دفترچه

نسخه‌ی کامل: صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22
undead_knight نوشته: مشاهده شخصی:گویا هرکسی شیاف منوسفر رو مصرف میکنه بعد از مدتی به صورت دیفالت دست به حمله شخصی میزنه،کیس های آزمایشگاهیش هم در این انجمن به خوبی دیده میشه:))
عه؟ تو که به فمنیست بودن‌ات مفتخر بودی پسر، چه شد زِ ناگه؟ بعد آنها که از ترشحاتِ لای پای ایزدبانوانِ اهورایی تغذیه می‌کنند چطور می‌شوند؟!E40c

undead_knight نوشته: من بهت نسبت ندادم،دقیقا کجای پست من نسبت دادن اونها به تو بود،چرا حرف توی دهنم میزاری؟
اینکه یه همچین پیجی اینقد لایک گرفته نشون میده که مسخره کردن زنان،فارق از حرکتی که میکنند(شخصی،اجتماعی،سیاسی و...) چیز نرمالی در جامعه ما هست.
خب بالاخره «فحش را روی زمین بیاندازی صاحب‌اش برمیداردش» مخصوصا توی دفترچه :))

حالا به من بگو ببینم وقتی «کمپین تجاوز گروهی به جاستین بیبر» بیش از سی‌هزار لایک می‌خورد معنایش چیست؟ یا پیجِ «تجاوز گروهی به {آن خواننده‌ی مردِ مسابقه من و تو}» یا دیگر صفحاتِ تجاوز گروهی که همچنان در فیسبوک موجودند ؟ تمایل به تجاوز گروهی به پسرها و مردها یا حداقل تمسخر و لجن‌مال کردنِ آنها طبیعی نیست احیانا؟
kourosh_bikhoda نوشته: ممکنه 99 درسد اونها مثل پشه ها و مگس ها عمرشون به چند روز هم نکشه. چه باک؟ در نهایت فقط یک حرکت هست که منجر به نتیجه نهایی میشه، نه همه ی اونها.

خارج از بحثتون با جناب داریوش!
کوروش جان اسم این احیانن نمیشه کوشش و خطا؟!
kourosh_bikhoda نوشته: من نمیدونم مشکل این کار چیه؟ دوستان به کجای این کار ایراد میگیرند؟

من دارم بحث رو عقب جلو میخونم! چند روزی نبودم ترکوندید ها :دی

راستش کوروش جان ایرادی که نداره ولی از نظر من عملن فرقی با بی حجابی در منزل شخصی یا میهمانی های خصوصی نداره که سالیان ساله که وجود داره و عکسهاش هم چپ و راست روی فیس بوک و اینستاگرام و ... توسط صاحبین عکس قرار داده میشه.
نظر من رو بخوای مشکل جامعه ایرانی چیزی فراتر از تلاش برای بی حجابی وسط بیابان و دره و جنگل به دور از چشم هر موجود دوپای دیگر است!
undead_knight نوشته: دروغ توی روز روشن!
والا من که هر چی میبینم داره به طور کلی به حجاب اجباری میتازه،گاهی حتی از مردها تشکر میکنه که مخالف حجاب اجباریند! :))
مثلا..

نقل قول: چه حس خوبیه وقتی روی شن های ساحل دریا راه میری ونسیم لای تارهای موهات می رقصه آزادی وحق انتخاب حجاب رو ازمن گرفتن این مردان زن ستیز.


https://www.facebook.com/StealthyFreedom...46/?type=1
Theodor Herzl نوشته: ۳ - بوی فاضلاب اسهال طلبی آمدن از گردانندگان آن صفحه! که هیچ چیزی در مورد اسلام نمی‌نویسند که حجاب از گور آن‌ بلند میشود و مشکل را مرد سالاری می‌دانند
آقا ما اصلا نمی‌دانیم اینجا کی به کی‌ست! خودِ فاندر، استابلیشر و ادمین از اصلاح‌طلبان است، بعد از آنطرف هم با اصلاح‌طلبان درگیری دارند سر این موضوع و همینطور آه و فغان از جفاهای آنها سر می دهند! اینها نمی‌دانند با خودشان چند چند هستند؛ هیچ بعید نیست از دشمن فرضی خودشان شکست هم بخورند به جان خودم :)))
یک چیز دیگر در موردِ این رفتارِ بزدلانه بگویم. اینکه شما فاصله‌ای دور از ایده‌های خود داشته باشید و شهامت نزدیک شدن و ارائه‌ی شفاف و روشنِ آنها را ندارید؛ اینکه همه‌جور راه را برای خود باز بگذارید برای مواضع متفاوت و متناقض در زمان‌ها و شرایطِ مختلف؛ اینکه از آزادی و برابری تعریفی گزینشی و اولویت‌دار داشته باشید؛ اینکه برای هزینه‌دادن برای آرمان‌های خود هزار و یک دلیل و اما دارید؛ اینکه به جای شرکت در یک تظاهراتِ ساده اجتماعی، حمایت‌های فیسبوکی می‌کنید و دلتان خوش است، تمام اینها خود نشانی‌ست روشن از فرهنگ بزدلی، تقیه و دورویی ایرانی-شیعی. به پستوها بردن و یواشکی و مخفیانه کردنِ مبارزه هنر نیست، مبارزه به هر شکل و فرمی افتخارآفرین نیست، هنر این است که مبارزاتِ پنهان و اعتراضاتِ زیرلب و نجواگونه‌ی خود را با شهامت و گردن‌فرازی به مبارزاتِ آشکارا بدل کنی.

ما در ایران یک فرهنگِ پست و تهوع‌آور را به صورتی بسیار فراگیر داریم و آن فرهنگِ تمسخر جدیت و نکوهش روشنفکری یا هرگونه ژرف‌اندیشی است. مردم رسما همدیگر را تشویق به زندگی گوسفندی می‌کنند. چند بار شده که در گفتگو با یک دوست یا آشنا وقتی بطور جدی در برابر یک نادرستی سیاسی اعلامِ موضع کرده و خواستار واکنش در برابرش می‌شوید به شما گفته باشند «برو بابا؛ کسخلیا» یا اینکه «دیوونه، این حرفها رو جای دیگه نزنیا، میگیرن پدرتو درمیارنا» و ... . طرف با آنکه با شما دوست صمیمی است و با آنکه خودش با شما هنم‌نظر است، باز از بیانِ آن «مگو» در جمعِ خصوصی دونفره‌ هم واهمه دارد! احتمالا اگر این کار را ادامه دهید اندک اندک از شما فاصله گرفته و دوستی را برهم خواهد زد. من شاید صدها بار این حرف‌ها و واکنش‌ها را از اطرافیان و آشنایانم شنیده و دیده‌ام: «پسر تو خیلی کسخلی، آخرش سرتو به باد می‌دی با این حرفا»؛ «داریوش، نمیتونی یه کم به چیزای دیگه فکر کنی، بابا بیخیال مردم چجوری زندگی می‌کنن، به من و تو چه آخه، تو که زندگی‌ت خوبه پسر، دیگه چی میخای»؛ «ای بابا، انگار سرت درد می‌کنه‌ها، بابا بیخیال، برو زندگیتو بکن، حالتو بچسب»؛ «انگار خوشی زده زیر دلتا» و... . موضوع سیاسی که به کنار، تا به حال هتا یکبار هم نشده که کسی مذموم کردن‌های مرا برای رشوه‌دادن، پارتی‌بازی، تقلب، دورویی اسلامی-ضداسلامی، کپی نکردنِ محصولاتِ کپی رایت‌دار و... را تائید کرده باشد یا محکم و از ته دل با آن همراهی کرده باشد؛ واکنش‌ها همیشه چیزی در این سطح بوده که با یک نگاهِ عاقل اندر سفیه و لبخندی کنایه‌آمیز گفته‌اند «بابا، اینهمه دزدی می‌کنن، حالا منم روش»، «بیخیال داریوش، یه تار مو کندن از خرس هم غنیمته»، «حالا من دیگه اینکارو نکنم هیچکس دیگه نمی‌کنه؟»؛ «من دارم حق خودمو میگیرم!». نه؛ فکر نکنید که من اینها را از آدمهای کوچه‌بازاری و دست فروش و کارگر جنوب شهر شنیده‌ام؛ اساسا احمقانه خواهد بود که چنین آدمهایی را در برابر پرسشهای اینچنینی قرار دهم و از پاسخ‌شان شگفت‌زده شوم؛ من اینها را از کسانی که مثلا تحصیل‌کرده بودند، کسانی که ادعایی از روشنفکری داشتند یا مثلا اهلِ کتاب بودند شنیده‌ و دیده‌ام.

در یک نمونه که همین الان به خاطرم رسید، یکبار در یک کلاس فلسفه در یکی از دانشگاه‌های معروف ایرانی بودم که استادِ جوانِ کلاس داشت پیرامونِ دوره‌ی اثار افلاطون که توسط انتشاراتِ فاطمی چاپ شده بود حرف می‌زد و آن را به دیگران توصیه می‌کرد؛ یکی از افرادِ کلاس ناگهان گفت «من ایبوکشو دارم»، استاد با شگفتی پرسید «واقعا؟» ، «آره، دارمش»، استاد فلسفه غرب با ناراحتی گفت «ای بابا، من پارسال 60 تومن دادم این کتابو خریدم!» و بعد همهمه‌ای در گرفت که در آن همه‌ی دیگرانِ حاضر در کلاس از آن کسی که ایبوکِ آثار افلاطون را داشت می‌خواستند که هفته‌ی بعد برایشان بیاورد یا آنکه ایمیل کندو ... از آن میان من خیلی آرام زمزمه کردم که «فکر نمی‌کنم کپی کردنِ این کتابا اخلاقی باشه‌ها»، همه‌ی کلاس یک لحظه ساکت شدند، استاد لبخندی زد و همهمه‌ی حاضران دوباره بلند شد و هفته‌ی بعد هم همه ایبوک را از او گرفتند... . اگر دوستان این را به تجربیاتِ شخصی من ربط ندهند و نگویند «به من چه، به اون چه به ما چه»، این مشتی‌ست نمونه‌ی خروار! عنایت می‌فرمائید که این اتفاق در یک کلاس فلسفه افتاده، جایی که قاعدتا باید روشنفکرترین افرادِ تحصیل‌کرده‌ی جامعه در آن باشند، جایی که فلسفه‌ی اخلاق کانت و اسپینوزا تدریس می‌شود و ... .

باورِ اینکه همین افراد در فیسبوک حاضرند و و آماده‌باش تا یک صفحه‌ای مثلِ این بالا بیاید تا لایک‌اش کنند، سخت است؟ تصورِ اینکه اینها همانهایی هستند که پشتِ اسکناس شعار می‌نویسند یا روی پشتِ بام الله‌اکبر می‌گویند برای شما سخت است؟


از سویی دیگر، من هتا یکبار نشده که سعی‌ام برای ایجادِ یک بحث جدی و گفتگوی اساسی پیرامونِ مسائلِ روز جامعه و سیاست باعث شود که بیش از ده تا نهایتا پانزده دقیقه به طول بیانجامد! فی‌الفور همگی یا شروع کرده‌اند به لودگی یا آنکه کلا سعی کرده‌اند موضوع بحث را عوض کنند! خب مسلم است که جامعه‌ای که روشنفکری را مسخره می‌کند و با روشنفکران‌‌اش می‌ستیزد و آنها را به انزوا می‌کشاند، روشنفکرشان باید بشود امثالِ شاهین نجفی و چه می‌دانم علی شریعتی؛ نهایتِ عملگرایی‌شان هم می‌شود شعارنویسی روی اسکناس و الله‌اکبر روی پشت بام.



من حالم از این رفتار، از این تشویق به بزدلی و از رسمیت بخشیدن به رفتار گوسفندی حقیقتا به هم می‌خورد. این یک بی‌شک سرطانِ بدخیمِ اجتماعی‌ست و معتقدم بخشی عظیم از گرفتاری‌های سیاسی-اجتماعی ما با همین‌ فرهنگ گره خورده. موضوع اتفاقا همین است که ما در موردِ آرمان‌ها و باورهایمان صادق و روراست نیستیم. از یک طرف خودمان را برای اصغر فرهادی پاره میکنیم و از طرف دیگر وقتی همین آدم التماس می‌کند که آقا تو را به خدا آثارِ سینمایی را کپی نکنید، پشمِ خودمان هم حساب نمی‌کنیم. موضوع همین سازش و نسبی‌گرایی لیبرالیستی‌ست؛ بدبختی‌ها را از اسلام می‌بینیم و احتمالا توی دلمان اسلام‌ستز هم هستیم، اما از رفتار اسلامی عبائی نداریم؛ با جمهوری اسلامی سراسر مشکل داریم، اما از همکاری با اصلاح‌طلب جاانداز بدم نمی‌آمد، آزادی را دوست داریم، اما برایش اولویت قائلیم و ... . اینکه شهامتِ این را نداشته باشیم که یک جا محکم پای خود را بگذاریم و بگوییم من اینجا هستم؛ من اصلاح‌طلب نیستم؛ من کمونیست هستم؛ من به اسلام هیچ اعتقادی ندارم و... بیانِ مواردِ اینچنینی در جمعِ هم‌فکران و یاران خودمان که هزینه‌ای ندارد، زمانی هزینه دارد که اینها را در جمعِ مخالفان و منتقدانِ خود با جدیت بگوییم؛. من هیچ‌جور نمی‌توانم باور کنم که مردمی که چنین رفتارهایی دارند، یک عملِ سراسر درست سر بزند؛ همه چیزشان نصفه و نیمه خواهد و این کمپین آزادی‌های یواشکی هم جز در راستای همان «نصفه نیمه»‌ها نیستند!
kourosh_bikhoda نوشته: نخیر یک عده هستند که فکر میکنند قله تازه ای از اندیشه و تفکر رو با مخالفت با هرگونه حرکتی که هرگونه جنس ماده در اون حاضر باشه فتح کردند و مثلن اگه مثل بقیه نباشند و اظهار بی تفاوتی به دختر بکنند لابد خیلی دمشون گرمه و با بقیه فرق دارند انگار و بقیه گوسفند هستند و اینها بز خردمند.
بله بله، فراموش کرده بودم که در پایان تاریخ هستیم و حقایق همگی بر دانشمندانی چون شما معلوم شده و تنها کاری که بقیه جهان باید بکنند این است که در خوردن گه مورد نظر (ولو به زور) با شما همسفره شوند.


kourosh_bikhoda نوشته: ضمنن فحش رو بندازی زمین، صاحبش برمیداره.
نه خوشبختانه اینگونه نیست، صاحب شدن چیزهای روی زمین تنها در مرام برادران لیبرال است، همه اینگونه نیستند.

...
پ.ن: اگر چه اندکی دیرتر از برخی دوستان، ولی من هم به «شما» سلام عرض میکنم.
Dariush نوشته: از آنجا که بخش اعظمِ قی کردن‌های روان‌پریشانه‌تان چیزی جز حمله‌ی شخصی نبودند و ارزش پاسخگویی ندارند و از آنجا که مشخصا شما پاسخ هیچ کدام از پرسش‌های مرا نداده‌اید، طبیعتا و به طور جزئی به بخشی کوچک از این پست آخری‌تان می‌پردازم.
ببینید من نه حوصله نه وقت کل کل و پاسخ به اراجیف معده شما رو ندارم. یکبار دیگه اگه رفع خماری شد مطالب منو بخونید متوجه میشید که پاسخ اون ایراد فلسفی سطح بالاتون رو دادم جانم. من که مسئولیت ندارم مغزهای پریشان رو آب و جارو کنم عزیزم.

Dariush نوشته: پ.ن: جالبتر این است که پسوندِ «احساساتی » را همچون فحش برای پست‌های من بکار می‌برید ولی همین احساسی بودن را وقتی ما در موردِ جنبشِ آزادی‌های یواشکی استفاده می‌کنیم از کوره به در می‌روید.
خب اینم از درک و شعور شماست. قضاوت احساسی صحیح نیست ولی حرکت احساسی لزومن اینطور نیست. اینم یه درس دیگه بود. شب از روش چندبار بنویسید.

Dariush نوشته: دشمن! بی‌خیال بابا، دشمنی با جماعتِ مفلوکِ کس‌لیسِ متوهمِ لمپنِ روان‌پریشِ جو‌گیر ِموج سوارِ Slacktivist ِ فیس‌بوکی آخرین فحشی بود که کسی می‌توانست به من بدهد.
من متوجه هستم که هر وقت یک گروه اسمی پر از عضو رو با کسره اضافه بهم وصل میکنید، اون لحظه احتمالن فکر میکنید دارید رساله‌ای غنی از فهم و اندیشه برای خوانندگان مینویسید. ولی اینجا همین تعبیر پر از کسره اضافه شما خود نشان از درستی سخن من داره: دشمنی و عصبانیت. یک لیوان آب بخورید بد نیست.

Dariush نوشته: پی‌نوشتِ خارج از موضوع: یک داستانی در کشورهای اسکاندیناوی هست (که انگار از رویش فیلمی هم ساخته شده) که در آن بخشی کوچک از مردم از فرطِ بیزاری از تمدن و مظاهرش به گوشه‌ای دورافتاده در جنگلی پناه برده و روستایی بنا می‌کنند و تمدنی بدوی براه می‌اندازند. مهاجرینِ اولیه، بزرگان و ریش‌سفیدانِ آنها برای آنکه جوان‌ترهایی که به تازگی در آن روستا بدنیا می‌آیند را از بیرون رفتن از روستا منع کنند، افسانه‌ای می‌سازند: هیولاهایی درونِ جنگل هستند که اگر از روستا خارج شویم و به جنگل برویم عصبانی شده و ممکن است ما را نابود کنند؛ اما اگر از روستا خارج نشویم، آنها هرگز کاری به کار ما ندارند. با ساختنِ این افسانه، تا سالهای سال کسی جرئتِ اینکه از روستا خارج شود را نداشت! تا اینکه دخترِ رئیس و کدخدای روستا، پافشاری زیادی می‌کند که از روستا خارج شود. پدرش در نهایت تمامِ داستان را به او می‌گوید؛ اینکه تمامِ این هیولاها افسانه هستند و واقعیت ندارند؛ دخترِ مربوطه با اینکه تمامِ داستان را می‌دانست و با اینکه هیج هیولایی وجود ندارد که نیاز باشد از آنها بترسد، با اینحال وقتی وارد جنگل شد، همچنان از ترسِ هیولاها به خود می‌لرزید و توانِ خارج شدن از روستا را نداشت.
The Village (2004) - IMDb
sonixax نوشته: کوروش جان اسم این احیانن نمیشه کوشش و خطا؟!
چرا. خودشه.
sonixax نوشته: راستش کوروش جان ایرادی که نداره ولی از نظر من عملن فرقی با بی حجابی در منزل شخصی یا میهمانی های خصوصی نداره که سالیان ساله که وجود داره و عکسهاش هم چپ و راست روی فیس بوک و اینستاگرام و ... توسط صاحبین عکس قرار داده میشه.
من اصراری ندارم که اینطور نیست. اگه اینطور باشه خود به خود خاموش میشه.
ولی هنوز نمیفهمم دستکم تلاش برای این کار چه ایرادی میتونه داشته باشه.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22