undead_knight نوشته: بیشتر جنبه پرسشی داره تا چالشی:رضا شاه به قانون اساسی مشروطه وفادار بود و اصلا شاه شدنش بر اساس قانون بود؟
در این مورد میخواستم در همون پست قبلی بنویسم ولی یادم رفت!
رضاشاه هم تا آخرین لحظات به سیستم وفادار بود. رضاخان چه در زمان فرماندهی قشون قزاق چه در زمان وزارت جنگ و چه در زمان نخست وزیری خودش وفادار به پادشاه و قانون بود. وقتی رضاخان به وزارت جنگ رسید 3،4 نخست وزیر یکی پس از دیگری در مدت کوتاهی تعویض شدند. همه اینها به خاطر ناسازگاری با وزیر جنگ متودیک و سختگیری مثل رضاخان اتفاق افتاد. رضاخان با کمترین مسامحه و سستی برخورد میکرد. همین روحیه منظم و قانون مدار او بود که باعث شد به قشون ورشکسته قزاق نظم و انضباط بده شورش ها و قائله های جای جای ایران رو ساکت کنه و در نهایت به حکومت مرکزی معنی ببخشه.
مثلن علی دشتی در کتاب 55 خاطره ای نوشته که رضاخان سردار سپه در قامت وزیر جنگ قصد خرید اسلحه از فرانسه داشت ولی بهش خبر میدن که بر طبق معاهده ای فرانسه به ایران اسلحه نمیفروشه. رضاخان صورت معاهده رو از وزارت خارجه طلب میکنه که معلوم میشه نسخه ای از اون در ایران وجود نداره. قضیه این بوده که یکی از شاهزادگان که وزیر خارجه بوده در سفری به اروپا این معاهده رو امضا کرده ولی تحویل وزارت خارجه نداده. رضاخان عصبانی میشه و میگه اگر روزی قدرتش رو داشته باشم نخستین کاری که میکنم سر و سامان دادن به وزارت خارجه است.
این بی اعتمادی به دستگاه قاجار معلوم نیست از چه زمانی در رضاخان شروع شد. ولی از وقتی که بیشتر به مسائل سیاسی پرداخت یعنی وقتی که نخست وزیر کشور شد پی به این آشفتگی و ناکارامدی برد. به هر حال رضاخان در زمان نخست وزیری هتا به فکر تاسیس جمهوریت هم افتاد که البته با مخالفت تقریبن تمامی فعالان سیاسی به خصوص روحانیونی مثل حاج آقا طهرانی و اصفهانی و اینها واقع شد. هتا موافقت احمدشاه با نخست وزیری او مشروط به این بود که بی درنگ اسباب و وسایل سفرش به اروپا فراهم بشه و خود رضاخان نخست وزیر برای بدرقه او بره! طبیعیه که فرد مصمم و مثبت اندیش و جدی ای مثل رضاخان باید به فکر ویران کردن این دستگاه بی عرضه و نالایق بیفته.
فرق رضاخان با مصدق السلطنه میدونید در چیه؟ از نظر من در دو چیز: 1. شرایط جهانی این دو عصر. رضاخان در زمانی به قدرت رسید که هنوز شورای امنیت و مسائل حقوق بشر و سازمان ملل تاسیس نشده بودند. در سال های 1299-1300 هر گوشه ایران متعلق به یک خان و شورشی بود. مثلن یکبار که سپاه رضاخان برای سرکوب شورشیان جنوب عازم بود، در وسط راه یاقیان لرستان 200-300 سرباز او رو غافلگیر و تلف میکنند. خب مشخصه در شرایط بی نظمی و قانونی اون زمان هتا اگر فردی مثبت و با نیت خیر بخواد کاری کنه باید این کار از روش زور و اجبار به انجام برسه. در واقع ایران خیلی خوش شانس بود که رضاخان قلدر فردی ایران پرست و مثبت اندیش بود نه مثل محمدعلی شاه قاجار فردی خودفروخته و بیخیال و بی وطن.
2. شرایط داخلی این دو عصر. در زمان رضاخان قوانین مشروطیت بصورت نیم بند و بیشتر با رابطه اجرا میشدند. تازه اون هم در بخش های مرکزی کشور. میدونید که بر اساس قرارداد دو جانه 1909 ایران بین روس و انگلیس تقسیم شده بود. انگلیس بر منابع جنوب سلطه داشت و قبایل و خان ها رو سیر میکرد و از درآمد نفت جنوب به اونها باج میداد. مثلن شیخ خزعل معروف که دست آخر هم به دست همین رضاخان میرپنج تار و مار شد در جهت عدم تمکین از حکومت مرکزی ایران و تامین منافع انگلیس کارشکنی های فراوانی کرد. ولی در زمان محمدرضا شاه و به خصوص اواخر دهه 1320 چنین مشکلاتی دامنگیر ایران نبود. راه حل های اصلاحی سیاسی نمیتونست و نیازی نبود که از طریق اعمال زور و با دیکتاتوری موقت مصدق به انجام برسه. کشور ایران دو مجلس داشت. حکومت مرکزی مقتدر و فراگیر داشت. خود محمدرضا هم که نقش دسته جارو و سلطنت رو بیشتر ایفا میکرد و اجازه داده بود سیاسیون راه خودشون رو برند. به نظر من مساله مصدق بیشتر از مساله ملی میهنی، حفظ شخصیت و قهرمان سازی از خود بود. به قول علی میرفطروس حفظ وجاهت ملی برای مصدق بیشترین اولویت رو داشت. به همین خاطر بود که حاضر به کمترین سازشی در مذاکرات نفت نبود. با اینکه نفت ایران فروش نمیرفت و وضع کشور رو به وخامت گذاشته بود، فقر گسترده شده بود، نظامیون ماه ها حقوق نگرفته بودند و خطر کودتا جدی بود، هتا خود مصدق مستقیمن از دولت امریکا تقاضا ماهی 10 میلیون دلار کمک مالی کرده بود که ایران به دست شوروی نیفته. اینها رو علی میرفطروس در آسیب شناسی یک شکست به خوبی گزارش کرده.
در کل رضاخان از نظر ایدئولوژیک فردی میهن پرست تر از مصدق هست به نظر من. رضاخان خودخواهی هایی داشته به خصوص در مسائل مالی و علاقه جنون آمیزش به ملک و زمین! ولی کشور رو فدای این خواست ها نکرد هرگز.
[COLOR="royalblue"]
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
[/COLOR]
خردگرایی و ایمان ستیزی