غرض از نوشتن اینها، این بود که بگویم «ترول» هم در واقع روشیست مشابه همان زخمزنی. ابلهنمایی تنها روش آدمیست که میداند تحت هیچ شرایطی چنانکه هست پذیرفته نخواهد شد، اینست که با تحمیل وجود خود به جمعی که او را بازپس زده از آن انتقام میگیرد. اینترنت انباشته است از این آدمها چون در دورانی زندگی میکنیم که از یک سو همه توقع دارند «جزو» گروه باشند، یعنی عضویت در نهادهای اجتماعی را نه فقط حق خود که اساسا دلیل وجودی خود میدانند، و از سوی دیگر تقریبا تمام همبودهای برجسته جامعه به شدت انحصارطلب هستند و هیچکس بجز یک عده آدم نخبهی درجه یک را به خود راه نمیدهند، اگرنه دیگر برجسته نبودند!
اینست که سوژهی مدرن دائم احساس «جا ماندگی» و «به بازی گرفته نشدن» و «تیپا خوردن» میکند و به محض آنکه جمعی را مییابد که به هر نحوی، ذرهای او را به یاد ِ آن نهادهای انحصارطلب ِ نخبهگرا میاندازد کمر به برهم زدن آن از طریق «ترول» میکند. اینجا بحثی به راه افتاده؟ خرابش کنیم. آنجا دو نفر دارند با هم گپ میزنند؟ برویم به آنها بخندیم. بهمان جا یک نفر به خودش اجازه داده لحظهای جدی بشود و در این عالم دلقکسالار حرف جدی بزند؟ واویلا!
اگر آسیبشناسی من از ترولیسم درست باشد، راه درمان آن بسیار ساده است: نادیده گرفتن آنها تا سرحد ایجاد شک اگزیستانسیالیستی در آنها که «آیا من اصلا وجود دارم؟» و «نکند پستم را ندیدهاند؟». من خاطرم هست مزدک با همین ترفند نادیده گرفتن مداوم + تکهپرانی فصلی دو کاربر «ارژنگ» و «زیبا» را که مناقشهدوست و جدلگرا و اندکی «ترولباز» بودند به ورطهای انداخت که فونتهای رنگی و بزرگ و خندهآور اتخاذ میکردند برای دیده شدن!