Sotude نوشته:Mehrbod نوشته:Sotude نوشته: درود بر همه ی سروران گرامی!
من کارشناس الکترونیک هستم ولی نزدیک به یک سال است که کشش (علاقه) شگرفی به سوی زبانشناسی یابیده ام (یافته ام)!
نگرها و پندارهای زبانشناسانه و پارسی شناسانه در اندیشه ام موج می زنند! :)
تازه ترین پرسمان و دغدغه ای که روانم را درگیر کرده است ( درگیرانده است!) درباه ی کارواژه های گذر یا ناگذر یا (به گفته ی یکی از گردانندگان این برگه) کارواژهای نیازمند و بی نیاز است. چندی پیش جستاری درباره ی کارواژه های Ergative (به پارسی: ؟!!) در زبان هایی مانند Basque خواندم. این گونه کارواژه ها، کارواژه هایی هستند که هم می توانند نیازمند و هم می توانند بی نیاز باشند. به سخن ساده تر نیازی نیست برای یک کارواژه، هر دو گونه ی آن را آموزید(آموخت)...
برای نمونه در پارسی دو کارواژه برای چرخیدن هست، یکی کارواژه ای بی نیاز است "چرخیدن" و دیگری کارواژه ای نیازمند "چرخاندن". در پارسی می توان کارواژه ی نیازمند را با زدایش (زدودن) "ایـ" از میان آن و افزودن "ا" به جای آن به دست آورد. هرچند زبان پارس در این زمینه (ساختن کارواژه های نیازمند) از دیگر زبان های هندواروپایی رَوالمندتر (باقاعده تر) و ساده تر است، ولی باز هم به نگر من، این گونه کارواژه ها سبب (پارسی؟!) دشوار شدن فراگیری یا آموزیدن (آموختن، یادگیری) زبان می شوند. برای نمونه در زبان Basque، میان دو گزاره ی "من آن را چرخاندم" و "من آن را چرخیدم!"، هیچ دِگَربودشی (تفاوتی) نیست!! برای همین هست که زبان Basque یک زبان شگرف و با ویژگی های شگفت آور است و زبانشناسان در دسته بندی میان زبان ها، نتوانسته اند این زبان را در میان هیچ شاخه ای دسته بندی کنند!!
البته (پارسی؟؟!) در زبان پارسی هم چند کارواژه را از این دست می توان نام برد، برای نمونه، کارواژه ی "شکستن" و "شکاندن" در گذر زمان به یک کارواژه دِگَریده اند (تبدیل شده اند، دگرگشته اند):
من آن را شکستم
من آن را شکاندم
و ...
با این همه، کارواژ هایی در زبان پارسی و دیگر زبان های هندواروپایی هستند که نمی توان از آن ها، گونه ی دیگر کارواژه (گذر یا ناگذر و یا نیازمند یا بی نیاز) را ساخت:
"کُشتن" خود یک کارواژه ی نیازمند است و نمی توان دوباره کارواژه ی نیازمند "کُشاندن " را از روی آن سازید(ساخت).
"دیدن" ////////////////////////// "بیناندن " //////////. (ایضاً؟!!) :)
"کوشیدن" یک کارواژه ی بی نیاز است و نمی توان از روی آن کارواژه ی نیازمند "کوشاندن" را سازید (ساخت)؛ مگر اینکه کاواژه ای شگفت آور بخواهیم بسازیم!!!!
سخن پایانی این بنده ی ناچیز!، چه خوب است که یا این کارواژه های نیازمند سازیده شده را از زبانمان برانیم (برای آسانش فراگیری زبانمان برای آیندگان!!) و یا اینکه بزنیم به سیم پایانی (سیم آخر!! :) ) و از روی همه ی کارواژه ها، گونه ی دیگر کارواژه (چه نیازمند و چه بی نیاز) را بسازیم (تا زبانمان پُرمایه تر (غنی تر) ولی بسیار دشوارتر گردد!!)
با پوزش از شما، اگر جایی در نوشتار من دیدید که از کاواژه های ساختگی بهره بردم، کارواژه هایی مانند:سازیدن، آموزیدن، یابیدن، درگیراندن و... ! از آنجایی که به نگر من، زبان باید هرچه ساده تر و فراگیرتر باشد، می بایست تاجایی که می شود، کارواژه های بی رَوال (بی قاعده) را از زبان خود بزداییم؛ همچنانکه کارواژه های بی رَوال دیگری را نیز کنار گذاشته ایم (خوابیدن به جای خسپیدن، خسبیدن و... که به یاد نمی آورم ;) !!)
من درباره ی زدایش کاواژه های بی رَوال از پارسی، بر روی سخن خود هستم و در این باره پا می فشارم، هرچند کارواژه ی سازیده شده، خنده دار یا هتا دارای بخش (سیلاب) های بیشتری باشد!!!
گفتن --> گوییدن
ساختن --> سازیدن
گشتن --> گردیدن
یافتن --> یابیدن
دریافتن --> دریابیدن
آموختن --> آموزیدن یا فراگرفتن
شکستن --> شکنیدن
پنداشتن --> پنداریدن
انگاشتن --> انگاریدن
توانستن --> توانیدن
و ...
همچنین می توان به جای به کارگیری پادواژه ها (متضادها) از همان واژه + پیشوند یا پسوند نایش (نفی) بهره گرفت. این سبب (پارسی؟!!) آسانی بسیار زبان خواهد شد! برای نمونه:
خوب --> پادواژه= ناخوب ؛ به جای بَد
بالا --> پادواژه= نَبالا؛ به جای پایین
و ...
چشم براه (منتظر) نگرهای شما بویژه نگرهای گردانندگان این تاربرگ می باشم!
برای آشنایی بیشتر با نگرهای من، به این برگه ها سربزنید:
Agglutination - WiKi
Newspeak - WiKi
در پارسی نیز کارواژگان «دوگذرا» مانند زبانهای همخانواده هندواروپایی داریم. برای نمونه «گسستن، بریدن» پس نیازی به یافتن راه نویی برای چیزی که هماکنون داریم نیست!
فعل دوگذرا - WiKi
دوانداختن کارواژگان بیروال هم کار نابخردانهای است، زیرا ما در پارسی تنها و تنها به دنبال هر چه بیشتر «فرنودین = logical» کردن زبان نیستیم. نمونه چنین زبانی میتوان انگلیسی را نامبرد که ساختاری بس فرنودین، ولی همانجور بس خشک و نازیبا دارد.
مهربُد گرامی، من هیچگاه نگفتمکه همه ی کارواژه ی بی روال را از زبانمان بزداییم و آن ها را دور بریزیم! همانگونه که اشاره کردی، این کار، کاری نابخردانه است. من گفتم چه خوب است کارواژه هایی که بهره گیری کمتری در زبان گفتاری روزانه ی ما دارند را روالمند کنیم. برای نمونه هرگز نمی توان (دست کم در زمان کنونی!!) کارواژه ی بی روال "داشتن" را به کارواژه ی روالمند "داریدن" دگَراند (تبدیل کرد)! چه اینکه از این کارواژه در زبان گفتار و نوشتار ما بسیار بهره گرفته می شود: داشتم می رفتم --> داریدم می رَویدم!!!!! گزاره ای خنده دار است!!
...
همچنین، درباره ی ساده سازی زبان پارسی، باید گفت که این زبان در همسنجی با دیگر خویشاوندان هندواروپایی خود، زبانی ساده است و (به نگر من) دست کم از زبان فرانسه و دُیچلندی (آلمانی) ساده تر است؛ چه از نگر دستور زبان چه از نگر روالمندی و چه از نگر خوانش (pronunciation :تلفظ ؟!!) و گزاره سازی! ، ولی در همچندی با زبان انگلندی، باید بگویم که دستورزبان سخت تری دارد زیرا زبان انگلندی زبانی بوده که در گذر تاریخ، بسیار ساده تر شده و با زبان انگلندی باستان (پیش از 1200 ترسایی) دگرسانی های بسیاری دارد (خنده دار است! آن ها به زبان خود در 800 سال پیش می گویند باستانی ولی ما به زبان 2500 سال پیش خود می گوییم باستانی!!! دگرسانی تا به کجا؟!!! این هم پاسخ کسانی که می گویند پارسی زبانی بی مایه و تهی است که تاریخی ندارد و زبان نوینی است! ما زبان پارسی پیش از اسلام را پارسی میانه می گوییم، 14 سده پیش! :) ) از آنجایی که در زبان انگلندی، درهم آمیزش کاواژه ها ( conjugate :صرف فعل ?!!) نزدیک به صفر است، زبان انگلندی از نگر دستوری، زیانی ساده تر از پارسی است، هرچند که خوانش (pronunciation :تلفظ ؟!!) و نگارش (dictation) آن رنج بزرگی (مصیبت عظما!!! :) ) می باشد!!
زبان پارسی زبانی ساده است، ولی همه ویژگی آن در سادگیاش کوتاه نمیشود!
ما میتوانیم با یک واکاوی رویهای ویژگیهای پارسی یا هر زبان زندهای را به اینها ببخشیم:
[indent]1. روالمندی (قاعدهمندی)
2. هنجارمندی
3. پیشبینیپذیری
4. ...
3- فرنودمندی (منطق بودن)
4- خمپذیری (flexibility)
5- فشردگی (compaction)
5- ...
[/indent]
ویژگی شگرف پارسی یا بهتر بگوییم، تنها چیزی که آنرا از دیگر زبانها میجداید داشتن یک همسنگی (equilibrium) میان همهی این فاکتورهاست
برخی زبانها مانند انگلیسی در فرنودمندی (منطق) و سادگی بس پیشرو هستند، برخی مانند فرانسه و اندکی آلمانی در زیبایی پیشرو هستند و ...
پس روی هم رفته خواسته شما در روالمند کردن که خود زیرگردآیه (subset) ساده کردن زبان است، تنـها تا
جایی پذیرفتنی است که مایهی از میان رفتن همسنگی میان دیگر بخشهای زبان نشود، اگر نه که به درد نمیخورد.
Sotude نوشته: در زمینه ی کارواژه های Ergative (دوگذرا؟!!) من نگفتم زبان پارسی هرگز چنین کارواژه هایی ندارد، گفتم در همسنجی (مقایسه؟؟!) با زبانی مانند Basque ، این گونه کارواژه های زبانمان، انگشت شمار هستند. همانگونه که پیشتر هم گفتم، در زبان باسک، همه ی کارواژه ها "دوگذرا" هستند.
نمونه بیشتر نیاز داریم. برای نمونه چه کارواژهای نیاز به دوگذرا بودن دارد که اکنون نداریم؟
Sotude نوشته: با این همه می توان زبان را ساده تر کرد. من چندین گام برای ساده سازی هرچه بیشتر دارم:
1. زدایش هرچه بیشتر و روزافزون واژه ها و کارواژه های بیگانه (بویژه عربی، فرانسه، انگلندی و تورکی!!) از زبان پارسی و برابرسازی با واژه های ایرانی (نه تنها پارسی، همچنین بهره گیری از گیلکی، لری، کردی، مازرونی و...)
خواستنی و خوب.
Sotude نوشته: 2. دگَرانش (دگرگون سازی؟! : تغییر) دبیره ی کنوی از عربی به دبیره ی لاتین. نباید خود را گول بزنیم. یکی از شَوَندهای واپس ماندگی فرهنگی و آموزشی و دانشیک ما، بهره گیری از این دبیره است، دبیره ی تازی! به نگر من، تنها کاربرد این دبیره برای نگارش نوشته های ادبی و هنری می تواند باشد، نه نوشته های دانشیک و دانشگاهی!
خواستنی. دبیره پیشنهادی: UniPers: A New Alphabet for Persian
Sotude نوشته: 3. ساده سازی کارواژه ها، برای نمونه فروکاهی (فروکاهش؟! زدایش تدریجی؟!) کارواژه های بی روال و جایگزینی آن ها با کارواژه ی روالمند ( دست کم در نوشتار). واژه نامه ی تارنمایی دهخدا هم اکنون چندین کارواژه ی بی روال را با چندین کارواژه ی روالمند جایگزین کرده است. می توانید کارواژه های "آموزیدن، دریابیدن و ...." را در تارنما به نشانی loghatnaameh.org بنگرید.
فروکاهی دیگر چیست؟
کارواژگان آموزیدن و .. هم همیشه بودهاند، ولی گاه آموختن و گاه آموزیدن در بافتار (context) سخن زیباتر میایند.
داشتن کارواژگان چندچهرهای یکی از بهترین ابزارهای زبان ما در راستای زیبایی
سخن و آوای آن است و در کنار آن، به زایایی زبان نیز هر چه بیشتر یاری میرساند:
شنفتن، شنیدن:
شنفتاری
-> ابزار شنید
-> ابزار شنفت
برای نمونه این را در ساختن داریم:
ساختن / سازیدن:
سازمان
ساختار
سازگار
سازوار
..
پس با کار شما نیمی از واژگان خوب زبانمان را هم باید دور بریزیم! :e405:
Sotude نوشته: 4. گام پایانی که به نگر من دشوارترین و همچنین گرانسنگ (مهم) ترین گام می باشد، نزدیک کردن هرچه بیشتر زبان گفتار به زبان نوشتار است! شوربختانه زبان پارسی گفتار با زبان نوشتار، دگرسانی بسیاری دارد که این نه از کاستی های زبان پارسی، بلکه از کاستی های خود ماست که می کوشیم گزاره ها را هرچه کوتاه تر و تُند تر بازگوییم!
خیر، این هم باز یکی از ویژگیهای پارسی است که زبان گفتاری آن بیاندازه ساده و فشرده است، ولی همچنان روالمند مانده و دستور زبان خود را داراست.
تنها کاری که ما باید بکنیم جا اندازی فرهنگ نگارش درست است.
در نگارش نباید اینجور نوشت: «این یه نوشته برا نمایشه» بجای آن باید «این یک نوشته برای نمایشه» نوشت، ولی اگر خواستیم (که اندیشه خوبی است) بمانند یکمی خواند.
در اینباره اینجا پیشتر گفتمانی داشتیم: شیوه ی نوشتار در تالارهای گفتمان
نقل قول:زبان پارسی زبانی ساده است، ولی همه ویژگی آن در سادگیاش کوتاه نمیشود!بر منکرش لعنت!!! :) ولی ساده تر از این ها هم می تواند باشد! باور نداری؟!
ما میتوانیم با یک واکاوی رویهای ویژگیهای پارسی یا هر زبان زندهای را به اینها ببخشیم:1- سادگی:[INDENT]1. روالمندی (قاعدهمندی)2- زیبایی (آواییک + پراکندگی واکها + ...)
2. هنجارمندی
3. پیشبینیپذیری
4. ...
3- فرنودمندی (منطق بودن)
4- خمپذیری (flexibility)
5- فشردگی (compaction)
5- ...
[/INDENT]
ویژگی شگرف پارسی یا بهتر بگوییم، تنها چیزی که آنرا از دیگر زبانها میجداید داشتن یک همسنگی (equilibrium) میان همهی این فاکتورهاست
برخی زبانها مانند انگلیسی در فرنودمندی (منطق) و سادگی بس پیشرو هستند، برخی مانند فرانسه و اندکی آلمانی در زیبایی پیشرو هستند و ...
پس روی هم رفته خواسته شما در روالمند کردن که خود زیرگردآیه (subset) ساده کردن زبان است، تنـها تا
جایی پذیرفتنی است که مایهی از میان رفتن همسنگی میان دیگر بخشهای زبان نشود، اگر نه که به درد نمیخورد.
نقل قول:نمونه بیشتر نیاز داریم. برای نمونه چه کارواژهای نیاز به دوگذرا بودن دارد که اکنون نداریم؟نمونه را در همان فیسبوک بهت گفتم دوست من. برای نمونه، چه ایرادی (پارسی؟!) دارد اگر به جای اینکه بگوییم من او را رَواندَم (روانه کردم) بگوییم من او را رفتم. نخند! خنده دار نیست! زبان باسک این چنین است! به جای اینکه بگوییم آن را به بچه بخوران ، بگوییم آن را به بچه بخور! و....
نقل قول:فروکاهی دیگر چیست؟چم آن را در کمانک نویسیده ام (نوشته ام)، به چم "زدایش تدریجی یا ناپدید کردن تدریجی، همان Evanescence خودمان است!!!!! :)
نقل قول:کارواژگان آموزیدن و .. هم همیشه بودهاند، ولی گاه آموختن و گاه آموزیدن در بافتار (context) سخن زیباتر میایند.
داشتن کارواژگان چندچهرهای یکی از بهترین ابزارهای زبان ما در راستای زیبایی
سخن و آوای آن است و در کنار آن، به زایایی زبان نیز هر چه بیشتر یاری میرساند:
شنفتن، شنیدن:شنیداری
شنفتاری
-> ابزار شنید
-> ابزار شنفت
برای نمونه این را در ساختن داریم:
ساختن / سازیدن:ساختمان
سازمان
ساختار
سازگار
سازوار
..
پس با کار شما نیمی از واژگان خوب زبانمان را هم باید دور بریزیم! :e405:
یکی از سودمندی های زدایش کارواژه های بی روال از زبان ما این هست، برادر خوب من، من و تو که زبان مادریمان پارسی ست می دانیم که برای نمونه، بن کنونه ی (بن مضارع) کارواژه ی "ساختن" می شود "ساز" برای اینکه از بچگی این کاروازه ها رو آموزیده ایم ولی آن بیگانه ی بدبخت باید بیاید و همه ی این کارواژه های بی روال را از بر کندو همچنین درهم آمیزش (صرف فعل conjugation) را هم بیاموزد که می شود گوژ بالای گوژ! شاید بگویی خُب همه ی زبان ها کارواژه ی بی روال دارند هتا انگلندی! سخنت درست است ولی زبان انگلندی به اندازه ی زبان پارسی، inflectional (پارسی؟!!) نیستپ. برای نمونه ما اگر بخواهیم به پارسی بگوییم "سوختم" باید نشانه ی بُنواژه (مصدر) را برداریم و آنگاه نشانه های شخص (؟!!) را بیافزاییم که در اینجا "اَم" می باشد ولی در انگلندی تنها می گوییم "I burned یا I burnt" دیگر نشانه ی شخص در آن نیست که این خود یکی از شوندهای سادگی یادگیری و فراگیر شدن این زبان به شوند سادگی دستور زبان آن است.
سوختی you burned
سوخت he/she/it burned
سوختیم we burned
سوختید you burned
سوختند they burned
اکنون بیا زمان کنونه ی این کارواژه را درهم آمیزیم!!
1. نخست باید از کارواژه ی "سوختن"، کارواژه ی دستور (امری) به دست آوریم --> بسوز
2. سپس باید "ب" را برداریم --> سوز
3. سپس باید "می" را به آغاز آن بیفزاییم --> می سوز
4. در پایان باید شناسه های شخص را بیفزاییم (م،ی،د،ایم،اید،اَند) --> می سوزم
سخن من این نیست که بایدشناسه های شخص را از زبان بزداییم (دست کم برهه ی کنونی!! ;) ) ولی می توانیم که به جای کارواژه های بی روال در زبان خود، از کارواژه ی روالمند بهره ببریم، برای نمونه کسی دیگر در زمان کنونی، از کارواژه ی "خُسپیدن یا خُسبیدن" بهره نمی برد. زیرا کارواژه ای آرکئیک و باستانی ست و تنها در نوشته های ادبی دیده می شود. بدینسان، اندکی از دشواری های فراگیری های پارسی برای دیگران (نه تنها برای بیگانگان بلکه برای فرزندان خودمان!!) کاسته می شود.
شاید پیش خود بپنداری که من تنها به پارسی گیر می دهم!! نه چنین نیست، من با یک آلمانی زبان نزدیک به 1 ماه روز و شب درباره ی دشواری های زبان آلمانی و دستور زبان ناجور آن سخن گفتم (بخوان جنگ کردم!!! :) ) البته گفتگوی ما به زبان انگلندی بود.
نقل قول:خیر، این هم باز یکی از ویژگیهای پارسی است که زبان گفتاری آن بیاندازه ساده و فشرده است، ولی همچنان روالمند مانده و دستور زبان خود را داراست.
تنها کاری که ما باید بکنیم جا اندازی فرهنگ نگارش درست است.
در نگارش نباید اینجور نوشت: «این یه نوشته برا نمایشه» بجای آن باید «این یک نوشته برای نمایشه» نوشت، ولی اگر خواستیم (که اندیشه خوبی است) بمانند یکمی خواند.
دوست گرامی، نباید خود را گول بزنیم! یکی از دشواری های فراگیری زبان پارسی برای ناپارسی زبانان، همین دگرسانی بسیار زبان گفتار با زبان نوشتار است!! برای نمونه: "یارو نمی دونه کدوم زبونو یاد بگیره!!! عامیانه یا نوشتاری؟" --> "آن کس نمی داند کدام زبان را فراگیرد؟! گفتار یا نوشتار!!" بسیاری از همین پان عرب ها و یا پان تورک ها، همین "مورد" را چکش می کنند و بر سر ما می زنند! می گویند دگرسانی زبان نوشتار با زبان گفتار شما بسیار است به گونه ای که گویی زبان گفتار، زبانی دیگر است!
نمونه:
(spell، burn, bust, dive, dream, lean, learn, plead, prove, saw, smell, spill, spoil, wake , ... )
(saw به چم اره کردن، نه به چم دیدن)
پس این کار و این آرمان، لولو خوره خوره نیست!! :) می توان به سادگی و به آرامی، کارواژگان بی روال را با برابر روالمند آن ها جایگزید (جایگزین کرد) و برای اینکه واژگان سازیده شده (یا به گفته ی تو، ساخته شده!!) از کارواژه های بی روال، از میان نروند (واژگانی مانند ساختمان، ساختار و ...)، کاری به کار این واژگان نداشت! برای نمونه در زبان انگلندی از کارواژه ی فرانسوی (بهتر بگویم، لاتین) Receive به فراوانی بهره گرفته می شود، ولی نامواژه ی سازیده شده از این کارواژه، Reception می باسد حال اینکه این کارواژه، کارواژه ای روالمند در زبان انگلندی است (Received) ولی نامواژه ی آن کم و بیش همسان (شبیه) به آن نیست. (با اینکه در زبان فرانسه، این کارواژه، کارواژه ای بی روال است)
برای نمونه در زبان پارسی، از ریخت بنیادین (شکل اصلی) کارواژه، تنها می توان زمان گذشته ( همه ی زمان های گذشته: گذشتته دور، گدشته "نقلی" و گذشته ساده) سازید و برای سازیدن زمان های کنونه (حال) می باید نخست بن کنونه را از کارواژه بسازیم و سپس زمان کنونه را بسازیم.
حال این که در دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...)، از روی ریخت بنیادین کارواژه، زمان کنونه (بویژه کنونه ی ساده) را می سازند و برای سازیدن زمان های گذشته، ریخت کارواژه را می دگرانند (تغییر می دهند) (برای نمونه با افزودن ed در زبان انگلندی). به پارسی دوستان (که خودم هم یکی از آنان هستم!) بر نخورد، ولی به نگر من این گونه سازیدن زمان از روی کارواژه، خردمندانه تر و خردپسندانه تر است، چه اینکه بیشتر گزاره هایی که ما در زبان (همه ی زبان ها) به کار می بریم، زمان کنونه یا کنونه ی دنباله دار یا آینده می باشد و کمتر درباره ی گذشته سخن می گوییم. به نگر من یکی از "ایراد" های زبان پارسی، همین است؛ اینکه برای سخن گفتن درباره زمان (یا زمان های) کنونه می باید بن کنونه را از بنواژه بسازیم که درهنگامی که کارواژه ی برگزیده (برای نمونه ساختن)، بی روال است، سبب دشوارتر شدن زبان می شود.
زبان پارسی از این دید، به مانند زبان عربی (تازی) است که در آن، ریخت بنیادین کارواژه، ریخت گذشته ی آن است:
از ریشه ی "ذهب" --> (زمان گذشته) هُوَ ذَهَبَ - هُما ذَهَبا و ... او رفت - آن دو کَس رفتند
از ریشه ی "ذهب" --> (زمان کنونه) هُوَ یَذهَبُ - هُما یَذهَبانِ و ... او می رود - آن دو کَس می روند
می بینید که به سان پارسی است، هتا شناسه های "شخص" آن: یک شناسه " یَـ" در آغاز و یک شناسه " ـَ ، انِ" در پایان کارواژه می گذارد.
نمی دانم این شیوه ی سازیدن زمان کنونه هم از زبان عربی به پارسی رسیده یا نه!!
کاش می شد زمان ها را وارون کرد!! اگر می گفتیم "من خوردم" به چم " من می خورم" بود و اگر می گفتیم "من می خورم" به چم "من خوردم" بود!! قاطی کردید؟!! بی خیال!!
نقل قول:تسوک (tasuk) یا تسوی و نه nasv ، واژه ی پارسی ست و از زبان پهلوی می آید ؛ همین واژه در زبان تازیان
به ریخت "طسوج" در آمده است ؛ گرفتاری ندارد و میتواند بسادگی از آن سود جُست !
از آنجا که "تـ" و نـ" بسیار به همسان هم هستند، من پنداریدم که این واژه nasu (و به شوند نبودن "ساکن" برای "و" پنداریدم nasv ) می باشد. شرمنده !!
این هم از "مزایای الفبای عربی" است!!!!!!
نقل قول: چون چندین بار به شناسه های "شخص" نماره داشتید باید بگویم ما شناسه "شخص" نداریم ،
یک شناسه داریم که در گروه نهادها جای دارد و بدان نهاد پیوسته می گوییم ، کَس و شمار کارواژه
را روشن میسازند که به "نهاد پیوسته" نیز نامدار است !
من چیری که در نسک "ادبیات فارسی" بود و آموزیده ام را نوشتم. آن "کتاب!"، "م، ی، -/د ، ایم، اید، اند" را شناسه های "شخص" نامیده بود. که می گمانم در دیگر زبان های inflectional (مانند فرانسه، آلمانی، اسپانیول و ..) هم به همین نام باشد! اگر شما نام پارسی آن را می دانید، چه بهتر! بازگویید!
نقل قول:همانگونه که گفتید ، همه کارواژه ها ، بویژه برخی کارواژگان اسنادی و دیگر کارواژگانی که در
دستور گردانش کارواژه ها تنیده شده اند و رهانیدشان مایه بی سامانی زبان میشود را نمی توان
بازسازی کرد ، جدای اینکه خمشپذیری و ساختار ادبیک پارسی (در رهگذر زیبایی شناسیک)
را از آن می رُباییم (همواره که نباید به دنبال فرنودین بودن باشیم) ، تنها در جایگاه ویرایش
زبان شاید بتوان دگرگونی های اندکی انجام داد !
من می گمانم که شما هم به سان "مهربد" گرامی، اندکی نگر خود را درباره ی نگر من شتاب زده بازگفتید!
من هیچگاه نگفتم همه ی کارواژه ها (یا بهتر بگویم بُنواژه ها "مصدر") های بی روال را از زبانمان بزداییم! این کار شدنی نیست! همان زبان انگلندی که ازفرنودین بودن به خود می بالد هم چنین نیست! دست که 150 کارواژه ی بی روال در زبان انگلندی می باشد (هر چند که خوانش و نگارش این زبان، "مصیبت عظمایی" است!!!).
سخنم این بود که کارواژه هایی را که کمتر (برای نمونه 50% یا 60%) در زبانمان کاربرد دارند را (دست کم) در نوشتار آن ها را روالمند کنیم. در این آرمان، کارواژه های بی روال نامبرده، از زبان زدوده نخواهند شد بلکه بهره گیری از آن ها کمتر خواهد شد ولی همچنان در واژه نامه های پارسی خواهند ماند. شما سری به واژه نامه های نامدار زبان انگلندی (longman یا oxford و ...) بزنید، می بینید که نزدیک به هزاران کارواژه دارند که یا اینکه روالمند شده اند و یا با کارواژه ی دیگر جایگزیده اند. برای "مهربد" گرامی هم چنید ن کارواژه را نام بردم، مانند (spell، burn, bust, dive, dream, lean, learn, plead, prove, saw, smell, spill, spoil, wake , ... )
(saw به چم اره کردن، نه به چم دیدن) این کارواژه ها زدوده نشده اند بلکه به گونه ای دیگر از آن ها بهره گرفته می شود (بویژه در امریکن انگلیش) برای نمونه ریخت سوم بی روال (شکل سوم، مفعولی) کارواژه ی "wake" که "waken" نی باشد، همچنان در واژه نامه هست، حال اینکه در امریکن انگلیش، این کارواژه را روالمند کرده اند و از "waked" بهره می برند!
در زبان انگلندی که نمونه ی خوبی برای ساده سازی و آسانش (دست کم در دستور زبان!) است، آن ها کارواژه هایی را روالمند کردند که بهره ی بیشتری از آن ها می گرفتند (برای نمونه همین wake!!) ولی سخن من این است و همچنان پا می فشارم که بسیار خوب و خواستنی است که که کارواژه هایی را که کمتر (برای نمونه 50% یا 60%) در زبانمان کاربرد دارند را دست کم در نوشتار پارسی روالمند کنیم. چند نمونه از این کارواژه های کم کاربرد را نام می برم:
انگاشتن --> انگاریدن
پنداشتن --> پنداریدن
آگاشتن --> آگاریدن آگاراندن
گریختن --> گریزیدن (بی نیاز) و گریزاندن (نیازمند)
بیختن --> بیزیدن
تاختن --> تازیدن
افروختن --> افروزیدن، افروزاندن
آمیختن --> آمیزیدن، آمیزاندن
(با پوزش!!) سپوختن --> سپوزیدن
آموختن --> آموزیدن (بی نیاز) و آموزاندن (نیازمند)
(بر)انگیختن --> (بر)انگیزیدن (بی نیاز) و (بر)انگیزاندن (نیازمند)
آهیختَن/ آهِختَن/آختَن/یاختَن --> آهیزیدن/آهِزیدن/آزیدن/یازیدن -->> (نمی گمانم که این بُنواژها که همه یک چم دارند، تاکنون یک بار هم به گوشتان خورده باشد!!!)
و چنیدن بُنواژه ی کم کاربرد دیگر!
نقل قول:تازه نیمی از کارواژه های نامبرده خود به خود در دستگاه زایایی زبانمان ساخته شده
و برمانده نیز میشوند !
نگر مهربُد دراین باره سراسر درست بود و نگر من نیز هست !
شما باز هم شتابزده نگر خود را بازگفتید!
نگرانی شما از انجامیدن این آرمان، "لطمه" خوردن به زایایی و زیبایی زبان است. من برای "مهربد" نمونه ای آوردم، کارواژه ی "receive" که نامواژه ی آن "reception" می باشد. برای نمونه، من هیچگاه درباره ی بُنواژه ی "ساختن" نگفتم که باید این کارواژه زدوده شود (دست کم در برهه ی کنونی!) که پیرو آن (البته به نگر شماها!!) واژه های "ساختمان"، "ساختار" و ... زدوده خواهد شد! من کِی گفتم این واژه ها را از زبانمان بزداییم. حال درباره ی کارواژه ی "receive"، آیا نامواژه ی آن (reception) از زبان زدوده شده؟!! هرگز!!
سخن من تنها درباره ی بُنواژه های بی روال پارسی است و گرنه من که بیمار نیستم که با واژه ها و نامواژه های پارسی دژژژژژژژمنی داشته باشم! :O
Alice نوشته: همانگونه که گفتید ، همه کارواژه ها ، بویژه برخی کارواژگان اسنادی و دیگر کارواژگانی که در
دستور گردانش کارواژه ها تنیده شده اند و رهانیدشان مایه بی سامانی زبان میشود را نمی توان
بازسازی کرد ، جدای اینکه خمشپذیری و ساختار ادبیک پارسی (در رهگذر زیبایی شناسیک)
را از آن می رُباییم (همواره که نباید به دنبال فرنودین بودن باشیم) ، تنها در جایگاه ویرایش
زبان شاید بتوان دگرگونی های اندکی انجام داد !
تازه نیمی از کارواژه های نامبرده خود به خود در دستگاه زایایی زبانمان ساخته شده
و برمانده نیز میشوند !
نگر مهربُد دراین باره سراسر درست بود و نگر من نیز هست !
هر چند فراموش نشود، ایشان بلغزش پنداشتهاند که همه کارواژگانی که ساختار «-ایدن» ندارند ناروالمند هستند،
هنگامیکه در حقیقت ما تنها کارواژگان انگشتشماری داریم که ناروالمند میباشند و در کنار آن، چند سیستم سددرسد هنجارمند* برای گرفتن «بن کنون» از کارواژگان از سرچشمههای گوناگون داریم، چنانکه در زیر آمده:
-oftan —> -ub
š/oftan -> šub
R/oftan -> Rub
G/oftan -> Gub -> Guy
-aftan / -âftan —> -âb
T/âftan -> Tâb
B/âftan -> Bâb -> Bâf
Y/âftan -> Yâb
-eštan —> -is
Nev/eštan -> Nevis
R/eštan -> Ris
Ser/eštan -> Seris
-štan —> -r
Ne/gâštan -> Negâr
Ga/štan -> Gar -> Gard
Âgâ/štan -> Âgâr
Dâ/štan -> Dâr
-âstan —> -âh
Xav/âstan -> Xavâh
-astan —> -an
R/astan -> Ran -> Rah
Šek/astan -> Šekan
B/astan -> Ban -> Band
-stan —> *-
Šostan -> Šos -> Šuy
Jostan -> Joh
-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
-udan -> -ây
Âm/udan -> Âmây
Sarm/udan -> Sarmây
Nem/udan -> Nemây
B/udan -> Bây -> Bâš
Sor/udan -> Sorây
Sot/udan -> Sotây / Setây
-dan / idan / âdan -> -* | Most Verbs
Mor/dan -> Mor -> Mir
Kan/dan -> Kan
Xavân/dan -> Xavân
Par/idan -> Par
Oft/âdan -> Oft
Dar/idan -> Dar
Xor/dan -> Xor
One or two letter verbs:
R/idan -> Rin
C/idan -> Cin
D/idan -> Din -> Bin
آنهایی که دوبار دگرستهاند ناروالمند هستند، مانند «بودن»؛ که زیرگردآیه «زیباییشناسی» زبان میروند.
* هنجارمندی تا جاییست که ما هماکنون نرمافزارهای رایانیک داریم که بسادگی کارواژه را «صرف» میکنند.
Mehrbod نوشته: هر چند فراموش نشود، ایشان بلغزش پنداشتهاند که همه کارواژگانی که ساختار «-ایدن» ندارند ناروالمند هستند،با درود؛
هنگامیکه در حقیقت ما تنها کارواژگان انگشتشماری داریم که ناروالمند میباشند و در کنار آن، چند سیستم سددرسد هنجارمند* برای گرفتن «بن کنون» از کارواژگان از سرچشمههای گوناگون داریم، چنانکه در زیر آمده:......
درست است، همه ی بُنواژگانی که با "ایدن idan" پایان می پذیرند، روالمند هستند و همچنین برخی از بُنواژگانی که با "تن tan" و "دن dan" پایان می پذیرند ولی به "جرئت" م توان بگویم که 20 درسد بُنواژگان پارسی، بی روال (یا به گفته ی تو ناروالمند) هستند.
من هم بُنواژگان پارسی را به چند گروه دسته بندی کرده ام و آن ها را توی رایانه ام آگاریده ام (آگاشته ام!!). درست برای همین است که من می کوشم تا بیشتر بُنواژه های بی روال (کم کاربرد) را با برابر روالمند آن ها (پایان پذیری با idan) جایگزینم!
من نمی دانم کجای سخن من نافرنودین (irrational نامعقول؟) است که شما تا این اندازه بر دست نزدن به سازوکار بُنواژه های بی روال پا می فشارید؟!!
دیگر بی مزه می شود اگر دوباره آن کارواژه های روالمند شده در امریکن انگلیش را بازبنویسم!! آیا آن ها یا بهره گیری از آن کارواژ ها، "لطمه" ای به زبانشان رسیده است؟!!
پافشاری من هم در بهره گیری از واژه ی "بُنواژه" به جای "کاروازه" این است که در زبان های inflectional (که پارسی هم از آن هاست و همچنین فرانسه،ایتالیایی،اسپانیولی،آلمانی و روسی و ...)، "مفهوم" (concept پارسی؟) کارواژه با بُنواژه اندکی دگرسان است. همانگونه که می دانید در این گونه زبان ها، کارواژه، واژه ای است که در گزاره می آید تا چم(معنی) درست گزاره را برساند و گزاره ی بدون کارواژه، ناسَره (imperfect ناقص؟!) است. به سخن دیگر، کارواژه در این گونه زبان ها، همگام با "شخص" می دگرد (تغییر می کند)، همگام با زمان می دگرد و ... ولی این کارواژه از روی "بُنواژه" سازیده می شود و از آسمان نمی آید! بُنواژه (مصدر)، واژه ای است که همه ی زمان ها را می توان از روی آن سازید و به گونه ای ریخت بنیادین کارواژه است. حال شوند من برای جدا نگریدن این دو "مفهوم" در زبان های inflectional همین بود، زیرا در این گونه زبان ها، ریخت زمان ها (که همان گونه های کارواژه هستند) با ریخت بنیادین دگرسانی دارد ولی در زبان هایی که کمتر inflected هستند (مانند انگلیش)، با آسودگی می توان به بُنواژه گفت کارواژه و به جایی برنخورد حال اینکه در دیگر زبان ها (ماند پارسی) این چنین نیست. نمونه ی آن هم در زبان انگلیش همان کارواژه (یا بُنوازه) burn می باشد!!
(English (very low inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> to burn
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> burn
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> burned یا burnt
(Persian (Semi to middle high inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> سوختن
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> (می)سوز(م، ی ،د، یم، ید، ند)
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> سوخت(م، ی ،د، یم، ید، ند)
برگردان (ترجمه) درستی برای inflected و inflectional به اندیشه ام نمی رسد، مگر "صرفی" که آن هم تازی ست.
آرمانم از گفتن این سخنان این نبود تا پارسی را کوچک کنم، این بود که بگویم پارسی تا آن اندازه که برخی می پندارند، روالمند و آسان نیست! 100% برای ما که زبان مادریمان است، آب خوردن است ولی باید این را از ناپارسی زبان پرسید! اگر از یک روس یا یک آلمانی یا یک فرانسوی بپرسید، 100% خواهد گفت که پارسی آسان تر از زبان مادریشان است (من پرسیده ام!) و یکی از چالش های پیش روی خود در یادگیری زبان پارسی را، دبیره ی "عربی-فارسی" بازگو می کردند. ولی اگر از یک آمریکایی بپرسید پارسی ساده تر است یا انگلیش، 100% خواهد گفت انگلیش!
Sotude نوشته: دگرسانی بزرگی که من میان زبان پارسی و دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...) می بینم، در چگونگی بهره گیری از کارواژه برای سازیدن (ساخت) زمان هاست!
برای نمونه در زبان پارسی، از ریخت بنیادین (شکل اصلی) کارواژه، تنها می توان زمان گذشته ( همه ی زمان های گذشته: گذشتته دور، گدشته "نقلی" و گذشته ساده) سازید و برای سازیدن زمان های کنونه (حال) می باید نخست بن کنونه را از کارواژه بسازیم و سپس زمان کنونه را بسازیم.
حال این که در دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...)، از روی ریخت بنیادین کارواژه، زمان کنونه (بویژه کنونه ی ساده) را می سازند و برای سازیدن زمان های گذشته، ریخت کارواژه را می دگرانند (تغییر می دهند) (برای نمونه با افزودن ed در زبان انگلندی). به پارسی دوستان (که خودم هم یکی از آنان هستم!) بر نخورد، ولی به نگر من این گونه سازیدن زمان از روی کارواژه، خردمندانه تر و خردپسندانه تر است، چه اینکه بیشتر گزاره هایی که ما در زبان (همه ی زبان ها) به کار می بریم، زمان کنونه یا کنونه ی دنباله دار یا آینده می باشد و کمتر درباره ی گذشته سخن می گوییم. به نگر من یکی از "ایراد" های زبان پارسی، همین است؛ اینکه برای سخن گفتن درباره زمان (یا زمان های) کنونه می باید بن کنونه را از بنواژه بسازیم که درهنگامی که کارواژه ی برگزیده (برای نمونه ساختن)، بی روال است، سبب دشوارتر شدن زبان می شود.
زبان پارسی از این دید، به مانند زبان عربی (تازی) است که در آن، ریخت بنیادین کارواژه، ریخت گذشته ی آن است:
از ریشه ی "ذهب" --> (زمان گذشته) هُوَ ذَهَبَ - هُما ذَهَبا و ... او رفت - آن دو کَس رفتند
از ریشه ی "ذهب" --> (زمان کنونه) هُوَ یَذهَبُ - هُما یَذهَبانِ و ... او می رود - آن دو کَس می روند
می بینید که به سان پارسی است، هتا شناسه های "شخص" آن: یک شناسه " یَـ" در آغاز و یک شناسه " ـَ ، انِ" در پایان کارواژه می گذارد.
نمی دانم این شیوه ی سازیدن زمان کنونه هم از زبان عربی به پارسی رسیده یا نه!!
کاش می شد زمان ها را وارون کرد!! اگر می گفتیم "من خوردم" به چم " من می خورم" بود و اگر می گفتیم "من می خورم" به چم "من خوردم" بود!! قاطی کردید؟!! بی خیال!!
نادرست است. در چهره کنون واژه همیشه کوتاهتر است:
Goftam = 6 letters
Guyam = 5 letters
Poxtam = 6 letters
Pazam = 5 letters
Daryâftam = 9 letters
Daryâbam = 8 letters
"می" را میتوان دلبخواه بکار برد: «گویم که چرا نیامد؟»
چنانکه میتوان دید، با کاربرد "می" یا نبردن آن، چهره واژه با گذشته و آینده دگرسان است و نیازی به آن ندارد. اگر آنرا بکار ببریم نیز تنها "یک واته" از چهره گذشته واژه بیشتر خواهیم داشت:
Poxtam = 6 let.
Pazam = 5 let.
Mipazam = 7 let.
همانگونه که در ریخت پرمانیک (امری) نیازی به آوردن "بِ" نیست:
Goftan
Gu
Begu
پس روی هم رفته زبان پارسی باز هم پیشروتر از شما بوده و در ریخت کنون هم چهره سادهتری دارد!
هر آینه همانجور که ما میبرگزینیم (ترجیح میدهیم) که بجای "گو" بگوییم "بگو"، در اینجا نیز میتوان دید که ما میبرگزینیم که بگوییم "میگویم" و نه "گویم".
این واکهها از دید شما "افزوده" هستند، از دید روانشناسی ما با آنها بازی میکنیم، گاه میتوان "می" را انداخت تا پنداره نزدیک ولی اندگی دگرسانی را رساند.
در کنارش، شما که زبان آلمانی میدانید بایستی با زمان "Präteritum" یا همان Simple Past در انگلیسی
نیز آشنایی داشته باشید که خود بس در زبان بکاررفته و هتا از بن کنون هم بیشتر گفته و نوشته میشود.
پگاه پاشده آمده خانه من میگوید چرا نگفته بودم بهش که فریبا آمده و رفته!
پیشنهادهای شما همگی درخور اندیشه هستند گرامی، ولی بمهر اگر میخواهید یک پیشنهادی به این بزرگی بدهید،
اندکی سنجیده و واکافته شده باشد، نه همینجور کشکی کشکی
چند تا چیز را به هم چسبانده و بنام بازدیسی جا بزنید.
Sotude نوشته: با درود؛
درست است، همه ی بُنواژگانی که با "ایدن idan" پایان می پذیرند، روالمند هستند و همچنین برخی از بُنواژگانی که با "تن tan" و "دن dan" پایان می پذیرند ولی به "جرئت" م توان بگویم که 20 درسد بُنواژگان پارسی، بی روال (یا به گفته ی تو ناروالمند) هستند.
من هم بُنواژگان پارسی را به چند گروه دسته بندی کرده ام و آن ها را توی رایانه ام آگاریده ام (آگاشته ام!!). درست برای همین است که من می کوشم تا بیشتر بُنواژه های بی روال (کم کاربرد) را با برابر روالمند آن ها (پایان پذیری با idan) جایگزینم!
من نمی دانم کجای سخن من نافرنودین (irrational نامعقول؟) است که شما تا این اندازه بر دست نزدن به سازوکار بُنواژه های بی روال پا می فشارید؟!!
همه جای آن.
نخست اینکه باز همینجور کشکی یک آمار 20 درسدی از خودتان در آوردهاید.
دو اینکه برای نمونه برداشتهاید از کارواژه «آموختن» که سددرسد روالمند است "آموزیدن" را بیرون کشیده و روی آن پافشاری بیجا میکنید، چنانکه بالا آوردیم:
-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
Âmu/xtan -> Âmuz
اگر کارواژه روالمند است و اگر از سرچشمه دیگری میاید "-ختن" بجای "-ایدن"، پس این پافشاری بیجای شما روی "آموزیدن" بجای "آموختن" چیست؟
Sotude نوشته: دیگر بی مزه می شود اگر دوباره آن کارواژه های روالمند شده در امریکن انگلیش را بازبنویسم!! آیا آن ها یا بهره گیری از آن کارواژ ها، "لطمه" ای به زبانشان رسیده است؟!!
سفسته سنجش نابرابر (قیاس مع الفارق) است:
2- در زبان پارسی، از چهرههای گوناگون کارواژگانی که صرف میشوند واژگان گوناگون میزاییم (ساختن -> سازمان، ساختمان)؛ در انگلیسی صرف نمیشوند، پس نمیسازیم؛ (در گذشته در انگلیسی صرف میشدند، ولی آنزمان هم نمیساختند.)
3- در انگلیسی کارواژگان ناروالمند هستند، در پارسی از سرچشمههای گوناگون ولی روالمند میایند، چنانکه شما بیخود کارواژه "آموختن -> آموز" را ناروالمند گرفتهاید، هنگامیکه 100% روال دارد.
..
Sotude نوشته: پافشاری من هم در بهره گیری از واژه ی "بُنواژه" به جای "کاروازه" این است که در زبان های inflectional (که پارسی هم از آن هاست و همچنین فرانسه،ایتالیایی،اسپانیولی،آلمانی و روسی و ...)، "مفهوم" (concept پارسی؟) کارواژه با بُنواژه اندکی دگرسان است. همانگونه که می دانید در این گونه زبان ها، کارواژه، واژه ای است که در گزاره می آید تا چم(معنی) درست گزاره را برساند و گزاره ی بدون کارواژه، ناسَره (imperfect ناقص؟!) است. به سخن دیگر، کارواژه در این گونه زبان ها، همگام با "شخص" می دگرد (تغییر می کند)، همگام با زمان می دگرد و ... ولی این کارواژه از روی "بُنواژه" سازیده می شود و از آسمان نمی آید! بُنواژه (مصدر)، واژه ای است که همه ی زمان ها را می توان از روی آن سازید و به گونه ای ریخت بنیادین کارواژه است. حال شوند من برای جدا نگریدن این دو "مفهوم" در زبان های inflectional همین بود، زیرا در این گونه زبان ها، ریخت زمان ها (که همان گونه های کارواژه هستند) با ریخت بنیادین دگرسانی دارد ولی در زبان هایی که کمتر inflected هستند (مانند انگلیش)، با آسودگی می توان به بُنواژه گفت کارواژه و به جایی برنخورد حال اینکه در دیگر زبان ها (ماند پارسی) این چنین نیست. نمونه ی آن هم در زبان انگلیش همان کارواژه (یا بُنوازه) burn می باشد!
(English (very low inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> to burn
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> burn
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> burned یا burnt
(Persian (Semi to middle high inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> سوختن
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> (می)سوز(م، ی ،د، یم، ید، ند)
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> سوخت(م، ی ،د، یم، ید، ند)
برگردان (ترجمه) درستی برای inflected و inflectional به اندیشه ام نمی رسد، مگر "صرفی" که آن هم تازی ست.
آرمانم از گفتن این سخنان این نبود تا پارسی را کوچک کنم، این بود که بگویم پارسی تا آن اندازه که برخی می پندارند، روالمند و آسان نیست! 100% برای ما که زبان مادریمان است، آب خوردن است ولی باید این را از ناپارسی زبان پرسید! اگر از یک روس یا یک آلمانی یا یک فرانسوی بپرسید، 100% خواهد گفت که پارسی آسان تر از زبان مادریشان است (من پرسیده ام!) و یکی از چالش های پیش روی خود در یادگیری زبان پارسی را، دبیره ی "عربی-فارسی" بازگو می کردند. ولی اگر از یک آمریکایی بپرسید پارسی ساده تر است یا انگلیش، 100% خواهد گفت انگلیش!
یکبار دیگر، زبان پارسی ساده است، ولی همه چیز آن در سادگیاش کوتاه نمیشود!
زبان انگلیسی هم تا سده چهاردم کارواژگان را بیخود صرف میکردن و امروز نیز اگر چه صرف نمیکنند، ولی همچنان اندکی ساختار نافرنودین آنزمان بجا مانده:
You say
He Says
هر آینه، در پارسی هم میتوانیم صرف کارواژه را بیاندازیم، ولی زبان را دراز و بدریخت میکند:
میگویی -> تو گوی
میگوید -> او گوی
Guyam = 5 letters
Man guy = 6 letter
همچنین، پارسی در صرف کردن کارواژگان ساختاری 100% روالمند دارد، هنگامیکه
در زبانهای همخانواده مانند آلمانی و یا انگلیسی کهن کاستیهای فراوان و بدی به چشم میخورد:
[table]
[tr][td]Persian[/td][td]Deutsch[/td][/tr]
[tr]
[td]Didan[/td][td]Sehen[/td]
[/tr]
[tr][td]Binam[/td][td]Sehe[/td][/tr]
[tr][td]Bini[/td][td]Siehst[/td][/tr]
[tr][td]Binad[/td][td]Sieht[/td][/tr]
[tr][td]Binim[/td][td]Sehen[/td][/tr]
[tr][td]Binid[/td][td]Seht[/td][/tr]
[tr][td]Binand[/td][td]Sehen[/td][/tr]
[/table]
در بالا میبینید که یک، شیوه نگارش واژه در آلمانی بس میدگرد، Sehe و Siehst و Seht بسختی مانند هم هستند.
دو اینکه همپوشانی بدی میان «آنها میبینند» و «ما میبینیم» داریم و هر دو Sehen هستند.
پس زمانیکه چنین دستگاه صرف کارواژه 100% روالمند و سادهای در زبانمان داریم که نه چهره واژه را میویراند، نه جای گمانهزنی میگذارد
و در کنار آن سخن را کوتاه نیز میکند، چه نیازی هست که سیستم ساده ولی نه همان اندازه بهینه انگلیسی را جایگزین کنیم؟
پ.ن.
کارواژه = فعل = Verb
فرایافت، پنداره = مفهوم = concept
فرزام = Perfect
نافرزام = Imperfect
گویا = Rational
گُنگ، ناگویا = Irrational؛ شمارگان گنگ = Irrational numbers