02-06-2013, 03:13 PM
کوچ به مدینه
ناچار به مراقبت از چندین کودک و یک شوهر در خود فرو رفته، خدیجه کسب و کار خود را به فراموشی سپرد. در زمانی که وی مرد، خانواده تنگدست بود. زمان کوتاهی پس از مرگ خدیجه، پشتیبان دیگر او ابوطالب، نیز مرد. با بی بهره شدن از این دو یاور استوار، و تحریم از سوی مکیها، پیامبر اسلام تصمیم گرفت که به مدینه، جایی که از سوی برخی از ساکن آن پیمان یاری رسیده بود، کوچ کند. او دستور داد نخست پیروانش بروند. برخی از پیروان از این کار بیزار بودند. محمد به آنان گفت که اگر نروند، «زیست گاهی در جهنم مییابند.»(39) وی این چنین آدمی بود. وی تنها چشم داشت پیروی از خود را داشت وگرنه تهدید میکرد.
محمد خودش همان جا ماند. سپس شبی، ادعا نمود الله به او گفته که دشمنان او میخواهند به وی آسیب رسانند. سپس از دوست باوفا خویش ابوبکر خواست پنهانی همراه وی تا یثرب (پس از آن مدینه نامیده شد) باشد. آیه های در پی درباره این رویداد است، «[محمد] به یاد آر زمانی که کافران با تو مکر کردند که تو را در بند کرده، یا کشته، یا تو را [از شهر] بیرون کنند، آنها با تو مکر کردند، و خدا با آنها مکر کرد؛ ولی الله برترین مکاران [مکارین] است.» (قرآن 8:30)
گویا الله از آن چه مکیها نقشه کشیده بودند، بو برده است. آیا این آیهها ترس مردی بدگمان را آشکار نمیسازد؟ محمد برای سیزده سال، با دشنام دادن و یورش به دین آنان، همانند آن که مسلمانان امروزه به دین هر کسی یورش میبرند، در میان مکیها زندگی میکرد، ولی آنها وی را تحمل کردند. هیچ سند تاریخی دیگری، مگر تنها ادعای خود پیامبر اسلام، برای این که حتی مکیان کوشیده باشند به وی آسیب بزنند، در دست نیست.
سندی که نشان میدهد محمد در مکه هرگز در خطر نبوده، گفته های عموی او عباس در عقبه میباشد. زمانی که گروه دیگری برای بستن پیمان با محمد پنهانی از یثرب به مکه آمدند، عباس برخاسته و گفت، «ای مردم خزرج ، شما جایگاهی که محمد در میان ما دارد، را میدانید. ما او را از مردمان خودمان پاسداری میکنیم کسانی که همان گونه که ما درباره وی میاندیشیم، میاندیشند. وی با سربلندی و ایمنی در میان مردم خودش زندگی کرده، ولی به سوی شما آمده و به شما میپیوندد. اگر گمان میکنید که میتوانید آن چه را پیمان بستهاید، برآورده سازید و او را از دشمنان پاسداری نماید، پس در باره سنگینی کار اندیشه نمایید. ولی اگر گمان میکنید که شما پیمان شکنی میکنید و پس از آن که با شما آمد او را رها میکنید، پس او را هم اکنون بر جا بگذارید، چون این جایی که هست، برای او امن است.»(40) این با گفته آمده در قرآن 8:30 که کافران نقشه گرفتار ساختن، یا کشتن یا تبعید محمد را داشتند، متناقض است. چگونه میتوانیم این گزاره های متناقض را سازگار سازیم؟ حقیقت بدرد پیامبر اسلام نمیخورد. او هر چه در هر موقعیتی نیاز بود، میگفت.
شبی که محمد به مدینه فرار نمود، آغاز سالنامه اسلامی میباشد. در مدینه او عربهایی را یافت که نادانتر از مکیان بودند. یک برتری افزون شده، آن بود که اهالی مدینه از پیش زمینه و شخصیت وی، آن گونه که مکیها به طور ویژه خبر داشتند، ناآگاه بودند. به همین دلیل، اهالی مدینه بیشتر پذیرا پیام وی بودند.
داستان آزار دیدن دینی محمد و مسلمانان در مکه از سوی بسیاری، ولی نه از سوی همهی تاریخ دان های غیر مسلمانان، نسنجیده، پذیرفته شده است. بهر حال این داستانی دروغین میباشد. همهی آن چه قریش کرد انتقاد از اسلام و کوشش برای متقاعد ساختن کسانی که شکار آن شده، به ترک آن بود. برای محمد مخالفت هم ارز با فشار بود. حتی امروزه، مسلمانان، زمانی که پیشروهای آنها مخالفت میکنند؛ هراسان ناله میزنند. واقعیت این است نه مکیان، بلکه محمد بود که به پیروان خودش فرمان ترک خانههایشان را، نخست به سوی حبشه، سپس به یثرب، داد. او تعهد داد. «آنان که در راه خدا مهاجرت کردند، پس از آن که در وطن خویش از کافران ستمها کشیدند، ما در این جهان به آنها جایگاه نیکو داده؛ در صورتی که اگر بدانند اجری که در آخرت به آنها عطا خواهیم کرد بهتر و نیکوتر است!»(قرآن 16:41)
کوچندگان به یثرب منبع درآمدی نداشتند. چگونه پیامبر اسلام برای دادن «جایگاهی نیکو» به آنها که، به فرمان او، جایگاه خودشان را ترک کردند، پیمان بست؟ آنها تنگدست شده و برای گذران زندگی به نیکوکاری مردم مدینه دلگرم بودند. نزدیک بود پیامبر اسلام اعتبار خویش را از دست بدهد. پیروان وی ناخشنودی خود را زمزمه میکردند. برخی اردوگاه وی را ترک کردند. پیامبر اسلام به این تنگنا با تهدید دیگری پاسخ داد. «آنان [کافران] آرزو میکنند که شما مانند آن کافر باشید، تا همه برابر و مساوی در کفر باشید پس آنها را تا در راه خدا هجرت نکنند به دوستی نگیرید؛ و اگر مخالفت کردند آنها را در هر کجا یافتید گرفته بکشید و از آنها یاور و دوستی نباید اختیار کنید. »(قرآن 4:89)
چگونه میتوانیم این تحریم دوستی و تهدیدها را با این ادعا که مکیان مسلمانان را از خانههای خودشان راندهاند، سازگار سازیم؟ در این آیه، محمد به پیروان خود میگوید مسلمانانی که میکوشند فرار کرده و به مکه برگشته، بکشند. رهبران فرقهای نمیتوانند با فرار از فرقه مدارا نمایند. آن چه محمد انجام داد با آن چه جیم جونز با کسانی که میخواستند اردوگاه او را در گویانا ترک کنند، انجام داد تفاوتی نداشت. او به مردان خودش دستور داده بود به سوی هر کسی کوششی برای فرار کند شلیک کنند. رهبران فرقه ای پیروان خود را از مردم جدا نگه میدارند. این کار به آنها توان کنترل بیشتری میدهد. زمانی که کسی از خانواده و دوستان جدا شده و به یک فرقه میپیوندد، جایی که همه فریب خوردهاند، اندیشیدن یا رهبر را زیر پرسش بردن دشوار میگردد. (41)
چرا عربهای یثرب به کیش نو درآمدند؟
محمد نخستین پیامبر عرب نبود. چندین مدعی دیگر از بخشهای دیگر عربستان هم دوره در زمان نزدیک به وی بودند. شناختهترین آنها، مسیلمه بود که پیامبری خویش را چند سال زودتر از محمد آغاز نمود، ولی بر خلاف پیامبر اسلام، او در میان مردم و شهر خودش کامیاب بود. هم چنین زنی که سجاح نامیده میشود خواهان این فرنام بود، و افزون بر این، سجاح شمار چشمگیری پیرو میان مردم خودش داشت. هر دوی این پیامبر یکتاپرستی را تبلیغ مینمودند. گواه های باور کردنی هست که پیش از چیرگی اسلام بر عربستان، زنان احترام بسیار و حقوق بیشتری نسبت به زمان پس از آن تا کنون داشتهاند. هیچ یک از این پیامبران برای گسترش دین خویش، چنان که محمد کرد، دست به دامن خشونت نشده و به مردم شبیخون نزده و آنان را غارت نکردند. خواست آنان گرفتن سرزمین و بر پا ساختن امپراتوری نبود، بلکه به جای آن، بر پایه سنت پیامبران کتاب مقدس، تنها دلبسته پند دادن و دعوت مردم به پرستش خدا بودند. رقابتی در میان آنها نبود و کمابیش همیشه با هم همکاری میکردند. پیامبر اسلام تنها پیامبر-جنگجوی عربستان بود. او بر ضد آنان و پیروان آنها جنگ بر پا نمود و آنها را کشت.
عربهای یثرب محمد را بی درنگ پذیرفتند، نه برای ژرفای اندیشه در آموزه های وی، همان گونه که در بالا گفته شد، که تنها در پیام وی اشاره شده بود، بلکه رقابت عربهای یثرب با یهودیان آن جا، مایه این پذیرش شد. یهودیان به سبب باور دینی خودشان، خویش را «مردم برگزیده »میدانستند. هم چنین آنها از عربها، داراتر و آموزش دیده تر بودند، و به همین دلایل، عربهای به آنها رشک میبردند. بیشتر یثرب مال یهودیان بود. این شهر از ریشه شهری یهودی بود. داستان یثرب باید از سوی همه غربیان خوانده شود، چون آن چه در این شهر رخ داده یک نمونه روشن از شکست چندگرایی فرهنگی و پیامد ترسناک آن است.
کتاب الاغانی ، نخستین زیستگاه یهودیان در یثرب را تا زمان موسی ردیابی نموده است. (42) بهر روی، در سده دهم میلادی، در کتاب فتوح البلدان (تسخیر شهرها)، بلاذری نوشته، بر پایه یهودیان، کوچی از یهودیان در 587 پیش از میلاد، زمانی که نبوکدنصر ، شاه بابل ، اورشلیم را نابود نموده و یهودیان را در سراسر جهان پراکنده ساخت، رخ داده است. یهودیان در یثرب چون بازرگان، زرگر، آهنگر، هنرمند، و کشاورز گذاران زندگی کرده در حالی که عربها کارگر بوده و بیشتر زیر دست آنان کار میکردند. عربها دست کم هزار سال پس از یهودیان، یعنی در 450 یا 451 پس از میلاد، زمانی که سیل بزرگ در یمن برخی قبیله های عرب ناحیه سبا را ناچار به کوچ به دیگر بخشهای شبه جزیره نمود، به آن جا آمدند. عربها چون پناه جویان اقتصادی به آن جا آمدند. زمانی که مسلمان گشتند، مهمانداران خود را بیرون کرده و قتل عام کرده و مهار شهر را گرفتند. اروپاییان میباید از این پند تاریخی با به خطر انداختن خود چشم پوشی نمایند.
پس از بدست آوردن جای پای در یثرب، عربها آغاز به غارت و دزدی از یهودیان نمودند. یهودیان برای تلافی، آن چه مردم در زمان دلواپسی میگویند، را گفتند؛ زمانی که ماسیح آنان آمد، انتقام خواهد گرفت. زمانی که عربها شنیدند که پیامبر اسلام میگوید پیام آوری از سوی خدا هست و خودش را کسی خواند که موسا پیشگویی نموده، گمان نمودند اگر به اسلام تغییر آیین دهند، از یهودیان پیشی خواهند گرفت. آنها به آیین نو نگرویدند چون چیزی ارزشمندی در فراخوانی پیامبر اسلام دیدن، بلکه تنها برای رقابت با یهودیان و سود سیاسی بود. ابن اسحاق نوشته است:
اکنون الله برای اسلام [عربها] راهی را آماده نموده بود که در کنار هم با یهودیان، که اهل کتاب و دانش بودند، زندگی نموده، در حالی که آنها خودشان مشرک و بت پرست بودند. عربها بیشتر زمان یهودیان را در منطقه خودشان غارت مینمودند و هر گاه احساس نگرانی برمیخاست، یهودیان میگفتند، ’پیامبری به زودی خواهد آمد. روز او نزدیک است، ما باید از او پیروی نموده و با کمک او شما را بکشیم‘؛ پس زمانی که آنها سخن پیامبر را شنیدند، به هم گفتند ’این درست همان پیامبری است که یهود به ما هشدار دادند. نگذارید یهودیان پیش از ما به او برسند!‘ (43)
هر چند این سخن که یهودیت و باورهای زمان موسایی آن میتوانست برای اسلام توانی فراهم کرده و هولوکاست یهودی دیگری را در عربستان راه بیندازد، کنایه آمیز است. ولی بدون آن اسلام مانند بیشتر فرقهها از میان میرفت.
ناچار به مراقبت از چندین کودک و یک شوهر در خود فرو رفته، خدیجه کسب و کار خود را به فراموشی سپرد. در زمانی که وی مرد، خانواده تنگدست بود. زمان کوتاهی پس از مرگ خدیجه، پشتیبان دیگر او ابوطالب، نیز مرد. با بی بهره شدن از این دو یاور استوار، و تحریم از سوی مکیها، پیامبر اسلام تصمیم گرفت که به مدینه، جایی که از سوی برخی از ساکن آن پیمان یاری رسیده بود، کوچ کند. او دستور داد نخست پیروانش بروند. برخی از پیروان از این کار بیزار بودند. محمد به آنان گفت که اگر نروند، «زیست گاهی در جهنم مییابند.»(39) وی این چنین آدمی بود. وی تنها چشم داشت پیروی از خود را داشت وگرنه تهدید میکرد.
محمد خودش همان جا ماند. سپس شبی، ادعا نمود الله به او گفته که دشمنان او میخواهند به وی آسیب رسانند. سپس از دوست باوفا خویش ابوبکر خواست پنهانی همراه وی تا یثرب (پس از آن مدینه نامیده شد) باشد. آیه های در پی درباره این رویداد است، «[محمد] به یاد آر زمانی که کافران با تو مکر کردند که تو را در بند کرده، یا کشته، یا تو را [از شهر] بیرون کنند، آنها با تو مکر کردند، و خدا با آنها مکر کرد؛ ولی الله برترین مکاران [مکارین] است.» (قرآن 8:30)
گویا الله از آن چه مکیها نقشه کشیده بودند، بو برده است. آیا این آیهها ترس مردی بدگمان را آشکار نمیسازد؟ محمد برای سیزده سال، با دشنام دادن و یورش به دین آنان، همانند آن که مسلمانان امروزه به دین هر کسی یورش میبرند، در میان مکیها زندگی میکرد، ولی آنها وی را تحمل کردند. هیچ سند تاریخی دیگری، مگر تنها ادعای خود پیامبر اسلام، برای این که حتی مکیان کوشیده باشند به وی آسیب بزنند، در دست نیست.
سندی که نشان میدهد محمد در مکه هرگز در خطر نبوده، گفته های عموی او عباس در عقبه میباشد. زمانی که گروه دیگری برای بستن پیمان با محمد پنهانی از یثرب به مکه آمدند، عباس برخاسته و گفت، «ای مردم خزرج ، شما جایگاهی که محمد در میان ما دارد، را میدانید. ما او را از مردمان خودمان پاسداری میکنیم کسانی که همان گونه که ما درباره وی میاندیشیم، میاندیشند. وی با سربلندی و ایمنی در میان مردم خودش زندگی کرده، ولی به سوی شما آمده و به شما میپیوندد. اگر گمان میکنید که میتوانید آن چه را پیمان بستهاید، برآورده سازید و او را از دشمنان پاسداری نماید، پس در باره سنگینی کار اندیشه نمایید. ولی اگر گمان میکنید که شما پیمان شکنی میکنید و پس از آن که با شما آمد او را رها میکنید، پس او را هم اکنون بر جا بگذارید، چون این جایی که هست، برای او امن است.»(40) این با گفته آمده در قرآن 8:30 که کافران نقشه گرفتار ساختن، یا کشتن یا تبعید محمد را داشتند، متناقض است. چگونه میتوانیم این گزاره های متناقض را سازگار سازیم؟ حقیقت بدرد پیامبر اسلام نمیخورد. او هر چه در هر موقعیتی نیاز بود، میگفت.
شبی که محمد به مدینه فرار نمود، آغاز سالنامه اسلامی میباشد. در مدینه او عربهایی را یافت که نادانتر از مکیان بودند. یک برتری افزون شده، آن بود که اهالی مدینه از پیش زمینه و شخصیت وی، آن گونه که مکیها به طور ویژه خبر داشتند، ناآگاه بودند. به همین دلیل، اهالی مدینه بیشتر پذیرا پیام وی بودند.
داستان آزار دیدن دینی محمد و مسلمانان در مکه از سوی بسیاری، ولی نه از سوی همهی تاریخ دان های غیر مسلمانان، نسنجیده، پذیرفته شده است. بهر حال این داستانی دروغین میباشد. همهی آن چه قریش کرد انتقاد از اسلام و کوشش برای متقاعد ساختن کسانی که شکار آن شده، به ترک آن بود. برای محمد مخالفت هم ارز با فشار بود. حتی امروزه، مسلمانان، زمانی که پیشروهای آنها مخالفت میکنند؛ هراسان ناله میزنند. واقعیت این است نه مکیان، بلکه محمد بود که به پیروان خودش فرمان ترک خانههایشان را، نخست به سوی حبشه، سپس به یثرب، داد. او تعهد داد. «آنان که در راه خدا مهاجرت کردند، پس از آن که در وطن خویش از کافران ستمها کشیدند، ما در این جهان به آنها جایگاه نیکو داده؛ در صورتی که اگر بدانند اجری که در آخرت به آنها عطا خواهیم کرد بهتر و نیکوتر است!»(قرآن 16:41)
کوچندگان به یثرب منبع درآمدی نداشتند. چگونه پیامبر اسلام برای دادن «جایگاهی نیکو» به آنها که، به فرمان او، جایگاه خودشان را ترک کردند، پیمان بست؟ آنها تنگدست شده و برای گذران زندگی به نیکوکاری مردم مدینه دلگرم بودند. نزدیک بود پیامبر اسلام اعتبار خویش را از دست بدهد. پیروان وی ناخشنودی خود را زمزمه میکردند. برخی اردوگاه وی را ترک کردند. پیامبر اسلام به این تنگنا با تهدید دیگری پاسخ داد. «آنان [کافران] آرزو میکنند که شما مانند آن کافر باشید، تا همه برابر و مساوی در کفر باشید پس آنها را تا در راه خدا هجرت نکنند به دوستی نگیرید؛ و اگر مخالفت کردند آنها را در هر کجا یافتید گرفته بکشید و از آنها یاور و دوستی نباید اختیار کنید. »(قرآن 4:89)
چگونه میتوانیم این تحریم دوستی و تهدیدها را با این ادعا که مکیان مسلمانان را از خانههای خودشان راندهاند، سازگار سازیم؟ در این آیه، محمد به پیروان خود میگوید مسلمانانی که میکوشند فرار کرده و به مکه برگشته، بکشند. رهبران فرقهای نمیتوانند با فرار از فرقه مدارا نمایند. آن چه محمد انجام داد با آن چه جیم جونز با کسانی که میخواستند اردوگاه او را در گویانا ترک کنند، انجام داد تفاوتی نداشت. او به مردان خودش دستور داده بود به سوی هر کسی کوششی برای فرار کند شلیک کنند. رهبران فرقه ای پیروان خود را از مردم جدا نگه میدارند. این کار به آنها توان کنترل بیشتری میدهد. زمانی که کسی از خانواده و دوستان جدا شده و به یک فرقه میپیوندد، جایی که همه فریب خوردهاند، اندیشیدن یا رهبر را زیر پرسش بردن دشوار میگردد. (41)
چرا عربهای یثرب به کیش نو درآمدند؟
محمد نخستین پیامبر عرب نبود. چندین مدعی دیگر از بخشهای دیگر عربستان هم دوره در زمان نزدیک به وی بودند. شناختهترین آنها، مسیلمه بود که پیامبری خویش را چند سال زودتر از محمد آغاز نمود، ولی بر خلاف پیامبر اسلام، او در میان مردم و شهر خودش کامیاب بود. هم چنین زنی که سجاح نامیده میشود خواهان این فرنام بود، و افزون بر این، سجاح شمار چشمگیری پیرو میان مردم خودش داشت. هر دوی این پیامبر یکتاپرستی را تبلیغ مینمودند. گواه های باور کردنی هست که پیش از چیرگی اسلام بر عربستان، زنان احترام بسیار و حقوق بیشتری نسبت به زمان پس از آن تا کنون داشتهاند. هیچ یک از این پیامبران برای گسترش دین خویش، چنان که محمد کرد، دست به دامن خشونت نشده و به مردم شبیخون نزده و آنان را غارت نکردند. خواست آنان گرفتن سرزمین و بر پا ساختن امپراتوری نبود، بلکه به جای آن، بر پایه سنت پیامبران کتاب مقدس، تنها دلبسته پند دادن و دعوت مردم به پرستش خدا بودند. رقابتی در میان آنها نبود و کمابیش همیشه با هم همکاری میکردند. پیامبر اسلام تنها پیامبر-جنگجوی عربستان بود. او بر ضد آنان و پیروان آنها جنگ بر پا نمود و آنها را کشت.
عربهای یثرب محمد را بی درنگ پذیرفتند، نه برای ژرفای اندیشه در آموزه های وی، همان گونه که در بالا گفته شد، که تنها در پیام وی اشاره شده بود، بلکه رقابت عربهای یثرب با یهودیان آن جا، مایه این پذیرش شد. یهودیان به سبب باور دینی خودشان، خویش را «مردم برگزیده »میدانستند. هم چنین آنها از عربها، داراتر و آموزش دیده تر بودند، و به همین دلایل، عربهای به آنها رشک میبردند. بیشتر یثرب مال یهودیان بود. این شهر از ریشه شهری یهودی بود. داستان یثرب باید از سوی همه غربیان خوانده شود، چون آن چه در این شهر رخ داده یک نمونه روشن از شکست چندگرایی فرهنگی و پیامد ترسناک آن است.
کتاب الاغانی ، نخستین زیستگاه یهودیان در یثرب را تا زمان موسی ردیابی نموده است. (42) بهر روی، در سده دهم میلادی، در کتاب فتوح البلدان (تسخیر شهرها)، بلاذری نوشته، بر پایه یهودیان، کوچی از یهودیان در 587 پیش از میلاد، زمانی که نبوکدنصر ، شاه بابل ، اورشلیم را نابود نموده و یهودیان را در سراسر جهان پراکنده ساخت، رخ داده است. یهودیان در یثرب چون بازرگان، زرگر، آهنگر، هنرمند، و کشاورز گذاران زندگی کرده در حالی که عربها کارگر بوده و بیشتر زیر دست آنان کار میکردند. عربها دست کم هزار سال پس از یهودیان، یعنی در 450 یا 451 پس از میلاد، زمانی که سیل بزرگ در یمن برخی قبیله های عرب ناحیه سبا را ناچار به کوچ به دیگر بخشهای شبه جزیره نمود، به آن جا آمدند. عربها چون پناه جویان اقتصادی به آن جا آمدند. زمانی که مسلمان گشتند، مهمانداران خود را بیرون کرده و قتل عام کرده و مهار شهر را گرفتند. اروپاییان میباید از این پند تاریخی با به خطر انداختن خود چشم پوشی نمایند.
پس از بدست آوردن جای پای در یثرب، عربها آغاز به غارت و دزدی از یهودیان نمودند. یهودیان برای تلافی، آن چه مردم در زمان دلواپسی میگویند، را گفتند؛ زمانی که ماسیح آنان آمد، انتقام خواهد گرفت. زمانی که عربها شنیدند که پیامبر اسلام میگوید پیام آوری از سوی خدا هست و خودش را کسی خواند که موسا پیشگویی نموده، گمان نمودند اگر به اسلام تغییر آیین دهند، از یهودیان پیشی خواهند گرفت. آنها به آیین نو نگرویدند چون چیزی ارزشمندی در فراخوانی پیامبر اسلام دیدن، بلکه تنها برای رقابت با یهودیان و سود سیاسی بود. ابن اسحاق نوشته است:
اکنون الله برای اسلام [عربها] راهی را آماده نموده بود که در کنار هم با یهودیان، که اهل کتاب و دانش بودند، زندگی نموده، در حالی که آنها خودشان مشرک و بت پرست بودند. عربها بیشتر زمان یهودیان را در منطقه خودشان غارت مینمودند و هر گاه احساس نگرانی برمیخاست، یهودیان میگفتند، ’پیامبری به زودی خواهد آمد. روز او نزدیک است، ما باید از او پیروی نموده و با کمک او شما را بکشیم‘؛ پس زمانی که آنها سخن پیامبر را شنیدند، به هم گفتند ’این درست همان پیامبری است که یهود به ما هشدار دادند. نگذارید یهودیان پیش از ما به او برسند!‘ (43)
هر چند این سخن که یهودیت و باورهای زمان موسایی آن میتوانست برای اسلام توانی فراهم کرده و هولوکاست یهودی دیگری را در عربستان راه بیندازد، کنایه آمیز است. ولی بدون آن اسلام مانند بیشتر فرقهها از میان میرفت.