دفترچه

نسخه‌ی کامل: گفتمانهای پیشرفته پیرامون پارسیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13
Sotude نوشته: راستی، درباره ی دگرسان بسیار زبان پارسی گفتار با زبان پارسی نوشتار، تناه به یادآوری همین بسنده می کنم که چالش بسیاری از "فارسی زبانان!!" نوشتن یک نوشتار یا یک نامه ی "رسمی" و نوشتاری است! دست کم که خود من تا همین چندسال پیش اینگونه بودم و برایم دشوار بود تا "رسمی" و نوشتاری بنویسم. هرچه زبان گفتار به زبان نوشتار نزدیک تر باشد، بهتر است. می توانید نگر یک زبانشناس در این باره بخواهید تا دریابید چه می گویم!!

در اینباره جای سخن بسیار است. بدید من داشتن دو سیستم جداگانه گفتاری و نوشتاری خواستنی است.

نمونه بگوییم در آلمانی هم مردم به دو شیوه مینویسند و میگویند. برای نمونه اگر در پارسی بخواهیم بگوییم بهمان کس را بهمان جا از دور دیدیم:

پارسی: Didamat
انگلیسی: I saw you
آلمانی: Ich sah dich

ولی در آلمانی به این شیوه در گفتار روزانه نمی‌سخنند، بجای آن میگویند:
آلمانی گفتاری: Ich habe dich gesehen

و تنها در نوشتارها بریخت ساده‌تر و کوتاه‌تر Ich sah dich بر‌میخورید!

پس این یک پدیده ویژه زبان ما نیست که گفتاری و نوشتاری می‌دگرند.

هر آینه، در زبان گفتاری ما همچنان روالمندی داریم و راهی دوسویه و ناگنگ نیز برای رفتن از نوشتاری به گفتاری و وارونه هست:

Neveštâri
Didam+at
Didam+aš
Didam+atân
Didam+ašân

Goftâri:
Didam+et
Didam+eš
Didam+etân
Didam+ešân


چنانکه میتوان دید، ساختار فرنودین است. در صرف کارواژگان نیز همینجور:

Neveštâri
Goftan —> Guy
Mi+guy+am
Mi+guy+i
Mi+guy+ad
Mi+guy+im
Mi+guy+id
Mi+guy+and

Goftâri:
Goftan —> Guy —> G
Mi+g+am
Mi+g+i
Mi+g+e
Mi+g+im
Mi+g+id
Mi+g+an

Neveštâri vs. Goftâri
Raftan —> Rav —> R
Mi+rav+am <--> Mi+r+am
Mi+rav+i <--> Mi+r+i
Mi+rav+ad <--> Mi+r+e
Mi+rav+im <--> Mi+r+im
Mi+rav+id <--> Mi+r+id
Mi+rav+and <--> Mi+r+an


این ساختار همواره پابرجاست و تنها یک دگردیسی کوتاه‌کننده در بن کنون و پسوندها در راستای هر چه فشرده‌سازی بیشتر داریم.


تنها کاری که باید کرد، جااندازی فرهنگ درست نویسی در نگارش پارسی است، چنانکه اینجا پیشتر سخنیده‌ایم: شیوه ی نوشتار در تالارهای گفتمان
Mehrbod نوشته: "می" را میتوان دلبخواه بکار برد: «گویم که چرا نیامد؟»
دوست گرامی، مهربد، "ملاک" دستور زبان پارسی کنونی است نه دستور زبان 8 سده پیش!! این درست است که بدون بهره گیری از "می" هم می توان رمان کنونه را به کار برد والی در این زمانه دیگر چه کسی می گوید: گویم یا خورم یا ... تنها در چامه و چکامه (به نگر من) می توان چنین چیزی را دید نه در زبان نوشتار و یا هتا گفتار! شرمنده ام، ولی به نگر من شما اندکی از درستی (حقیقت) درو شده اید و دارید پرهان تراشی (برهان تراشی، سفسته، sophistry) می کنید! چرا دستور زبان را می دگرید(تغییر می دهید)؟!


Mehrbod نوشته: نادرست است. در چهره کنون واژه همیشه کوتاه‌تر است:
....
"می" را میتوان دلبخواه بکار برد: «گویم که چرا نیامد؟»

چنانکه میتوان دید، با کاربرد "می" یا نبردن آن، چهره واژه با گذشته و آینده دگرسان است و نیازی به آن ندارد. اگر آنرا بکار ببریم نیز تنها "یک واته" از چهره گذشته واژه بیشتر خواهیم داشت:
Poxtam = 6 let.
Pazam = 5 let.
Mipazam = 7 let.

راستش خود من هم گرانسنگی (اهمیت) کوتاهی وات ها (یا نویسه ها -- >حرف ها letters) را درمی یابم و به سختی هوادار آن هستم ولی تا جایی که به زیبایی واژگان و چم آن "لطمه" ای نخورد! همانگونه که گفتم، "ملاک" دستور زبان کنونی زبان پارسی ست نه دستور زبان زمان "لسان الغیب!!" یا "سعدی شیرین سخن"! حال شما باز هم بگویید می توان این "می" را به کار نبرد یا آن "بـ" را به کار نبرد!!

Mehrbod نوشته: در کنارش، شما که زبان آلمانی میدانید بایستی با زمان "Präteritum" یا همان Simple Past در انگلیسی
نیز آشنایی داشته باشید که خود بس در زبان بکاررفته و هتا از بن کنون هم بیشتر گفته و نوشته میشود.

صبح پاشده اومده خونه من میگه چرا نگفته بودم بهش که فریبا اومده و رفته.

پگاه پاشده آمده خانه من می‌گوید چرا نگفته بودم بهش که فریبا آمده و رفته!

در این زمینه با شما همراستا نیستم!
شما هم که انگلندی می دانید، باید بهتر از من بدانید که بیشترین زمانی که در انگلندی به کار گرفته می شود، زمان کنونه است (که گاه به جای آینده هم به کار می رود با افزودن بَرواژه(قید؟! adverb) آینده) و همچنین زمان کنونه ی دنباله دار(استمرارای) (که همچنین به جای آینده هم به فراوانی از آن بهره گرفته می شود). زمان گذشته ی ساده (که از آن گاه به جای گذشته ی دور و هتا گذشته ی "نقلی" هم (در امریکن انگلیش) بهره گرفته می شود) و زمان آینده (be going to و will) در رده ی پسین است. در واپسین رده هم زمان گذشته ی دور می باشد.

در زبان دیچلندی (آلمانی) هم که همسانی بسیاری با زبان پارسی دارد (چه از نگر "صرف" فعل و چه از نگر دستور زبان)، از زمان کنونه ی ساده، هم برای زمان کنونه و هم برای زمان آینده بهره گرفته می شود (همانند پارسی). زمان گذشته ی ساده در رده ی پسین است و زمان آینده در رده ی واپسین!

Mehrbod نوشته: پیشنهادهای شما همگی درخور اندیشه هستند گرامی، ولی بمهر اگر میخواهید یک پیشنهادی به این بزرگی بدهید،
اندکی سنجیده و واکافته شده باشد، نه همینجور کشکی کشکی
چند تا چیز را به هم چسبانده و بنام بازدیسی جا بزنید.
من که "ادعا" ی اندیشمندی و زبان شناس بودن نکردم!! من کارشناس الکترونیک هستم و چند سال اسا که کشش بسیاری به دانش های هومانیک (انسانی) یابیده ام. به گفته ی شما هم همین جوری کشککی! نیامده ام که نگره و پنداره بدهم! این نگره ها (هرچند ناسُره و نادرست!!) دستاورد 2 سال پژوهش در زبان پارسی و همسنجی (مقایسه) پارسی با دیگر زبان های هندواروپایی (مانند فرانسه، آلمانی، انگلندی و روسی) و هتا زبان های نا هندواروپایی(مانند ژاپنی، باسک و...)است.
من که در این "مملکت" کاره ای نیستم که بخواهم زبان را دگرگون و بازدیس کنم!! من تنها یه دوستدار و هوادار زبانشناسی و زبان پارسی هستم. هرگاه شدم رییس جمهور، آن گاه شما بگویید این نگره های کشکککککککی خور را به زبان پارسی "تحمیل" مکن!! ;)
Sotude نوشته: دوست گرامی، مهربد، "ملاک" دستور زبان پارسی کنونی است نه دستور زبان 8 سده پیش!! این درست است که بدون بهره گیری از "می" هم می توان رمان کنونه را به کار برد والی در این زمانه دیگر چه کسی می گوید: گویم یا خورم یا ... تنها در چامه و چکامه (به نگر من) می توان چنین چیزی را دید نه در زبان نوشتار و یا هتا گفتار! شرمنده ام، ولی به نگر من شما اندکی از درستی (حقیقت) درو شده اید و دارید پرهان تراشی (برهان تراشی، سفسته، sophistry) می کنید! چرا دستور زبان را می دگرید(تغییر می دهید)؟!

آفرین، من هم نگفتم در زبان امروز "گویم" همتراز "میگویم" بکار میرود.
ولی اگر شما میخواهید زبان را بهتر کنید، چرا جای زمان گذشته و کنون را جابه‌جا کنید، زمانیکه میتوان "می" را انداخت؟

آنهم هنگامیکه،
1- در ساختار استاندارد زبان پارسی و نوشتارهای کهن بی "می-" کارواژه به کار رفته؟
2- در برآیند پایانی واژه کوتاه‌تر میشود؟

برای همین میگویم که اندیشه شما آنجا خوبه، ولی رویکردهایی که پیشنهاد میدهید ناسنجیده و ناکارآمد هستند.



Sotude نوشته: راستش خود من هم گرانسنگی (اهمیت) کوتاهی وات ها (یا نویسه ها -- >حرف ها letters) را درمی یابم و به سختی هوادار آن هستم ولی تا جایی که به زیبایی واژگان و چم آن "لطمه" ای نخورد! همانگونه که گفتم، "ملاک" دستور زبان کنونی زبان پارسی ست نه دستور زبان زمان "لسان الغیب!!" یا "سعدی شیرین سخن"! حال شما باز هم بگویید می توان این "می" را به کار نبرد یا آن "بـ" را به کار نبرد!!

ملاک در رویکردیابی (approaching) است. رویکرد شما در جابه‌جایی زمان گذشته و کنون نافرنودین است، هنگامیکه با انداختن "می" میتوان به همان برآیند و بهترِِ آن رسید.

در پویه‌ی پرمانیک be امروز هم گهگاهی می‌افتد:

Bardâštan —> Bardâr
[Be]bardâr


شما میتوانید بگویید "بِبردار" یا بگویید "بردار"، پس سیستم همچنان آنجاست و میتوان، اگر براستی نیاز بود آنرا باززیواند (revive).



Sotude نوشته: در این زمینه با شما همراستا نیستم!
شما هم که انگلندی می دانید، باید بهتر از من بدانید که بیشترین زمانی که در انگلندی به کار گرفته می شود، زمان کنونه است (که گاه به جای آینده هم به کار می رود با افزودن بَرواژه(قید؟! adverb) آینده) و همچنین زمان کنونه ی دنباله دار(استمرارای) (که همچنین به جای آینده هم به فراوانی از آن بهره گرفته می شود). زمان گذشته ی ساده (که از آن گاه به جای گذشته ی دور و هتا گذشته ی "نقلی" هم (در امریکن انگلیش) بهره گرفته می شود) و زمان آینده (be going to و will) در رده ی پسین است. در واپسین رده هم زمان گذشته ی دور می باشد.

در زبان دیچلندی (آلمانی) هم که همسانی بسیاری با زبان پارسی دارد (چه از نگر "صرف" فعل و چه از نگر دستور زبان)، از زمان کنونه ی ساده، هم برای زمان کنونه و هم برای زمان آینده بهره گرفته می شود (همانند پارسی). زمان گذشته ی ساده در رده ی پسین است و زمان آینده در رده ی واپسین!

من آشنایی با دستور زبان پارسی ندارم آنچنان، ولی به شما نشان دادم که در یک سخن ساده، ما با Präteritum (گفته) و پویه پرمانیک (بگو) و .. بیشتر از "میگویم" در پارسی سر و کار داریم.

پس شیوه‌ی کنونی (= می+بُن‌ کنون) در فرجام پایانی و روی هم رفته به کوتاهی بیشتر می‌رسد، بر پاد سخن شما که میخواستید جای گذشته و کنون را بدگرانید تا زبان را بکوتاهید!

اگر همچنان میگویید اینجور نیست، یک نوشتار کمابیش دراز را بشیوه‌ای که میگویید "کوتاهیده" و بیاورید تا بِبررسیم. هر آینه، میدانید که این تنها برای
سرگرمی و یادگیری کارایی خواهد داشت، اگرنه که زمانه «کنون» و «گذشته» تا چند هزار سال دیگر [شوربختانه] جابه‌جا نمیشوند، هتا اگر هوده (حق) با شما بود.



Sotude نوشته: من که "ادعا" ی اندیشمندی و زبان شناس بودن نکردم!! من کارشناس الکترونیک هستم و چند سال اسا که کشش بسیاری به دانش های هومانیک (انسانی) یابیده ام. به گفته ی شما هم همین جوری کشککی! نیامده ام که نگره و پنداره بدهم! این نگره ها (هرچند ناسُره و نادرست!!) دستاورد 2 سال پژوهش در زبان پارسی و همسنجی (مقایسه) پارسی با دیگر زبان های هندواروپایی (مانند فرانسه، آلمانی، انگلندی و روسی) و هتا زبان های نا هندواروپایی(مانند ژاپنی، باسک و...)است.
من که در این "مملکت" کاره ای نیستم که بخواهم زبان را دگرگون و بازدیس کنم!! من تنها یه دوستدار و هوادار زبانشناسی و زبان پارسی هستم. هرگاه شدم رییس جمهور، آن گاه شما بگویید این نگره های کشکککککککی خور را به زبان پارسی "تحمیل" مکن!! ;)

من که پذیرای پیشنهادهای واگشتیک (انقلابی) هستم، ولی این شیوه‌ی شما که تنها
یک نماره‌ای کرده و چند تا لغزش میگیرید، بی آنکه کوچکترین سند و واکافت و داده‌ای بیاورید پذیرفتنی نیست.

پیشنهادهای شما هم که بزنم به تخته یکی از یکی واگشتیک‌ترند E402 و چنانکه میگویند، داوهای گزاف نیاز به اثبات‌های گزاف دارند: extraordinary claims require extraordinary proof
Mehrbod نوشته: در اینباره جای سخن بسیار است. بدید من داشتن دو سیستم جداگانه گفتاری و نوشتاری خواستنی است.
در این باره با شما همراستا نیستم، دوست گرامی. داشتن دو سامانه ی نوشتاری وگفتاری و دگرسانی آن تا بدین اندازه، به سود هیچ زبانی نبوده و نیست و نخواهد بود!
دگرسانی زبان گفتار با نوشتار، تا اندازه ای خواستنی و چشمپوشی پذیر است ولی در هر کاری باید میانه را در نگر داشت! ما ایرانی ها هم که به "عدم اعتدال" نامدار هستیم!! یا از این سوی بوم می افتیم یا از آن سوی بوم! در یک زمان "عربی" را با گویش "فارسی" می سخنیم (زمان قاجار!!!!!)، در یک زمان پارسی را با گویش "جاهلی" می سخنیم (زمان پهلوی) و در یک زمان هم پارسی را با گویش "فارزی!! (پارسیِ ِ تازی شده!!!) می سخنیم! یا افزونه روی (بیشروی؟! افراط؟!) یا کمرَوی (تفریط)! امیدوارم به کسی برنخورده باشد. ولی درستی"حقیقت" تلخ است، به سان تَهِ خیار!!
شَوَند دور شدن زبان گفتار را از زبان نوشتار در نوشته ی پیشین گفتم که تنها سخن من نبود، سخن استاد "ادبیات" من در دانشگاه هم بود. نمی دانم شما چرا می پندارید که من می خواهم چیزی را به زبان "تحمیل " کنم؟!! گفتم که! من کاره ای نیستم که چنین توانی داشته باشم! آنانی که می باید کاری برای زبان "پارسی" کنند که در خواب هستند، ما هم (خودم را می گویم! :) ) که هیچ سررشته ایاز زبان پارسی ندارم و یک کارشناس الکترونیک هستم، هرگاه در این باره نگره می دهم، به من می توپند!!! :O


Mehrbod نوشته: نمونه بگوییم در آلمانی هم مردم به دو شیوه مینویسند و میگویند. برای نمونه اگر در پارسی بخواهیم بگوییم بهمان کس را بهمان جا از دور دیدیم:


پارسی: Didamat
انگلیسی: I saw you
آلمانی: Ich sah dich

ولی در آلمانی به این شیوه در گفتار روزانه نمی‌سخنند، بجای آن میگویند:

آلمانی گفتاری: Ich habe dich gesehen

و تنها در نوشتارها بریخت ساده‌تر و کوتاه‌تر Ich sah dich بر‌میخورید!

پس این یک پدیده ویژه زبان ما نیست که گفتاری و نوشتاری می‌دگرند.

اینکه در زبان دیچلندی، مردم آن می پسندند که گزاره های خود را درازتر بازگو کنند و زبان نوشتار آن ها با زبان گفتارشان دگرسان باشد، پس ما هم باید ربان گفتارمان با زبان نوشتارمان دگرسان باشد؟؟؟!!! این دیگر چه شوندی است؟!! اگر این گونه است، پس اکنون چرا دارید به زبان نوشتاری می نویسید؟! چرا با زبان گفتار نمی نویسید؟! مگر به گفته ی شما و دیگر کسان، نوشتن با زبان گفتاری آسان تر نیست؟! اگر بخواهم این سخن و این شوند شما را بپذیر
[SIZE=3]م به ناچار باید بپذیرم که زبان پارسی زبانی است که در زمینه ی رساندن "مفهوم" زبانی ناسَره و سست و دشوار است و برای همین ناچاریم واژه ها و کارواژه ها ی آن را خُرد کنیم و بشکانیم (یا بشکنیم!) تا آسان تر نگر خود را بازگوییم!! که من هرگز چنین چیزی را نخواهم پذیرفت و با زبان گفتاری که تا این اندازه با زبان نوشتار دگرسان است، دشمن خواهم بود، نه برای اینکه آدم دگمی هستم، برای این که نمی پسندم که پارسی نابود شود.
[/SIZE]دوست گرامی، شما دارید پارسی را با زبان دیچلندی همسنجی می کنید که دستور زبان سخت تری از پارسی دارد! چرا با همان انگلندی یا اسپرانتو یا باسک همسنجی نمی کنید؟! نمونه: "(من) خواهم خورد" به انگلندی گفتار و نوشتار؛ به پارسی گفتار و نوشتار

Written English :
[SIZE=4]1. (I will eat (it, that
2. (I am going to eat (it, that

Spoken English:
1. (I'll eat (that
2. (I'm gonna eat
[/SIZE] (that[SIZE=4]

{the verb "eat" is ergative in English}


Written Persian:
1. [/SIZE]ǎn ra) Ǩwǎham ǩword)
2. Man (ǎn ra) Ǩwǎham ǩword


Spoken Persian:
1. (Miǩworam (un ro
2. (Miǩworam (uno

3. (Man Miǩworam (un ro
4. (Man Miǩworam (uno
5. Miǩworameš
6. Man Miǩworameš
7. un ro) Miǩworam)
8. uno) Miǩworam)
9. Man (un ro) Miǩworam
10. Man (uno) Miǩworam
11. un ro) Man Miǩworam)
12. uno) Man Miǩworam)
13. un ro) Man Miǩworameš) --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
14. uno) Man Miǩworameš) -->
(بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
15. (Miǩworameš Man (un ro --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
16. (Miǩworameš Man (uno
--> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
....
[SIZE=4]هنوز هم هست ولی کاربرد کمتری دارند!!
می بینی؟!! این همان زبان گفتاریست که از آن هواداری می کنی و سنگش را به سینه می زنی!! برای یک گزاره در زمان آینده و به زبان نوشتار، بیش از 16 گزاره به زبان گفتار هست! برای همین است که من بر بایستگی (لزوم) نزدیک تر شدن زبان گفتار به نوشتار پا می فشارم.
همچنین، من که نگفتم شناسه های "شخص" را از پارسی بزداییم، در این صورت وادار خواهیم شد که از کُنشگر (فاعل subject) را در همه ی گزاره ها بهره ببریم که گزاره را درازتر (طولانی تر) خواهد کرد؛ ولی باید بپذیریم که همین شناسه های "شخص" که "سبب" کوتاهی گزاره می شوند، "سبب" دشوارتر شدن دستورزبان نیز می گردند. به گفتن همین بسنده می کنم که نگاهی به دستورزبان، زبان من درآوردی و ساختگی "اسپرانتو" بیندازید که دستورزبان آن هتا از انگلندی هم ساده تر است.
با سپاس
[/SIZE]
Sotude نوشته: در این باره با شما همراستا نیستم، دوست گرامی. داشتن دو سامانه ی نوشتاری وگفتاری و دگرسانی آن تا بدین اندازه، به سود هیچ زبانی نبوده و نیست و نخواهد بود!
دگرسانی زبان گفتار با نوشتار، تا اندازه ای خواستنی و چشمپوشی پذیر است ولی در هر کاری باید میانه را در نگر داشت! ما ایرانی ها هم که به "عدم اعتدال" نامدار هستیم!! یا از این سوی بوم می افتیم یا از آن سوی بوم! در یک زمان "عربی" را با گویش "فارسی" می سخنیم (زمان قاجار!!!!!)، در یک زمان پارسی را با گویش "جاهلی" می سخنیم (زمان پهلوی) و در یک زمان هم پارسی را با گویش "فارزی!! (پارسیِ ِ تازی شده!!!) می سخنیم! یا افزونه روی (بیشروی؟! افراط؟!) یا کمرَوی (تفریط)! امیدوارم به کسی برنخورده باشد. ولی درستی"حقیقت" تلخ است، به سان تَهِ خیار!!
شَوَند دور شدن زبان گفتار را از زبان نوشتار در نوشته ی پیشین گفتم که تنها سخن من نبود، سخن استاد "ادبیات" من در دانشگاه هم بود. نمی دانم شما چرا می پندارید که من می خواهم چیزی را به زبان "تحمیل " کنم؟!! گفتم که! من کاره ای نیستم که چنین توانی داشته باشم! آنانی که می باید کاری برای زبان "پارسی" کنند که در خواب هستند، ما هم (خودم را می گویم! :) ) که هیچ سررشته ایاز زبان پارسی ندارم و یک کارشناس الکترونیک هستم، هرگاه در این باره نگره می دهم، به من می توپند!!! :O



اینکه در زبان دیچلندی، مردم آن می پسندند که گزاره های خود را درازتر بازگو کنند و زبان نوشتار آن ها با زبان گفتارشان دگرسان باشد، پس ما هم باید ربان گفتارمان با زبان نوشتارمان دگرسان باشد؟؟؟!!! این دیگر چه شوندی است؟!! اگر این گونه است، پس اکنون چرا دارید به زبان نوشتاری می نویسید؟! چرا با زبان گفتار نمی نویسید؟! مگر به گفته ی شما و دیگر کسان، نوشتن با زبان گفتاری آسان تر نیست؟! اگر بخواهم این سخن و این شوند شما را بپذیر
[SIZE=3]م به ناچار باید بپذیرم که زبان پارسی زبانی است که در زمینه ی رساندن "مفهوم" زبانی ناسَره و سست و دشوار است و برای همین ناچاریم واژه ها و کارواژه ها ی آن را خُرد کنیم و بشکانیم (یا بشکنیم!) تا آسان تر نگر خود را بازگوییم!! که من هرگز چنین چیزی را نخواهم پذیرفت و با زبان گفتاری که تا این اندازه با زبان نوشتار دگرسان است، دشمن خواهم بود، نه برای اینکه آدم دگمی هستم، برای این که نمی پسندم که پارسی نابود شود.
[/SIZE]

اینها تنها نگره‌های شما هستند و هنوز نگفته‌اید چرا دوگانگی سیستم نوشتار/گفتاری بد است،
تنها در پایین آورده‌اید که در پارسی میتوان به چند ریخت یک چیز را گفت، گویی که چیز ناپسندی باشد!!

من هم از اینرو به "نوشتاری" "می‌نگارم!" که شیوه استاندارد و همگانی آن این است. بیرون از اینجا و هنگام اندیشیدن از گفتاری سود میبرم، چراکه کوتاه‌تر است.
از داشتن این دو دستگاه جداگانه گفتاری/نوشتاری نیز خوشی میبرم، چرا که هر کدام در جایگاه خود زندگی مرا آسانتر میکنند.

برای چه باید بخواهم سیستم گفتاری/اندیشوی ساده و کوتاه خودم را بیخود با نوشتاری یکسان کنم. چه سودی دارد؟
یک به یک سودهای آنرا برشمارید یا بگویید از چه زیان‌هایی پیشگیری میکند تا سخنتان را بتوانیم ارزیابی کنیم.




Sotude نوشته: دوست گرامی، شما دارید پارسی را با زبان دیچلندی همسنجی می کنید که دستور زبان سخت تری از پارسی دارد! چرا با همان انگلندی یا اسپرانتو یا باسک همسنجی نمی کنید؟! نمونه: "(من) خواهم خورد" به انگلندی گفتار و نوشتار؛ به پارسی گفتار و نوشتار

Written English :
[SIZE=4]1. (I will eat (it, that
2. (I am going to eat (it, that

Spoken English:
1. (I'll eat (that
2. (I'm gonna eat
[/SIZE] (that[SIZE=4]

{the verb "eat" is ergative in English}


Written Persian:
1. [/SIZE]ǎn ra) Ǩwǎham ǩword)
2. Man (ǎn ra) Ǩwǎham ǩword


Spoken Persian:
1. (Miǩworam (un ro
2. (Miǩworam (uno

3. (Man Miǩworam (un ro
4. (Man Miǩworam (uno
5. Miǩworameš
6. Man Miǩworameš
7. un ro) Miǩworam)
8. uno) Miǩworam)
9. Man (un ro) Miǩworam
10. Man (uno) Miǩworam
11. un ro) Man Miǩworam)
12. uno) Man Miǩworam)
13. un ro) Man Miǩworameš) --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
14. uno) Man Miǩworameš) -->
(بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
15. (Miǩworameš Man (un ro --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
16. (Miǩworameš Man (uno
--> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
....
[SIZE=4]هنوز هم هست ولی کاربرد کمتری دارند!!
می بینی؟!! این همان زبان گفتاریست که از آن هواداری می کنی و سنگش را به سینه می زنی!! برای یک گزاره در زمان آینده و به زبان نوشتار، بیش از 16 گزاره به زبان گفتار هست! برای همین است که من بر بایستگی (لزوم) نزدیک تر شدن زبان گفتار به نوشتار پا می فشارم.
همچنین، من که نگفتم شناسه های "شخص" را از پارسی بزداییم، در این صورت وادار خواهیم شد که از کُنشگر (فاعل subject) را در همه ی گزاره ها بهره ببریم که گزاره را درازتر (طولانی تر) خواهد کرد؛ ولی باید بپذیریم که همین شناسه های "شخص" که "سبب" کوتاهی گزاره می شوند، "سبب" دشوارتر شدن دستورزبان نیز می گردند. به گفتن همین بسنده می کنم که نگاهی به دستورزبان، زبان من درآوردی و ساختگی "اسپرانتو" بیندازید که دستورزبان آن هتا از انگلندی هم ساده تر است.
با سپاس
[/SIZE]


این دیگر به لغزش شما برمیگردد!

یکی از خواستنی‌ترین ویژگی‌های پارسی برای من همین ناهنجارمندی یا بهتر بگوییم، چندچهرگی دستور زبان است.
همینکه شما میتوانید بگویید:

نوشتاری
من پارسی را میپرستم.
من میپرستم پارسی را.
پارسی را میپرستم من.
پارسیو میپرستم.
میپرستم پارسیو.



این برای من یک ویژگی بس خواستنی به شمار میرود که اندیشه‌ام را در بند نکرده و خود یکی از مَهندترین آوند‌های من در
پرستش پارسی میباشد!

بکوشید این را در زبان خشک انگلیسی داشته باشد:

I worship Persian
Persian, I worship.
؟


چیز دیگری میتوانید بگویید؟ نه. دومی را هم تنها با کاما و نه همه جا میتوان گفت.

شما تنها میتوانید به یک یا دو شیوه درباره «پرستش پارسی» بیاندیشید.
شما هنگام اندیشیدن بایستی سخنتان را تنها در یک کالبد (قالب) بیرون بدهید
و روی هم رفته شما نمیتوانید بآسانی و بآزادی پارسی اندیشیده و بسخنید.

اکنون شما میکوشید این ویژگی خواستنی را بردارید که چه شود!!؟
مگر زبان زنده برای شامپانزه‌ها میخواهید درست کنید که این اندازه روی ساده کردنش انرژی میسوزانید!؟ :e405:




Sotude نوشته: اینکه در زبان دیچلندی، مردم آن می پسندند که گزاره های خود را درازتر بازگو کنند و زبان نوشتار آن ها با زبان گفتارشان دگرسان باشد، پس ما هم باید ربان گفتارمان با زبان نوشتارمان دگرسان باشد؟؟؟!!! این دیگر چه شوندی است؟!!

این شوند نبود، نماره به پدیده (phenomenon) و در راستای سخنان کینه‌توزانه شما با پلهویان و اینها بود که با زبان ما چه ها کرده‌اند و چه ها نکرده‌اند و ...
من نه از تاریخ آنها میدانم، نه سردر میاورم و نه گرایشی به دانستنش دارم. تنها ولی به شما گفتم که دوگانگی سیستم
نگارش/گفتار در همه زبانها هست و در برخی مانند پارسی بس پیشرفته و نیز خواستنی است، در برخی مانند آلمانی
نابخردانه و ناخواستنی است، در برخی مانند انگلیسی نیز آن اندازه اندک و مرزمند است که نیاز به اندیشیدن چندانی ندارد.

اکنون شما همینجور آمده‌اید میگویید انگلیسی نزدیک هستند (خوب نزدیک باشند؟) یا در اسپرانتو یکی هستد (خوب یکی باشند؟). اینها چه پیوندی به زیانرسانی کار دارد؟

من به شما راهکار را دادم، فرهنگ درست‌نویسی و نگارش را کمک کنید بگسترانیم، یک دبیره درخور هم گزیده و این دشواری‌ها همگی خود به خود برداشته‌ میشوند.




پ.ن.
زبان‌های طبیعی مانند پارسی در گذر هزاره‌های دراز و با فرایندی پایین-به‌-بالا (bottom-up) "فرگشته‌اند"،
زبانهای بدردنخوری چون اسپرانتو با فرایند بالا-به-پایین (top-down) "ساخته" شده‌اند.


برای گرفتن دگرسانی میان این دو فرایند و برآیندشان، به همسنجی میان مغز آدم در برابر یک کامپیوتر بنگرید،
یکمی دستاورد فرگشت و فرایند پایین‌-به‌-بالا بوده و با گُسارش کمترین انرژی چنان بازدهی دارد که
برترین ابررایانه‌های ما با چندسد میلیون‌بار گسارش انرژی فزون‌تر، به یک سدم راندمان آنهم نزدیک نمیشوند!

بهمین سان، رویکرد کسانی که میکوشند با اسپرانتو بیاندیشند و بسخنند نیز همین اندازه نابخردانه است.


به سخن کوتاه‌تر: ما آن اندازه (دستکم امروز) باهوش نیستیم که بتوانیم زبان‌های زنده بسازیم.




پ.ن 2.

o برای "را" در نوشتار هم به کار میرود، اگر امروز چندان به کار نمیبریم از روی ناکارآمدی دبیره است، نه استاندارد نبودن آن.
همانجور که e برای the را در نوشتار بسیار کمتر به کار میبریم، باز هم از روی ناکارآمدی دبیره:

دو راه یکسان و استاندارد برای نماره و کاربرد article
1- Ân Deraxt
2- Deraxt-e

شیوه‌ای که از روی ناکارآمدی دبیره در ادبسار و نوشتار به کار میرود
Ân Deraxt

"اُ" و "را" نیز همینگونه‌اند.
Mehrbod نوشته: آفرین، من هم نگفتم در زبان امروز "گویم" همتراز "میگویم" بکار میرود.
ولی اگر شما میخواهید زبان را بهتر کنید، چرا جای زمان گذشته و کنون را جابه‌جا کنید، زمانیکه میتوان "می" را انداخت؟

آنهم هنگامیکه،

1- در ساختار استاندارد زبان پارسی و نوشتارهای کهن بی "می-" کارواژه به کار رفته؟
2- در برآیند پایانی واژه کوتاه‌تر میشود؟

برای همین میگویم که اندیشه شما آنجا خوبه، ولی رویکردهایی که پیشنهاد میدهید ناسنجیده و ناکارآمد هستند.
من هرگز نخواستم جای زمان کنونه را با گذشته جابه جا کنم! تنها نگره ی خود را در این باره گفتم (هر چند نسنجیده و ناکارآمد! :) ). گفتم پارسی، وارون دیگر همتاهای هندواروپایی خود (مانند انگلندی و دیچلندی و ...) از بُنواژه برای سازیدن زمان(های) گذشته بهره می برد و برای سازیدن زمان(های) کنونه، از بنواژه، بن کنونه را به دست می آورد (استخراج می کند obtain؟!!) و همچنین گفتم فرآیند به دست آوری بن کنونه برای بنواژه های بی روال (ناروالمند) اندکی پیچیده است و "سبب" دشواری زبان می شود. حال شما هِی بگویید: آری، این بنواژه ها روالمند هستند و تنها باید آن ها را آموخت و به یاد سپرد!!!" دوست گرامی،شما بنواژه های بی روال [SIZE=4](از نگر من و روالمند از نگر خودتان!) را دست کم به 10 گروه دسته بندی کرده اید، می دانید "یعنی" چه؟!!! من چند ماه پیش سرم سوت کشید تا توانستم 9 دسته از آن ها را بر روی کاغذ بیاورم؛ حال آن که می توانستم از اینترنت فایل آن را فروبار(دانلود) کنم، ولی می خواستم تا خودم یاد بگیرم.
زبان فرانسه با آن دستورزبان دشوار و نگارش و خوانش دشوار تر!!!، تنها 3 گروه (یا دسته) بنواژه دارد (هم روالمند و هم بی روال). از این سه گروه، دو گروه آن روالمند و گروه سوم بسیار بی روال "صرف" (conjugation) می شود.
آن گاه شما بنواژه های بی روال پارسی را نوشتی و می گویی روالمند هستند و تنها بنواژه ی "بودن" بی روال است!!! من که جا خوردم!!

[/SIZE]
Mehrbod نوشته: من آشنایی با دستور زبان پارسی ندارم آنچنان، ولی به شما نشان دادم که در یک سخن ساده، ما با Präteritum (گفته) و پویه پرمانیک (بگو) و .. بیشتر از "میگویم" در پارسی سر و کار داریم.

پس شیوه‌ی کنونی (= می+بُن‌ کنون) در فرجام پایانی و روی هم رفته به کوتاهی بیشتر می‌رسد، بر پاد سخن شما که میخواستید جای گذشته و کنون را بدگرانید تا زبان را بکوتاهید!

اگر همچنان میگویید اینجور نیست، یک نوشتار کمابیش دراز را بشیوه‌ای که میگویید "کوتاهیده" و بیاورید تا بِبررسیم. هر آینه، میدانید که این تنها برای
سرگرمی و یادگیری کارایی خواهد داشت، اگرنه که زمانه «کنون» و «گذشته» تا چند هزار سال دیگر [شوربختانه] جابه‌جا نمیشوند، هتا اگر هوده (حق) با شما بود.
من کاری با زبان Deutsch ندارم! من هی می گویم پارسی را با زبان های ساده تر همسنجی کنید ولی شما باز هم ..! چه جور است پارسی را با زبان چینی همسنجی کنیم! شنیده ام زبان بسیار ساده ای است :e405:
سخن شما درست است، حالا حالا ها جای زمان گذشته با کنونه جا به جا نخواهد شد. دست کم در 10 سده ی آینده!
[SIZE=3]اگر خدا بخواهد، به زودی نوشتاری را به[SIZE=5] زبان پارسی نوین درانجمن خواهم گذاشت و از شما خواهم خواست نگرتان را درباره ی آن بازگویید، نوشتاری سرشار از آرمان های واگشتی!
[/SIZE][/SIZE](نمی دانم پافشاری شما برای افزودن "ک" به پایان زاب(صفت) ها چیست؟!! این "ک" در زبان پارسی میانه (پهلوی) بود و در گذر زمان ساییده شد؛ من خودم "اصراری" برای بهره گیری از آن ندارم؛ "مگر آنجایی که احساس کنم مصلحتی دارد تفویت می شود!!!"[SIZE=3] برای نمونه در واژه ی "علمی" --> دانشی --> دانشیک")[/SIZE][SIZE=3]
باور کنید
[/SIZE] (خیر سرم!!:e057: ) دارم برای آزمون سراسری دانشوَری (کارشناسی ارشد) می خوانم وگرنه دل استوار باشید، نه روزی یک بار، بلکه روزی 100بار به این انجمن سر می زدم! پیشنهاد می کنم گفتگوی ما پابرجا بماند ولی نه به این گستردگی و تندی. برای نمونه، هفته ای 1 یا 2 نوشته (از سوی من). به راستی کار زمانبری ست در این انجمن ماندن (--> شاهکار من! نوشتار گفتاری شده!!) گزاره ی درست: ماندن در این انجمن، به راستی کار زمانبری است!!
Mehrbod نوشته: همه جای آن.
نخست اینکه باز همینجور کشکی یک آمار 20 درسدی از خودتان در آورده‌اید.
دو اینکه برای نمونه برداشته‌اید از کارواژه «آموختن» که سد‌در‌سد روالمند است "آموزیدن" را بیرون کشیده و روی آن پافشاری بیجا میکنید، چنانکه بالا آوردیم:

-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
Âmu/xtan -> Âmuz


اگر کارواژه روالمند است و اگر از سرچشمه دیگری میاید "-ختن" بجای "-ایدن"، پس این پافشاری بیجای شما روی "آموزیدن" بجای "آموختن" چیست؟

این بخش را تازه دیدم!!
من کشککی 20 درسد را نیاوردم! شما تنها بنواژه های بنیادین را درنگر گرفته بودید ولی من پیشوند ها و پسوندهایی که به بنواژه ها می چسبند تا چم نوینی را بسازند نیز در نگر داشتم.
چم "انگیختن" با "برانگیختن" اندکی دگرسان است. "(ا)فکندن" با "فرافکندن" ؛ "گفتن" با "بازگفتن" ؛ "سپ(ا)ردن)" با "وا سپ(ا)ردن" و ....
حالا می باید از همه ی چند میلیون بنواژه ی پارسی، برای شما شمار و شماره بیاورم؟!!

پافشاری من برای دگریدن "آموختن" به "آموزیدن" این است که بنواژه ی "آموزیدن" (که در واژه نامه ی پارسی هست و من آن را از خودم درنیاوردم!) هم بُن کنونه را در دل خود دارد و هم بن گذشته. همه ی بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند و همچنین برخی از بنواژه هایی که با "dan" و "tan" و "itan" چنین هستند؛ بن کنونه و بن گذشته را در خود دارند، بی کوچکترین "تغییری". در دستورزبان، به بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند بنواژه ی روالمند و به برخی از این بنواژه ها که در گذر سده های همزمان ما (معاصر) سازیده شده اند، بنواژه ی دروغین (مصدر جعلی Fake Stem) می گویند. یک نمونه از بنواژه ی دروغین در گفتار ما "زنگیدن" است!!! که هیچ "عیبی" هم ندارد و من با این "مورد" همراستا هستم، هرچه کارواژه ی بیشتری سازیده شود(هتا اگ دروغین باشد!)، گفتار و نوشتار ما ساده تر و روانتر و کوتاه تر خواهد شد. برای نمونه یه جای آن که بگوییم "به من زنگ بزن!" (5 بخش)، می گوییم "به من بزنگ" (4 بخش). سردمدار این آرمان بزرگ و خوب در زمان ما، کسی نبود جز "شادروان شهید احمد کسروی". خدایش بیامرزد.
Sotude نوشته: این بخش را تازه دیدم!!
من کشککی 20 درسد را نیاوردم! شما تنها بنواژه های بنیادین را درنگر گرفته بودید ولی من پیشوند ها و پسوندهایی که به بنواژه ها می چسبند تا چم نوینی را بسازند نیز در نگر داشتم.
چم "انگیختن" با "برانگیختن" اندکی دگرسان است. "(ا)فکندن" با "فرافکندن" ؛ "گفتن" با "بازگفتن" ؛ "سپ(ا)ردن)" با "وا سپ(ا)ردن" و ....
حالا می باید از همه ی چند میلیون بنواژه ی پارسی، برای شما شمار و شماره بیاورم؟!!

این که فرنود نشد.

وندهای (affixes) گوناگون میتوانند به بنواژه چسبیده و کارواژه‌ای نو بسازند، چرا "-ختن" را بکنیم "-ایدن"؟

«انگیختن» و «برانگیختن» هم اندکی دگرسان نیستند، سراسر دگرسان اند. اگر امروز بجای هم به کار میروند
از روی بیسوادی است. همانگونه که «داشتن» و «برداشتن» یکی نیستند، «انگیختن» و «برانگیختن» نیز یکی نیستند.

بر = پیشوند راستادهی

انگیختن = To motivate
انگیزش = Motivation
برانگیختن = To stimulate
برانگیزش = Stimulation
...




Sotude نوشته: پافشاری من برای دگریدن "آموختن" به "آموزیدن" این است که بنواژه ی "آموزیدن" (که در واژه نامه ی پارسی هست و من آن را از خودم درنیاوردم!) هم بُن کنونه را در دل خود دارد و هم بن گذشته. همه ی بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند و همچنین برخی از بنواژه هایی که با "dan" و "tan" و "itan" چنین هستند؛ بن کنونه و بن گذشته را در خود دارند، بی کوچکترین "تغییری". در دستورزبان، به بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند بنواژه ی روالمند و به برخی از این بنواژه ها که در گذر سده های همزمان ما (معاصر) سازیده شده اند،

شما سخن مرا درست نگرفته‌اید، من هرگز با برساختن (جعل کردن) کارواژگان دشواری نداشته‌ام و نمیگویم نگویید آموزیدن، میگویم چرا نگوییم آموختن؟

در پارسی کارواژگان از سرچشمه‌های گوناگون ولی روال‌مند ریشه میگیرند، اینکه دیگر در فرانسه بهمان است و اینها سخن بیهوده است.
این زبان پارسی است و این کارواژگان اینچنینند و روالمندی آنرا نیز در همین "آموختن" برایتان بخوبی نشان دادم.

شما دو فرایافت را هم نابه‌جا گرفته‌اید و دچار سفسته سنجش نابرابر شده‌اید:

پیچیدگی ≠ سختی

شاید دسته‌بندیدن سرچشمه بنواژگان پارسی دشوار باشد، ولی کاربرد آنها دشوار نیست! برای آنکه آسانتر دریافت شود، مانند این است که
شما یک سبد تخم‌مرغ‌ داشته باشید و همه‌اشان بیضی نبوده و رنگی رنگی هم باشند. دسته بندی تخم مرغ‌ها در این ریخت دشوار است، برخی از آنها
به چهارگوش می‌زنند، برخی گرد هستند، برخی بیضی هستند، برخی سیاه هستند، بیشترشان سپید هستند و ..، هرآینه، این گوناگونی‌ها
و ورتندگیها (variabilities) در سود بردن تخم مرغ که شکستن و نیمرو کردن آن باشد دگرسانی‌ای نمیدهند!

در پارسی ما میتوانیم از سد جای دیگر هم سرچشمه‌ی بنواژه بیافزاییم، تا زمانیکه سیستم "صرف کردن = نیمرو کردن" آنها روالمند باشد هیچ دشواری‌ای نخواهیم داشت.

پس آری، دسته‌بندی آن سخت است، ولی خب که چه؟
شما زبان را برای زبان‌شناسان میخواهید ساده کنید، یا برای ما گسارندگان آن که روی آن میاندیشیم و میسخنیم!؟



Sotude نوشته: بنواژه ی دروغین (مصدر جعلی Fake Stem) می گویند. یک نمونه از بنواژه ی دروغین در گفتار ما "زنگیدن" است!!! که هیچ "عیبی" هم ندارد و من با این "مورد" همراستا هستم، هرچه کارواژه ی بیشتری سازیده شود(هتا اگ دروغین باشد!)، گفتار و نوشتار ما ساده تر و روانتر و کوتاه تر خواهد شد. برای نمونه یه جای آن که بگوییم "به من زنگ بزن!" (5 بخش)، می گوییم "به من بزنگ" (4 بخش). سردمدار این آرمان بزرگ و خوب در زمان ما، کسی نبود جز "شادروان شهید احمد کسروی". خدایش بیامرزد.

آفرین، من هم چنانکه میبنیید هیچ دشواری‌ای با کارواژه ساختن از نام و همان "زنگیدن" یا همانندهایش "لولیدن"، "لاسیدن" و .. ندارم و بسیار هم پسندیده‌ است.

دشواری من در کار نابجای شما در دور انداختن "آموختن" و پافشاریِ بیجا روی "آموزیدن" است، هنگامیکه آموختن خود کارواژه‌ای روالمند میباشد!


کارواژه «بودن» بدرستی ناروالمند است، چرا که قانون سرچشمه خودش را نقض میکند:

-udan —> -ây
Âm/udan -> Âmây
Sot/udan -> Sotây / Setây
B/udan -> Bây -> Bâš (= irregular)






پ.ن. پیک‌های دیگر شما را هم دیرتر می‌پِی‌واژم (می‌پاسخم {پاسخ میدهم}) 4 که گفتمان این اندازه تند پیش نرود :e303:
Mehrbod نوشته: اینها تنها نگره‌های شما هستند و هنوز نگفته‌اید چرا دوگانگی سیستم نوشتار/گفتاری بد است،
تنها در پایین آورده‌اید که در پارسی میتوان به چند ریخت یک چیز را گفت، گویی که چیز ناپسندی باشد!!

شوند ناپسندی زبان گفتاری (نه هر زبان گفتاری، زبان گفتاری که تا این اندازه با نوشتار دگرسان است!!!!) را 100 بار گفتم!!

1. فراگیری زبان را برای ناپارسی زبانان دشوار و دشوارتر می کند
2. فراگیری زبان را برای پارسی زبانان خردسال دشوار می کند
3. نگارش را در میان دانش آموزان و هتا دانشجویان سست (ضعیف) می کند
4. "سبب" کاهش توان نوشتاری در میان توده های مردم می شود
5. به آهستگی "سبب" بی ادب شدن مردم می گردد "آبو بریزین همونجا که میسوزه!!!!"
و ...

Mehrbod نوشته: برای چه باید بخواهم سیستم گفتاری/اندیشوی ساده و کوتاه خودم را بیخود با نوشتاری یکسان کنم. چه سودی دارد؟
یک به یک سودهای آنرا برشمارید یا بگویید از چه زیان‌هایی پیشگیری میکند تا سخنتان را بتوانیم ارزیابی کنیم.
پس اکنون که زبان نوشتار پارسی، دشوارتر و بلندتر و درازتر است، بیایید "کلّاً" آن را از بیخ و بن بزنیم!!!!!!!!! این شوند خوبی نیست!! این زبان نوشتار است که واژه سازی می کند، این زبان نوشتار است که زبان را پویا می کند، این نوشتار است که بر جای می ماند (البته با "شرایط" (circumstance) کنونی، نمی گمانم زبان نوشتار پایداری و پابرجایی چندانی داشته باشد، دست کم تا 100 سال آینده!!)، این زبان نوشتار است که چامه سرا می سازد، این زبان نوشتار است که در میان کشورهای دیگر شناسانده می شود و "به عنوان" (as پارسی؟!) زبان "رسمی (official پارسی؟!)" به دیگران آموزانده می شود و ...


Mehrbod نوشته: یکی از خواستنی‌ترین ویژگی‌های پارسی برای من همین ناهنجارمندی یا بهتر بگوییم، چندچهرگی دستور زبان است.
همینکه شما میتوانید بگویید:


نوشتاری
من پارسی را میپرستم.
من میپرستم پارسی را.
پارسی را میپرستم من.
پارسیو میپرستم.
میپرستم پارسیو.



این برای من یک ویژگی بس خواستنی به شمار میرود که اندیشه‌ام را در بند نکرده و خود یکی از مَهندترین آوند‌های من در
پرستش پارسی میباشد!

شما باز هم چامه و چکامه و نوشتارهای "ادبی" را با نوشتار "رسمی و معیار" پارسی درهم آمیختید!
پارسی "معیار" --> "من پارسی را می پرستم" یا (با اندکی چشم پوشی از معیار!) "پارسی را من می پرستم"
نوشته های "ادبی" --> می پرستم پارسی را من؛ پارسی را من می پرستم؛ می پرستم من پارسی را؛ من می پرستم پارسی را
آن دو گزاره ی پایین که نوشتاری نبود دوست من، گفتاری بود --> که 2 به توان n ،حالت دارد E410


Mehrbod نوشته: این شوند نبود، نماره به پدیده (phenomenon) و در راستای سخنان کینه‌توزانه شما با پلهویان و اینها بود که با زبان ما چه ها کرده‌اند و چه ها نکرده‌اند و ...
وات؟!! کدام کینه توزی؟! من که با خود پهلوی ها "مشکلی" نداشته و ندارم (در زمان آن ها هم نبوده ام!!) ولی تاریخ را که خوانده ام. این شیوه ی گفتار در سال های واپسین سده ی 12 "هجری" خورشیدی، همه گیر شد.

درباره ی ناکارآمدی دبیره با شما سخت همراستا هستم. من اگر به خوانایی نوشته هایم "لطمه" نمی خورد، دل استوار بشاید به جای "وَ" از " اُ " یا "اود" بهره می گرفتم.
Mehrbod نوشته: دشواری من در کار نابجای شما در دور انداختن "آموختن" و پافشاریِ بیجا روی "آموزیدن" است، هنگامیکه آموختن خود کارواژه‌ای روالمند میباشد!


کارواژه «بودن» بدرستی ناروالمند است، چرا که قانون سرچشمه خودش را نقض میکند:

-udan —> -ây
Âm/udan -> Âmây
Sot/udan -> Sotây / Setây
B/udan -> Bây -> Bâš (= irregular)

ای بابا!!!! دیگر نمی دانم چه بگویم! هر چه می گویم این 10 گروهی که نام بردید بی روال هستند، شما باز هم بر روالمند بودن آن پا می فشارید!!!!

برادر و دوست گرامی! گویا پنداره ی من از بنواژه ی بی روال با پنداره ی شما در این زمینه، از زمین تا آسمان دگرسان است!!!E40c
از نگر من، بنواژه ای (در زبان های inflectional) روالمند است که هر دو بن کنونه و گذشته را در خود جای داده باشد، برای نمونه:
خوردن --> (بن گذشته) خورد --> (بن کنونه) خور
پوشیدن --> (بن گذشته) پوشید --> (بن کنونه) پوش
(با پوزش!) گوزیدن --> (بن گذشته) گوزید --> (بن کنونه) گوز
باز هم با پوزش!) شاشیدن --> (بن گذشته) شاشید --> (بن کنونه) شاش
روبیدن (روالمند شده ی رفتن، در واژه نامه هم می باشد!!) --> (بن گذشته) روبید --> (بن کنونه) روب
فش(ا)ردن --> (بن گذشته) فش(ا)رد --> (بن کنونه) فش(ا)ر
خریدن --> (بن گذشته) خرید --> (بن کنونه) خر (دور از جان!)
و ...
و اکنون بنواژه های بی روال که از نگر شما "حساب و کتاب" دارد:
(با پوزش!) ریدن --> (بن گذشته) رید --> (بن کنونه) رین (حال اینکه با "idan" پایان پذیرفته ولی روالمند نیست!)
گفتن --> (بن گذشته) گفت --> (بن کنونه) گو(ی)
هستن (است)/بودن --> (بن گذشته) بود --> (بن کنونه) هست/می باشد --> دستوری(obligation or imperative) باش --> (ریخت سوم) گشته/گردیده/شده !!!!!!
و ....

این نوشته را ویرایش کردم
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13