10-23-2012, 07:25 PM
Philo نوشته: برای به چالش کشیدن نتیجه برهان من دو راه وجود دارد، یا باید مقدمات آن را رد کرد یا نشان داد که از آن مقدمات نمیتوان به نتیجه رسید. اما نمی توان مثال هایی زد که هیچ ارتباطی با کبری و صغرای برهان ندارند و بعد نتیجه ای درباره ی برهان گرفت. راسل گرامی در مثال سادیست فرمود:
"بعد هم در مثال سادیسم دیدیم که تنها نرنجاندن دیگران مطرح نیست،دیگران ممکن است از نفس کشیدن من هم رنجیده شوند اینجا من نمیدانم چطور خودخواهی ما قرار است بی هیچ دلیلی در برابر خواست جمع رنگ ببازد که تازه اصلا معلوم نیست اکثریت هم هستند."
برداشت من این است که: "نفس کشیدن من ممکن است یک سادیست را رنجیده خاطر کند، حالا من نفس نکشم؟" پاسخ این است که کبرای من هیچ نتیجه ای درباره ی نفس کشیدن یا نکشیدن شما در این موقعیت ندارد که بتوان با برهان خلف از آن نتیجه، نادرستی کبری را استنتاج کرد. چرا که در این حالت شما برای رسیدن به هدف زنده ماندن، راهی که جایگزین نفس کشیدن باشد ندارید، اگر میخواهید زنده بمانید مجبورید سادیست مورد نظر را رنجیده خاطر کنید. کبری درباره ی چنین شرایطی ساکت است.
اثبات بی ارتباطی این مثال با صغری را به عنوان تمرین به خواننده واگذار می کنیم!
اما یک راه خوب برای مواجهه با این برهان قدرتمند، درخواست اثباتی برای درستی کبری است، من ثابت می کنم:
"رنجاندن دیگران برای رسیدن به هدفی، وقتی راه(های) جایگزینی برای رسیدن به آن هدف وجود دارد اخلاقی نیست.
می دانیم ما در زندگی ممکن است با شرایطی روبرو شویم که مجبوریم بین دو تجویز اخلاقی، یا یک تجویز اخلاقی و یک تجویز بر اساس سود شخصی، یکی را انتخاب کنیم. قضیه ی اساسی در اینجا این است که: "باید تا جای ممکن از در افتادن در شرایط تعارض اخلاقی اجتناب کرد" تا بتوان بیشترین تجویزهای اخلاقی را با زیر پا گذاشتن کمترین آن ها رعایت کرد. ادامه ی اثبات با پذیرفتن این قضیه ساده است، قاعده ی طلایی اخلاق نتیجه می دهد که نباید کسی را رنجاند، و اگر بتوان به هدفی بدون نقض این قاعده رسید، اخلاقا باید چنین کرد.
به نظر میرسد تز شما دشواری ِ منطقی ندارد و مشکل آن بیشتر تکنیکی و برآمده از عدم تناسب با امکانات و بایستگیهای عینی ِ ماست: «رنجاندن دیگران برای رسیدن به هدفی، وقتی راه(های) جایگزینی برای رسیدن به آن هدف وجود دارد اخلاقی نیست. اینجا شاهد پیشفرص گرفتن مقدماتی محل مناقشه هستیم، از جمله اینکه سطح آنچه مایهی رنجش دیگران میشود به شدت فردی و غیرقابل اندازهگیری، بنابراین غیرقابل اعتنا و استناد است.
یک پیشفرض غلط دیگر در ترکیب ِ بالا اینست که «بودن ِ راههای دیگر برای رسیدن به هدف» مساوی با «نبودن دلیل موجه برای آزردن دیگران» تصور شده. ایراد آنهم اینست که «هدف» همیشه مفرد نیست، و برای مثال در بحث مذهب ممکن است «نقد منطقی» از منظر اخلاقی پسندیدهتر باشد اما فاقد کارکرد روانضربهای ِ هزل و ریشخند خواهد بود.
خلاصه چنان است که گویی این گزاره برای پیروزی در بحث پرداخته شده و هیچ ارزش عینی ندارد، زیرا به محض ورود به جهان واقعی «رنجاندن دیگران» از «توهین به عقاید» تفکیکناشدنی خواهد بود و ایراد ِ راسل به آن وارد خواهد بود.
زنده باد زندگی!