دفترچه

نسخه‌ی کامل: آسیب‌شناسی ِ جامعه‌ی ایران
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
من اون موقع كه ميگفتم ايرانى ها يك برچسب باطل شد زدند روى مغزشون برخى دوستان منجمله جناب امير ناراحت شدند ولى حقيقت داره و من ميخوام بدونم چرا اين طوريه ؟

راستى راستى خنگيم يا فكر كردن و از مغز استفاده كردن به نفعمون نيست ؟

توى مقاله ى آخرم من نوشتم : به طور قطع ميتوان گفت ٩٠٪ ايرانيان مقيم خارج يا پناهنده بوده اند ، يا پناهنده هستند ...

معنى و مفهوم اين خيلى روشنه ولى يك عده معنى جمله به اين سادگى رو هم نفهميدند وبيايد ببينيد چه نتيجه گيرى هايى كردند !!!

يعنى هنوز فرق بودند با هستند رو نميدونند و فورى بدون يك لحظه فكر كردند شروع كردند به حمله ، اونهايى هم كه به من امتياز دادند فقط تيتر رو خوندند و بدون خوندن متن به به چه چه كردند ، فقط يك تعداد انگشت شمار اون رو با دقت خوندند و در بارش نظر دادند .

چرا اين طوريه ؟ با اينكه ادعامون ماتحت هر چارپايى رو پاره كرده ؟
من مقاله‌ی شما را به دقت خواندم، یکسری حرفها در آن گفته شده که ادعاهای بزرگی هستند، و نویسنده تلاشی برای اثبات‌شان نکرده. کلا این درک و رهیافت که «بیایید وگرنه سهمی نخواهید برد» را شما باید کنار بگذارید. هیچکس از نظر سیاسی موظف به مبارزه نیست، شاید از بُعد ِ اخلاقی باشد، اما بیشتر از آن می‌شود تکرار تز ِ «مگر ما شهید دادیم که...» و «مگر ما انقلاب کردیم برای ...». مهم نیست کی انقلاب کرده، مهم نیست چه کسی شرکت می‌کند، این تصمیمی کاملا شخصی‌ست که ما خواهیم آمد یا نه، رفتن من و نرفتن شما، هرگز منرا نسبت به نتایج و دستاوردهای احتمالی بیشتر محق نمی‌کند. اگرنه منهم می‌توانم به شما خرده بگیرم که در خارجه نشسته‌اید و برای ما که باید با هارترین نیروهای سرکوب ِ موجود در دنیا روبرو بشویم نظریه صادر می‌کنید.

یک چیز دیگری که نظر مرا جلب کرد این بود که شما در مقاله‌ی خود نوشته‌اید کسی که پناهندگی سیاسی گرفته الزاما باید فعالیت سیاسی داشته باشد. در مملکتی که طرف برای فرار از آن خودش را گی و بده و مفعول جلوه می‌دهد اگر سیاسی بودن را جلع کرد نباید زیاد متعجب شد. دلیل این وضع ریاکاری دول غربی‌ست، که با وجود آگاهی از شرایط غیرقابل زیست در ایران باز بر پناهجوی ایرانی سخت می‌گیرند که «چرا می‌خواهی پناهنده بشوی»، چنانکه از یک نفر بپرسند «چرا می‌خواهی زندگی بکنی»..
Ouroboros نوشته: من مقاله‌ی شما را به دقت خواندم، یکسری حرفها در آن گفته شده که ادعاهای بزرگی هستند، و نویسنده تلاشی برای اثبات‌شان نکرده. کلا این درک و رهیافت که «بیایید وگرنه سهمی نخواهید برد» را شما باید کنار بگذارید. هیچکس از نظر سیاسی موظف به مبارزه نیست، شاید از بُعد ِ اخلاقی باشد، اما بیشتر از آن می‌شود تکرار تز ِ «مگر ما شهید دادیم که...» و «مگر ما انقلاب کردیم برای ...». مهم نیست کی انقلاب کرده، مهم نیست چه کسی شرکت می‌کند، این تصمیمی کاملا شخصی‌ست که ما خواهیم آمد یا نه، رفتن من و نرفتن شما، هرگز منرا نسبت به نتایج و دستاوردهای احتمالی بیشتر محق نمی‌کند. اگرنه منهم می‌توانم به شما خرده بگیرم که در خارجه نشسته‌اید و برای ما که باید با هارترین نیروهای سرکوب ِ موجود در دنیا روبرو بشویم نظریه صادر می‌کنید. یک چیز دیگری که نظر مرا جلب کرد این بود که شما در مقاله‌ی خود نوشته‌اید کسی که پناهندگی سیاسی گرفته الزاما باید فعالیت سیاسی داشته باشد. در مملکتی که طرف برای فرار از آن خودش را گی و بده و مفعول جلوه می‌دهد اگر سیاسی بودن را جلع کرد نباید زیاد متعجب شد. دلیل این وضع ریاکاری دول غربی‌ست، که با وجود آگاهی از شرایط غیرقابل زیست در ایران باز بر پناهجوی ایرانی سخت می‌گیرند که «چرا می‌خواهی پناهنده بشوی»، چنانکه از یک نفر بپرسند «چرا می‌خواهی زندگی بکنی»..


درسته ، برخی جاها تندروی کردم ولی عادت ندارم چیزی رو سانسور کنم برای همین ویرایشش نکردم .

در مورد پناهندگان سیاسی ، من نگفتم هر کسی که پناهندگی سیاسی میگیره الزامن باید فعالیت سیاسی داشته باشد - بلکه گفتم آنهایی که هر جایی که میرسند خود را فعال سیاسی معرفی میکنند و ادعایشان گوش فلک را کر کرده - حد اقل باید یک بار هم که شده یک فعالیت سیاسی ای چیزی داشته باشند دیگر !
دروغگویی و شارلاتانیزم بخشی از فرهنگ ایرانیان شده و وقتی این مساله رو بازگو میکنی یک عده مثل یک بابایی که در سایت دنباله نظر داده بود فوری بهت حمله میکنند و جالبه طرف مدعی میشه که من توی ایران نشستم دارم با فیلترشکن میام !
این مدل آدمها برای من سنبل بلاهت و حماقت هستند چرا که طرف حتا به خودش زحمت نداده یک چرخی در وبسایتهای من و وبلاگ من بزنه ببینه اصلن من کی هستم و چی میگم و برام جالبه که نمونه ی این افراد زیاد هم هستند ! کسانی که فکر میکنند ماتحت آسمان پاره شده اینها افتادند پایین و هر کسی چیزی بگه بخوره توی برجک اینها یا مزدوره ، یا تفرقه انداره یا فلانه یا بهمانه !

طرف نه از پناهندگی سیاسی سر در میاره ، نه میدونه پناهندگی اجتماعی چیه اومده یک سری لینک خبری از سایتهای یک لا قبا فرستاده که چرندیات خودش رو ثابت کنه در شرایطی که اصلن نمیدونه پناهندگی اجتماعی پس از پایان جنگ ایران و عراق به ایرانیان تعلق نمیگیره - حالا من باید بیام برای این آدمها از سایت انتگراسیون آلمان و بوندس آمت و ... لینک بذارم که بابا این چرندیاتی که میگی بیشتر از 20 ساله شامل حال ایرانیها نمیشه و جالبه این سایتهای رسمی میشند چرند و پرند و کشک ! ولی خبر از سایت ایرانیان بلژیک (سایتی مثل ایرانیان انگلستان) که تازه همیشه ی خدا سرورش مشکل داره به خاطر اینکه پول ندارند سرور درست و حسابی بگیرند ، میشه معتبر و درست و حسابی .
من پیشنهاد می‌کنم نام ِ تاپیک را به «آسیب‌شناسی ِ جامعه‌ی ایران» تغییر بدهید تا بتوانیم فراتر از واکنشهایی که به یکی از پستهای ِ وبلاگ شما شده صحبت بکنیم.

یکی از چیزهایی که حال ِ مرا بهم می‎‌زند درگیری ِ اذهان ِ مردم با مسئله‌ی ِ معیشت است. در شرایطی که سی و دو سال است ابتدایی‌ترین آزادی‌های انسانی ِ آنها سرکوب می‌شود، برخی نگران ِ این هستند که حقوق‌شان سال ِ بعد 5% اضافه می‌شود یا 10%. عوام هرجا می‌خواهند از ج.ا انتقاد بکنند از فقر و نداری می‌نالند، درحالی که آزادی بیان، آزادی مذهب، آزادی نشر و مطبوعات، آزادی جنسی، آزادی‌های فردی و آزادی‌های سیاسی سالهاست در ایران سرکوب می‌شوند، اینها از گران شدن ِ تخم مرغ و گوجه فرنگی شکوه می‌کنند. من مخالفتی با بیان و نگرانی بابت مشکلاتی حقیقی و عینی که بر سر ِ راه مردم است و آنها را آزار می‌دهد ندارم، چیزی که ناراحتم می‌کند کرختی نسبت به شأن انسانی و حساسیت ِ کاذب و منفعل(و نه حقیقی و بالقوه که به اعتراض بیانجامد)به کاه و یونجه است. جالب‌ست که این «ناراضیان» جزو اقشار شدیدا فقیر ِ جامعه هم نیستند، که اینها متانت و عزت ِ نفس به مراتب بیشتری دارند، بلکه به کم‌سوادهای ِ قشر متوسط‌ ِ جامعه تعلق دارند، کسانی که دغدغه‌ی پژو کردن ِ پرایدشان و سایدبای‌ساید کردن ِ یخچال معمولی‌شان مهم‌ترین دغدغه‌های اقتصادی‌شان است..
Ouroboros نوشته: یکی از چیزهایی که حال ِ مرا بهم می‎‌زند درگیری ِ اذهان ِ مردم با مسئله‌ی ِ معیشت است. در شرایطی که سی و دو سال است ابتدایی‌ترین آزادی‌های انسانی ِ آنها سرکوب می‌شود، برخی نگران ِ این هستند که حقوق‌شان سال ِ بعد 5% اضافه می‌شود یا 10%. عوام هرجا می‌خواهند از ج.ا انتقاد بکنند از فقر و نداری می‌نالند، درحالی که آزادی بیان، آزادی مذهب، آزادی نشر و مطبوعات، آزادی جنسی، آزادی‌های فردی و آزادی‌های سیاسی سالهاست در ایران سرکوب می‌شوند، اینها از گران شدن ِ تخم مرغ و گوجه فرنگی شکوه می‌کنند. من مخالفتی با بیان و نگرانی بابت مشکلاتی حقیقی و عینی که بر سر ِ راه مردم است و آنها را آزار می‌دهد ندارم، چیزی که ناراحتم می‌کند کرختی نسبت به شأن انسانی و حساسیت ِ کاذب و منفعل(و نه حقیقی و بالقوه که به اعتراض بیانجامد)به کاه و یونجه است. جالب‌ست که این «ناراضیان» جزو اقشار شدیدا فقیر ِ جامعه هم نیستند، که اینها متانت و عزت ِ نفس به مراتب بیشتری دارند، بلکه به کم‌سوادهای ِ قشر متوسط‌ ِ جامعه تعلق دارند، کسانی که دغدغه‌ی پژو کردن ِ پرایدشان و سایدبای‌ساید کردن ِ یخچال معمولی‌شان مهم‌ترین دغدغه‌های اقتصادی‌شان است..

یک روانشناس یهودی به اسم حاج ابراهیم مازلو یک دسته بندی هایی راجع به خصایص انسان ها انجام داده که چکیده و یکی از مهم ترینشون همون هرم معروف مازلو هست:

اینجا را کلیک کنید

چیزی که شما انتظارش رو دارید سه پله بالاتر از اون چیزیه که اکثریت مردم اینجا درگیر بدست آوردنش هستند.
فکر مشغول و شکم گرسنه دین و ایمون نداره.
ایرانی و غیر ایرانی نداره. هر آدمی اگر نیازهای پایه اش محقق نشه نمیتونه به مرحله ی بالاتر برسه.
درسته که این وسط استثناهایی هم وجود داره ولی شامل حال همه نمیشه.
با استناد بر استثناء هم نمیشه انتظاری از همه داشت.
من خوشحالم که خیار و گوجه فرنگی گرون میشه.چون اینجور که معلومه فقط مشکلات اقتصادی میتونه مردم رو نسبت به حکومت عصبی کنه.
برای ِ شما متأسفم که سخت‌تر شدن ِ وضع ِ زندگی مردم را برای پیدا کردن هم‌فکر و هم‌سنگر تجویز و آرزو می‌کنید. وانگهی علاوه بر حس ِ همدردی و نوع‌دوستی و اخلاقیات یک چیز دیگر را هم به کلی از یاد برده‌اید، آنهم اینکه پوست ِ ایرانیان کلفت‌تر از پوست ِ تخم‌مرغ و گوجه‌فرنگی‌ست. آنها که سی سال با تورم ِ بالای ِ سالی 20% و استخدام قراردادی و نداشتن ِ سندیکا و حق اعتصاب و لواش دانه‌ای صد تومان و بنزین ِ لیتری 700 تومان ساخته‌اند و به نق زدن در ایستگاه اتوبوس و داخل تاکسی و صف نانوایی قناعت کرده‌اند، بعد از اینهم می‌سازند. و اگرهم روزی از فرط فلاکت و گرسنگی صدایی ازشان درآید، یقین بدارید در همراهی و هم‌رأیی با شما نخواهد بود، انقلاب برای نان با رسیدن به نان(یا حتی وعده‌ی رسیدن ِ به نان)تمام می‌شود و شما می‌مانید و حوض‌تان.

پیرامون بخش دیگر حرف‌های‌تان، یکبار دیگر یادآوری می‌کنم که این «شبه ناراضیان ِ نق نقو» هرگز جزو قشر حقیقتا فقیر و درهم‌شکسته‌ی ِ جامعه نیستند، بلکه آدمهایی با درآمد و سطح ِ زندگی ِ متوسط هستند. همین‌ها وقتی با انتقادی از جنس ِ انتقاد من روبرو می‌شوند به منتقد حمله می‌کنند که صدایت از جای گرم برخاسته و لابد به «مرفهان بی‌درد» تعلق داری. من فقر ِ سگی کشیده‌ام و می‌دانم که آدم را خرفت می‌کند و سطح ِ مطالبات را به نان ِ شب و اجازه‌ی ِ سر ماه تنزل می‌دهد. اما اینها «فقیر» نیستند، آلن بدیو در یک تعبیر ِ جالب از «احساس فقیر بودن» در انسان ِ دوران ِ پساسرمایه‌داری صحبت می‌کند و با تیزبینی شرح می‌دهد که چطور قشر متوسط اروپا، که سطح ِ زندگی‌ای به مراتب بالاتر از 90% باقی مردم ِ کره‌ی زمین دارند در قیاس خود با میلیونرها و ابرسرمایه‌داران دچار «توهم فقیر بودن» می‌شوند. برای شخص ِ حقیقتا فقیر مثل اینها مبارزه برای ِ معیشت از مبارزه برای حقوق ِ حقه‌ی انسانی جدا نیست، تلاش پدری برای خلاص شدن از شرمندگی در برابر درخواست فرزندانش برای اسباب بازی یا چیزی از این دست از مبارزه برای آزادی مقدس‌تر نباشد چیزی هم کم ندارد، اما اینها با چنین فقری روبرو نیستند، مرض‌شان همانطورکه گفتم یخچال ِ سایدبای‌ساید و مایکروویو است.
Ouroboros نوشته: من پیشنهاد می‌کنم نام ِ تاپیک را به «آسیب‌شناسی ِ جامعه‌ی ایران» تغییر بدهید تا بتوانیم فراتر از واکنشهایی که به یکی از پستهای ِ وبلاگ شما شده صحبت بکنیم.

من هم موافقم - مدیر عزیز بی زحمت یک حالی به این داستان بدهید .
sonixax نوشته: من اون موقع كه ميگفتم ايرانى ها يك برچسب باطل شد زدند روى مغزشون برخى دوستان منجمله جناب امير ناراحت شدند ولى حقيقت داره و من ميخوام بدونم چرا اين طوريه ؟

پیش از اونکه بپرسید چرا بهتره اول موضع خودتون رو اثبات کنید.
kourosh_bikhoda نوشته: پیش از اونکه بپرسید چرا بهتره اول موضع خودتون رو اثبات کنید.

53
من می‌خواهم از این اشاره‌ی شما استفاده کرده، پیشنهادی دوستانه به سونیاکس بدهم. هرچند این منبر رفتن‌ها را آفت گفتگو می‌دانم و مایه‌ی ِ شرمساری، اما نگفتن ِ آنها را هم روا نمی‌بینم.

به باور من حتی اگر او ادعاهای ِ خود را اثبات هم بکند، باز اتخاذ ِ چنین شیوه‌ای(جدا کردن ِ خود از ملت و فحش دادن به آن)به سود ِ هیچکس و هیچ چیز نیست. اگر قصد تغییر ِ این همه فضاحت و نکبت را داریم باید به جای پرخاش آنهم با این حجم ِ تأسف‌برانگیز از کلی‌گویی(90% و «همه مردم» و «ایرانی ها» و غیره که دوست عزیزمان سونیاکس زیاد بکار می‌برد)تلاش بکنیم دلایل، ابعاد حقیقی و روشهای بُرون‌رفت از این منجلاب را پیدا و مطرح بکنیم. چندبار گفته‌ام که انسان ذاتا مایل به باقی ماندن در موضع ذهنی خود است، و ما به هنگام هجمه‌ی ِ بی‌مهابای ِ دیگری حتی به زشت‌ترین و ناپسندترین عادات و عقاید ِ خود سفت‌تر از قبل می‌چسبیم. ما ایرانیان عادات بسیار بدی داریم، شکم‌پرستی، عرفان‌زدگی، فرهنگ ِ شفاهی ِ مبتنی بر شعر و رندی، مذهب‌زدگی ِ عمومی که قبل و بعد از اسلام وجود داشته و ده‌ها نقص فرهنگی ِ بزرگ دیگر. یکی از آنها، طلبکاری ِ دائمی از جامعه است. جامعه‌ای که صدها سال سرکوب شده، ستم دیده، بی‌سواد و احمق نگه‌داشته شده، در کشور ِ خودش به بردگی رفته اما هنوز آدمهای پیشتازی مثل سونیاکس تولید می‌کند. مرزی بسیار باریک وجود دارد میان ِ انتقاد به قصد تغییر و اتخاذ ِ روش «خاک بر سر ِ خرتان، لایق ِ همین هستید»..

سونیاکس نمی‌تواند متعجب باشد که چرا عده‌ی پرشماری از چند خط اول ِ نوشته‌ی ِ او پریشان شده و بدون ِ خواندن کامل ِ آن به او حمله کرده‌اند، لحنی که مقاله دارد(جدا از محتوای ِ آن)، لحن ِ خدایان اولمپ است! همینجا چندبار گفته که چرا مردم ایران اینقدر ابلهند، گویی او ایرانی نیست، از این مجموعه جداست، آدمی وارسته و خودآگاه است با بیزاری ِ اشتیرنر واری نسبت به جامعه، که توده‌ای ابله و کم‌شعور از آدمهای ملال‌آوری هستند که ارزش وقت طلف کردن ندارند. شخصا شک ندارم که او نمی‌خواهد چنین باشد، حتی چه بسی به احتمال بسیار زیاد چنین ادعایی را باور هم ندارد، او عصبانی‌ست، و برای عصبانی بودن حق هم دارد، اینکه هنوز اکثریتی قاطع از ایرانیان دست ِ قاتلان خود را می‌بوسند، اینکه بسیاری مثلا در مس‌هیستریای ِ مُحَرَم شرکت می‌کنند، اینکه به کسانی که هزار بار به آنها خیانت کردند دوباره اعتماد می‌کنند و اینکه در کلام از شیر شرژه‌تر و در عمل از موش بزدل‌ترند همگی خشم‌برانگیز است. آدمی که عصبانی نشود مشکل دارد. اما این عصبانیت به ما پروانه‌ی اتخاذ مواضع نیهیلستی یا الیتیستی را نمی‌دهد، آدم انقلابی در اوج خستگی و درماندگی، وقتی هزار بار چیزی را بازشکافت در تفهیم ِ آن به جامعه شکست خورد، بجای وادادن و دندان به دندان فشردن، برای بار هزار و یکم شروع می‌کند. می‌بینید که من استیصال او را می‌فهمم، به او حق می‌دهم، در عصبانیت ِ او شریکم، اما از او هم توقع دارم که رفتار از روی ِ استیصال و عصبانیت مردمی دل‌مرده را که حتی به تیرخلاص‌زن ِ سابق و قاضی ِ شرع اسبق و تدراکاتچی ِ پیشین نظام دل می‌بندند و هر مار زهرآگینی را به جای ِ ریسمان چنگ می‌زنند بفهمد و آنها را بخاطر این رفتار احمق و مخ‌تعطیل تلقی نکند.
kourosh_bikhoda نوشته: پیش از اونکه بپرسید چرا بهتره اول موضع خودتون رو اثبات کنید.

یعنی بیام بشینم 70 میلیون آدم رو دونه دونه بررسی کنم ؟
بزرگترین اثباتش حاکمیت جمهوری اسلامی در ایرانه !

---------- ارسال جدید اضافه شده در 09:33 pm ---------- ارسال قبلی در 09:29 pm ----------

Ouroboros نوشته: 53
من می‌خواهم از این اشاره‌ی شما استفاده کرده، پیشنهادی دوستانه به سونیاکس بدهم. هرچند این منبر رفتن‌ها را آفت گفتگو می‌دانم و مایه‌ی ِ شرمساری، اما نگفتن ِ آنها را هم روا نمی‌بینم.

به باور من حتی اگر او ادعاهای ِ خود را اثبات هم بکند، باز اتخاذ ِ چنین شیوه‌ای(جدا کردن ِ خود از ملت و فحش دادن به آن)به سود ِ هیچکس و هیچ چیز نیست. اگر قصد تغییر ِ این همه فضاحت و نکبت را داریم باید به جای پرخاش آنهم با این حجم ِ تأسف‌برانگیز از کلی‌گویی(90% و «همه مردم» و «ایرانی ها» و غیره که دوست عزیزمان سونیاکس زیاد بکار می‌برد)تلاش بکنیم دلایل، ابعاد حقیقی و روشهای بُرون‌رفت از این منجلاب را پیدا و مطرح بکنیم. چندبار گفته‌ام که انسان ذاتا مایل به باقی ماندن در موضع ذهنی خود است، و ما به هنگام هجمه‌ی ِ بی‌مهابای ِ دیگری حتی به زشت‌ترین و ناپسندترین عادات و عقاید ِ خود سفت‌تر از قبل می‌چسبیم. ما ایرانیان عادات بسیار بدی داریم، شکم‌پرستی، عرفان‌زدگی، فرهنگ ِ شفاهی ِ مبتنی بر شعر و رندی، مذهب‌زدگی ِ عمومی که قبل و بعد از اسلام وجود داشته و ده‌ها نقص فرهنگی ِ بزرگ دیگر. یکی از آنها، طلبکاری ِ دائمی از جامعه است. جامعه‌ای که صدها سال سرکوب شده، ستم دیده، بی‌سواد و احمق نگه‌داشته شده، در کشور ِ خودش به بردگی رفته اما هنوز آدمهای پیشتازی مثل سونیاکس تولید می‌کند. مرزی بسیار باریک وجود دارد میان ِ انتقاد به قصد تغییر و اتخاذ ِ روش «خاک بر سر ِ خرتان، لایق ِ همین هستید»..

سونیاکس نمی‌تواند متعجب باشد که چرا عده‌ی پرشماری از چند خط اول ِ نوشته‌ی ِ او پریشان شده و بدون ِ خواندن کامل ِ آن به او حمله کرده‌اند، لحنی که مقاله دارد(جدا از محتوای ِ آن)، لحن ِ خدایان اولمپ است! همینجا چندبار گفته که چرا مردم ایران اینقدر ابلهند، گویی او ایرانی نیست، از این مجموعه جداست، آدمی وارسته و خودآگاه است با بیزاری ِ اشتیرنر واری نسبت به جامعه، که توده‌ای ابله و کم‌شعور از آدمهای ملال‌آوری هستند که ارزش وقت طلف کردن ندارند. شخصا شک ندارم که او نمی‌خواهد چنین باشد، حتی چه بسی به احتمال بسیار زیاد چنین ادعایی را باور هم ندارد، او عصبانی‌ست، و برای عصبانی بودن حق هم دارد، اینکه هنوز اکثریتی قاطع از ایرانیان دست ِ قاتلان خود را می‌بوسند، اینکه بسیاری مثلا در مس‌هیستریای ِ مُحَرَم شرکت می‌کنند، اینکه به کسانی که هزار بار به آنها خیانت کردند دوباره اعتماد می‌کنند و اینکه در کلام از شیر شرژه‌تر و در عمل از موش بزدل‌ترند همگی خشم‌برانگیز است. آدمی که عصبانی نشود مشکل دارد. اما این عصبانیت به ما پروانه‌ی اتخاذ مواضع نیهیلستی یا الیتیستی را نمی‌دهد، آدم انقلابی در اوج خستگی و درماندگی، وقتی هزار بار چیزی را بازشکافت در تفهیم ِ آن به جامعه شکست خورد، بجای وادادن و دندان به دندان فشردن، برای بار هزار و یکم شروع می‌کند. می‌بینید که من استیصال او را می‌فهمم، به او حق می‌دهم، در عصبانیت ِ او شریکم، اما از او هم توقع دارم که رفتار از روی ِ استیصال و عصبانیت مردمی دل‌مرده را که حتی به تیرخلاص‌زن ِ سابق و قاضی ِ شرع اسبق و تدراکاتچی ِ پیشین نظام دل می‌بندند و هر مار زهرآگینی را به جای ِ ریسمان چنگ می‌زنند بفهمد و آنها را بخاطر این رفتار احمق و مخ‌تعطیل تلقی نکند.

من فقط یک چیزی رو بگم ، شما فکر میکنید که من خودم رو از جامعه ی ایرانی جدا میدونم در صورتی که این طوری نیست - بدون شک من هم در بسیاری از موارد مخم تعطیل است و تنها دلیلش این است که خودم یک سلول از 70 میلیون سلول بدنی به نام ایران هستم .

دلیل اینکه این مطالب رو مطرح میکنم اینه که بدونم و بدونیم و بررسی کنیم چرا این بدن مدام سلول سرطانی تولید میکند ! در صورتی که در جوامع دیگه ای که من دیدم اگر چنین افرادی وجود داشته باشند هرگز اجازه ی خودنمایی پیدا نمیکنند تا آن را به گند بکشند .

البته سوای اسلام که گویا دوا درمان درست و حسابی ندارد باید دلایل دیگری هم باشد چون در بین همین کشورهای اسلامی ما از عقب مانده هایش محسوب میشویم ، پس در نتیجه ما یک درد دیگری سوای اسلام داریم .

ملتی که به قول شما مدام مظلوم واقع میشود ، یک مشکل دارد که مدام مظلوم واقع میشود و توسری میخورد .

یهودیان در تمام طول تاریخ مظلوم واقع شده اند و تو سری خوردند ولی اکنون یک دنیا را کنترل میکنند ، برای همین فکر نمیکنم مظلوم واقع شدن دلیل خوبی برای توجیه عقب ماندگی های یک جامعه و کشور باشد چون حد اقل یک مثال نقض برایش وجود دارد .
صفحات: 1 2 3 4 5