صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14
جستار ِ سنتی من در انجمنهای گوناگون!
هدف من از آغاز این تاپیک منسجمتر نوشتن ِ اندیشههایی بود که ماههاست ذهن مرا به خود مشغول کرده اما بدلیل پیچدگی یا کندذهنی ناشی از همنشین بد فرصت و توان پختن آنها را هرگز نمییابم. این «اندیشهها»، بسیار بعید است شایستگی چنین نامی داشته باشند، اما نمیتوان مطمئن بود بجز از طریق تحریر و به داوری عموم گذاشتن ایشان. از آنجاکه اینها «افکار» من هستند نه «نظرات» من، علاقهای به بحث دربارهی آنها ندارم، بلکه بیشتر دوست دارم نظر دیگران را دربارهی ایشان بدانم، پس اگر چیزی نوشته شد که نظری پیرامون آن داشتید بیچشمداشت ِ پاسخ گرفتن و گفتگو آن نظر را بیان بکنید، من قطعا و به معنی تحتالفظی واژه از آن نظر استفاده خواهم کرد.
مرد مدرن در این خودستایی بیمارگون که از جمله اوهام تولیدی آن این تصور است که نظرات او ارزش خوانده شدن، عقاید او ارزش مطرح شدن و سخن او ارزش شنیده شدن دارد، یکتا و بیهمتاست. «اوه من اگر زحمت نوشتن میکشم حداقل کاری که گله میتواند بکند خواندن نظرات منست».
به نظر میرسد که او دائم فراموش میکند چه مایه مضحک و خندهآور و حتی چه بسی عجیب است که آدمی در حد و اندازههای وی اساساً حق قلم به دست گرفتن و نوشتن در فضای عمومی پیدا کرده. یادآوری اینکه اگر هنوز قلم و کاغذ نایاب و ارزشمند بود، امثال ما هرگز حق دست زدن به آنها را پیدا نمیکردیم برای مبارزه با مواقعی که فردیت تحت هجمهی محتاج به تائید بیرونی ما شروع به نعره زدن میکند ابزاری بسیار موثر است.
دو سوم کتابهایی که من در این سالها خریدهایم توهینی بودهاند به اسم «نوشته».
امتیاز خارقالعادهی زندگی در جامعهی مدرن آنست که مهملات ما توسط دیگران خوانده میشوند!
شخص غافل گمان میکند که درستنمایی سیاسی برآمده از اشتیاق به روشنفکرنمایی یا خودنمایی فکریست، این از اساس اشتباه است! جامعهی مدرن در ساختار چنان شکننده و در برنهادههای تئوریک خود چندان ضعیف است که به راستی تاب دوام آوردن زیر آماج نقد رها را ندارد. تنش ِ ذاتی میان عناصر متضاد، ناهمگن و عجیبالخقهی جامعهی مدرن به اندازهی کافی شدید هست و اهدای حق بیان به راستی آزاد به عقاید به راستی متضاد به از هم پاشیدن آن منجر میشود.
Ouroboros نوشته: اگر هنوز قلم و کاغذ نایاب و ارزشمند بود، امثال ما هرگز حق دست زدن به آنها را پیدا نمیکردیم برای مبارزه با مواقعی که فردیت تحت هجمهی محتاج به تائید بیرونی ما شروع به نعره زدن میکند ابزاری بسیار موثر است.
:e303:
تراوش فکری جالبیست...
اما از آنجاییکه گویا نمی توان انتظار دفاع و در پی آن گفتگوی جدی را داشت؛ بهتر است زمان خود را برای آمادگی بیشتر جهت ستیزی جذاب تر با شما صرف کنم!
(شکست تحقیرآمیزم در کارزار شترنگ، هرگز فراموش نخواهد شد!)
و البته این نوشتار، نقدی بر اساسِ فلسفه ی این جستار است. آنجا که آموختن بدون گفتگوی نقادانه و دیالکتیک، چندان استوار و ریشه دار نخواهد بود.
Rationalist نوشته: و البته این نوشتار، نقدی بر اساسِ فلسفه ی این جستار است. آنجا که آموختن بدون گفتگوی نقادانه و دیالکتیک، چندان استوار و ریشه دار نخواهد بود.
اینکه گفتم از ارزشمندی این اندیشهها بیخبرم شکستهنفسی کاذب نبود، صادقانه به این موضوع مشکوکم، و اظهار نظر خوانندهی جستار تنها راه اثبات یا ابطال این شک. شاید حالت مکتوب این افکار حالت «گزینگویه» پیدا بکند، بدانید که چنین نیست و این تنها روش موجود است برای بیان موضوعی که ذهنم را درگیر کرده اما تا اطلاع ثانوی چیز بیشتری برای گفتن دربارهی آن نداشتهام، دلیل من برای امتناع از گفتگو نیز همینست.
طبق تعریف، ثروت زمانی تبدیل به سرمایه میشود که برای تولید ثروت بیشتر به کار گرفته میشود.
تفاوت میان مرد ثروتمند و اشرافزاده آنجاست که اولی از ثروت خود برای تولید ثروت بیشتر بهره میبرد، دومی ولی آنرا برای سقط اعتبار از ثروت در مقام یک دغدغه بکار میگیرد. یا به عبارتی دیگر ثروت برای آدم تازه به دوران رسیده هدف است، برای آدم اصیل وسیله.
مشکل لاینجل سوژهی انسانی در کاپیتالیسم آنست که نه برای ثروتمند شدن، که برای ثروتمندتر شدن تلاش میکند. چنین تلاشی را هرگز سرانجامی نیست!
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14