دفترچه

نسخه‌ی کامل: گواهی‌های پژوهندگان بر برگرفته‌شده بودن داستان ذوالقرنین در ق...
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
دوستان ارجمند، در صدد تهیه نوشتاری هستم راجع به داستان ذو-القرنین در قرآن.

می‌دانیم که به باور اکثریت قاطع (تقریباً‌ تمام) مفسّران کلاسیک قرآن، ذو-القرنین همان اسکندر مقدونی هست. امروزه، قرآن‌پژوهانِ سکولار از یک طرف و شرق‌پژوهان از طرفِ‌ دیگر، این داستان‌ها را عیناً برگرفته از منابع هلنی-مسیحی کهن چون رمان اسکندر می‌دانند.

اسکندر مقدونی تا قبل از عصر روشن‌گری، برای بیشتر مردمان جهان، شخصیت بسیار کاریزماتیکی داشته است. یهودیان و مسیحیان از او یک پادشاهِ موحد و پیغمبرگونه ساخته بودند. این افسانه‌ها در قرآن نیز راه یافته است.

البته، با توجّه به این‌که ثابت شده که اسکندر یک پادشاه ظالم و مشرک (و بت‌پرست) بوده، مفسّران امروزی قرآن از تأیید این واقعیت (و موضع اکثریت مفسّران کلاسیک) شرم دارند و با ترفندهای گوناگون قصد کتمان و لاپوشانی این اشتباه مفتضح در قرآن را دارند.

در این جستار تلاش داریم تا نقل‌قول‌هایی را از منابع علمی که دربردارنده‌یِ گواهی‌هایی مبنی بر اخذشده بودنِ این داستان‌ها در قرآن از آثاری چون رمان اسکندر هستند، گردآوری کنیم. از دوستانی هم که چنین نقل‌هایی را می‌توانند تهیه کنند، خواستارم تا آن‌ها را در این جستار درج کنند. قصد دارم نوشتاری تحقیقی در این‌باره تهیه کنم.
(اگر متن منبع به انگلیسی است، متن اصلی را بگذارید؛ من خود ترجمه‌اش می‌کنم.)

ذوالقرنین: Dhul-Qarnayn
رُمان اسکندر: Alexander Romance

من برای امروز دو نقل را درج می‌کنم:

استدلال اصلی برای این نظریه که ذو-الْقَرْنَيْن همان اسکندر کبیر هست، این است که روایاتِ قرآنی تقریباً با اثرِ [اسطوره‌ای‌یِ] رمان اسکندر یکسانند. رمان اسکندر اثری است دربردارنده‌یِ تاریخ اسطوره‌ای فتوحاتِ اسکندر، اخذشده از منابع هلنیستیک و منابع مسیحی کهن.

Embellishing: Webster's Quotations, Facts and Phrases, Copyright © 2008 by ICON Group
International, Inc., Copyright © 2008 by Philip M. Parker, p. 36

دنیا [در زمان قدیم] اسکندر را از طریق اسطوره‌ها و افسانه‌ها می‌شناخت؛ به همان‌گونه که هلن و آشیل را از طریق ایلیاد می‌شناخت. برای جمع بزرگی از مردم، در شرق و غرب، شخصیتِ اسطوره‌ای اسکندر شخصیتِ واقعی به‌شمار می‌رفت. رُمان اسکندر همه‌جا پخش شده بود؛ بیش از هشتاد ورژن از آن، در بیست‌وچهار زبان، (تا کنون) جمع‌آوری شده است. وقتی که مسلمانان، هزار سال پس از او [= اسکندر]، جهان را فتح کردند، بسیار به تبلیغ قصه‌ی این فهرمان بزرگ، ‌اسکندرِ ذو-الْقَرْنَيْن (یعنی، پادشاهِ صاحبِ دو شاخ)، کمک نمودند. این داستان او به عربی، دوباره به زبان‌های دیگر برگردان شد.

George Sarton, Ancient science through the golden age of Greece, Copyright © 1952 by The
President and Fellows of Harvard College, Copyright © renewed 1980 by May Sarton, p. 491

Also: Rita Singh, Aristotle's philosophy of science, Copyright © Author, First Edition, 2003, p. 22
[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 10:55 PM ---------- ارسال قبلی در 10:50 PM ----------

[/COLOR]این نوشتاری از ویکیپدیا:

میشه توضیح بدین پس اعتقاد به اینکه دوالقرنین همون کوروش کبیر هست این وسط چی میشه؟!
اسکندر کبیرش کجا بوده؟ تمام فتوحات اسکندر خلاصه میشه تو ایران! اسکندر یک ایران رو گرفت شد کبیر! دلیل اینکه غربی ها این همه اسکندر کبیراسکندر کبیر میکنند فقط بخاطر اینه که پادشاه کشورگشائی نداشتند که بهش بنازند! اگر اسکندر زپرتی کبیر بود پس حداقل نصف شاه ها و سردارهای ایرانی کبیر بودند! با این تز 80درصد پادشاهان هخامنشی و ساسانی با سردارهاشون کبیر میشوند! ما به کوروش میگوئیم کبیر چون از صفر یک امپراطوری ساخت و منشور حقوق بشر رو نوشت و با این کار نام خودش و کشورش رو جاودانه کرد و خیلی کارها ی دیگه... اما این اسکندر همجنس باز و گی بود که تنها کاری که کرد ایران رو گرفت و شد شاه ایران... اینقدر هم نفهم بود که پرسپولیس گرانترین کاخ تاریخ رو به آتش کشید! حتی یک جو فهم و شعور نداشت لااقل هخامنشی ها رو از کاخ بریزه بیرون خودش بره تو کاخ زندگی کنه! یعنی اینقدر هم مغزش کشش نداشت! من نمیدونم شما به چی همچین الاغی میگید کبیر؟
همزمان با ورود منشور كوروش کبیر به ایران زمین ـ به عنوان نخستین اعلامیه حقوق بشر در دنیا ـ و اعلام قریب الوقوع نمایش همگانی آن ـ هر چند به مدت کوتاه (چهار ماه) ـ در میهن دوستان ايرانی، شور و شوقی وصف ناپذیری را موجب شده است.

منشور کوروش، نه تنها به عنوان یک میراث ارزشمند ملی برای همه ایرانیان و یک میراث جهانی برای جهانیان، که به عنوان یک میراث گرانبار اسلامی، می تواند موجب مباهات باشد، چرا که با تحقیقات روان شاد علامه آیت الله استاد طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری اثبات شده که ذوالقرنین، همان کوروش هخامنشی است.

در قرآن مجید، آيه هاي 83 تا 99 سوره كهف، از کوروش کبیر با نام ذوالقرنین به عنوان فردی یکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و به عنوان یکی از بندگان شایسته و برگزیده خداوند به نیکی یاد می کند.

این در حالی است که نام بنیانگذار نخستین و بزرگترین امپراتوری دنیا، نه تنها در قرآن مجید بلکه حتی در کتاب های عهد عتیق (از جمله تورات) نیز به عنوان یک انسان برگزیده و بلند مرتبه ثبت و ضبط شده است.

اما متأسفانه، دشمنان فرهنگ و تمدن ایرانی به هر راهی متوسل می شوند تا یا پیشینه تمدنی ایرانیان را نفی کنند، یا دستاوردهای فرهنگی تاریخی، فرهنگ کهن ایرانی و میراث کهن همه ایرانیان از آذری و کرد گرفته تا بلوچ و تاجیک را به یک دسته قومی خاص نسبت دهند!

این گونه است که به رغم این که ظهور زرتشت پیامبر ایرانی بنا بر نوشته های ارسطو و بطلمیوس (بیش از دو هزار سال پیش ) به شش هزار سال پیش از آنها، یعنی هشت هزار سال پیش بازمی گردد، پیشینه ظهور او را تعمدا به سه هزار سال پیش کاهش می دهند!

این ضد ایرانیان بیگانه پرست، چشمان خود را بر همه شواهد و استنادات انکارناشدنی تاریخی می بندند و بیهوده می کوشند ذوالقرنین را با آتیلا و چنگیز، بزرگترین فرمانروایان ظالم و خونریز مغول تبار و زرد پوست آسیای میانه یا اسکندر گجستک جوان متجاوز، بی اخلاق، چند خدا، ظالم و خون ریز یونانی تطبیق دهند.

این در حالی است که انسان های فرهیخته و دانشمندان بزرگی چون علامه آیت الله طباطبایی و پروفسور عبدالکلام آزاد (دانشمند شهیر هندی) با دلایل متقن به اثبات رسانده اند که ذوالقرنین، همان کوروش کبیر، بنیانگذار امپراتوری بزرگ هخامنشی در ایران بوده است.

نظر قطعی علامه طباطبایی در المیزان بنا بر شواهد تاریخی محکم این است؛ «ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر هخامنشی است.»

استاد علامه طباطبايی می گويد: اگر ذوالقرنین قرآن، مردی مومن به خدا و به دين توحيد بوده، کوروش نيز اين چنين بوده و اگر ذوالقرنين، پادشاهی عادل و رعيت پرور بوده، کوروش نيز چنين بود؛ اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سياستمدار بوده او نيز بود؛ اگر دين، عقل، فضايل اخلاقی و ثروت و شوکت داشت، کوروش هم داشت؛ همان گونه که قرآن فرموده کوروش نيز سفری به سوی مغرب کرد، بر لیدی و پيرامون آن مسلط شد و بار ديگر به سوی مشرق سفر کرد. آنجا مردمی ديد صحرانشين و وحشی که در بيابان زندگی می کردند. برای همین، به آنها کمک کرد، سدی ساخت در مقابل قبيله و قومی که آنها را آزار می دادند؛ در تنگه داريال ميان کوه های قفقاز و نزديک به شهر تفليس (تفسير الميزان، علامه طباطبايی).

در زیر اصلی ترین مستندات تطبیق ذوالقرنین با کوروش کبیر به اجمال بیان می شود:

1- یکتاپرستی، نیکو کرداری، رأفت و انسان دوستی از صفات گفته شده ذوالقرنین در کتاب آسمانی مسلمانان است.
بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین، پادشاهي دادگر بود و نسبت به رعيت عطوفت داشت و هنگام كشورگشايي و غلبه قتل و كينه ورزي را اجازه نمي داد. از اين روی، هنگامي كه بر قومي در غرب چيره شد، پنداشتند، او هم مانند ديگر كشورگشايان خونريزي آغاز خواهد كرد، ولي او بدين كار دست نبرد، بلكه به آنان گفت: هيچ گونه بيمي پاكان شما در دل راه ندهند و هر يك از شما كه عملي نيكو كند، پاداش آن را خواهد ديد.
با آن كه آن قوم بي ياور و دادرسي در چنگال قدرت او بودند، با ايشان شفقت كرد و به دادگري و نيكوكاري دل آنان را به دست آورد.

بر پایه شواهد انکار ناپذیر تاریخی، همگی این ویژگی ها بر کوروش هخامنشی منطبق است که نمونه بارز خوی انسانی و رأفت و مدارای کوروش را در رفتار او با مردم بابل پس از فتح این سرزمین، در تاریخ می بینیم.

با این حال، برخی تلاش می کنند چنگیز و آتیلا و یا اسکندر مقدونی را ذوالقرنین معرفی نمایند، در حالی که هیچ یک از صفات آمده در قرآن مجید بر این جهانگشایان ظالم خونریز قابل انطباق نیست.

ذکر این نکته لازم است، بنا بر نوشته مورخان یونانی، کوروش کبیر از چنان جایگاه بزرگی برخوردار بوده که حتی اسکندر گجستک با وجود یورش وحشیانه به ایران و تسخیر و آتش زدن تخت جمشید به پاسارگاد مقبره کوروش رفته، در برابر مزار آن بزرگ مرد زانو زده و مراتب احترام خود را به کوروش کبیر بجا آورده است.

بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین مي گويد: «هذا فتح من ربي»؛ یعنی «همه فتوحات من نتيجه لطف خداست» و ما هیچ گاه در تاریخ، نه از اسكندر و نه از خاقان بت پرست مغول تبار زرد پوست، چنين گفتاري سراغ نداريم و سلاطين حميري يمن نيز در حد فاتحان بزرگ نبوده اند.

با توجه به این که بر خلاف بیهوده گویی های دشمنان کینه ورز، ملیت و هویت ایرانی بهترین معیار قضاوت واقعی درباره شخصیت های تاریخی هر ملت سخنان ثبت شده و مکتوب آنان است، در زیر، بخشی از سخنان تاریخی کوروش بزرگ پس از فتح بابل را برای شناخت ویژگی های شخصیتی و یکتاپرستی این بزرگ مرد تاریخ ایران و جهان مرور می کنیم:

«به نام ایزد جان و خرد؛
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک می کنم
ای مردم بابل، ما همه بندگان اهورا مزدا، خدای یگانه هستیم... ما نه پیروزیم و نه شکست خورده! ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور، همگی با هم برابریم... همگی آزادیم...و همگی پاکیم. ما همگی دوستیم. ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست. ما همگی نوریم... سربازان اهورا مزداییم. از این لحظه من پادشاهی ام را بر این مبنا در تمام کره خاکی در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است، اعلام می کنم. از این پس، نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد پدر بزرگ عزیزم ـ که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید ـ به عاریه برمی دارم. ما از این لحظه، اندیشه و دین هر کس را محترم خواهیم دانست. هر کس به دین خودش خواهد پرداخت، هر کس نتیجه انتخاب خود را خواهد دید. هیچ کس حق تجاوز به حقوق دیگری را ندارد. از این لحظه، تمام بردگان آزادند. من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم. هیچ کس مغضوب من نیست. هیچ بابلی از آنچه بوده، نترسد. این یک بخشایش عمومی است و زنان «بالشاسر» که در حرمسرای بابل بوده اند، از این لحظه آزادند. مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانید به هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و از توران تا یونان که خواستید بروید. شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید. داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج شوید. تمامی خزانه بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد. میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی نیست. هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی می کند، از حقی مساوی با همه برخوردار است. تمامی تبعیدیان با هزینه حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان بازخواهند گشت و با هزینه هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد. من تا زمانی که به تمام سخنانم جامه عمل بپوشانم، در این شهر خواهم ماند. آری زمین مقدس است... ما نیز یک به یک مقدسیم... این اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده... و ما جهان زیبا را زیباتر خواهیم کرد. برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد... همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود...»


2- واژه ذوالقرنین در قرآن مجید به معنای فردی است که دو شاخ در بالای سر او قرار دارد. همان گونه که در تصویر حجاری شده کوروش کبیر در پاسارگاد دیده می شود؛ کلاهی با دو شاخ در بالای سر او به خوبی نمایان است.

در ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه 539آمده است:
«در كتاب دانيال هم خوابى كه وى براى كورش نقل كرده، به صورت قوچى كه دو شاخ داشته ديده است».

در آن كتاب چنين آمده: در سالسوم از سلطنت بيلشاصر پادشاه، براى من كه دانيال هستم بعد از آن رؤيا كه بار اولديدم رؤيايى دست داد كه گويا من در شوش هستم؛ يعنى در آن قصرى كه در ولايت عيلام است، مى باشم و در خواب مى بينم كه من در كنار نهر «اولاى» هستم. چشم خود را به طرف بالا گشودم. ناگهان قوچى ديدم كه دو شاخ دارد و در كنار نهر ايستاده و دو شاخش بلند است؛ اما يكى از ديگرى بلندتر است كه در عقبقرار دارد. قوچ را ديدم به طرف مغرب و شمال و جنوب حمله مى كند و هيچ حيوانى در برابرش مقاومت نمى آورد و راه فرارى از دست او نداشت و او هر چه دلش مى خواهد، مى كند و بزرگ مى شود.

در اين بين كه من مشغول فكر بودم، ديدم نر بزى از طرف مغرب نمايان شد. همه ناحيه مغرب را پشت سر گذاشت و پاهايش از زمين بريده است و اين حيوان تنها يك شاخ دارد كه ميان دو چشمش قرار دارد. آمد تا رسيد به قوچى كه گفتم دو شاخ داشت و در كنار نهر بود.

سپس با شدت و نيروى هر چه بيشتر دويده، خود را به قوچ رسانيد. با او درآويخت و او را زد و هر دو شاخش را شكست و ديگر تاب و توانى براى قوچ نماند. بى اختيار در برابر نر بز ايستاد. نر بز قوچ را به زمين زد و او را لگدمال كرد و آن حيوان نمى توانست از دست او بگريزد، و نر بز بسيار بزرگ شد.

آنگاه مى گويد: جبرئيل را ديدم و او رؤياى مرا تعبير كرده، به طورى كه قوچ داراى دو شاخ با كورش و دو شاخش با دو مملكت فارس و ماد منطبق شد و نر بز كه داراى يك شاخ بود با اسكندر مقدونى منطبق شد.

و اما سير كورش به طرف مغرب و مشرق: اما سيرش به طرف مغرب همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع «ليديا» كرد كه با لشکرش به طرف كورش می آمد و آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشکر كشيد و او را فرارى داد و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد و پايتختش را فتح نموده او را اسير نمود و در آخر، او و ساير ياورانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد؛ با اين كه حق داشت، سياستشان كند و به كلى، نابودشان سازد و انطباق اين داستان با آيه شريفه «حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حمئة».

3- در قرآن مجید آمده که ذوالقرنین در آغاز فرمانروایی خود، به منطقه ای که آفتاب غروب می کند، حمله کرده و پیروزی های بزرگی به دست آورده است. سپس به سوی شرق شتافت و در آن سامان، هم به پیروزی دست یافت و پس از آن، به مكاني رفت كه افتاب از ان طلوع مي كرد؛ يعني شرق و آنان پوششي براي محافظت خود نداشتند.
مقابل آفتاب سوزان اشاره به اين كه منطقه بياباني بوده و سكنه چادرنشين و كوچ رو براي آب و غذا و اشارت به سكنه مغولي و سكايي آسياي ميانه دارد.

همان گونه که می دانیم، نخستین حمله بزرگ کوروش کبیر به غرب ایران و سرزمین لیدی (در باختر آسیای کوچک یا ترکیه امروزی) بوده که به پیروزی کوروش و تابعیت لیدی به امپراتوری ایران انجامید. فرمانروایان لیدی که با بابل و مصر و حکومت های آسیای صغیر متحد شده بودند ،برای تصرف بخشی از ایران، در صدد ضربه زدن به کوروش برآمدند. کوروش پس از آگاهی از این توطئه، سپاهیانش را به طرف سارد، پایتخت لیدی گسیل داشت.

وی در این نبرد نیز پیروز بود. در نتیجه این حمله در 547ق.م سارد و شهرهای آسیای صغیر، یکی پس از دیگری به دستان پر توان کوروش کبیر سقوط کرد.

در تاریخ به این نکته اشاره شده که کوروش کبیر، پس از نبرد موفقیت آمیز در غرب ایران زمین (لیدی) برای سر و سامان دادن به شورش اقوام بیابانگردی که متجاوز، وحشی و خونریز بودند، به شمال شرق ایران بزرگ لشکرکشی کرد و موفق به فرو نشاندن آنان و تأمین امنیت مرزهای شرق و شمال شرق ایران شد.

4- سد یأجوج و مأجوج و مکان آن:
یکی دیگر از مشخصات ذوالقرنین در قرآن، عزیمت او به مناطق شمالی و رویارویی با قوم یأجوج و مأجوج بوده است و علاوه بر این، ایجاد سد یأجوج و مأجوج که در ساخت آن از آهن استفاده شده نیز در قرآن به ذوالقرنین نسبت داده شده است. جالب این که در تورات هم به ساختن سدی از جنس آهن اشاره شده است؛ آنجا که از قول کوروش خطاب به خداوند یکتا می گوید: «من اي كوروش، پيش روي تو خواهم خراميد ... جاي ناهموار را برايت هموار مي كنم، درهاي برنجين را مي شكنم، پشت بندهاي اهنين را خواهم بريد...»

در تعیین محل استقرار این سد، گمانه زنی های متعددی شده و حتی برخی آن را همان دیوار بزرگ چین تصور کرده اند، در حالی که کلید حل این معما در خود قرآن نهفته که کاربرد آهن در ساخت این سد مورد تأکید قرار گرفته که با توجه به این که در ساخت دیوار بزرگ چین هیچ گونه مواد آهنی به کار گرفته نشده، این نظریه مردود است.

در سرزمین میان دریای کاسپین و دریای سیاه، سلسله کوه های قفقاز به صورت دیواری راه های میان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر یک راه که باز گذاشته و آن تنگه ای است که در میان رشته کوه هایی واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل می سازد و این تنگه در عصر حاضر، تنگه داریال نامیده می شود و در نقشه های موجود میان شهر ولادی قفقاز ـ پایتخت جمهوری اوستیای شمالی، شمالی ترین منطقه ایرانی نشین و فارسی زبان قفقاز که هم اکنون یکی از جمهوری های روسیه است ـ و تفلیس نشان داده می شود در همان جا که تاکنون دیوار آهنین باستانی موجود است و شک نیست که این دیوار همان سدی است که کوروش بنا کرده، زیرا اوصافی که قرآن بیان کرده، درباره سد ذوالقرنین کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن یادآور شده، الواح آهنین در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته برای بستن مفاصل و رخنه های آن استعمال شده و در میان دو دیوار کوهستانی بنا شده است.

با در نظر گرفتن بازمانده سدی که هم اکنون در گذرگاه داریال قفقاز موجود است و شهادت کتب ارمنی ـ که این ناحیه را (بهاک کورائی) و (کابان کورائی) می گویند و به معنی گذرگاه و یا دره کوروش است ـ شکی نمی ماند که کوروش به سمت شمال غربی ایران رفته و از نواحی ای که امروز به نام دربند و معبر داریال معروف است، گذشته و در آنجا سدی بنا کرده تا مانع هجوم سکاهای متجاوز بشود.

در آنجا به دستور کوروش آهن و فلز فراوان آوردند و سدی از آهن بسان دیواری در معبر میان دو کوه که تنها راه عبور و مرور اقوام وحشی سکایی بود، بنا شد؛ این سد تنگه باریک میان دو کوه را می بست و مانع گذشتن سواران یغماگر سکایی بود و به همین جهت این دره به نام دره کوروش نامیده شده است.
[عکس: 22.jpg] [عکس: 23.jpg]

تصویر نقاشی یک جهانگرد اروپایی از سنگ نگاره کوروش هخامنشی در پاسارگاد سندی است مبنی بر این که کتیبه بالای سر این سنگ نگاره که به سه زبان ایران باستان نوشته شده بود و بخشی از بال حجاری شده در پشت سر کوروش کبیر به دلایل و توسط افراد نامعلوم تخریب شده و هم اکنون وجود ندارد.

بنا بر شواهد تاریخی، کوروش کبیر پس از فرو نشاندن بیابان گردان شرق کشور به شمال ایران و قفقاز می رود و به دادرسی از مردم آن سامان می پردازد و برای جلوگیری از تهاجم متجاوزان بیابانگرد، از شمال کوه های قفقاز به درون خاک ایران، سدی را برای مردم آن سامان در قفقاز بنا می کند که در ساخت آن، از پاره های سنگ و آهن استفاده شد. جالب این که در نزدیکی تفلیس در قفقاز ـ که در همه تاریخ تا کمتر از دویست سال پیش در قلمرو ایران بوده ـ بقایای سدی کشف شده است که بر پایه پژوهش های علمی با کمال شگفتی در ساختمان آن، از ترکیبی از سنگ و آهن استفاده شده و جالب تر این که نام تاریخی رودی که در نزدیکی این سد قرار دارد، نیز «کوروش» است!

چند تن از بزرگانی که بر یکی بودن ذوالقرنین قرآن و مسیح عهد عتیق با کورش هخامنشی گواهی داده‌اند، عبارتند از:

1-مولانا ابوالكلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان،
2- ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی
3-علامه طباطبایی در تفسیر المیزان،
4-آیت‌الله العظمی ناصر مكارم شیرازی و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی، حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی)،
5- تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن،
6- آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری )،
7- حجت الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات،
8- دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی،
9-صدر بلاغی در قصص قرآن،
10-جلال رفیع در کتاب بهشت شداد،
11-دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی،
12- منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی،
13- قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ،
14- دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق،
15- محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش،
16- آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم،
17- استاد محیط طباطبایی،
18- حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد،
19- سر احمدخان بنیان‌گذار دانشگاه اسلامی علیگر هند،
[عکس: 26.jpg]

منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی که در موزه بزرگ بریتانیا نگهداری می شود

منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی در قرن نوزدهم و حدود 130 سال پیش در میان رودان کشف و سپس به موزه ملی بریتانیا منتقل شد... این منشور كه با نام استوانه‌ كوروش نيز شناخته مي‌شود، از جنس سفال است و در سال 539 پيش از ميلاد ساخته شده است.
دورتادور اين استوانه سفالين كه 23 سانتي‌ متر طول و 11 سانتي‌ متر عرض دارد، در حدود چهل خط به زبان ميخي بابلي، فرمان‌هاي كوروش حك شده است. منشور كوروش به ‌عنوان نخستين منشور حقوق بشر شناخته مي‌شود و در سال 1971 ميلادي، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمي منتشر كرد.

بدلي از اين منشور نيز در مقر سازمان ملل متحد در شهر نيويورك نگهداري مي‌شود.


در پایان، امید است که بازگشت منشور کوروش بزرگ به ایران و نمایش عمومی آن بهانه ای باشد، برای آشتی افکار عمومی و رسانه های گروهی کشور با میراث فرهنگی تاریخی ایران زمین و بابی باشد برای نگاهی مثبت و به مفاخر گذشته ما. تأیید قرآن مجید بر شخصیت تاریخی کوروش کبیر نیز می تواند یکی از دلایل اثبات این نکته باشد که برای حفظ و بقای هویت ملی ملت ایران زمین تاریخ پیش از اسلام ایران و تاریخ پس از اسلام ایران، نه نافی یکدیگر؛ بلکه هر دو لازم و ملزوم هم و از یکدیگر جدا ناپذیرند.

[عکس: 27.jpg]
سنگ نگاره یادمان کوروش کبیر، نه در ایران بلکه در میدان مرکزی المپیای شهر سیدنی استرالیا!

بن مایه
نقل قول:تا به غروبگاه خورشید رسید. دید که در چشمه‌ای گِل‌آلود و سیاه غروب می‌کند و در آنجا مردمی یافت.
نقل قول:: تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت
چه اسکندر چه کورش يک شخصيت حقيقی بودند ولی کسی که این کارها رو میکنه اسطورست آدمیزاد نیست.
اينقدر زحمت بالا پايين کردن به خودتون نديد 21
havadar_e_democracy نوشته: میشه توضیح بدین پس اعتقاد به اینکه دوالقرنین همون کوروش کبیر هست این وسط چی میشه؟!

عزیزم، مگر هرچه یک مشت ماله‌کش اسلامی گفتند، ما باید بهش پاسخ‌گو باشیم؟

این‌ها وقتی دیدند که قرآن یک بت‌پرستِ ظالم گِی را چنین تجلیل کرده، فهمیدند این‌هم از آن گاف‌هاست؛ رفته‌اند قرآن را چسبانده‌اند به کورش کبیر.

در ضمن، اگر تیتر جستار رو بهش توجه می‌کردید، نوشته: «موضوع: گواهی‌های پژوهندگان بر برگرفته‌شده بودن داستان ذوالقرنین در قرآن از اسطوره‌ی "رُمان اسکندر"»


در ابتدای جستار هم چنین توضیح داده‌ام:
در این جستار تلاش داریم تا نقل‌قول‌هایی را از منابع علمی که دربردارنده‌یِ گواهی‌هایی مبنی بر اخذشده بودنِ این داستان‌ها در قرآن از آثاری چون رمان اسکندر هستند، گردآوری کنیم. از دوستانی هم که چنین نقل‌هایی را می‌توانند تهیه کنند، خواستارم تا آن‌ها را در این جستار درج کنند. قصد دارم نوشتاری تحقیقی در این‌باره تهیه کنم. (اگر متن منبع به انگلیسی است، متن اصلی را بگذارید؛ من خود ترجمه‌اش می‌کنم.)
حال، شما آمده‌اید یک مقاله‌ی بلند-بالا زده‌اید راجع به این‌که ذو القرنین کورش بوده است. فکر کنم بهتر باشد،‌ نوشته‌تان از این جستار منتقل شود.

[color="silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:45 am ---------- ارسال قبلی در 08:42 am ----------

[/color]
reactor نوشته: اسکندر کبیرش کجا بوده؟ تمام فتوحات اسکندر خلاصه میشه تو ایران! اسکندر یک ایران رو گرفت شد کبیر! دلیل اینکه غربی ها این همه اسکندر کبیراسکندر کبیر میکنند فقط بخاطر اینه که پادشاه کشورگشائی نداشتند که بهش بنازند! اگر اسکندر زپرتی کبیر بود پس حداقل نصف شاه ها و سردارهای ایرانی کبیر بودند! با این تز 80درصد پادشاهان هخامنشی و ساسانی با سردارهاشون کبیر میشوند! ما به کوروش میگوئیم کبیر چون از صفر یک امپراطوری ساخت و منشور حقوق بشر رو نوشت و با این کار نام خودش و کشورش رو جاودانه کرد و خیلی کارها ی دیگه... اما این اسکندر همجنس باز و گی بود که تنها کاری که کرد ایران رو گرفت و شد شاه ایران... اینقدر هم نفهم بود که پرسپولیس گرانترین کاخ تاریخ رو به آتش کشید! حتی یک جو فهم و شعور نداشت لااقل هخامنشی ها رو از کاخ بریزه بیرون خودش بره تو کاخ زندگی کنه! یعنی اینقدر هم مغزش کشش نداشت! من نمیدونم شما به چی همچین الاغی میگید کبیر؟

من فقط خواستم ترجمه‌ام از آن منابع وفادارانه باشد. آنها نوشته بودند کبیر، من هم چنان برگردان نمودم.

البته، علاوه بر فتوحاتی که داشته، فرهنگ هلنی رو هم مثکه نشر داده است. حالا، معروف شده دیگه!

[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:50 AM ---------- ارسال قبلی در 08:45 AM ----------

[/COLOR]
pentageromman نوشته: چه اسکندر چه کورش يک شخصيت حقيقی بودند ولی کسی که این کارها رو میکنه اسطورست آدمیزاد نیست.
اينقدر زحمت بالا پايين کردن به خودتون نديد 21

به نکته‌ی دقیقی اشاره کردید. اتفاقاً، شخصیت اسطوره‌ای اسکندر کاملاً با ذو القرنین قرآن منطبق است. هم یکتاپرست است و هم به محل طلوع و غروب خورشید رفته است. ... می‌توانید به آن لینک از ویکیپدیا که دادم مراجعه کنید.

بعد این‌که؛ ترجمه‌هایتان از آن آیات دقیق نیست. فعل به‌کار رفته «وجد« هست. باید آن را چنین برگردان نمود:
آن‌گاه که [ذوالقرنین] به محل غروبِ خورشید رسید، آن را یافت که در چشمه‌ی گل‌آلودی فرومی‌رود و در آنجا قومی را یافت. گفتیم: «ای ذوالقرنین! [اختیار با توست] یا آنان را عذاب مى‏کنى‏، یا با آنان نیکى مى‏کنى‏.»
من در این رابطه در این نوشتار توضیح داده‌ام:

از اشاراتِ قرآن به ساختار منظومه‌یِ شمسی

http://nabard.wordpress.com/2010/07/26/falak
نقل قول: اتفاقاً، شخصیت اسطوره‌ای اسکندر کاملاً با ذو القرنین قرآن منطبق است.
به هر حال مسلمه کسی که اين کارو کرده اسطورست نه شخص حقيقی
نقل قول:آن‌گاه که [ذوالقرنین] به محل غروبِ خورشید رسید، آن را یافت که در چشمه‌ی گل‌آلودی فرومی‌رود و در آنجا قومی را یافت. گفتیم: «ای ذوالقرنین! [اختیار با توست] یا آنان را عذاب مى‏کنى‏، یا با آنان نیکى مى‏کنى‏.»
نقل قول: تا به غروبگاه خورشید رسید. دید که در چشمه‌ای گِل‌آلود و سیاه غروب می‌کند و در آنجا مردمی یافت.




ترجمه من چه مشکلی داره؟
pentageromman نوشته: به هر حال مسلمه کسی که اين کارو کرده اسطورست نه شخص حقيقی

به‌زودی من بخش‌هایی از رمان اسکندر را اینجا درج می‌کنم؛ محض قیاس با داستان قرآن. خیلی جالب است.

pentageromman نوشته: ترجمه من چه مشکلی داره؟

در آن‌جا که نوشته‌اید «دید که در چشمه‌ای گِل‌آلود ...» دقیق‌ترست که بنویسیم: «آن را [= خورشید را] یافت که در چشمه‌ای گِل‌آلود فرومی‌رود و در آن‌جا قومی را یافت ...» (به آن نوشتار که لینک دادم مراجعه کنید،‌ توضیحاتِ‌بیشتر داده‌ام.)

توجّه کنید که توجیه ماله‌کشان این است که آن تنها به نظر ذو القرنین چنین آمده است؛ با این‌که متن عربی تصریح دارد که این چیزی بوده که به‌واقع یافت شده است.
jooyandeh نوشته:

من فقط خواستم ترجمه‌ام از آن منابع وفادارانه باشد. آنها نوشته بودند کبیر، من هم چنان برگردان نمودم.

البته، علاوه بر فتوحاتی که داشته، فرهنگ هلنی رو هم مثکه نشر داده است. حالا، معروف شده دیگه!

سوءبرداشت نشه من اصلا قصدم متهم کردن شما نبود! 53[color="silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:22 pm ---------- ارسال قبلی در 07:17 pm ----------

jooyandeh نوشته: به نکته‌ی دقیقی اشاره کردید. اتفاقاً، شخصیت اسطوره‌ای اسکندر کاملاً با ذو القرنین قرآن منطبق است. هم یکتاپرست است و هم به محل طلوع و غروب خورشید رفته است. ... می‌توانید به آن لینک از ویکیپدیا که دادم مراجعه کنید.

بعد این‌که؛ ترجمه‌هایتان از آن آیات دقیق نیست. فعل به‌کار رفته «وجد« هست. باید آن را چنین برگردان نمود:
[/color]
آن‌گاه که [ذوالقرنین] به محل غروبِ خورشید رسید، آن را یافت که در چشمه‌ی گل‌آلودی فرومی‌رود و در آنجا قومی را یافت. گفتیم: «ای ذوالقرنین! [اختیار با توست] یا آنان را عذاب مى‏کنى‏، یا با آنان نیکى مى‏کنى‏.»
من در این رابطه در این نوشتار توضیح داده‌ام:

از اشاراتِ قرآن به ساختار منظومه‌یِ شمسی

http://nabard.wordpress.com/2010/07/26/falak

کوروش کبیر هم به شرق و غرب عالم رفته بود و اتفاقا با مردم به مهربانی رفتار میکرد و پادشاهی بود که در حد و اندازه ی پادشاه بود و نه مثل اسکندر که اصلا مال این حرفا نبود! ترجمه این آیه که شما مرقوم فرمودید میتونه به خیلی از پادشاهان دیگه مثل خشایار شا و کمبوجیه و ... اطلاق بشه.

این ذوالقرنین میتونه حتی به فردی غیر از کوروش کبیر یا اسکندر یا افراد دیگه ای اطلاق شده باشه که حتی در دنیای واقعی وجود خارجی نداشته اند! و صرفا شخصیت های افسانه ای بودند!... ببینید قرآن پر از حرف ها و ادعاها و قصه های بدون مدرک و سند هست که هیچ کدوم پایه و اساس درست و حسابی نداره! شاید اینجا هم به همین صورت بوده!

یک احتمال دیگه که از همه قویتره.. اکثر داستان های قرآن برگرفته از تورات و کتب یهودیان هست و با توجه به نام بردن و تمجید از کوروش کبیر در این کتاب ها احتمالش خیلی زیاده که ذوالقرنین همان کوروش باشه!
کوروش در تاریخ باستان جنبه ی تقدسش در حد پیامبران آورده شده و همونطور که قبلا هم گفتم بهش جنبه ی افسانه ای داده بطوریکه فقط در مورد مرگش 60 مدل نظریه وجود داره!(اشتباه نکنید من اصلا نمیخوام مقدس سازی کنم فقط میخوام شخصیت هارو نسبت به هم سبک سنگین کنم)

در آخر با توجه به اینکه ما در مملکت اسلامی زندگی میکنیم که سرنوشت تاریخمون افتاده دست یک مشت مسلمان دیوانه که هر روز قصد تخریب هویتمون رو دارند به نظرم بی نهایت بهتره که حتی اگر بر فرض محال دلایل بالا هم وجود نداشت لااقل یک ذره سیاست داشته باشیم و ذوالقرنین رو همون کوروش کبیر بدونیم بلکم بشه با این ترفندها دل 4تا سازمان رو بدست آورد تا یک بودجه ای کنار بگذارند خرج میراث فرهنگی و تاریخی مملکتمون کنند!

هر چند اگر به دل بخواهی من بود میگفتم همون اسکندر وحشی همجنس باز فقط بدرد زباله دونی مثل قرآن میخورد.چون در و تخته باید با هم جور در بیان
Reactor نوشته: سوءبرداشت نشه من اصلا قصدم متهم کردن شما نبود!

نه اصلاً سوءبرداشت نشد. 53


Reactor نوشته: ببینید قرآن پر از حرف ها و ادعاها و قصه های بدون مدرک و سند هست که هیچ کدوم پایه و اساس درست و حسابی نداره! شاید اینجا هم به همین صورت بوده!

بسیاری از قصه‌های قرآنی، «اساطیر الأولین» هستند. بسیاری از داستان‌های تلمودی/میشنایی برگرفته شده‌اند. چنین هم نیست که کاملاً بی‌حساب‌وکتاب باشند.

تا جایی که من می‌دانم (تقریباً مطمئنم)، تقریباً‌ تمام قرآن‌پژوهان غربی، و در کنار آن‌ها، شرق‌پژوهان، بر این‌که این قصه‌های ذوالقرنین اخذ‌شده از اثر اسطوره‌ای رمان اسکندر هست، باهم هم‌نظرند.

دانش‌نامه‌ی Wikipedia، ذیل مدخل ِ Alexander in the Qur'an، نتیجه‌ی تحقیقات پژوهنگان و نظر مفسرین قرآن در اینباره را چنین خلاصه می‌کند: [INDENT]اینکه ذوالقرنین در قرآن همان اسکندر کبیر است، در میان پژوهندگان غربی، تقریبا به‌شکلی فراگیر و همه‌جانبه پذیرفته شده است. دلیل چنین اتفاق‌نظری آن است که داستان ذوالقرنین، آنطور که در قرآن روایت شده، با فصل‌هایی از رمان اسکندر، به شکل نزدیکی مطابقت می‌کند. رمان اسکندر (Alexander Romance) گردآوری‌ایست از شرح کارهای اسکندر که از منابع یونانی و مسیحی استخراج شده‌، و در طول دوران باستان و قرون میانه، تحتِ ویرایش‌ها قرار گرفته و افزوده‌هایی به آن اضافه شده است. در طول تاریخ، محققان ِ مسلمان ذوالقرنین را همان اسکندر دانسته‌اند، هرچند اخیرا برخی تئوری‌های رقیب نیز مطرح شده‌اند. پژوهندگان ِ خاورشناس، با مطالعه و بررسی اسطوره‌های کهن مسیحی راجع به اسکندر، به‌شکل مستقلی به این نتیجه رسیده‌اند که ذوالقرنین لقبی برای اسکندر کبیر است. (منبع)
[/INDENT]برای توضیحاتِ بیشتر به این نوشتار مراجعه کنید:
آیا موردنظر قرآن از "ذوالقرنین" لقبِ مشهورِ اسکندر مقدونی است؟!
http://rowzeh.blogsky.com/1386/09/28/post-16

من می‌خواهم همین نوشتار را (که از نوشتارهای قدیمی‌یِ من هست) مستندتر و مستدل‌ترش سازم. اگر دوستان بتوانند کمکی کنند،‌ خرسند می‌شوم.

Reactor نوشته: در آخر با توجه به اینکه ما در مملکت اسلامی زندگی میکنیم که سرنوشت تاریخمون افتاده دست یک مشت مسلمان دیوانه که هر روز قصد تخریب هویتمون رو دارند به نظرم بی نهایت بهتره که حتی اگر بر فرض محال دلایل بالا هم وجود نداشت لااقل یک ذره سیاست داشته باشیم و ذوالقرنین رو همون کوروش کبیر بدونیم بلکم بشه با این ترفندها دل 4تا سازمان رو بدست آورد تا یک بودجه ای کنار بگذارند خرج میراث فرهنگی و تاریخی مملکتمون کنند!

من خودم بسیار بسیار به کشورم علاقه‌مند هستم و اوضاع آن را هم شاید درک کنم. امّا، تجربه‌ی انقلاب اسلامی و آن‌چه در این سی‌سال از این مردم مشاهده کرده‌ام، به من می‌گوید که (مانند اشخاصی چون رضا فاضلی) سعی کنم تا اندازه‌یِ فهم و شعورم واقعیات را بگویم.

چون، مردم یک مشت آخوند را آورده‌اند کرده‌اند سلطانشان و الآن همین آخوندها به پشت‌وانه‌ی آن‌چه از همین مردم دریافته داشته و می‌کنند، مردم را به این روز سیاه انداخته‌اند، ‌من بیایم دروغ بگویم ذو القرنین همان کوروش کبیر است؟
من چنین نمی‌کنم.

(وقتی آخوندها به این گشاده‌دستی و توانایی می‌توانند ما را چنین چپاول و سیه‌روز کنند،‌ حتماً ‌لیاقت‌شان از ما بیشتر بوده و به قول رضا فاضلی (که الآن دو هفت است، هر شب شوهایش را نگاه می‌کنم و خیلی دوست‌دارش شده‌ام)،‌ «نوش جانشانِ‌شان».)

البته،‌ در این جستار وارد این بحث‌ها نشویم، خیلی خوب می‌شود.

Reactor نوشته: هر چند اگر به دل بخواهی من بود میگفتم همون اسکندر وحشی همجنس باز فقط بدرد زباله دونی مثل قرآن میخورد.چون در و تخته باید با هم جور در بیان

حرفِ حساب جواب ندارد.

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11