Ouroboros نوشته: اینها بحث را خیلی سنگین و طولانی میکند، ضمن آنکه من نه فرصت بسنده برای اینهمه را دارم، نه واقعا چنان شایستهی نمایندگی افکار و عقایدی هستم که امروز خودم را باورمند به آنها تلقی میکنم. در کل جستار «پراکنده نویسی» اشاراتی گذری و جستهگریخته به این مباحث داشتهام، دعوتم از شما و چند دوست دیگر برای مطالعهی آثار ایدهآلیستهای آلمانی نیز تلاشی بود در جهت نشان دادن آنچه از دست دادهایم. اگر به موضوع علاقه دارید من مطالعهی این کتاب را به شما توصیه میکنم زیرا همهی آنچه من میتوانم برای گفتن در اینباره داشته باشم را خیلی بهتر از من مطرح میکند: Julius Evola - Revolt Against the Modern World
ایرادی ندارد، من هم همین وضع را دارم و فرصت نمیکنم به طرزی بسنده به تمام این موضوعات بپردازم،
اما از آنجا که این موضوع برای من حداقل مهمترین و اساسیترین موضوع مورد اندیشهی این روزها و هتا
ماههاست، ترجیح میدهم این گفتگو همچنان برقرار باشد و در هر فرصتی که همزمان در انجمن حضور
داریم، پیراموناش بحث کنیم.
این کتابی که معرفی کردهاید را شاید یکسال پیش نصفه نیمه خواندم و الان با توجه به پیشنهادتان،
گمان میکنم که آن را باید دوباره از نو بخوانم، ضمن اینکه با توجه به زمان آزادی که دارم، در حال
خواندن ِ آثار ایدهآلیستهای آلمانی، به خصوص هردر و گوته هستم. و البته در ادامه حتما در نقل
قولهایی که از نویسندهها میآورم، کتابهایی را هم از طرف خود معرفی خواهم کرد.
Ouroboros نوشته: حالا شما مخالفت خود با مدرنیته را برای ما تشریح بکنید، و بگویید که راهکار شما برای برونرفت از این معضلهایی که باعث مخالفتتان با آن شده چیست؟
مدرنیته از آنجا مورد نقد من است که در پی زدودن ِ آثار انسانی تمدن ِ بشری
تبدیل آن به پدیدهای یکسانسازیشده، اخته و کسالتبار است. من برای تشریح
این، نیاز به زمان بیشتری دارم، که امیدوارم در ادامهی بحث، آنقدر فرصت داشته باشم
که به تمام ِ آن چیزهایی که مد نظرم است بپردازم. روانشناسی اجتماعی و فردی و شناخت ِ
آثار و کارکردهای پدیدههایی چون تکنولوژی، علم، دولت و فرهنگ از محورهای بحث محسوب میشوند.
زدودنِ روح انسانی جوامع بشری، بدل ساختن ِ هر آنچه که به جامعه رنگ و بوی انسانی میدهد به امری
فرمال، تعریفشده، اصالتزداییشده و در نهایت تبدیل کردن ِ آن به امری ژنریک، همگن و فرآوردی شده در لولههای
آزمایشگاهها، تزهای دانشگاهی، روندهای سیاسی-اقتصادی جهانی شدگی و تشکیکشده در همهی زوایایش است.
این خیانت بزرگیست که بس خطرناک است. هماکنون برای من نیز کشتن یک انسان در راه وطن، در مقام مقایسه
به مراتب ارجمندتر از امری چون رواداری لیبرالی خفتآلود است.
در یک کلام، گسستن ِ زنجیرها و بندهایی که انسانها را به شکلی «موجه» به یکدیگر پیوند میزند و باعث
پدید آمدن ِ همدلی یا همچو چیزی میان آنها میشود، از اثرات جانبی اجتنابناپذیر مدرنیته محسوب میشود. انسان ِ
مدرن خود را در جهانی وسیع مییابد که هر دم بر سرگشتگیاش میافزاید و او را گیج و ملول میسازد.
اما من بر خلاف ِ شما باور دارم که جهان هتا در همین فرم ِ کنونیاش، عرصهایست هیجانانگیز و جالب!
شما به دنبال ِ دادن ِ فرصت به همگی یا اکثریت انسانها برای پذیرفته بودن و صاحب جایگاه بودن در اجتماعات هستید.
من اما باور دارم که انسانی که در این فرم نتواند برای خویش اعتبار و جایگاه ِ حقیقی پیدا بکند، به احتمال ِ زیاد
در یک جامعهی سنتی نیز نخواهد توانست. اما میپذیرم شمار ِ انسانهایی که امروز چنین فرصتی را مییابند
به میزان ِ قابل توجهی کمتر است.
وقتی میگویم جامعهی همگن و یکسانسازی شده، منظور جامعهایست که همهی انسانها به شرط انسان بودن
و داشتن ِ تعدادی معدود از پیششرطها، به یک اندازه احترام و تکریم دریافت میکنند. برای من هیچ چیز مثل این
مخالفتبرانگیز نیست! در واقع در جهان ِ امروز دستهای بسیار کمشمار از آدمها در دوردستها و روی قلهها هستند
و تودهی همهی انسانهای دیگر زیر سایهی آنها هستند، این زدودن ِ سلسلهمراتب انسانی نیز از خواص خیانتآلودِ
مدرنیته است.
بنابراین من به دنبال فروکاستن ِ آن تراز ، افزایش شمار انسانهای فرصتدار و بازآفرینی سلسهمراتب در این مورد خاص هستم
و آن را مشخصا یک مرحله از «بازگشت» میدانم.
و اما:
1- دولت به طور کلی پدیدهایست در راستای نگهداشت و حفظ شرایط موجود. دولت امور
جاری را آنچنان پیچیده ، مبهم و غامض میسازد که فرصت بازشناسی روندها و رویدادها
و کنشگری شایسته و درخور را انسانها و جوامع میگیرد. امور چنان در همپیچیده میشود
که دیگر بالاسریها هم از آن سر در نمیآورند!
من خواستار ِ بازگشت سادگی به جهان هستم!
2- قدرت و رسمیت بخشیدن به جریاناش موجب ِ تولید ِ سلسله مراتب و نگاهِ بالاسری و فرودستی
به انسانهاست.
مشروعیت بخشیدن به کسب ِ قدرت، امریست که من آن را بخشی از فرآیند رستگای
میشناسم!
این دو تا حدی با یکدیگر در تضاد هستند و نیاز است بیشتر در این مورد توضیح بدهم.
فعلا گمان میکنم که آنقدر که برای نشان دادن موضعی که بر سرش هستم لازم است
کافی باشد. شما موارد چالشبرانگیز زیادی را مطرح کردهاید که نیاز است بیشتر به آنها
اندیشیده شده و پیرامونشان گفتکو کنیم.