8 ساعت قبل
(امروز, 05:41 AM)Anarchy نوشته: خب کار شما هم جز توصیف چیز دیگه ای نیست ... منتها توصیف مثبت از رویداد هایی که نتیجه حاصله از اونها شکست بوده ... یعنی فرار از واقعیت و عدم پذیرش ضعف های آشکار و اساسی که در موردش صحبت کردم.
حرف های شما حکایت پکیج های فشرده راهکارهای موفقیت در زندگی در هفت جلسه اس ... حرف های شیرین اما دور از واقعیت و امکان عملی شدن !
در واقع، تفاوت ما دقیقاً در نوع "توصیف"هامونه. من نگفتم اتفاقات ۱۴۰۱ یا وضعیت اپوزیسیون موفق بوده؛ اتفاقاً تصریح کردم که پر از ضعف، خطا و ناکارآمدی بوده — اما همزمان گفتم تقلیل اون اتفاقات به "بیمایهگی" یا "عقدهگشایی" هم خوانش دقیقی از واقعیت نیست. توصیف من مبتنی بر تضادها و پیچیدگیهاست، نه مثبتاندیشیِ صرف.
از قضا، مسأله اینه که اگر فقط واقعیتهای تلخ رو توصیف کنیم و ازش نتیجه بگیریم که «راهی نیست»، داریم نقش همان انفعال مزمن رو بازی میکنیم؛ اون هم در لباسی از واقعگرایی. در حالی که کار تحلیلگر نه فقط توصیف شکست، بلکه شناسایی روزنهها، گرچه محدود و ناچیز، برای گذار از وضعیت هم هست.
دربارهی "راهکارهای هفتجلسهای موفقیت" هم باید بگم: اگر من دنبال نسخهی فوری بودم، همین الان باید میگفتم «براندازی ممکن نیست، اپوزیسیون فیکه، مردم ناآمادهن، پس بهتره هیچ کاری نکنیم تا آینده خودش بیاد.» اما دقیقاً برعکس، دارم از فرآیند کند، فرسایشی، غیرقهرمانانه، و پرخطای ساختن حرف میزنم — ساختنی که نه هیجانانگیزه، نه تضمینی داره، اما تنها راه متمدنانهایه که باقی میمونه.
بهنظرم اگه قراره با هم بحث مؤثر کنیم، باید بدونیم که تلخگویی همیشه معادل واقعگرایی نیست، همونطور که هر حرف امیدوارانهای الزاماً سادهانگارانه نیست.
واقعیت، جای پیچیدهتریه — و ما اگر قراره بخشی از راهحل باشیم، باید به همین پیچیدگی وفادار بمونیم، نه اینکه در قالب دوگانهی «خیالپردازی/ناامیدی» گیر کنیم.