doubt نوشته: تصور جامعه ای بدون گاورمنت(حکومت) برای من دشوار است ،زیرا حتی اگر وحدت رویه برای رسیدن به هدفی مشخص را نیز در نظر نگیریم ،اداره این جامعه چگونه امکان پذیر میباشد،همانطور که در متن هم آمده بود اولین چیزی که به ذهن من نیز رسید بی نظمی و هرج و مرج بود ،حال اگر اندکی بیشتر توضیح دهید لطف کرده اید ،زیرا خواندن تمام متون به زبان انگلیسی تا حدودی برای ما مشکل و وقت گیر است.
آنچه در نوشته به کوتاهی به آن اشاره شده است این است که هر دولتی، مهم نیست چه نامی
داشته باشد همیشه و همواره در پی محدود کردن، کنترل کردن و مهار کردن شهروندان خود میباشد:
نقل قول:
Stirner expressed it thus: "We two are enemies, the State and I." "Every State is a tyranny, be it the tyranny of a single man or a group." Every State is necessarily what we now call totalitarian: "The State has always one purpose: to limit, control, subordinate the individual and subject him to the general purpose.... Through its censorship, its supervision, and its police the State tries to obstruct all free activity and sees this repression as its duty, because the instinct of self-preservation demands it." "The State does not permit me to use my thoughts to their full value and communicate them to other men . . . unless they are its own.... Otherwise it shuts me up."
تا اینجا من اشکالی در گفته نمیبینم و فکر میکنم به واقعیت امر اشاره شده است.
در بخش دوم کتاب که In Search of a New Society نامگذاری شده است، در آغاز به این
اشاره شده است که در پایهریزی حکومتهای کنونی و در پی انقلاب صنعتی (Industrial Revolution)
ما با حکومتهایی روبرو شدهایم که در حقیقت بدست مردم و یا گروههای متمرکز شده مردم
که کمپانیها و شرکتهای بزرگ باشند و در پی اهداف شخصی و انگیزههای مالی ایشان کنترل میشود.
در دنباله این ادعا (از سوی
Proudhon) آمده است که آنارشیسم به خودی خود پیوندی با بینظمی (disorganization)
نداشته و بلکه، به بیانی خود برای نظم دادن راستین در برابر نظم ساختگی که از دولت مرکزی برگرفته شده باشد، آمده است.
شاید در اینجا ما با بهترین توصیف آنارشیسم روبرو باشیم که میگوید:
نقل قول:
Such a society "thinks, speaks, and acts like a man, precisely because it is no longer represented by a man, no longer recognizes personal authorities; because, like every organized living being, like the infinite of Pascal, it has its center everywhere and its circumference nowhere." Anarchy is "organized, living society," "the highest degree of liberty and order to which humanity can aspire."
در اینجا در پاسخ به هرج و مرجی که نام بردید توضیح داده شده است:
نقل قول:
The twentieth-century anarchist Voline developed and clarified this idea:
"A mistaken - or, more often, deliberately inaccurate - interpretation alleges that the libertarian concept means the absence of all organization. This is entirely false: it is not a matter of "organization" or "nonorganization," but of two different principles of organization .... Of course, say the anarchists, society must be organized. However, the new organization . . . must be established freely, socially, and, above all, from below. The principle of organization must not issue from a center created in advance to capture the whole and impose itself upon it but, on the contrary, it must come from all sides to create nodes of coordination, natural centers to serve all these points .... On the other hand, the other kind of "organization," copied from that of the old oppressive and exploitative society, . . . would exaggerate all the blemishes of the old society . . . . It could then only be maintained by means of a new artifice."
به کوتاهی اینکه در آنارشیسم ما با یک همبود (اجتماع) هرج و مرج بینظم روبرو نیستیم،
بلکه با همبودی روبرو هستیم که نظم خود را نه از یک هسته مرکزی (دولت)،
که از کنش و واکنش منظم خود مردم و از پایین و بدون هیچ مرکزیتی بدست میآورد.
بخش سوم کتاب نیز به رویدادهای تاریخی از آنارشیسم در روسیه، ایتالیا و در نهایت اسپانیا میپردازد.
گمان میکنم این برای داشتن یک پیشزمینه نخستینی از آنارشیسم
بسنده کند، از آنجاییکه دانش من درباره آنارشیسم نیز بسیار خرد است،
از امیر گرامی خواهش میکنم که اگر برداشت نادرستی کردهام، گوشزد کنند.