دفترچه

نسخه‌ی کامل: گواهی‌های پژوهندگان بر برگرفته‌شده بودن داستان ذوالقرنین در ق...
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
نقل قول: حرف مفت است.
ياوه نگوييد
نقل قول: بی‌خود است.
گويا خودتون هم نميدونيد چی نوشتيد
نقل قول: برطبق تاریخ، ما می‌دانیم که اسکندر مشرک و بت‌پرست و ظالم بوده است. اثر رُمانِ اسکندر صرفاً یک اثر داستانی/افسانه‌ای است که توسط مسیحان سریانی ساخته و پرداخته شده است (طی قرون چهارم تا ششم میلادی).
مسیحیان و یهودیان (ظاهراً تا همین قرون اخیر) به‌غلط این اسطوره‌ها را روایاتی تاریخی می‌دانستند. (خورشید را هم گردنده بر دور زمین می‌دانستند.) قرآن نیز به تبعیت از آن‌ها این افسانه‌ها را طوطی‌وار بازگو نموده است. امروزه می‌دانیم که این اسطوره‌ها فاقد تاریخیت هستند. (می‌دانیم که خورشید نیز، گردنده بر دور زمین نیست.)
خوب و
نقل قول: 2-ثابت هم که بشود اين ها کار يک انسان واقعی است نه اسطوره نتيجه گيری اخلاقی اينکه در حقيقت اسطوره اسکندر آدم پاک و خداشناس و حتی مسلمانی بوده حالا شما ميگيد اسکندر گی بود مشکل از اسطوره شماست که تحريف شده 3
سايز فونت رو هم ميتونم تغيير بدم
"نتیجه گيری اخلاقی" <== 35
53
reactor نوشته: شما که خودت برای خودت بریدی و دوختی و ثابت هم کردی...

عجب!

reactor نوشته: داستان های قرآن همه قصه اند! همه از قبل بوده اند..خیلی ها قبل از شما زحمت این کارها را کشیده اند! در گفتگو یک جستاری بود که بچه ها درش با سند و مدرک ثابت کردند اصل داستان نوح متعلق به گیلگمش و تمدن بابل باستان بوده! من قبول دارم همه ی قصه های کتاب های مذهبی دارای پیشینه ی قدیمی تری هستند

بی‌ربط است.

reactor نوشته: چرا حرف مفت زده اند؟ چون آیت الله هستند؟ یا حرفشان مخالف نظر شماست؟ آن ها هم مدارک خاص خودشان را دارند که در این یک مورد اتفاقا منطقی هم هست! شیطان رجیم هم بر فرض محال وجود اگر مدرک منطقی ارائه کند من یکی قبول میکنم!

من نظرم مطابق با عموم قرآن‌پژوهان و متن‌پژوهان غربی، و عموم مفسّران قرآن در طول تاریخ اسلام، هست. دلایل و شواهد
هم به‌اندازه‌یِ کافی ارائه شده‌اند و بازهم می‌شوند.

reactor نوشته: پس چکار میکرده؟ نون بیار کباب ببر بازی میکرده؟ شما علی الحساب یک نگاهی به وسعت امپراطوری ایران در زمان کوروش کبیر بنداز!
http://fa.wikipedia.org/wiki/پرونده:persia-cyrus2-world3.png

این‌ کجایش شرق و غرب عالم است؟

reactor نوشته: وسعت امپراطوری اسکندر ابنه ای! (کلا شاخ غول نشکوند همون ایران خودمون رو گرفت!)
http://fa.wikipedia.org/wiki/پرونده:macedonempire.jpg

سعی کنید فهم کنید که من با اسکندر تاریخی کاری ندارم.

من با اسکندر افسانه‌ای موجود در آثار تخیلی مسیحیان سریانی کار دارم. این اسکندر لقب مشهورش "دو-شاخ-دار" بوده و نیز به شرق و غرب عالم هم رفته است و موحد و در حدِّ پیامبران نیز بوده است.

به‌عنوان نمونه، بخشی از رُمان اسکندر:
[اسکندر فرماندهان و همه سپاهیانش را فراخواند] و به آنان گفت: «بشنوید، ای تمام فرماندهان قصر من!» آنان گفتند: «بفرما، ای پادشاهِ خردمند و ای شاهِ تمام یونان. هرچه دستور بفرمایی، اطاعت خواهند شد.» او گفت: «اندیشه‌ای در ذهن من نقش بسته، و می‌خواهم بدانم که وسعت زمین چه اندازه است، و ارتفاع آسمانها چه اندازه‌اند، سرزمین‌های پادشاهان ِ هم‌رای با من چه تعداد هستند، و آسمانها بر کدام پایه‌ها قرار گرفته‌اند ...» ...

پس، لشگریان جملگی مستقر شدند، و اسکندر و سپاهیان او از میان دریای متعفن و دریای زلال عبور کردند تا به مکانی رسیدند که در آنجا خورشید وارد دریچه‌ی آسمان می‌شود؛ چراکه خورشید بنده‌ی خداوند است، و هیچ‌گاه چه در شب و چه در روز، از حرکت بازنمی‌ایستد. مکان طلوع او در ماورای دریاست، و مردمی که در آن مکان زندگی می‌کنند، هنگام طلوعش خود را داخل دریا پنهان می‌کنند تا سوخته نشوند ... و وقتی که خورشید [برای غروب، مجددا] وارد دریچه‌ی آسمان می‌شود، بلادرنگ سجده می‌کند، و در مقابل خداوندِ بزرگش تعظیم می‌نماید. سپس، نزول می‌کند و کل شب در آسمانها سیر می‌کند تا به فاصله‌ای برسد که موقع طلوع به آن رسیده بود. (منبع) [۵]
و نیز در قرآن:
[ذوالقرنین] سررشته را دنبال گرفت‏، تا آنکه به مکان غروبِ خورشید رسید. آن [= خورشید] را یافت که در چشمه‏اى گل‏آلود (و گرم‏) غروب مى‏کند. و در نزدیکى آن قومى را یافت‏. گفتیم: «اى ذوالقرنین! یا آنان را عذاب مى‏کنى‏، یا با آنان نیکى مى‏کنى‏.» ... آنگاه سررشته را دنبال گرفت، تا آنکه به مکان طلوعِ خورشید رسید. آن را یافت که بر مردمانى طلوع می‌کند که در برابر [داغی] آن پوششى برایشان نگذاشته بودیم‏. بدینسان از کار و بار او آگاهى داشتیم‏. (الکهف ۸۵-۹۱)
reactor نوشته: پس چرا شما دائم اصرار داری اسکندر ذوالقرنینه؟

زیرا، به‌عنوان یک انسان وظیفه‌ی خود را بیان واقعیات می‌دانم. به‌عنوان یک ایرانی نیز، نمی‌گذارم همین یک نامی هم که از کورش برجای مانده، بازیچه‌ی دست دروغ‌گویان و ماله‌کشان شود.

تمام تحت‌جمشید و میراث باستانی ما را به تاراج برده‌اند این آخوندهای .... حالا، برخی لج کرده‌اند که بگذار این آخوندها دروغشان را بگویند که ذو-القرنین اسکندر افسانه‌ای نبوده، بلکه کورش کبیر بوده است!

reactor نوشته: شما عکس دو شاخ روی سکه نشون دادید ..دوستمون هوادار دموکراسی هم نقش های دوشاخ در تخت جمشید رو نشون داد اگر به حساب سند باشه این به اون در!ذوالقرنینه؟

این یکی از شواهد ما بود. ما نشان دادیم (و نشان می‌دهیم با اسنادی که اضافه می‌شوند به‌زودی) که در اسطوره‌های رایج در قرون چهارم تا ششم در رابطه با اسکندر او با لقب "دو-شاخ-دار" مشهور بوده است. هیچ سندی وجود ندارد که کورش با چنین لقبی بین اهل‌کتاب مشهور بوده باشد. (اصلاً شهرت کورش در آن زمان به اندازه شهرت اسکندر بین آنان نبوده است.)

reactor نوشته: کی همچین حرفی زده؟ شاید برای اروپایی ها مشهور بوده اونم نه اینقدر که مشهورترین! برای ایرانی ها که مطمئنا نبوده!

از متن قرآن و شأن نزول آیات چنین دریافت می‌شود که این ذو-القرنین مذکور در قرآن فردی مشهور در بین اهل‌کتاب آن دوران بوده است.


reactor نوشته: داستان های مشهور ایرانی رو میتونید توی شاهنامه پیدا کنید! داستان های مشهور اروپایی هم بیشترشون در افسانه های خدایان یونانی پیدا میشوند.. مردم اسکاندیناوی هم که اصلا خودشون داستان های افسانه ای خودشون رو دارند و سیستمشون جدا بوده

بی‌ربط است.

reactor نوشته: ضمنا در زمان باستان اسم اسکندر قبل از اسکندر مقدونی بین مردم باستان و حتی ایران خیلی باب بوده.. اسکندر مقدونی اولین کسی نبوده که اسم اسکندر داشته..

بی‌ربط است.

reactor نوشته: بهرحال مدارک ثابت میکند که ذوالقرنین افراد زیادی میتونستن باشن

بی‌خود است.


---------- ارسال جدید اضافه شده در 09:05 pm ---------- ارسال قبلی در 09:02 pm ----------

pentageromman نوشته: ياوه نگوييد

گويا خودتون هم نميدونيد چی نوشتيد

خوب و

سايز فونت رو هم ميتونم تغيير بدم
"نتیجه گيری اخلاقی" <== 35
53

من که نمی‌فهمم شما چه می‌گویید. این‌هایی که می‌گویید یا یاوه هستند یا من متوجه نمی‌شوم.

قدیم‌ها، اهل‌کتاب اسطوره‌های خیالی راجع به اسکندر را به‌غلط وقایعی تاریخی می‌پنداشتند. قرآن هم با آن‌ها در این اشتباه شریک شده است.


[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 09:11 PM ---------- ارسال قبلی در 09:05 PM ----------

[/COLOR]
Russell نوشته: من فکر میکنم علت مخالفت دوستان مسائل ناسیونالیستی هست.من فکر نمیکنم تایید کتابی مثل قران تاثیر چندانی در اعتبار شخصیتی مثل کوروش داشته باشه.

علتش هرچه هست، واقعاً برای من یکی که مایه‌ی شگفتی است!!!
خُب، به‌کار خودمان ادامه می‌دهیم:

The earliest written identification between Alexander and Dhul-Qarnayn
is made by the Muslim hagiographer Ibn Hisham (?-833 AD) in the
Sira literature
ترجمه: نخستین‌ اثری که در آن اسکند و ذو-القرنین یک فرد دانسته شده‌اند، توسطِ تاریخ‌نگار مسلمان، ‌إبن‌هشام (؟-۸۳۳ ب.م.)، نگاشته شده است.
منبع: http://en.wikipedia.org/wiki/Alexander_the_Great_in_the_Qur'an

یک دانش‌نامه‌یِ دیگر:

the widely accepted view is that the (indirect) model
for Dhul Qarnayn is Alexander the Great. The majority
of medieval Muslim scholars were happy to identify Dhul-Qarnayn
as Alexander. However, some Muslim scholars have asserted that
the medieval scholars were mistaken and that Dhul-Qarnayn cannot
be Alexander, because Alexander the Great was not a monotheist, while
Dhul-Qarnayn should be a God-worshipper and a just ruler, since
the Qur'an has brought into prominence these characteristics more
than anything else in the quoted passages


http://en.academic.ru/dic.nsf/enwiki/704580

نوشته: این نظر که ذو-القرنین همان اسکندر گجستک هست، ‌به‌طور وسیعی توسط اسکالارها پذیرفته شده است. آن اقلیتی هم که مخالفت کرده‌اند تنها دلیلشان این است که قرآن چون کلام خداست، پس محال است که افسانه را تأیید کرده باشد. طبق تاریخ اسکندر موحد و پادشاه خوبی نبوده است.
Jooyandeh نوشته: نوشته: این نظر که ذو-القرنین همان اسکندر گجستک هست، ‌به‌طور وسیعی توسط اسکالارها پذیرفته شده است. آن اقلیتی هم که مخالفت کرده‌اند تنها دلیلشان این است که قرآن چون کلام خداست، پس محال است که افسانه را تأیید کرده باشد. طبق تاریخ اسکندر موحد و پادشاه خوبی نبوده است.
حداقل عین متن رو ترجمه کن نه اینکه طبق میل خودت بپیچونیش!!!
Havadar_e_Democracy نوشته: حداقل عین متن رو ترجمه کن نه اینکه طبق میل خودت بپچونیش!!!

نمی‌خوام. 71
Jooyandeh نوشته: (۱) در آثار مربوطه‌یِ به‌جا مانده از هلنی‌ها و اهل‌کتاب، اسکندر صریحاً «صاحب دو شاخ» خوانده شده و در قرون ششم تا هشتم میلادی سند هست که او به این لقب مشهور بوده است (به‌ویژه در بین سریانی‌ها و حبشی‌ها که من دارم دنبال منابع معتبر می‌گردم تا ریفرنس بدهم).
خب اسکندر تنها فردی نبوده که به چنین نامی مشهور بوده!!! در اشعار پیش از اسلام فرد دیگری هم به این نام شناخته میشده!!! دیگه حتما میدونید منظور چه کسی هست!!! رفرنس سریانی و حبشی چی شد؟!
Jooyandeh نوشته: هیچ مدرکی وجود ندارد که کورش به چنین لقبی مشهور بوده باشد.
تو قرآن هم نگفته ذوالقرنین کسی هست که به این نام مشهور هست!! گفته شده از تو در مورد ذوالقرنین میپرسن!! پس ادعای شما چیزی رو نشون نمیده!!
Jooyandeh نوشته: تنها چیزی که هست این است که در کتابِ‌ دانیال سنبل امپراطوری‌یِ ماد-و-پارس "قوچی با دو شاخ" دانسته‌ شده است (۸ : ۲۰). اولاً، ‌این‌جا سنبل پادشاه خاصّی نیست و سنبل کلِّ‌ امپراطوری هست. در ثانی، هیچ شاهدی وجود ندارد که در بین یهودیان شخص کورش، ‌با سنبل قوچی با دو شاخ، مشهور بوده باشد. (صرفِ این‌که در توراتشان یک‌جا چنین آمده، ‌چنین ادعایی را ثابت نمی‌کند.)
شما حرفت اصلا قابل قبول نیست!! کی گفته سنبل کل امپراطوری هست؟! شما تو کل بحث هرجور به نفعت بوده سانسور یا تحریف کردی!! خب با توجه به نوع بحث شما منم میگم اینکه اینکه عده ای گفتن اسکندر ذوالقرنین بوده چنین ادعایی رو ثابت نمیکنه!! اینکه تو چندتا اسطوره نوشته شده دلیل نمیشه...اول نقش روی سنگی که پیدا کردن پس چی بوده؟ اون الکی بوده؟!
Jooyandeh نوشته: بعد توجّه شود که در کتابِ‌ دانیال سخن از یک انسان با دو شاخ نیست؛‌ سخن از یک قوچ است. امّا ذو القرنین قرآن یک انسان است که دارای دو شاخ است (مثل عکس‌های سکّه‌هایی که از اسکندر درج کرده‌ام). کسی به کورش نمی‌گفته: قوچ! فقط در ادبیات سنبلیک دانیال، از امپراطوری‌یِ پارس با سنبل قوچ یاد شده است -- همین!
اگه معلوم بود منظور قرآن چی هست که من و شما اینجا بحثی با هم نداشتیم!! اینکه این اشاره از کجا اومده و استعاری هست یا اشاره به شخص خاصی مشخص نیست... در مورد سکه هم اون سنگی هم که من گفتم میتونه یه مدرک باشه!! بالاخره شما بگو چه دلیلی داشته که همچین نقشی رو سنگ حک بشه؟!
Jooyandeh نوشته: توجّه شود که ذو القرنین بایستی فرد مشهوری بوده باشد. اسکندر در آن زمان خیلی مشهورتر از کورش بوده و ما می‌دانیم که او را با عنوان صاحب دو شاخ می‌خواندند.
خب این الان دلیل هست از دید شما؟! شما اون زمان بودی که نتیجه میگیری که اسکندر خیلی مشهور تر بوده؟ به فرضم که بوده شما چون از قبل پیش خودت پذیرفتی که حتما از روی رمان اسکندر این مطلب کپی شده,مشهور تر بودنش رو هم دلیل بر آوردن در قرآن میدونی!! نمیشه منظور اونی باشه که کمتر مشهوره؟!
Jooyandeh نوشته: این افسانه‌ها ظاهرا در قرون پنجم-ششم میلادی ساخته شده‌اند. اگر اشتباه نکنم، تا قبل از عصر روشن‌گری، بسیار از مردم جهان اسکندر را چنین کسی می‌پنداشتند. (برای این‌ها به‌دنبال ریفرنس‌های معتبر هستم.)
زودتر این رفرنس ها رو بده!!! یعنی تا کی دقیقا مردم فکر میکردن اسکندر رفته محل طلوع و غروب خورشید؟!
Jooyandeh نوشته: (۳) محال است که ذو القرنین قرآن شخصیت تاریخی‌یِ کورش باشد. چون اصلاً زمین مسطح نیست و جایی در زمین وجود ندارد که انقدر دور باشد؛ به‌طوری‌که چیزی مانندِ آخر مغرب باشد و در آن‌جا خورشید در چشمه‌ای گل‌آلود فرو-رود. (درباره‌یِ سفر او به محل طلوع خورشید هم همان‌طور.)
قرآن که کتاب تاریخی یا علمی نیست که رو تک تک جمله هاش این شکلی حساب باز کردی.اونم با توجه به نحوه جمع آوریش!! به هر حال هیچکس تا حالا دقیقا نفهمیده منظور کی بوده و به نظرم هیچ وقت هم نخواهد فهمید!!!
Jooyandeh نوشته: (۴) به‌جز چند مفسر اسلام‌گرا (مثل مدودی و ...) کسی چنین ادعاهایی را به‌هم نبافته است.
خب این دلیلت هیچی رو نشون نمیده جز اینکه استدلال شما این باشه که نباید بازنگری کرد در مورد حرف های گذشته!! حالا این انگیزه ای که شما ازش حرف میزنی و اونم ضایع شدن مسلمان ها و سعی بر تغییر داستان هست رو میتونی ثابت کنی دوست گرامی ؟؟

Jooyandeh نوشته: (۳) در همین اثری که از آن یاد کردیم، ‌داستان‌هایی هست که دقیقاً همان داستان‌های قرآنی را بازتاب می‌دهند (یا به آن خیلی نزدیکند). به‌عنوان نمونه: [اسکندر فرماندهان و همه سپاهیانش را فراخواند] و به آنان گفت: «بشنوید، ای تمام فرماندهان قصر من!» آنان گفتند: «بفرما، ای پادشاهِ خردمند و ای شاهِ تمام یونان. هرچه دستور بفرمایی، اطاعت خواهند شد.» او گفت: «اندیشه‌ای در ذهن من نقش بسته، و می‌خواهم بدانم که وسعت زمین چه اندازه است، و ارتفاع آسمانها چه اندازه‌اند، سرزمین‌های پادشاهان ِ هم‌رای با من چه تعداد هستند، و آسمانها بر کدام پایه‌ها قرار گرفته‌اند ...» ... پس، لشگریان جملگی مستقر شدند، و اسکندر و سپاهیان او از میان دریای متعفن و دریای زلال عبور کردند تا به مکانی رسیدند که در آنجا خورشید وارد دریچه‌ی آسمان می‌شود؛ چراکه خورشید بنده‌ی خداوند است، و هیچ‌گاه چه در شب و چه در روز، از حرکت بازنمی‌ایستد. مکان طلوع او در ماورای دریاست، و مردمی که در آن مکان زندگی می‌کنند، هنگام طلوعش خود را داخل دریا پنهان می‌کنند تا سوخته نشوند ... و وقتی که خورشید [برای غروب، مجددا] وارد دریچه‌ی آسمان می‌شود، بلادرنگ سجده می‌کند، و در مقابل خداوندِ بزرگش تعظیم می‌نماید. سپس، نزول می‌کند و کل شب در آسمانها سیر می‌کند تا به فاصله‌ای برسد که موقع طلوع به آن رسیده بود. (منبع) [۵]
این قمست رو گذاشتم آخر کار که جواب بدم.خب بیشترین مانوور شما رو این قسمت هست.من کل آیه های قرآن در مورد این داستان رو میذارم تا ببینیم چند درصدش شبیه رمان اسکندر هست!!!
نقل قول:وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا ﴿۸۳﴾
فولادوند: و از تو در باره ذوالقرنين مى‏پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند
مکارم: و از تو در باره «ذو القرنين» سؤ ال مي‏كنند، بگو به زودي گوشه‏اي از سرگذشت او را براي شما بازگو خواهم كرد.
خرمشاهی: و از تو درباره ذوالقرنين مى‏پرسند، بگو هم‏اكنون يادى از او براى شما مى‏خوانم‏


إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾
فولادوند: ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏اى بدو بخشيديم
مکارم: ما به او در روي زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش نهاديم.
خرمشاهی: ما به او در روى زمين تمكن داده بوديم و سررشته هر كارى را به او بخشيده بوديم‏


فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
فولادوند: تا راهى را دنبال كرد
مکارم: او از اين اسباب پيروي (و استفاده) كرد.
خرمشاهی: و او سررشته [كار خود] را دنبال گرفت‏


حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾
فولادوند: تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گل‏آلود و سياه غروب مى‏كند و نزديك آن طايفه‏اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى‏گيرى
مکارم: تا به غروبگاه آفتاب رسيد (در آنجا) احساس كرد كه خورشيد در چشمه (يا دريا) ي - تيره و گل آلودي فرو مي‏رود، و در آنجا قومي را يافت، ما گفتيم اي ذو القرنين! آيا مي‏خواهي مجازات كني و يا پاداش نيكوئي را در باره آنها انتخاب نمائي ؟
خرمشاهی: تا آنكه به سرزمين مغرب [خورشيد] رسيد و چنين يافت كه در چشمه‏اى گل‏آلود [و گرم‏] غروب مى‏كند و در نزديكى آن قومى را يافت گفتيم اى ذوالقرنين [اختيار با توست‏] يا آنان را عذاب مى‏كنى، يا با آنان نيكى مى‏كنى‏


قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا ﴿۸۷﴾
فولادوند: گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‏شود آنگاه او را عذابى سخت‏خواهد كرد
مکارم: گفت اما كساني كه ستم كرده‏اند آنها را مجازات خواهيم كرد سپس، به سوي پروردگارشان باز مي‏گردند و خدا آنها را مجازات شديدي خواهد نمود.
خرمشاهی: گفت هركس شرك ورزد، زودا كه عذابش كنيم، سپس به سوى پروردگارش باز برده مى‏شود، و او به عذابى سخت معذبش مى‏دارد


وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴿۸۸﴾
فولادوند: و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت
مکارم: و اما كسي كه ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد پاداش ‍ نيكو خواهد داشت، و ما دستور آساني به او خواهيم داد.
خرمشاهی: و اما هركس ايمان آورد و نيكوكارى كند، او را پاداش نيكو باشد و كار را بر او آسان مى‏گيريم‏


ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾
فولادوند: سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد
مکارم: سپس (بار ديگر) از اسبابي كه در اختيار داشت بهره گرفت.
خرمشاهی: آنگاه سررشته [كار خود] را دنبال گرفت‏


حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾
فولادوند: تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى‏كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم
مکارم: تا به خاستگاه خورشيد رسيد (در آنجا) مشاهده كرد كه خورشيد بر جمعيتي طلوع مي‏كند كه جز آفتاب براي آنها پوششي قرار نداده بوديم.
خرمشاهی: تا آنكه به سرزمين مشرق [خورشيد] رسيد و آن را چنين يافت كه بر مردمانى كه در برابر [تابش‏] آن پوششى برايشان نگذاشته بوديم، مى‏تافت‏


كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾
فولادوند: اين چنين [مى‏رفت] و قطعا به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم
مکارم: (آري) اين چنين بود (كار ذو القرنين) و ما به خوبي از امكاناتي كه نزد او بود آگاه بوديم.
خرمشاهی: بدين‏سان از كار و بار او آگاهى داشتيم‏


ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۹۲﴾
فولادوند: باز راهى را دنبال نمود
مکارم: (باز) از اسباب مهمي (كه در اختيار داشت) استفاده كرد.
خرمشاهی: آنگاه سررشته [كار خود] را دنبال گرفت‏
نقل قول:حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳﴾
فولادوند: تا وقتى به ميان دو سد رسيد در برابر آن دو [سد] طايفه‏اى را يافت كه نمى‏توانستند هيچ زبانى را بفهمند
مکارم: (و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به ميان دو كوه رسيد، و در آنجا گروهي غير از آن دو را يافت كه هيچ سخني را نمي‏فهميدند!
خرمشاهی: تا به فاصله ميان دو كوه سدآسا رسيد و در پيش آن مردمانى را يافت كه زبانى نمى‏فهميدند


قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾
فولادوند: گفتند اى ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مى‏كنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى
مکارم: (آن گروه به او) گفتند اي ذو القرنين ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مي‏كنند آيا ممكن است ما هزينه‏اي براي تو قرار دهيم كه ميان ما و آنها سدي ايجاد كني ؟
خرمشاهی: گفتند اى ذوالقرنين قوم ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فتنه و فساد برپا مى‏كنند، آيا [مى‏خواهى‏] خراجى به تو بپردازيم كه بين ما و آنان سدى بسازى؟


قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا ﴿۹۵﴾
فولادوند: گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم
مکارم: (ذو القرنين) گفت: آنچه را خدا در اختيار من گذارده بهتر است (از آنچه شما پيشنهاد مي‏كنيد) مرا با نيروئي ياري كنيد، تا ميان شما و آنها سد محكمي ايجاد كنم.
خرمشاهی: گفت تمكنى كه پروردگارم به من داده است بهتر [از خراج شما] است، ولى مرا به نيرو[ى انسانى‏] يارى دهيد كه بين شما و ايشان حايلى بسازم‏


آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا ﴿۹۶﴾
فولادوند: براى من قطعات آهن بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد گفت بدميد تا وقتى كه آن [قطعات] را آتش گردانيد گفت مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم
مکارم: قطعات بزرگ آهن براي من بياوريد (و آنها را به روي هم چيند) تا كاملا ميان دو كوه را پوشانيد، سپس گفت (آتش در اطراف آن بيافروزيد و) در آتش بدميد، (آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، گفت (اكنون) مس ذوب شده براي من بياوريد تا به روي آن بريزم.
خرمشاهی: [آنگاه كه شالوده را ريختند گفت] برايم پاره‏هاى آهن بياوريد [و برهم بينباريد] تا آنكه بين دو كوه را انباشت و همسطح ساخت گفت [در كوره‏هاى آتش‏] بدميد [و دميدند] تا آنكه آن [آهن‏] را [گداخته و] آتش گونه ساخت گفت اينك برايم روى گداخته بياوريد تا بر آن بريزم‏


فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿۹۷﴾
فولادوند: [در نتيجه اقوام وحشى] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند
مکارم: (سرانجام آنچنان سد نيرومندي ساخت) كه آنها قادر نبودند از آن بالا روند و نمي‏توانستند نقبي در آن ايجاد كنند.
خرمشاهی: [سد سكندرى ساخته شد و ياجوج و ماجوج‏] نتوانستند بر آن دست يابند و نتوانستند در آن رخنه كنند


قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا ﴿۹۸﴾
فولادوند: گفت اين رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است
مکارم: گفت اين از رحمت پروردگار من است اما هنگامي كه وعده پروردگارم فرا رسد آنرا در هم مي‏كوبد و وعده پروردگارم حق است.
خرمشاهی: گفت اين رحمتى از سوى پروردگار من است چون وعده پروردگارم [قيامت‏] فرارسد، آن را پخش و پريشان كند و وعده پروردگار من حق است‏


وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا ﴿۹۹﴾
فولادوند: و در آن روز آنان را رها مى‏كنيم تا موج‏آسا بعضى با برخى درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود همه آنها را گرد خواهيم آورد
مکارم: در آن روز (كه جهان پايان مي‏گيرد) ما آنها را چنان رها مي‏كنيم كه درهم موج مي‏زنند و در صور دميده مي‏شود و ما همه را جمع مي‏كنيم.
خرمشاهی: و آن روز آنان را رها كنيم كه در هم و برهم شوند، [و آنگاه‏] در صور دميده شود و آنان را چنانكه بايد گرد آوريم‏
آیا بقیه بخش ها هم قرینه ای در این رمان اسکندر داره؟!
Havadar_e_Democracy نوشته: خب اسکندر تنها فردی نبوده که به چنین نامی مشهور بوده!!! در اشعار پیش از اسلام فرد دیگری هم به این نام شناخته میشده!!! دیگه حتما میدونید منظور چه کسی هست!!!

کی؟

Havadar_e_Democracy نوشته: رفرنس سریانی و حبشی چی شد؟!

یک ریفرنس که داده شده در این‌باره (در همان پست هفدهم). بازهم داده می‌شود (هر وقت که دلمان خواست).

Havadar_e_Democracy نوشته: تو قرآن هم نگفته ذوالقرنین کسی هست که به این نام مشهور هست!! گفته شده از تو در مورد ذوالقرنین میپرسن!! پس ادعای شما چیزی رو نشون نمیده!!

چه جالب! 71

Havadar_e_Democracy نوشته: شما حرفت اصلا قابل قبول نیست!! کی گفته سنبل کل امپراطوری هست؟! شما تو کل بحث هرجور به نفعت بوده سانسور یا تحریف کردی!!

باشه!

Havadar_e_Democracy نوشته: آیا بقیه بخش ها هم قرینه ای در این رمان اسکندر داره؟!

باسیه چی از من می‌پرسی؟ مگه نمی‌گی من همه‌چیز رو یا سانسور کردم یا تحریف می‌کنم و ...

شما خودت برو رمان اسکندر رو پیدا کن و بخون. بعد بیا اینجا نظر بده.
تفسیر نور:
امام باقرعليه السلام فرمودند: «ذوالقرنين» پيامبر نبود، ليكن مرد صالحى بود كه خدا او را دوست مى‏داشت و او قوم خود را به تقوا سفارش مى‏كرد. مردم بر يك طرف سر او ضربه‏اى وارد كردند و او تا مدّتى ناپديد شد، پس از آن به سوى مردم بازگشت و دعوت خود را تكرار كرد، مردم به سمت ديگر سر او ضربه‏اى زدند.
21 24
jooyandeh نوشته: باسه چی از من می‌پرسی؟ مگه نمی‌گی من همه‌چیز رو یا سانسور کردم یا تحریف می‌کنم و ...
همه چیز رو نگفتم.اونجایی که به نفع خودت هست رو میگم!!! نمونه اش تو همین تاپیک هست. با این مسخره بازی ای که شروع کردی معلوم میشه دنبال بحث علمی نیستی!! دنبال اون چیزی هستی که از قبل تصمیم به اثباتش گرفتی...هنوز هیچ کس ادعا نکرده که تونسته 100% ثابت کنه,حالا آقا از راه نرسیده هی میگه من نشون دادم...
البته از مومنین به خدا چه مسیحی چه مسلمون چه هر نوع دیگه ای من غیر از این توقعی ندارم...[color="silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 05:07 pm ---------- ارسال قبلی در 05:06 pm ----------

[/color]
jooyandeh نوشته: امام باقرعليه السلام فرمودند: «ذوالقرنين» پيامبر نبود، ليكن مرد صالحى بود كه خدا او را دوست مى‏داشت و او قوم خود را به تقوا سفارش مى‏كرد. مردم بر يك طرف سر او ضربه‏اى وارد كردند و او تا مدّتى ناپديد شد، پس از آن به سوى مردم بازگشت و دعوت خود را تكرار كرد، مردم به سمت ديگر سر او ضربه‏اى زدند.
انقدر عقلت نمیرسه که وقتی اینو نقل میکنی به ضرر ادعای خودت هست که میگی حتما ذوالقرنین اسکندر هست!!!
نقل قول: شما خودت برو رمان اسکندر رو پیدا کن و بخون. بعد بیا اینجا نظر بده.
اين دنبال نخود فرستادنه ؟
خوب قسمت هاشو بگزاريد مقايسه کنيد
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11