ایران از اغاز تا اسلام -
homayoun - 11-07-2013
نسک زیبایی به نگرم آمد. براین شدم که برای شما نیز بگدارم!
رومن گیرشمن، باستانشناس فرانسوی اوكراینیالاصل كه در سال 1895 متولد شد و در سال 1979 در حین شركت در كنگره فدراسیون بینالمللی مطالعات كلاسیك درگذشت، یكی از پیشگامان باستانشناسی در ایران بود. او نزدیك به سی سال از عمر خود را به كاوش و مطالعه در محوطههای باستانی مختلف ایران گذراند و كتابهای جامع و مشهوری را هم در خصوص تمدن پیشازاسلام ایران به چاپ رساند.
آثار به چاپرسیده از گیرشمن به دلیل تعمیمها و تئوریهای فردی او به طور كلی نمیتواند به عنوان منابع عمومی قابلاعتمادی به كار رود، اما به دلیل تصاویر باشكوه و زیاد آنها قابل توجه است.
گیرشمن عضو خانوادهای مرفه در اوكراین بود و در سال 1914 به خدمت ارتش روسیه درآمد. در سال 1917 به ضدانقلابیون پیوست و پس از پیروزی كمونیستها به استانبول پناهنده شد. او در تركیه برای كسب درآمد شروع به كار به عنوان ویولونیست كرد و سپس به یك مزرعه اشتراكی در فلسطین پیوست و همین شهر بود كه علاقه او را به تاریخ برانگیخت. به دنبال این علاقه او دوره آموزشی فشردهای را در پاریس آغاز كرد و این دوره به او امكان داد تا با اشخاص برجستهای در حوزه كتیبهشناسی و باستانشناسی خاور نزدیك همراه شود.
در همین دوران او با همسر خود تانیا آشنا شد. تانیا با ترك حرفه خود به عنوان جراح دندانپزشك گیرشمن را در تمامی ماموریتهایش حتی در شرایط سخت همراهی و حمایت كرد. تانیا تصاویر آثار گیرشمن را میكشید و به او در مرمت آثار كشف شده كمك میكرد. او در زندگینامه خود تصویری قابل لمس از زندگی در این ماموریتها ارائه میدهد.
گیرشمن در سال 1931 به عنوان رئیس هیات باستانشناسی ایران كه توسط موزه لوور تشكیل شده بود انتخاب شد. این انتخاب سرآغاز زندگی حرفهای طولانی و پرآوازه گیرشمن بود و راه او را به محوطههای باستانی مهم ایران باز كرد. او تا سال 1972 در ایران فعالیت كرد و كار خود را با كاوش در مسجد سلیمان به پایان رساند.
نخستین پروژه گیرشمن در محوطههای گیان تپه در نزدیكی نهاوند و خصوصا در محوطه سیلك بود. گیرشمن در این محوطه بر اساس مطالعات لایهنگاری شیوهای خاص برای كاوش علمی تهیه كرد. او همچنین به مطالعه و شناسایی بقایای معماری آجرهای نپخته را كه پیش از آن از سوی بعضی باستانشناسان نادیده گرفته شده بود پرداخت. به این ترتیب، او یكی از مهمترین فرهنگهای باستان فلات ایران را كه قدمت آن به هزاره چهارم پیش از میلاد میرسد و به دلیل كیفیت بالای هنری آن قابل توجه است از خطر فراموشی نجات داد. او به علاوه نشان داد كه بعد از این فرهنگ فرهنگ دیگری آمد كه نشانههای آن با نشانههایی كه در همان زمان در شوش كشف شده بود ارتباط نزدیك داشت. گیرشمن نخستین كسی بود كه ایده توجه به سیلك را به عنوان پایگاه عیلامیها مطرح كرد.
در سال 1935 با تشویق جورجز سالس، مدیر بخش هنرهای آسیایی در موزه گیمه پاریس، گیرشمن برای مدتی مطالعه دورههای آغازین را كنار گذاشت تا بتواند به كاوش در شهر باستانی بیشاپور فارس كه توسط شاپور اول (72 ـ 241 پس از میلاد) ساخته شده بود و از شهرهای مهم ساسانی به شمار میرفت بپردازد. گیرشمن پنج فصل باستانشناسی، در سالهای 1935 و 1936 و سپس در فاصله سالهای 1938 تا 1941 یعنی در آغاز شكلگیری و توسعه كاوشهای باستانشناسی در شهرهای ساسانی در این محوطه كار كرد.
نتایج به دست آمده از این كاوشها بسیار قابلتوجه بود و موجب كشف یك مجموعه قصر شد كه سالن انتظار آن با كف مزین به موزاییكهای شبیه به آنچیزی است كه امروزه در شهر باستانی آنتیوك در شمال آنتالیای تركیه دیده میشود. گیرشمن صحنههای جشنهایی را كه این موزاییكها به تصویر میكشیدند مربوط به مراسم نوروزی دانست كه اعضای خاندان سلطنتی و مقامات عالیرتبه دربار در آن شركت داشتند. نتایج این كاوشها و كشف بقایای معماری هرگز چاپ نشد زیرا ساختمان محل اقامت باستانشناسان مورد دستبرد قرار گرفت و همه دستاوردهای آنها به غارت رفت. با این حال گیرشمن بعدها تحقیقی را در مورد نقش برجستههای سنگی بیشاپور به همراه مشكلات تاریخی عمومیتر و خصوصا روابط با امپراطوری روم به چاپ رساند.
در سال 1941 ژوزف هاكین، مسئول هیات باستانشناسی فرانسه در افغانستان برای پیوستن به نیروهای شارل دوگل از مقامش استعفا داد و گیرشمن به عنوان جانشین او انتخاب شد. او به دلیل فعالیت در محوطه نادعلی در سیستان در سال 1936 تجربههایی در سرزمین همسایه افغانستان داشت. او دو سال در افغانستان كار كرد اما به عنوان یك یهودی، مهاجر روس، پارتیزان خواهان رهایی فرانسه، و انتقادهای شدید از كارهای باستانشناسان قبلی خود، بالاخره در سال 1943 از این منصب اخراج شد. او به دلیل آشنایی با زبان روسی توانست از كارهای باستانشناسان روسی در آسیای مركزی استفاده كند و آنها را مورد توجه محققان كشورهای غربی قرار دهد. گیرشمن سپس برای مدت كوتاهی به موسسه فرانسوی باستانشناسی شرقی به قاهره رفت.
پس از جنگ گیرشمن دوباره به عنوان رئیس هیات فرانسوی باستانشناسی در ایران انتخاب شد و این ماموریت دشوار را یافت كه كاوشهای رابرت دو مككنم را در شوش ادامه دهد. نخستین دور كاوشها در اواخر سال 1946 آغاز شد و بیش از بیست سال یعنی تا سال 1967 ادامه یافت. با توجه به تكنیكهای مدرن باستانشناسی، شوش برای نخستین بار نه برای جمعآوری اشیای زیبا برای تزیین ویترینهای موزه لوور بلكه برای بازسازی كامل شهری عظیم كه در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد شكل گرفته و تا بیش از پنج هزار سال بعد یعنی تا اواخر قرن سیزدهم میلادی به حیات خود ادامه داده بود مورد كاوش قرار گرفت.
به لطف فعالیتهای گیرشمن، باستانشناسی شوش بسیار پیشرفت كرد و برای نخستین بار در طول تاریخ كاوشها باستانشناسان توانستند مجموعههای كامل معماری را كشف كنند. تا آن زمان، دو مككنم كه تنها در اواخر دوران فعالیت خود توانسته بود بقایای آجرهای نپخته را كشف كند، به كاوش در قبرهایی كه در سطح این سكونتگاه كنده شده بود پرداخته بود. تنها استثنا كاخ داریوش در آپادانا بود كه اسرار آن تا حدی كشف شده بود. گیرشمن به مدت بیست سال در سی و شش محوطه كه دورههای مختلف زندگی در این مكان را نشان میداد كار كرد. مهمترین محوطه كاوش كه محوطه A نام داشت در بخش شمالی تپه شهر سلطنتی در نقطهای كه توسط باستانشناسان پیش از گیرشمن دست نخورده بود قرار داشت. گیرشمن بیست سال در این محوطه كار كرد تا اینكه به خاك بكر دست یافت. او ابتدا به كاوش در سطوح مربوط به دوران اسلامی پرداخت كه تا آن زمان در شوش ناشناخته بود و همچنین موفق به كشف محوطهای شامل خانهها و مغازههای باستانی شد. سپس توانست به سراغ دورانی برود كه بیش از همه مورد علاقهاش بود یعنی دوران ساسانی، اشكانی، و هلنی. محوطه A فوقالعاده بود. گیرشمن در این محوطه موفق به كشف یك اقامتگاه عظیم سلطنتی با نقاشیهای دیواری شد كه در اواخر دوران اشكانی ساخته شده بود و در آغاز دوران ساسانی سكونت در آن آغاز شده بود. این اقامتگاه در منطقهای كه در آن ساخت و ساز شده بود قرار داشت و قدمت قدیمیترین خانههای آن به قرن سوم پیش از میلاد می رسید. یكی از این خانهها كه نقشهای یونانی داشت، دارای حیاطی با ستونهایی دور تا دور، بامی سفالی با شیب دو سویه و مزین به نقاشیهای دیواری بود. دوران هخامنشی هم در این محوطه نشانههایی داشت، اما گیرشمن نتوانست بقایایی را كه خود كشف كرده بود شناسایی كند. فعالیتهای باستانشناسان بعد از گیرشمن بود كه منجر به شناسایی سالنی سلطنتی متعلق به داریوش و بقایای جادهای شد كه به دروازه داریوش كه به كاخ آپادانا راه داشت منتهی میشد.
نشانههای دورههای پیش از دوران هخامنشی، یعنی نوعیلامیها و مزوعیلامی در محوطه A شوش نادر بود، اما بررسی باستانیترین سطوح كاوش اطلاعات ناشناختهای را در مورد دوره تاریخی1500ـ 1970 پیشازمیلاد ارائه داد. گیرشمن محوطه ساختهشده دیگری را كه شامل سكونتگاههای بزرگ بود كشف كرد. یكی از این خانهها دركنار دیوار شهر و در میان خانههایی با ابعاد كوچكتر ساخته شده بود و ساكنانش در زیر سقف آن به خاك سپرده شده بودند. این منطقه بر اساس شبكهای از خیابانها كه قرنهای متمادی سالم مانده بود شكل گرفته بود. از آنجا كه نشانهای از آغاز این دوره تاریخی در این محوطه كشف نشده بود، گیرشمن تصمیم گرفت به بخش جنوبی شهر سلطنتی برود و بر روی گمانهزنیهای قدیمی دو مككنم شروع به كاركرد. این محوطه محوطه B نام گرفت. او در این محوطه روی سطوح مربوط به دوران پیش از آن كه هم زمان با حكومت پادشاهان سومری اور بر شوش بود كار كرد.
شهر سلطنتی شوش تنها محوطهای نبود كه توجه گیرشمن را به خود جلب كرد. او كاوشهایی را هم در كاخ داریوش در تپه آپادانا انجام داد و فعالیتهای خود را بر كشف راه ورودی كاخ متمركز ساخت. منطقه دیگری كه مورد توجه گیرشمن قرار گرفت بخش شرقی «شهر پیشهوران» بود. او در این محوطه سكونتگاهی را شناسایی كرد كه خود نام دهكده پارسی ـ هخامنشی بر آن گذاشت و عملكرد آن هنوز نامعلوم است. این سكونتگاه در قرن هفتم پیشازمیلاد یعنی دورانی كه شوش هنوز خیلی شناختهشده نبود ساخته شده و بعد از یك دوره وقفه در دوران هخامنشی و هلنی دوباره مورد سكونت قرار گرفته بود. گیرشمن در این محوطه قبرهای متعدد هلنی و اشكانی همچنین مسجدی بزرگ از قرن هشتم بعد از میلاد كشف كرد و بالاخره در آخرین سال فعالیت هیات فرانسوی، گیرشمن موفق به كاوش در باستانیترین لایههای تاریخ شوش شد.
مهمترین كاوش این منطقه توسط مری ژوزف استیو و هرمن گاش بود كه به كشف تعدادی ساختمان شكیل در زمینی مرتفع منجر شد كه قدمت آنها به اوایل دوران سكونت شوش یعنی هزاره چهارم پیشازمیلاد و حتی به آغاز هزاره پنجم برمیگشت.
به این ترتیب، كاوشهای گیرشمن در شوش بسیار ثمربخش بود، اما به دلیل عدم چاپ نتایج این تحقیقات، منابع اندكی امروز در این زمینه وجود دارد. به طوركلی با وجود گزارشهای اولیه متعددی كه به سرعت به چاپ رسید، دانش مربوط به تاریخ شوش كه در مقایسه با كاوشهای اولیه پیشرفت قابل توجهی در این حوزه به وجود آورد آن طور كه شایسته بود انتشار نیافت.
گیرشمن در دوران هدایت هیات فرانسوی در ایران فعالیتهایش را تنها به شوش محدود نكرد. او كاوشهایی را هم در مناطق مختلف جنوب شرقی ایران انجام داد كه از آن جمله است: مسجد سلیمان در سال 1948 كه بعدها هم در سال 1968 دوباره به آن برگشت؛ تنگه پابدا در سال 1949؛ ایوان كركوا در فاصله سالهای 1948 تا 1950؛ جزیره خارك در سالهای 1959 و 1960 كه در طی این كاوشها موفق به كشف یك صومعه مسیحی قرن هفتمی شد. اما مهمترین دستاوردهای او بعد از شوش به چغازنبیل مربوط میشود.
گیرشمن در فاصله سالهای 1951 تا 1962 نه فصل كاوش در این محوطه انجام داد و این محوطه در واقع دومین محوطه مهم دوران حرفهای باستانشناسی او به شمار میرود. چغازنبیل در قرن سیزدهم پیشازمیلاد توسط یكی از شاهان عیلامی بنیان گذاشته شد و شامل محوطهای مقدس، یك زیگورات، و تعدادی معبد، و همچنین منطقهای اداری با قصرهای متعدد بود. گیرشمن توانست اكثر این ساختمانها را از زیر خاك بیرون آورد و بخش عمده وقت خود را صرف كاوش در زیگورات محوطه كرد تا دریابد كه چطور ساخته شده است و ایدهای راجع به مراسم مذهبی اجرا شده در آنها به دست آورد. این نخستین باری بود كه باستانشناسی به این شكل به بررسی یك ساختمان با تمام جزئیات آن میپرداخت. بر خلاف تصور رایج كه معتقد بودند معماران سطوح افقی زیگورات را یك به یك روی هم ساخته بودند، گیرشمن توانست ثابت كند كه معماران این بنا طبقات مختلف را به هم چسبانده بودند و بعد آنها را به یكباره از روی زمین بالا برده بودند.
گیرشمن در سال 1967 از ماموریت هدایت كاوشهای شوش بازنشسته شد، اما همچنان به فعالیت در ایران ادامه داد. او در سال 1968 به مسجد سلیمان بازگشت و تا سال 1972 در این محوطه كار كرد. او در مورد مقدس بودن محوطهها حق داشت، اما بررسیهای بعدی جان اف هانسمن نشان داد كه این محوطهها چنان كه گیرشمن باور داشت متعلق به زرتشتیان نبود و قدمت آنها به دورههای هلنی و اشكانی برمیگشت.
فعالیتهای باستانشناسی گیرشمن از غنا و تنوع خاصی برخوردار بود، اما او گاه به خود غره میشد. شیوههای كاوش او اگرچه در آغاز علمی بود اما به تدریج همراه با خود گیرشمن پا به سن گذاشت و میتوان گفت كه تغییر مدیریت هیات كاوش شوش برای مطاالعات تاریخ این منطقه موثر واقع شد و آنها را به روز كرد.
فعالیتهای میدانی گیرشمن كه سالیان سال او را در ایران نگه داشت موجب شد كه او نتواند تاثیر قابل ملاحظهای بر محافل آكادمی فرانسه داشته باشد، با این حال او از شهرت جهانی برخوردار بود و با محافل مهم ایرانی هم ارتباط نزدیك داشت. این ارتباطها در كاوشهای او در ایران بسیار موثر واقع شد اما از سوی دیگر موجب ارتباط نامقبول او با بازار هنری و مجموعهداران خصوصی شد كه به منافع تجاری و شخصی بیشتر از مسایل علمی توجه نشان میدادند. در نتیجه همین روابط بود كه آنچه در سالهای آخر زندگی گیرشمن جلب توجه میكند، جدال بر سر منبع آثاری است كه به گفته گیرشمن گنجینهای از یكی از محوطههای باستانی زیویه بود، محوطهای كه بعدها معلوم شد وجود خارجی ندارد. گیرشمن بسیاری از این آثار را در سال 62 ـ 1961 در نمایشگاهی مشهور به نام هفت هزار سال هنر ایرانی در پله پتی (قصر كوچك) پاریس به نمایش درآورد.
[B]Iran_Az_Aghaz_Ta_Eslam[/B]
ایران از اغاز تا اسلام -
Aria Farbud - 11-07-2013
[h=1]فرهنگ و آموزش در ایران پیش از اسلام[/h]
(بررسی متن پهلوی اندرز کودکان)
فریدون جنیدی
الف)گفتاردیگران:
چون ما خاموش نشسته ایم، میدان برای هرگونه داوری بیگانگان، و پیروان ایرانی آنان گشاده است، و چنین است که اوستا را که کهن ترین نمونة دفتر و دیوان جهان است، برای کهن بودن با داستان هومر همزمان می شمارند!
پرویز ناتل خانلری میگوید:
«دبیرة اوستایی در هنگام ساسانیان پدیدار شده است «متن اوستایی که اکنون در دست است؛ خط دقیق خاصی است که تنها برای نوشته های دینی ساخته شده و زمان وضع آن را درحدود قرن ششم میلادی شمرده اند»(1)
مهرداد بهار می گوید:«درایران مدرسه ومکتب وجود نداشت»(2)
و نیز همو می گوید:
«کتب زرتشتی و هم شاهنامه، هر دو، مبتنی بر روایات بسیار کهن حماسی اند که طی اعصار دراز، به صورت شفاهی منتقل می شده اند، و از اواخر عصر ساسانی شروع به کتابت آنها شده است»(3 )
و احمد تفضلی مینویسد: «ایرانیان دارای ادبیات شفاهی بوده اند»(4)
ب)گفتارپیشینیان:
● در کاوشهای تپه یحیی (کرمان) در لایه VI C که به زمان پنج هزارسال پیش بر می گردد،19 لوحة خطی کهنتر از خط سومری پیدا شده است(5).
شاهنامه در رویدادهای زمان بهرام گور از پیدا شدن گنجی به نام گنج گاو آگاهی می دهد که دبیره ای جدا از دبیرة زمان ساسانی داشته است که موبدان آنرا دبیرة هنگام جمشید شماردهاند.
● ابوریحان بیرونی می نویسد:
«در زمان ما، در«جِی» که یکی از شهرهای اصفهان است،ازتل هایی که شکافته شده، خانه هایی یافتند که عدلهای بسیاری از پوست درختی که توزنام دارد و با آن کمان وسپر را جلد می کردند، پر بود و این پوستهای درخت به کتابت هایی مکتوب بود که دانسته نشد چیست»(6)
ابن ندیم آورده است:
● «درسال سیصدوپنجاه قمری سغی[سقفی؟]خراب گردید که جایش معلوم نشد.زیرا از بلند بودن سقف آن گمان می کردند که توی آن خالی و مصمت است، زمانی که فرو ریخت از آن کتابهای زیادی به دست آمد که هیچ کس توانایی خواندن آن را نداشت»(7)
● «درکاوشهای شهر سوخته که به سال1377 به سرپرستی دکتر منصور سجادی انجام گرفت،جمجمهء دختری را یافتندکه از بیماری هیدروسفالی رنج می برده است. پزشکان ایرانی 4850 سال پیش استخوان پاریتال راست آن دختر را برداشته اند(کاری که امروز انجام میشود)تا فشارآب را بر روی مغز کم کنند.پژوهشهای پزشکان داوری می کند که آن دختر چند ماه پس ازآن(عمل جراحی)به زندگی خود ادامه داده است زیراکه نسجهای استخوانی بریده شدة پیرامون آن ترمیم یافته است وترمیم تنها با زنده بودن بیمارانجام می گیرد»(8)
● از شوش پنج هزارساله لوحـةگلینی که خویشکاری(تکلیف)دانش آموزان پیدا شده است که بخش بندی پیرامون دایره را به 6 کمان برابر نشان می دهدکه نشان دهنده آگاهی شگفت ایرانیان ازنسبت پرتودایره(شعاع)باشش بر منتظم محاط دردایره است!(9) (نگاره سوی چپ بالا)
از این برتر لوحه ای دیگر است از 3400 سال پیش خوزستان که پیرامون دایره را به هفت برمنتظم بخش بندی کرده است ،و این کارتنها بایستی با بهره گیری از «فرمول جبری » انجام گیرد! ( .1) (نگاره سوی راست بالا)
[ATTACH=CONFIG]2881[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]2882[/ATTACH]
دراین لوحه استاد از شاگرد خواسته است که دو«قضیه» هندسی را ترسیم کند.
الف : فاصلهء هر نقطه از نیمساز زاویه با دوضلع زاویه برابر است.
ب:عمود منصف پایه در مثلث دوپهلوبرابر(متساوی الاضلاع) از رأس آن میگذرد.
شاگرد «قضیه»ی نخستین راکشیده است ودر قضیة دوم با لرزش دست خط را با فاصله از رأس بسوی چپ کشیده.
استاد درکنارآن، عمود منصفِ درست را که از رأس میگذردکشیده وبا دوکارد«قیچی» نیمی از آن گل را پاره کرده است تادانش آموزان دیگر نتوانند از آن برای خویشکاری های آینده سود ببرند! و این کار در آن زمان، درست همانند خط زدن مشق امروز کودکان است که از آن دوباره نتوان به جای مشق تازه سود برد.
از این گونه دایره ها که به چند بخش تقسیم میشوند ، در «خبیس» (شهداد) کرمان و(گیان ) لرستان و (مارلیک)گیلان نیز یافت شده است به نشانه روشن آ نکه این آ گاهی ها تنها در خوزستان نبوده ودرهمهء سرزمین ایران پراکنده بوده است و چنین نگاره ها چند هزار سال پیش از اقلیدس (که به گمان اروپائیان پدر هندسهء جهان است.) در ایران یافت شده است.
داوری:
گمان غربیان وپیروان ایرانی آنان را خواندید واز این گسترة شگفت دانش در ایران نیز آگاه شدید.
اکنون داوری با خواننده است !تنگ چشمی و کوته اندیشی در هر کاری نکوهیده است به ویژه درپژوهشهای
دانشی !رای آنان بر آنست که سرچشمهء همه چیز را یونان بدانند وانبوه یافته های باستانشناسی را یا از ایران به درمی برند یا در همین جا نابود می کنند ، تا مبادا نیاکان آنان، یونانیان ،شاگرد استادان ایرانی در شمارآیند.
آموزش درفرهنگستانهای ایرانی:
نخستین آگاهی از رشته های آ موزشی در ایران باستان بدست آ مده است ، آموزش ویژهایست که «سیاوخش»را از آن گذراندهاند.
سواری وتیروکمان وکمند عنان ورکیب و چه و چون وچند
نشستنگه مجلس ومیگسار همان باز و شاهین و یوز و شکار
ز داد و ز بیداد وتخت وکلاه سخن گفتن رزم و راندن سپاه
آموزش نخستین: ورزش وآمادگی جنگی، سواری و به کاربردن ابزارهای نبرد، چون شمشیر و تیر وکمان وکمند وگرز... که ویژة همگان بود.
آموزش دو دیگر : چه و چون و چند :
الف: چه ؟ «چه» در این سخن به جای دانش همگانی در آموزش امروز است زیرا که دانش آموز بایستی بداندکه هر چیز «چه» است ؟ یاچیست ؟
پاسخ به چیستی رویدادهای پیرامون زندگی مردمان ، همان است که امروزبدان «دانش » می گویند.
ب: چون؟ دراین سخن چگونه ؟ وچرا ؟ است.
چراچنین است؟ چگونه چنان رویداد رخ میدهد؟ این بخش از دانش را یونانیان «فلسفه» نام نهادند.
پ :چند؟
چند یا اندازه. دانشی است که ازاندازه وآمار وشمار (ریاضیات) سخن می گوید.
1 ـ اندازة زمین وساختمانها و بلندا و پهنای هرچیز که امروزه آن را هندسه می نامیم.
اندازة زمین دشتها وکوه ها و رود ها و دریاها،در زمان ما جغرافیا خوانده می شود که واژه ای فرنگی است، و برابر فارسی آن «زمین نگاری» یا «زمین پیمایی » و مانند اینها است.
این دانش درپنج هزار سال پیش بدانجا رسیده بود که ایرانیان بدانند میانهء جهان شهر زرنگ سیستان است و به همین روی سیستان را نیمروز می نامیدند ،که نیمروز نیمهء جهان شناخته شدة باستان است وهنگامی که در همة جهان باستان (ازژاپن تا ایسلند ) روز باشد، خورشید بر فراز نیمروز است.
بدینروی ایرانیان در آن هنگام همهء جهان باستان را پیموده بودند که می دانستند میانهء آن کجاست.
اندازة ساختمانها بلندی و پهنای چیزها را از آن دسته از ساختمانها که از ده هزار وچهارسد سال پیش در گنج درة هرسین کرماشان ،و نیز شهر هشت هزارساله در تپه زاغة قزوین و چغامیش هفت هزارسالهء خوزستان وشهر سوخته پنج هزار سالهء سیستان می توان سنجید و داوری کرد که ایرانیان چندهزارسال پیش ازیونانیان اندازه ای راکه امروز هندسه می نامیم می دانسته اند.
2 ـ اندازة آسمان و اختران گردش خورشید و ماه وستارگان وبرجها، وسالماری و گاهشماری.
این دانش، دو بخش میشود : ستاره شناسی (نجوم) ، گاهشماری (تقویم).
سدیگر: آن کسان که برای فرمانروایی آموزش می دیدند ، می بایستی که افزون بر جنگاوری و دانشهای دیگر از دانشهای ویژه برخوردار باشند :
الف : داد یا دادگستری
داد گستری نیز یکی ازشاخه های دانش آن روزگار بوده است وکسانی از موبدان «دات وَر» خوانده می شدند که امروز« داور» شان می خوانیم از این سخن نیز روشن می شود که فرمانروایان می بایستی افزون بر دانشهای دیگر از «داد» نیز آگاه باشند تا به بیداد دست نیازند.
از آیینهای تخت وکلاه که در همین داستان از آن به نام «هنرهای شاهان » نام برده می شود،سخن گفتن خوب، آوای نرم ، شیوة مهمانداری ازفرستادگان کشورها ، ونشستن درانجمن سور وچگونگی خوردن خوراک و نوشیدن باده ، آیین شکار ونخجیر وسخن گفتن با سپاهیان وشیوة راندن سپاه وسپه کشی است که امروزه هر یک را دانشی نو می شمارند !
دراوستا واژة [ATTACH=CONFIG]2883[/ATTACH]
به معنی آموزش فرهنگ آمده است و از این واژه دو واژة دیگر؛ نخستین [ATTACH=CONFIG]2884[/ATTACH] هیربد به معنی ، آموزگار و [ATTACH=CONFIG]2885[/ATTACH] شاگرد وفرهنگ آموز برآمده است.
گونهء پهلوی واژة استاد در زبان پهلوی هیرپت ودر زبان فارسی هیربد است به معنی آموزگار، استاد علوم، و جایی که دانش آموزان دینی درآن آموزش می دیدند، هیرپتستان نامیده میشد. اما آن کسان که آموزش فرا دینی می دیدند در فرهنگستان به خواندن می پرداختند ودرشاهنامه اشاره به چنین جای شده است.
سپارید کودک به فرهنگیان کسی کش بود مایه وهنگ آن
یا
به هر برزنی بر دبستان بدی همان جای آتش پرستان بدی(11)
همچنین :
فرمان بزرگمهر به پدران برای آموزش فرزندان :
فزودن به فرزند بر، مهر خویش چو در آب دیدن بود، چهر خویش
ز فرهنگ، وز دانش آمــوخـتن مجو چاره جز، جانش افروختن
اندرز بزرگمهر به پادشاه برای آموزش فرزندِ شاه و آینده کشور :
سپردن به فرهنگ فرزند خُرد که گیتی به نادان نباید سپرد
گفتار دیگر از کارنامه اردشیر بابکان است، آنجا که اردوان، اردشیر پانزده ساله را سرزنش میکند :
«اردشیر را به آخور ستوران فرستاد و فرمود که : بنگر که شب و روز از نزدیک ستوران به نخچیر و چوگان و فرهنگستان نروی»(12)
مدرکی دیگر که در این باره هنوز دردست است متنی است به زبان پهلوی و دین دبیره بنام«اندرخویشکاری ریتَکان»(13) (در تکلیف دانش آموزان)، که درآن یک دانش آموز آموز تکالیفی را که دارد برشمرده است وآن یک «انشاء» به زبان امروزی است که در آن نیز به فرهنگستان به معنی آموزشگاه اشاره شده است.(14)
درمدرک بسیار ارزندة دیگر که خوشبختانه به خط پهلوی موجود است بنام«خسروکواتان وریتک » (15) که داستان پسری است که فرهنگستان را به پایان رسانیده ازشاهنشاه درخواست «کار» میکند:
«به هنگام به فرهنگستانم دادند و من در فرهنگ کردن ساخته (آماده) وشتابنده بودم»(16)
و گزیده ای از آنچه ریدک دربارة آموزشهای خویش می گوید چنین است:
خواندنِ اوستا، نویسندگی ،دانش، تاریخ،گویندگی،سواری وکمانوری و نیزه اندازی وشمشیرزنی، چوگان، نواختن چنگ و وَن و بربت و تنبور، کُنار و سرود، و چکامه و پای بازی(رقص)، اخترماری و ستاره شناسی،شترنگ ونرد و هشت پای!
پسانگاه شاه پرسشی چند از وی می کندکه به دیگرآموزشهای(مواد درسی) فرهنگستان ره می نماید و روشن می شود که افزون براینها ، کسی که تا پانزده سالگی در فرهنگستان آموزش دیده باشد از این دانشها نیز برخوردار است:
1 ـ آشپزی وخانه داری، گیاه شناسی، جانورشناسی، باره شناسی (اسب و شتر و ستور و چارپایان اهلی)، می شناسی، باده خواری ،بزم آرایی، خنیاگری،رامشگری و...
وگمان می رود که چنین آموزشها افزون بر دانشها ، همانست که امروز «فوق برنامه اش» می خوانیم.
از میان هنرهای آموخته شده به خط باریک وخط راز، اشاره شده است واین خود نشان می دهدکه هنر خطاطی نیز از جمله هنرهای موردآموزش بوده است و بزرگمهر نیز دربارة دانش آموختگان و ویژگیهایی که کار آنان باید داشته باشد ، به همین نکته اشاره می فرماید:
بلاغت چو با خط فراز آیدش به گفتار و معنی نیاز آیدش؛
بلفظ آن گزیـندکـه کوتاهـتر بخط آن نویسد که دلخواه تر
در پندنامهای که از آذرباد ماراسپندان در یکسد و پنجاه و چهار گفتار بر جای مانده است، در گفتار سیزدهم چنین آمده است :
«زن و فرزند خویشتن (را) جدا از فرهنگ مَهِل (مگذار) که بر تو تیمار و رنج گران نرسد.» (17)
امروز روشن است که دانشگاه گندیشاپور پس از اسلام نیز پایدار ماند و دانشمندان در آنجا به آموزش میپرداختند و این پایداری چندان به درازا کشید که استادان تازه بدانجا ره یافتند و چون از دفترهای پیشین اندکی نمانده بود، آنان روی به دفتریونانیان کردند و شیوه های اندیشه ودانش یونانی در آن دانشگاه روایی یافت. چنانکه تا کنون نیز از چنگ آن رهایی نیافتهایم.اما انبوه دانشمندان ایرانی که پایه گذاران جبرومثلثات ولگاریتم ونجوم به شیوه برتر، که چشم به یونان ندوخته بودند ،تا سده های چهارم وپنجم آسمان دانش ایران وجهان را ستاره باران کردند.
وچون از پس سده ها، سرچشمهء آن درخشش ها از چشمها دور گردید. ستارگان تازه ، کور سویی می نمودند تا به یاد آن درخشش پر شکوه، خاموش نشود وفرزندان ایران، دراین هنگام دراندیشة درفشداری جهان دانش، به کوشش خویش بیفزایند.
پی نوشتها:
1ـ خانلری،تاریخ زبان فارسی جلداول، رویة 215
2ـ سخنرانی مهرماه 1362 درانجمن زرتشتیان تهران.
3ـبهار، مهرداد، جستاری چند در فرهنگ ایران، رویة 14..
4ـ تاریخ ادبیات ایران پیش ازاسلام ؛ ژاله آموزگار ؛ احمد تفضلی رویهء 13. ونیز درجای جای دفتر نامبرده این سخن کما بیش بازگو میشود.
5_ C, C. LambergKarlovsky.1986.
6 ـ ابوریحان بیرونی، آثاراالباقیه ترجمه اکبر دانا سرشت، رویهء 39.
7 ـ ابن الندیم، الفهرست، رویة 2400
8ـ برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب حقوق جهان در ایران باستان، بخش آیین نظام پزشکی، چاپ دویم 1384 ، نشربلخ.
9ـ سهم ایرانیان در تمدن جهان. نیرنوری، و نیز تاریخ مهندسی ایران مهندس فرشاد.
10ـ سرامیکهای شرقی کلکسیونهای بزرگ جهان ، دفتر چهارم موزه ایران باستان، فیروز باقر زاده، آنِِِِِ سوارت، ماشیکو ساکو.توکیو 1987.
11 ـ آتش پرست: نگهبان آتش
12- کارنامه اردشیر بابکان، بهرام فرهوشی، دانشگاه تهران، 1378، رویه 19
13 ـ ریتک پهلوی، ریدک فارسی، پسران میان 10 تا 15 ساله.
14ـ مجموعة 50 متن پهلوی مؤسسة آسیایی شیراز. (این نوشته در پایان گفتار با ترجمهء آن میآید)
15 ـ ایرج ملکی یک ترجمهء ازاین متن به دست داده است ونام آنرا «خسرو و ریدک » نهاده.
16 ـ همان ، رویة 1.
17- متن های پهلوی، دستورجاماسب – منوچهر جاماسی اسانا، با مقدمهای از بهرام گور انکلساریا و دیباچهای از ماهیار نوابی، بنیاد فرهنگ ایران، رویهی 59 – پارهء 13
به نام دادار اورمزد
خویشکاری ریدکان دبیرستان خداداد است. هر روز به ویر (حافظه، هوش، اندریافت) فردا، پیش چون، خورشید، برآید از بستر، برخیزید، خویشتن دست و روی [دست و روی خویشتن را] بدست، سوی آب به «خَوَ» شوئید. به گاه؛ بسوی دادههای دبیرستان شوید. بجایی (که) آن خویشکاری خویش (به) دست آید، اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان، ایدون بسوی فرهنگ دارید که چونتان از دبیرستان فراز هِلند، اندرراه، هوشیارانه (و به) فرهنگ روید «آسناوهی » (= آنگاهتان که در راه) مردم کهتان بپذیره آید، هرکس که بیاید، ایستید، نماز بآئین برید و «کاریچ» (= آنگاه نیز) که بخانه آمدستید، هوشیارانه، و به اندر «اهی» کنید، هیچ را [بهیچ روی] پدر و مادر مرنجانید. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور (را) مزنید. «بینیاکاوت» [= بنیاد] و آئین دارید. دُشساز (بدآهنگ، ناسازگار) مبوید، که نیک و بهساز (سازگار) بوید. «که، (= کا = آنگاه) تان که نان خوردن فرمایند، بینی (را) ویرائید (بینی را، پاک کنید) و «دوست» [= دست] شوئید، نان به پیش نهید، بنشینید، یتاآئَتیزَمَئیدِ اشم وهو سه بار گوئید و نان خورید. همچونتان نان «خوَرت» [=نان خورده] بوید. افزایست [=افزون بر آن] جایی بپیرائید، آب بدست دهید، و سر «موی پیت » نهید. برآن سر نهید ، میان بندید، خورید (تا بدانهنگام که) آن (را) [= میان را] نبندید، مخورید. که بر شما ازآن، سخنها بود.
اشم وهو 4 (بار) یتااهو 4 (بار) یتااهووئیریو 2 (بار) بگوئید. سپرام ابا افزایست دندان پرَسن [مسواک] کجای خویشکاری خویش [آنجاکه جای خویشکاری شما است] برید، به اندرز نشینید، خوش خسپید، درست خیزید دبیرستان (را) بکام بینید [اهی] یا [آپی] یا اپی درود.
اندروهی [اندرزی] کنم بشما کودکان، که از هیرپتسیتان بشوید، براه راست روید و سگ و مرغ و ستور (را) اَگ اِشان مزنید میازاراید. [اندر] راه ؛ آشنا مردم که ترا پذیره آید، ایرتنیها (فروتنانه) نیایش کنید و بچربی نمازید برید.
که (آنگاه) با خانه شوید پیش پدر و مادر، دست بکش، فرمانبردارانه ایستید، هر کار که ترا فرمایند هوشیارانه به اندرز کنید. تا فرمان ندهندت منشینید، کهتان [آنگاهتان] نان خوردن فرمایند، بینی ویرائید دست شویید، نان به پیش نهید، یتا آئَت (از شناک؟) اشم وهو 3 بگوئید. چونتان نان خورده بوید، دندان پاک بکنید اشم وهو 4 یتااهو وئیریو 2 بگوئید. دندان پرسن به جای خویشکاری خویش برید، خوش خسپید، درست خیزید. دودیگر روز، فردا، پیش چون خورشید اَبَر آید دست و روی سه بار، به دستشویی و هفت بار به آب داده خوب شوئید، آئین اوستاد به گاه، وادارید:
از استاد زخم، خواری، پادافرهِ گران هوش [همچشِ از او] مَرَسَد [مرساد] چون کسیکه بروز نشود بدبیرستان (کسی که بهنگام بدبیرستان نرود) پشیوان [پشیمان] شود، او، باد بهوستند(؟) که داد (مرز) بیست ساله رسد، پیش دانایان و هیربدان و دستوران رسد، و شما را سخن دانایانه پرسند، شما پاسخ کردن ندانید، مردم؛ بشما نگرند، شما؛ بزمین.
در این جا نوشتار پازند (برگردان اوستایی) اندرزِکودکان را یادآور میشویم که برداشتی است از :
گنجینه دستنویس های پهلوی و پژوهش های ایرانی :27
دستنویس ت 28
متن ناقصی از : بندهش، خویشکاری ریدکان و جز آن
به کوشش : دکترماهیار نوابی و دکتر کیخسرو جاماسب آسا
موسسه آسیایی دانشگاه پهلوی شیراز : 2535
ایران از اغاز تا اسلام -
homayoun - 11-07-2013
Aria Farbud نوشته: دراین لوحه استاد از شاگرد خواسته است که دو«قضیه» هندسی را ترسیم کند.
الف : فاصلهء هر نقطه از نیمساز زاویه با دوضلع زاویه برابر است.
ب:عمود منصف پایه در مثلث دوپهلوبرابر(متساوی الاضلاع) از رأس آن میگذرد.
شاگرد «قضیه»ی نخستین راکشیده است ودر قضیة دوم با لرزش دست خط را با فاصله از رأس بسوی چپ کشیده.
استاد درکنارآن، عمود منصفِ درست را که از رأس میگذردکشیده وبا دوکارد«قیچی» نیمی از آن گل را پاره کرده است تادانش آموزان دیگر نتوانند از آن برای خویشکاری های آینده سود ببرند! و این کار در آن زمان، درست همانند خط زدن مشق امروز کودکان است که از آن دوباره نتوان به جای مشق تازه سود برد.
از این گونه دایره ها که به چند بخش تقسیم میشوند ، در «خبیس» (شهداد) کرمان و(گیان ) لرستان و (مارلیک)گیلان نیز یافت شده است به نشانه روشن آ نکه این آ گاهی ها تنها در خوزستان نبوده ودرهمهء سرزمین ایران پراکنده بوده است و چنین نگاره ها چند هزار سال پیش از اقلیدس (که به گمان اروپائیان پدر هندسهء جهان است.) در ایران یافت شده است.
از دید دانشیک استوانده شده؟خیلی چیز بزرگی است!
ایران از اغاز تا اسلام -
Aria Farbud - 11-07-2013
homayoun نوشته: از دید دانشیک استوانده شده؟خیلی چیز بزرگی است!
تا جایی که می دانم گلنوشته های بسیاری در ایرانِ فرهنگی یافت شده که در باستان چیزی روامند بوده برای نمونه در پارسه (تخت جمشید) گلنوشته های بسیاری را یافتند که پسان با رازگشایی دبیره ی میخی روشن شد که دستمزد و دیگر چیزی های روزینه را روی آنها نوشته اند که چند نمونه اش هم اکنون در"موزه ی ملی" تهران است.