دفترچه

نسخه‌ی کامل: پراکنده‌نویسی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14
کاپیتالیست به نوعی از همه‌ی ما «برابری‌»خواه‌تر است، زیرا روح جامعه‌ای که می‌آفریند آنست که «پولدار شو تا آدم حسابت بکنم». به نظر می‌آید معنای ضمنی کُل نقد چپ از مشروط شدن ارزش آدمی به دارایی‌های مادی او در جامعه‌ی سرمایه‌داری در اذهان اعضای فروتر جامعه آنست که هیچ راهی برای برون‌رفت از جایگاه خود ندارند.

«کاپیتالیست منفور و مذموم است زیرا آدمیت انسان را مشروط به ثروت می‌کند، ما ولی می‌دانیم که ثروت یا فقر، از شما بهتریم و همیشه هم بهتر خواهیم بود»! نقد روشن‌فکر چپی به ستایش مظاهر سرمایه‌داری از سوی لمپنیسم، زیر لایه‌ای از تزویر چیزی نیست بجز اینکه : «بی‌هوده جان نکن، پول یا نه، هرگز آدم حسابت نخواهم کرد!».
در ضیافت کاپیتالیست هرکس یک پورش آخرین مدل و کت‌شلوار آرمانی دارد دعوت است، روشن‌فکر دلسوز خلق ولی به صدای عباس قادری که از ظبط آن پورش پخش می‌شود و جوراب پاره‌ای که زیر آن کت‌شلوار آرمانی پوشیده‌اید پوزخندی تحقیر‌آمیز می‌زند و هرگز اجازه نمی‌دهد فراموش بکنید که از کجا آمده‌اید و «جایگاه‌ حقیقی‌تان» کجاست.
چرا در جهانی که Ipod و Mp3 و Flac وجود دارد هیپستر می‌رود صفحه‌ی گرامافون می‌خرد؟ هیپستر بطور کنایی مصرف می‌کند، یعنی نه بخاطر خود چیز، بخاطر آنچه نماد ِ آنست.
«مصرف‌کننده‌ی کنایی» از لذایذ جامعه‌ی مصرف‌گرا بهره‌مند می‌شود بدون آنکه بابت این هماهنگی با موج ِ موجود عذاب وجدان داشته باشد، او از فرمان‌برداری گوسفندوار از جهت حرکت گله یک نمایش می‌سازد تا فردیت خود را در عین رها کردن حفظ بکند. مشکل اصلی اینست که هیچکس، از جمله خود او این نمایش را باور نمی‌کند!
گرامافون برای هیپستر نماد یک هویت است، یعنی مصرف‌گرایی تا سرحد تبدیل شدن آن به یک ابژه‌ی هویتی.
امکان خودفریبی انسان تحت نفوذ سرمایه‌داری حد و مرزی ندارد.
آزادسازی کسانی که می‌خواهند برده باشند همانقدر غیراخلاقی‌ست که به بندگی کشیدن آنها که می‌خواهند آزاد باشند.
من اشتیاق زیادی در میان آحاد مردم ایران می‌بینم برای مهاجرت کردن به محله‌های خوب، در برابر هیچ اشتیاقی نمی‌بینم برای ساختن محله‌های خوب جدید. برخلاف روشنفکر منتقد فرهنگ من گمان نمی‌کنم این برآمده از ذات مصرف‌گرای ِ غیرمولد ِ انگلی ملت ایران است، بلکه آنرا گواهی دیگر می‌دانم بر این حقیقت دیرین که اصالت، برساختنی نیست.
اصالت را اغلب با کیفیت اشتباه می‌گیرند، چنانکه هرچه مرغوب است لابد اصیل خواهد بود و بالعکس. کیفیت تطابق یک چیز با معیارهای مُد روز برای سنجشگری کارکرد و بهره‌وری‌ آن چیز است، اصالت خوشنامی برآمده از تداوم آن چیز در سربلند بیرون آمدن از آزمایشهای تاریخی. کیفیت روبناست، اصالت زیربنا.
انسان مدرن هنگامی به حداکثر متصور رسوایی فکری و اخلاقی گرفتار آمده که اصالت را با کهولت، و خلاقیت را با متفاوت بودن اشتباه می‌گیرد.
هر چیز اصیلی قطعا قدیمی‌ست، اما هر چیز قدیمی الزاما اصیل نیست.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14