11-07-2013, 08:15 PM
نسک زیبایی به نگرم آمد. براین شدم که برای شما نیز بگدارم!
رومن گیرشمن، باستانشناس فرانسوی اوكراینیالاصل كه در سال 1895 متولد شد و در سال 1979 در حین شركت در كنگره فدراسیون بینالمللی مطالعات كلاسیك درگذشت، یكی از پیشگامان باستانشناسی در ایران بود. او نزدیك به سی سال از عمر خود را به كاوش و مطالعه در محوطههای باستانی مختلف ایران گذراند و كتابهای جامع و مشهوری را هم در خصوص تمدن پیشازاسلام ایران به چاپ رساند.
آثار به چاپرسیده از گیرشمن به دلیل تعمیمها و تئوریهای فردی او به طور كلی نمیتواند به عنوان منابع عمومی قابلاعتمادی به كار رود، اما به دلیل تصاویر باشكوه و زیاد آنها قابل توجه است.
گیرشمن عضو خانوادهای مرفه در اوكراین بود و در سال 1914 به خدمت ارتش روسیه درآمد. در سال 1917 به ضدانقلابیون پیوست و پس از پیروزی كمونیستها به استانبول پناهنده شد. او در تركیه برای كسب درآمد شروع به كار به عنوان ویولونیست كرد و سپس به یك مزرعه اشتراكی در فلسطین پیوست و همین شهر بود كه علاقه او را به تاریخ برانگیخت. به دنبال این علاقه او دوره آموزشی فشردهای را در پاریس آغاز كرد و این دوره به او امكان داد تا با اشخاص برجستهای در حوزه كتیبهشناسی و باستانشناسی خاور نزدیك همراه شود.
در همین دوران او با همسر خود تانیا آشنا شد. تانیا با ترك حرفه خود به عنوان جراح دندانپزشك گیرشمن را در تمامی ماموریتهایش حتی در شرایط سخت همراهی و حمایت كرد. تانیا تصاویر آثار گیرشمن را میكشید و به او در مرمت آثار كشف شده كمك میكرد. او در زندگینامه خود تصویری قابل لمس از زندگی در این ماموریتها ارائه میدهد.
گیرشمن در سال 1931 به عنوان رئیس هیات باستانشناسی ایران كه توسط موزه لوور تشكیل شده بود انتخاب شد. این انتخاب سرآغاز زندگی حرفهای طولانی و پرآوازه گیرشمن بود و راه او را به محوطههای باستانی مهم ایران باز كرد. او تا سال 1972 در ایران فعالیت كرد و كار خود را با كاوش در مسجد سلیمان به پایان رساند.
نخستین پروژه گیرشمن در محوطههای گیان تپه در نزدیكی نهاوند و خصوصا در محوطه سیلك بود. گیرشمن در این محوطه بر اساس مطالعات لایهنگاری شیوهای خاص برای كاوش علمی تهیه كرد. او همچنین به مطالعه و شناسایی بقایای معماری آجرهای نپخته را كه پیش از آن از سوی بعضی باستانشناسان نادیده گرفته شده بود پرداخت. به این ترتیب، او یكی از مهمترین فرهنگهای باستان فلات ایران را كه قدمت آن به هزاره چهارم پیش از میلاد میرسد و به دلیل كیفیت بالای هنری آن قابل توجه است از خطر فراموشی نجات داد. او به علاوه نشان داد كه بعد از این فرهنگ فرهنگ دیگری آمد كه نشانههای آن با نشانههایی كه در همان زمان در شوش كشف شده بود ارتباط نزدیك داشت. گیرشمن نخستین كسی بود كه ایده توجه به سیلك را به عنوان پایگاه عیلامیها مطرح كرد.
در سال 1935 با تشویق جورجز سالس، مدیر بخش هنرهای آسیایی در موزه گیمه پاریس، گیرشمن برای مدتی مطالعه دورههای آغازین را كنار گذاشت تا بتواند به كاوش در شهر باستانی بیشاپور فارس كه توسط شاپور اول (72 ـ 241 پس از میلاد) ساخته شده بود و از شهرهای مهم ساسانی به شمار میرفت بپردازد. گیرشمن پنج فصل باستانشناسی، در سالهای 1935 و 1936 و سپس در فاصله سالهای 1938 تا 1941 یعنی در آغاز شكلگیری و توسعه كاوشهای باستانشناسی در شهرهای ساسانی در این محوطه كار كرد.
نتایج به دست آمده از این كاوشها بسیار قابلتوجه بود و موجب كشف یك مجموعه قصر شد كه سالن انتظار آن با كف مزین به موزاییكهای شبیه به آنچیزی است كه امروزه در شهر باستانی آنتیوك در شمال آنتالیای تركیه دیده میشود. گیرشمن صحنههای جشنهایی را كه این موزاییكها به تصویر میكشیدند مربوط به مراسم نوروزی دانست كه اعضای خاندان سلطنتی و مقامات عالیرتبه دربار در آن شركت داشتند. نتایج این كاوشها و كشف بقایای معماری هرگز چاپ نشد زیرا ساختمان محل اقامت باستانشناسان مورد دستبرد قرار گرفت و همه دستاوردهای آنها به غارت رفت. با این حال گیرشمن بعدها تحقیقی را در مورد نقش برجستههای سنگی بیشاپور به همراه مشكلات تاریخی عمومیتر و خصوصا روابط با امپراطوری روم به چاپ رساند.
در سال 1941 ژوزف هاكین، مسئول هیات باستانشناسی فرانسه در افغانستان برای پیوستن به نیروهای شارل دوگل از مقامش استعفا داد و گیرشمن به عنوان جانشین او انتخاب شد. او به دلیل فعالیت در محوطه نادعلی در سیستان در سال 1936 تجربههایی در سرزمین همسایه افغانستان داشت. او دو سال در افغانستان كار كرد اما به عنوان یك یهودی، مهاجر روس، پارتیزان خواهان رهایی فرانسه، و انتقادهای شدید از كارهای باستانشناسان قبلی خود، بالاخره در سال 1943 از این منصب اخراج شد. او به دلیل آشنایی با زبان روسی توانست از كارهای باستانشناسان روسی در آسیای مركزی استفاده كند و آنها را مورد توجه محققان كشورهای غربی قرار دهد. گیرشمن سپس برای مدت كوتاهی به موسسه فرانسوی باستانشناسی شرقی به قاهره رفت.
پس از جنگ گیرشمن دوباره به عنوان رئیس هیات فرانسوی باستانشناسی در ایران انتخاب شد و این ماموریت دشوار را یافت كه كاوشهای رابرت دو مككنم را در شوش ادامه دهد. نخستین دور كاوشها در اواخر سال 1946 آغاز شد و بیش از بیست سال یعنی تا سال 1967 ادامه یافت. با توجه به تكنیكهای مدرن باستانشناسی، شوش برای نخستین بار نه برای جمعآوری اشیای زیبا برای تزیین ویترینهای موزه لوور بلكه برای بازسازی كامل شهری عظیم كه در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد شكل گرفته و تا بیش از پنج هزار سال بعد یعنی تا اواخر قرن سیزدهم میلادی به حیات خود ادامه داده بود مورد كاوش قرار گرفت.
به لطف فعالیتهای گیرشمن، باستانشناسی شوش بسیار پیشرفت كرد و برای نخستین بار در طول تاریخ كاوشها باستانشناسان توانستند مجموعههای كامل معماری را كشف كنند. تا آن زمان، دو مككنم كه تنها در اواخر دوران فعالیت خود توانسته بود بقایای آجرهای نپخته را كشف كند، به كاوش در قبرهایی كه در سطح این سكونتگاه كنده شده بود پرداخته بود. تنها استثنا كاخ داریوش در آپادانا بود كه اسرار آن تا حدی كشف شده بود. گیرشمن به مدت بیست سال در سی و شش محوطه كه دورههای مختلف زندگی در این مكان را نشان میداد كار كرد. مهمترین محوطه كاوش كه محوطه A نام داشت در بخش شمالی تپه شهر سلطنتی در نقطهای كه توسط باستانشناسان پیش از گیرشمن دست نخورده بود قرار داشت. گیرشمن بیست سال در این محوطه كار كرد تا اینكه به خاك بكر دست یافت. او ابتدا به كاوش در سطوح مربوط به دوران اسلامی پرداخت كه تا آن زمان در شوش ناشناخته بود و همچنین موفق به كشف محوطهای شامل خانهها و مغازههای باستانی شد. سپس توانست به سراغ دورانی برود كه بیش از همه مورد علاقهاش بود یعنی دوران ساسانی، اشكانی، و هلنی. محوطه A فوقالعاده بود. گیرشمن در این محوطه موفق به كشف یك اقامتگاه عظیم سلطنتی با نقاشیهای دیواری شد كه در اواخر دوران اشكانی ساخته شده بود و در آغاز دوران ساسانی سكونت در آن آغاز شده بود. این اقامتگاه در منطقهای كه در آن ساخت و ساز شده بود قرار داشت و قدمت قدیمیترین خانههای آن به قرن سوم پیش از میلاد می رسید. یكی از این خانهها كه نقشهای یونانی داشت، دارای حیاطی با ستونهایی دور تا دور، بامی سفالی با شیب دو سویه و مزین به نقاشیهای دیواری بود. دوران هخامنشی هم در این محوطه نشانههایی داشت، اما گیرشمن نتوانست بقایایی را كه خود كشف كرده بود شناسایی كند. فعالیتهای باستانشناسان بعد از گیرشمن بود كه منجر به شناسایی سالنی سلطنتی متعلق به داریوش و بقایای جادهای شد كه به دروازه داریوش كه به كاخ آپادانا راه داشت منتهی میشد.
نشانههای دورههای پیش از دوران هخامنشی، یعنی نوعیلامیها و مزوعیلامی در محوطه A شوش نادر بود، اما بررسی باستانیترین سطوح كاوش اطلاعات ناشناختهای را در مورد دوره تاریخی1500ـ 1970 پیشازمیلاد ارائه داد. گیرشمن محوطه ساختهشده دیگری را كه شامل سكونتگاههای بزرگ بود كشف كرد. یكی از این خانهها دركنار دیوار شهر و در میان خانههایی با ابعاد كوچكتر ساخته شده بود و ساكنانش در زیر سقف آن به خاك سپرده شده بودند. این منطقه بر اساس شبكهای از خیابانها كه قرنهای متمادی سالم مانده بود شكل گرفته بود. از آنجا كه نشانهای از آغاز این دوره تاریخی در این محوطه كشف نشده بود، گیرشمن تصمیم گرفت به بخش جنوبی شهر سلطنتی برود و بر روی گمانهزنیهای قدیمی دو مككنم شروع به كاركرد. این محوطه محوطه B نام گرفت. او در این محوطه روی سطوح مربوط به دوران پیش از آن كه هم زمان با حكومت پادشاهان سومری اور بر شوش بود كار كرد.
شهر سلطنتی شوش تنها محوطهای نبود كه توجه گیرشمن را به خود جلب كرد. او كاوشهایی را هم در كاخ داریوش در تپه آپادانا انجام داد و فعالیتهای خود را بر كشف راه ورودی كاخ متمركز ساخت. منطقه دیگری كه مورد توجه گیرشمن قرار گرفت بخش شرقی «شهر پیشهوران» بود. او در این محوطه سكونتگاهی را شناسایی كرد كه خود نام دهكده پارسی ـ هخامنشی بر آن گذاشت و عملكرد آن هنوز نامعلوم است. این سكونتگاه در قرن هفتم پیشازمیلاد یعنی دورانی كه شوش هنوز خیلی شناختهشده نبود ساخته شده و بعد از یك دوره وقفه در دوران هخامنشی و هلنی دوباره مورد سكونت قرار گرفته بود. گیرشمن در این محوطه قبرهای متعدد هلنی و اشكانی همچنین مسجدی بزرگ از قرن هشتم بعد از میلاد كشف كرد و بالاخره در آخرین سال فعالیت هیات فرانسوی، گیرشمن موفق به كاوش در باستانیترین لایههای تاریخ شوش شد.
مهمترین كاوش این منطقه توسط مری ژوزف استیو و هرمن گاش بود كه به كشف تعدادی ساختمان شكیل در زمینی مرتفع منجر شد كه قدمت آنها به اوایل دوران سكونت شوش یعنی هزاره چهارم پیشازمیلاد و حتی به آغاز هزاره پنجم برمیگشت.
به این ترتیب، كاوشهای گیرشمن در شوش بسیار ثمربخش بود، اما به دلیل عدم چاپ نتایج این تحقیقات، منابع اندكی امروز در این زمینه وجود دارد. به طوركلی با وجود گزارشهای اولیه متعددی كه به سرعت به چاپ رسید، دانش مربوط به تاریخ شوش كه در مقایسه با كاوشهای اولیه پیشرفت قابل توجهی در این حوزه به وجود آورد آن طور كه شایسته بود انتشار نیافت.
گیرشمن در دوران هدایت هیات فرانسوی در ایران فعالیتهایش را تنها به شوش محدود نكرد. او كاوشهایی را هم در مناطق مختلف جنوب شرقی ایران انجام داد كه از آن جمله است: مسجد سلیمان در سال 1948 كه بعدها هم در سال 1968 دوباره به آن برگشت؛ تنگه پابدا در سال 1949؛ ایوان كركوا در فاصله سالهای 1948 تا 1950؛ جزیره خارك در سالهای 1959 و 1960 كه در طی این كاوشها موفق به كشف یك صومعه مسیحی قرن هفتمی شد. اما مهمترین دستاوردهای او بعد از شوش به چغازنبیل مربوط میشود.
گیرشمن در فاصله سالهای 1951 تا 1962 نه فصل كاوش در این محوطه انجام داد و این محوطه در واقع دومین محوطه مهم دوران حرفهای باستانشناسی او به شمار میرود. چغازنبیل در قرن سیزدهم پیشازمیلاد توسط یكی از شاهان عیلامی بنیان گذاشته شد و شامل محوطهای مقدس، یك زیگورات، و تعدادی معبد، و همچنین منطقهای اداری با قصرهای متعدد بود. گیرشمن توانست اكثر این ساختمانها را از زیر خاك بیرون آورد و بخش عمده وقت خود را صرف كاوش در زیگورات محوطه كرد تا دریابد كه چطور ساخته شده است و ایدهای راجع به مراسم مذهبی اجرا شده در آنها به دست آورد. این نخستین باری بود كه باستانشناسی به این شكل به بررسی یك ساختمان با تمام جزئیات آن میپرداخت. بر خلاف تصور رایج كه معتقد بودند معماران سطوح افقی زیگورات را یك به یك روی هم ساخته بودند، گیرشمن توانست ثابت كند كه معماران این بنا طبقات مختلف را به هم چسبانده بودند و بعد آنها را به یكباره از روی زمین بالا برده بودند.
گیرشمن در سال 1967 از ماموریت هدایت كاوشهای شوش بازنشسته شد، اما همچنان به فعالیت در ایران ادامه داد. او در سال 1968 به مسجد سلیمان بازگشت و تا سال 1972 در این محوطه كار كرد. او در مورد مقدس بودن محوطهها حق داشت، اما بررسیهای بعدی جان اف هانسمن نشان داد كه این محوطهها چنان كه گیرشمن باور داشت متعلق به زرتشتیان نبود و قدمت آنها به دورههای هلنی و اشكانی برمیگشت.
فعالیتهای باستانشناسی گیرشمن از غنا و تنوع خاصی برخوردار بود، اما او گاه به خود غره میشد. شیوههای كاوش او اگرچه در آغاز علمی بود اما به تدریج همراه با خود گیرشمن پا به سن گذاشت و میتوان گفت كه تغییر مدیریت هیات كاوش شوش برای مطاالعات تاریخ این منطقه موثر واقع شد و آنها را به روز كرد.
فعالیتهای میدانی گیرشمن كه سالیان سال او را در ایران نگه داشت موجب شد كه او نتواند تاثیر قابل ملاحظهای بر محافل آكادمی فرانسه داشته باشد، با این حال او از شهرت جهانی برخوردار بود و با محافل مهم ایرانی هم ارتباط نزدیك داشت. این ارتباطها در كاوشهای او در ایران بسیار موثر واقع شد اما از سوی دیگر موجب ارتباط نامقبول او با بازار هنری و مجموعهداران خصوصی شد كه به منافع تجاری و شخصی بیشتر از مسایل علمی توجه نشان میدادند. در نتیجه همین روابط بود كه آنچه در سالهای آخر زندگی گیرشمن جلب توجه میكند، جدال بر سر منبع آثاری است كه به گفته گیرشمن گنجینهای از یكی از محوطههای باستانی زیویه بود، محوطهای كه بعدها معلوم شد وجود خارجی ندارد. گیرشمن بسیاری از این آثار را در سال 62 ـ 1961 در نمایشگاهی مشهور به نام هفت هزار سال هنر ایرانی در پله پتی (قصر كوچك) پاریس به نمایش درآورد.
[B]Iran_Az_Aghaz_Ta_Eslam[/B]
رومن گیرشمن، باستانشناس فرانسوی اوكراینیالاصل كه در سال 1895 متولد شد و در سال 1979 در حین شركت در كنگره فدراسیون بینالمللی مطالعات كلاسیك درگذشت، یكی از پیشگامان باستانشناسی در ایران بود. او نزدیك به سی سال از عمر خود را به كاوش و مطالعه در محوطههای باستانی مختلف ایران گذراند و كتابهای جامع و مشهوری را هم در خصوص تمدن پیشازاسلام ایران به چاپ رساند.
آثار به چاپرسیده از گیرشمن به دلیل تعمیمها و تئوریهای فردی او به طور كلی نمیتواند به عنوان منابع عمومی قابلاعتمادی به كار رود، اما به دلیل تصاویر باشكوه و زیاد آنها قابل توجه است.
گیرشمن عضو خانوادهای مرفه در اوكراین بود و در سال 1914 به خدمت ارتش روسیه درآمد. در سال 1917 به ضدانقلابیون پیوست و پس از پیروزی كمونیستها به استانبول پناهنده شد. او در تركیه برای كسب درآمد شروع به كار به عنوان ویولونیست كرد و سپس به یك مزرعه اشتراكی در فلسطین پیوست و همین شهر بود كه علاقه او را به تاریخ برانگیخت. به دنبال این علاقه او دوره آموزشی فشردهای را در پاریس آغاز كرد و این دوره به او امكان داد تا با اشخاص برجستهای در حوزه كتیبهشناسی و باستانشناسی خاور نزدیك همراه شود.
در همین دوران او با همسر خود تانیا آشنا شد. تانیا با ترك حرفه خود به عنوان جراح دندانپزشك گیرشمن را در تمامی ماموریتهایش حتی در شرایط سخت همراهی و حمایت كرد. تانیا تصاویر آثار گیرشمن را میكشید و به او در مرمت آثار كشف شده كمك میكرد. او در زندگینامه خود تصویری قابل لمس از زندگی در این ماموریتها ارائه میدهد.
گیرشمن در سال 1931 به عنوان رئیس هیات باستانشناسی ایران كه توسط موزه لوور تشكیل شده بود انتخاب شد. این انتخاب سرآغاز زندگی حرفهای طولانی و پرآوازه گیرشمن بود و راه او را به محوطههای باستانی مهم ایران باز كرد. او تا سال 1972 در ایران فعالیت كرد و كار خود را با كاوش در مسجد سلیمان به پایان رساند.
نخستین پروژه گیرشمن در محوطههای گیان تپه در نزدیكی نهاوند و خصوصا در محوطه سیلك بود. گیرشمن در این محوطه بر اساس مطالعات لایهنگاری شیوهای خاص برای كاوش علمی تهیه كرد. او همچنین به مطالعه و شناسایی بقایای معماری آجرهای نپخته را كه پیش از آن از سوی بعضی باستانشناسان نادیده گرفته شده بود پرداخت. به این ترتیب، او یكی از مهمترین فرهنگهای باستان فلات ایران را كه قدمت آن به هزاره چهارم پیش از میلاد میرسد و به دلیل كیفیت بالای هنری آن قابل توجه است از خطر فراموشی نجات داد. او به علاوه نشان داد كه بعد از این فرهنگ فرهنگ دیگری آمد كه نشانههای آن با نشانههایی كه در همان زمان در شوش كشف شده بود ارتباط نزدیك داشت. گیرشمن نخستین كسی بود كه ایده توجه به سیلك را به عنوان پایگاه عیلامیها مطرح كرد.
در سال 1935 با تشویق جورجز سالس، مدیر بخش هنرهای آسیایی در موزه گیمه پاریس، گیرشمن برای مدتی مطالعه دورههای آغازین را كنار گذاشت تا بتواند به كاوش در شهر باستانی بیشاپور فارس كه توسط شاپور اول (72 ـ 241 پس از میلاد) ساخته شده بود و از شهرهای مهم ساسانی به شمار میرفت بپردازد. گیرشمن پنج فصل باستانشناسی، در سالهای 1935 و 1936 و سپس در فاصله سالهای 1938 تا 1941 یعنی در آغاز شكلگیری و توسعه كاوشهای باستانشناسی در شهرهای ساسانی در این محوطه كار كرد.
نتایج به دست آمده از این كاوشها بسیار قابلتوجه بود و موجب كشف یك مجموعه قصر شد كه سالن انتظار آن با كف مزین به موزاییكهای شبیه به آنچیزی است كه امروزه در شهر باستانی آنتیوك در شمال آنتالیای تركیه دیده میشود. گیرشمن صحنههای جشنهایی را كه این موزاییكها به تصویر میكشیدند مربوط به مراسم نوروزی دانست كه اعضای خاندان سلطنتی و مقامات عالیرتبه دربار در آن شركت داشتند. نتایج این كاوشها و كشف بقایای معماری هرگز چاپ نشد زیرا ساختمان محل اقامت باستانشناسان مورد دستبرد قرار گرفت و همه دستاوردهای آنها به غارت رفت. با این حال گیرشمن بعدها تحقیقی را در مورد نقش برجستههای سنگی بیشاپور به همراه مشكلات تاریخی عمومیتر و خصوصا روابط با امپراطوری روم به چاپ رساند.
در سال 1941 ژوزف هاكین، مسئول هیات باستانشناسی فرانسه در افغانستان برای پیوستن به نیروهای شارل دوگل از مقامش استعفا داد و گیرشمن به عنوان جانشین او انتخاب شد. او به دلیل فعالیت در محوطه نادعلی در سیستان در سال 1936 تجربههایی در سرزمین همسایه افغانستان داشت. او دو سال در افغانستان كار كرد اما به عنوان یك یهودی، مهاجر روس، پارتیزان خواهان رهایی فرانسه، و انتقادهای شدید از كارهای باستانشناسان قبلی خود، بالاخره در سال 1943 از این منصب اخراج شد. او به دلیل آشنایی با زبان روسی توانست از كارهای باستانشناسان روسی در آسیای مركزی استفاده كند و آنها را مورد توجه محققان كشورهای غربی قرار دهد. گیرشمن سپس برای مدت كوتاهی به موسسه فرانسوی باستانشناسی شرقی به قاهره رفت.
پس از جنگ گیرشمن دوباره به عنوان رئیس هیات فرانسوی باستانشناسی در ایران انتخاب شد و این ماموریت دشوار را یافت كه كاوشهای رابرت دو مككنم را در شوش ادامه دهد. نخستین دور كاوشها در اواخر سال 1946 آغاز شد و بیش از بیست سال یعنی تا سال 1967 ادامه یافت. با توجه به تكنیكهای مدرن باستانشناسی، شوش برای نخستین بار نه برای جمعآوری اشیای زیبا برای تزیین ویترینهای موزه لوور بلكه برای بازسازی كامل شهری عظیم كه در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد شكل گرفته و تا بیش از پنج هزار سال بعد یعنی تا اواخر قرن سیزدهم میلادی به حیات خود ادامه داده بود مورد كاوش قرار گرفت.
به لطف فعالیتهای گیرشمن، باستانشناسی شوش بسیار پیشرفت كرد و برای نخستین بار در طول تاریخ كاوشها باستانشناسان توانستند مجموعههای كامل معماری را كشف كنند. تا آن زمان، دو مككنم كه تنها در اواخر دوران فعالیت خود توانسته بود بقایای آجرهای نپخته را كشف كند، به كاوش در قبرهایی كه در سطح این سكونتگاه كنده شده بود پرداخته بود. تنها استثنا كاخ داریوش در آپادانا بود كه اسرار آن تا حدی كشف شده بود. گیرشمن به مدت بیست سال در سی و شش محوطه كه دورههای مختلف زندگی در این مكان را نشان میداد كار كرد. مهمترین محوطه كاوش كه محوطه A نام داشت در بخش شمالی تپه شهر سلطنتی در نقطهای كه توسط باستانشناسان پیش از گیرشمن دست نخورده بود قرار داشت. گیرشمن بیست سال در این محوطه كار كرد تا اینكه به خاك بكر دست یافت. او ابتدا به كاوش در سطوح مربوط به دوران اسلامی پرداخت كه تا آن زمان در شوش ناشناخته بود و همچنین موفق به كشف محوطهای شامل خانهها و مغازههای باستانی شد. سپس توانست به سراغ دورانی برود كه بیش از همه مورد علاقهاش بود یعنی دوران ساسانی، اشكانی، و هلنی. محوطه A فوقالعاده بود. گیرشمن در این محوطه موفق به كشف یك اقامتگاه عظیم سلطنتی با نقاشیهای دیواری شد كه در اواخر دوران اشكانی ساخته شده بود و در آغاز دوران ساسانی سكونت در آن آغاز شده بود. این اقامتگاه در منطقهای كه در آن ساخت و ساز شده بود قرار داشت و قدمت قدیمیترین خانههای آن به قرن سوم پیش از میلاد می رسید. یكی از این خانهها كه نقشهای یونانی داشت، دارای حیاطی با ستونهایی دور تا دور، بامی سفالی با شیب دو سویه و مزین به نقاشیهای دیواری بود. دوران هخامنشی هم در این محوطه نشانههایی داشت، اما گیرشمن نتوانست بقایایی را كه خود كشف كرده بود شناسایی كند. فعالیتهای باستانشناسان بعد از گیرشمن بود كه منجر به شناسایی سالنی سلطنتی متعلق به داریوش و بقایای جادهای شد كه به دروازه داریوش كه به كاخ آپادانا راه داشت منتهی میشد.
نشانههای دورههای پیش از دوران هخامنشی، یعنی نوعیلامیها و مزوعیلامی در محوطه A شوش نادر بود، اما بررسی باستانیترین سطوح كاوش اطلاعات ناشناختهای را در مورد دوره تاریخی1500ـ 1970 پیشازمیلاد ارائه داد. گیرشمن محوطه ساختهشده دیگری را كه شامل سكونتگاههای بزرگ بود كشف كرد. یكی از این خانهها دركنار دیوار شهر و در میان خانههایی با ابعاد كوچكتر ساخته شده بود و ساكنانش در زیر سقف آن به خاك سپرده شده بودند. این منطقه بر اساس شبكهای از خیابانها كه قرنهای متمادی سالم مانده بود شكل گرفته بود. از آنجا كه نشانهای از آغاز این دوره تاریخی در این محوطه كشف نشده بود، گیرشمن تصمیم گرفت به بخش جنوبی شهر سلطنتی برود و بر روی گمانهزنیهای قدیمی دو مككنم شروع به كاركرد. این محوطه محوطه B نام گرفت. او در این محوطه روی سطوح مربوط به دوران پیش از آن كه هم زمان با حكومت پادشاهان سومری اور بر شوش بود كار كرد.
شهر سلطنتی شوش تنها محوطهای نبود كه توجه گیرشمن را به خود جلب كرد. او كاوشهایی را هم در كاخ داریوش در تپه آپادانا انجام داد و فعالیتهای خود را بر كشف راه ورودی كاخ متمركز ساخت. منطقه دیگری كه مورد توجه گیرشمن قرار گرفت بخش شرقی «شهر پیشهوران» بود. او در این محوطه سكونتگاهی را شناسایی كرد كه خود نام دهكده پارسی ـ هخامنشی بر آن گذاشت و عملكرد آن هنوز نامعلوم است. این سكونتگاه در قرن هفتم پیشازمیلاد یعنی دورانی كه شوش هنوز خیلی شناختهشده نبود ساخته شده و بعد از یك دوره وقفه در دوران هخامنشی و هلنی دوباره مورد سكونت قرار گرفته بود. گیرشمن در این محوطه قبرهای متعدد هلنی و اشكانی همچنین مسجدی بزرگ از قرن هشتم بعد از میلاد كشف كرد و بالاخره در آخرین سال فعالیت هیات فرانسوی، گیرشمن موفق به كاوش در باستانیترین لایههای تاریخ شوش شد.
مهمترین كاوش این منطقه توسط مری ژوزف استیو و هرمن گاش بود كه به كشف تعدادی ساختمان شكیل در زمینی مرتفع منجر شد كه قدمت آنها به اوایل دوران سكونت شوش یعنی هزاره چهارم پیشازمیلاد و حتی به آغاز هزاره پنجم برمیگشت.
به این ترتیب، كاوشهای گیرشمن در شوش بسیار ثمربخش بود، اما به دلیل عدم چاپ نتایج این تحقیقات، منابع اندكی امروز در این زمینه وجود دارد. به طوركلی با وجود گزارشهای اولیه متعددی كه به سرعت به چاپ رسید، دانش مربوط به تاریخ شوش كه در مقایسه با كاوشهای اولیه پیشرفت قابل توجهی در این حوزه به وجود آورد آن طور كه شایسته بود انتشار نیافت.
گیرشمن در دوران هدایت هیات فرانسوی در ایران فعالیتهایش را تنها به شوش محدود نكرد. او كاوشهایی را هم در مناطق مختلف جنوب شرقی ایران انجام داد كه از آن جمله است: مسجد سلیمان در سال 1948 كه بعدها هم در سال 1968 دوباره به آن برگشت؛ تنگه پابدا در سال 1949؛ ایوان كركوا در فاصله سالهای 1948 تا 1950؛ جزیره خارك در سالهای 1959 و 1960 كه در طی این كاوشها موفق به كشف یك صومعه مسیحی قرن هفتمی شد. اما مهمترین دستاوردهای او بعد از شوش به چغازنبیل مربوط میشود.
گیرشمن در فاصله سالهای 1951 تا 1962 نه فصل كاوش در این محوطه انجام داد و این محوطه در واقع دومین محوطه مهم دوران حرفهای باستانشناسی او به شمار میرود. چغازنبیل در قرن سیزدهم پیشازمیلاد توسط یكی از شاهان عیلامی بنیان گذاشته شد و شامل محوطهای مقدس، یك زیگورات، و تعدادی معبد، و همچنین منطقهای اداری با قصرهای متعدد بود. گیرشمن توانست اكثر این ساختمانها را از زیر خاك بیرون آورد و بخش عمده وقت خود را صرف كاوش در زیگورات محوطه كرد تا دریابد كه چطور ساخته شده است و ایدهای راجع به مراسم مذهبی اجرا شده در آنها به دست آورد. این نخستین باری بود كه باستانشناسی به این شكل به بررسی یك ساختمان با تمام جزئیات آن میپرداخت. بر خلاف تصور رایج كه معتقد بودند معماران سطوح افقی زیگورات را یك به یك روی هم ساخته بودند، گیرشمن توانست ثابت كند كه معماران این بنا طبقات مختلف را به هم چسبانده بودند و بعد آنها را به یكباره از روی زمین بالا برده بودند.
گیرشمن در سال 1967 از ماموریت هدایت كاوشهای شوش بازنشسته شد، اما همچنان به فعالیت در ایران ادامه داد. او در سال 1968 به مسجد سلیمان بازگشت و تا سال 1972 در این محوطه كار كرد. او در مورد مقدس بودن محوطهها حق داشت، اما بررسیهای بعدی جان اف هانسمن نشان داد كه این محوطهها چنان كه گیرشمن باور داشت متعلق به زرتشتیان نبود و قدمت آنها به دورههای هلنی و اشكانی برمیگشت.
فعالیتهای باستانشناسی گیرشمن از غنا و تنوع خاصی برخوردار بود، اما او گاه به خود غره میشد. شیوههای كاوش او اگرچه در آغاز علمی بود اما به تدریج همراه با خود گیرشمن پا به سن گذاشت و میتوان گفت كه تغییر مدیریت هیات كاوش شوش برای مطاالعات تاریخ این منطقه موثر واقع شد و آنها را به روز كرد.
فعالیتهای میدانی گیرشمن كه سالیان سال او را در ایران نگه داشت موجب شد كه او نتواند تاثیر قابل ملاحظهای بر محافل آكادمی فرانسه داشته باشد، با این حال او از شهرت جهانی برخوردار بود و با محافل مهم ایرانی هم ارتباط نزدیك داشت. این ارتباطها در كاوشهای او در ایران بسیار موثر واقع شد اما از سوی دیگر موجب ارتباط نامقبول او با بازار هنری و مجموعهداران خصوصی شد كه به منافع تجاری و شخصی بیشتر از مسایل علمی توجه نشان میدادند. در نتیجه همین روابط بود كه آنچه در سالهای آخر زندگی گیرشمن جلب توجه میكند، جدال بر سر منبع آثاری است كه به گفته گیرشمن گنجینهای از یكی از محوطههای باستانی زیویه بود، محوطهای كه بعدها معلوم شد وجود خارجی ندارد. گیرشمن بسیاری از این آثار را در سال 62 ـ 1961 در نمایشگاهی مشهور به نام هفت هزار سال هنر ایرانی در پله پتی (قصر كوچك) پاریس به نمایش درآورد.
[B]Iran_Az_Aghaz_Ta_Eslam[/B]
زمانی که مردم نادان برای اُستوانش خدایانشان همدیگر را تکه پاره می کردند من با چهار سیم و یک تکه چوب اوای خدا را روی کاغذ می نگاشتم!
انتونیو ویوالدی
انتونیو ویوالدی