02-23-2011, 02:02 PM
برای ِ شما متأسفم که سختتر شدن ِ وضع ِ زندگی مردم را برای پیدا کردن همفکر و همسنگر تجویز و آرزو میکنید. وانگهی علاوه بر حس ِ همدردی و نوعدوستی و اخلاقیات یک چیز دیگر را هم به کلی از یاد بردهاید، آنهم اینکه پوست ِ ایرانیان کلفتتر از پوست ِ تخممرغ و گوجهفرنگیست. آنها که سی سال با تورم ِ بالای ِ سالی 20% و استخدام قراردادی و نداشتن ِ سندیکا و حق اعتصاب و لواش دانهای صد تومان و بنزین ِ لیتری 700 تومان ساختهاند و به نق زدن در ایستگاه اتوبوس و داخل تاکسی و صف نانوایی قناعت کردهاند، بعد از اینهم میسازند. و اگرهم روزی از فرط فلاکت و گرسنگی صدایی ازشان درآید، یقین بدارید در همراهی و همرأیی با شما نخواهد بود، انقلاب برای نان با رسیدن به نان(یا حتی وعدهی رسیدن ِ به نان)تمام میشود و شما میمانید و حوضتان.
پیرامون بخش دیگر حرفهایتان، یکبار دیگر یادآوری میکنم که این «شبه ناراضیان ِ نق نقو» هرگز جزو قشر حقیقتا فقیر و درهمشکستهی ِ جامعه نیستند، بلکه آدمهایی با درآمد و سطح ِ زندگی ِ متوسط هستند. همینها وقتی با انتقادی از جنس ِ انتقاد من روبرو میشوند به منتقد حمله میکنند که صدایت از جای گرم برخاسته و لابد به «مرفهان بیدرد» تعلق داری. من فقر ِ سگی کشیدهام و میدانم که آدم را خرفت میکند و سطح ِ مطالبات را به نان ِ شب و اجازهی ِ سر ماه تنزل میدهد. اما اینها «فقیر» نیستند، آلن بدیو در یک تعبیر ِ جالب از «احساس فقیر بودن» در انسان ِ دوران ِ پساسرمایهداری صحبت میکند و با تیزبینی شرح میدهد که چطور قشر متوسط اروپا، که سطح ِ زندگیای به مراتب بالاتر از 90% باقی مردم ِ کرهی زمین دارند در قیاس خود با میلیونرها و ابرسرمایهداران دچار «توهم فقیر بودن» میشوند. برای شخص ِ حقیقتا فقیر مثل اینها مبارزه برای ِ معیشت از مبارزه برای حقوق ِ حقهی انسانی جدا نیست، تلاش پدری برای خلاص شدن از شرمندگی در برابر درخواست فرزندانش برای اسباب بازی یا چیزی از این دست از مبارزه برای آزادی مقدستر نباشد چیزی هم کم ندارد، اما اینها با چنین فقری روبرو نیستند، مرضشان همانطورکه گفتم یخچال ِ سایدبایساید و مایکروویو است.
پیرامون بخش دیگر حرفهایتان، یکبار دیگر یادآوری میکنم که این «شبه ناراضیان ِ نق نقو» هرگز جزو قشر حقیقتا فقیر و درهمشکستهی ِ جامعه نیستند، بلکه آدمهایی با درآمد و سطح ِ زندگی ِ متوسط هستند. همینها وقتی با انتقادی از جنس ِ انتقاد من روبرو میشوند به منتقد حمله میکنند که صدایت از جای گرم برخاسته و لابد به «مرفهان بیدرد» تعلق داری. من فقر ِ سگی کشیدهام و میدانم که آدم را خرفت میکند و سطح ِ مطالبات را به نان ِ شب و اجازهی ِ سر ماه تنزل میدهد. اما اینها «فقیر» نیستند، آلن بدیو در یک تعبیر ِ جالب از «احساس فقیر بودن» در انسان ِ دوران ِ پساسرمایهداری صحبت میکند و با تیزبینی شرح میدهد که چطور قشر متوسط اروپا، که سطح ِ زندگیای به مراتب بالاتر از 90% باقی مردم ِ کرهی زمین دارند در قیاس خود با میلیونرها و ابرسرمایهداران دچار «توهم فقیر بودن» میشوند. برای شخص ِ حقیقتا فقیر مثل اینها مبارزه برای ِ معیشت از مبارزه برای حقوق ِ حقهی انسانی جدا نیست، تلاش پدری برای خلاص شدن از شرمندگی در برابر درخواست فرزندانش برای اسباب بازی یا چیزی از این دست از مبارزه برای آزادی مقدستر نباشد چیزی هم کم ندارد، اما اینها با چنین فقری روبرو نیستند، مرضشان همانطورکه گفتم یخچال ِ سایدبایساید و مایکروویو است.
زنده باد زندگی!