنچه شما از خطکشی و گروهبندی میگویید و کارکردی که داشته و دارند براستی مضحک است! آنقدر
که مسلمان از مسلمان، مسیحی از مسیحی، یهودی از یهودی کشته ، کفار نکشتهاند آنقدر که
شاه شاهزاده کشته، آنقدر که شاهزاده شاه کشته، آنقدر که حکومتی حکومتی کشته، دیگران از دیگران
نکشتهاند! آخر چگونه میتوانید تاریخ را اینقدر کودکانه و یکسویه تاویل بکنید؟
خطرناکترین ایده اتفاقا همین گروهبندیهای انتزاعی و ایدهئولوژیک میان ِ انسانها است و وحشتناکترین
جنایات ِ تاریخ در اثر پایبندی به همین ایدهی خوفناک رخ داده. برای ایجاد ِ همبستگی میان ِ انسانها
نیازی نیست آنها را در گروههای مختلف حتما روبروی هم قرار دهیم! جوامع انسانی مهرههای بازی شترنگ نیستند.
بررسی روند تاریخی جوامع و رخدادهای سرنوشتساز نشان میدهد که پس از 300 سال بندگی
بندگی آرام (احتمالا همانطور که ایرانیان در حال حاضر به آرامی در اوین بندگی بجا میآورند) یک نفری پیدا شده از خودش
پرسیده که چرا باید برادرم بر پشتاش شلاق بخورد و درد بکشد؟ چرا همسر من به زور از من گرفته شود
و زیر فلان آخوند برود؟ چرا خانوادهی من یکسال روی زمین زحمت بکشد و ارباب ِ مفتخور بیاید نصف محصول
را آخر سال با خودش ببرد؟ در ابتدا ترس از این بوده که نکند او تنهاست؟ نکند کسی مثل ِ او این را ظلم نداند؟
سکه جایی برگشته که او فهمیده بسیاری کسان دیگر در سراسر جهان مثل او فکر میکنند و او تنها نیست!
اگر این پرسش نامشروع بوده، نادرست بوده، مخرب بوده یا هرچیز دیگر، اما به هر حال اجتنابناپذیر بوده. بالاخره
دیر یا زود کسی همچین چیزی را از خود میپرسید. نقطهی آغازین عقلعقلانیتبخشی اجتماعی-سیاسی نیز همین پرسش
بوده است. از همین جا بوده که آدمیان دیگر تنها خواستار به زیر کشیدن شاه نبودهاند، بلکه تخت ِ شاهی را بزیر کشیدند.
Ouroboros نوشته: برای چه چیز حاضرید از جانتان بگذرید؟
برای خانوادهام، بهترین دوستانام، نجات دادن ِ بخشی بزرگ از انسانهای در خطر و ...
تحلیلتان هم اشتباه است، تنها دارایی انسان مدرن جان ِ او نیست، زندگی
اوست! چه بهتر که بیضهی اسلام نباشد!
Ouroboros نوشته: یک سوال شخصی مرتبط از شما:
امیر تو نمیدانی که ما از بهترین زنهای جامعهی خود یک فاحشهی به تمام معنا میسازیم؟ کدامین
زن با دانستن ِکاری که ما با او میکنیم حاضر است با ما بیاید در خانه؟ کی او میتواند با حقیقتی که
رخ داده کنار بیاید؟
شما به عنوان ِ آدمی باهوش تصور بکنید در جامعهای اربابرعیتی هستید و یک روز میبینید نوکرهای ارباب
پدرتان را در حیاط خانهی خودتان فلک بستهاند. برای شما دو امکان وجود دارد:
-واگذار کردن ِ ارباب به خدا
- برقراری روندی قانونی برای تنبیه او و تلاش برای اینکه فرزندان ِ خودتان همچین صحنهای را هرگز نبینند
کدام را برمیگزینید؟
خب به همین سادگی انسان پرسشگر میشود! حرفهای شما در موارد زیادی شاید درست باشند،
اشتباهتان اما این است که فکر نمیکنید که هتا در صورت درستی هم ،دیگر ابدا به کار نمیآیند!
در همان جامعهی سنتی هم بکار ِ نگهداشت ِ وضع موجود نمیآمد. چرا که همانطور که گفتم جامعه است
که اخلاق را میسازد، نه تاریخ!