09-09-2015, 05:58 PM
سارا نوشته: مستور می داری مرا از خلق ِ بد مستت
بگذار دستان ِ مرا در چشمه ی دستت
از آدمها خستهام, به تو پناه میآورم.
سارا نوشته: بگذار چشمم روبروی مستی ات باشد
شاید هلاکم وامدار هستی ات باشد
بگذار بجای پرداختن به واقعیت و درست مشکلات راستین و
فربودین, با رویاپردازی پیرامون تو خودم را بفریبم و بدبختیها را بفراموشم.
سارا نوشته: شاید سکوتم آخرین حد صدا باشد
شاید خودم مثل خودت مثل خدا باشد
با زبان به کام گرفتن و در خود فرو رفتن احساس
کنترل کاذب پیدا نموده و خوش خوشانم بشود.
سارا نوشته: حتما در این آیینه ها تکرارها حتمی است
یعنی سرِ تمارها بر دارها حتمی است
حتما در این آیینه ها تکثیر خواهم شد
مانند تو روشنترین تصویر خواهم شد
فانتزی بیشتر.
سارا نوشته: روشنترین آیینه تصویرِ تو در خویش است
هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است
هرکس توانست با تو خودش را بفریبد دیگر غم و اندوه با او بیگانه میشود ( = افیون).
سارا نوشته: درویش یعنی بی خط و نشان بودن
یا در پی پیدا ترین راز ِ نهان بودن
بخوان, درویشی همان خودفریبی و فانتزی به احساس رازگشایی جهان هستی و کنترل کاذب رسیدن است.
سارا نوشته: در پیش استغناءِ او پس از فقیران شو
جامی بگیر و از جمیع باده گیران شو
بیا بجای آنکه با تکنولوژی و نمیدانم گرفتاریهای راستین و فربودین سر و کلهیِ بیخود
بزنی, خودت را به نفهمی بزن و با ایدهیِ خدا سرگرم باش و حالش را ببر (سرمست شو!)
سارا نوشته: سودی اگر خواهی در این بازار سود از اوست
تو هرچه می خواهی که باشی باش بود از اوست
این هم بخش «ماتریکس»:
ایستادگی بیهوده است, هر کاری کنی و نکنی آفریدهیِ خدایی و پس بندهیِ او; پس بیخود دست و پا نزن.
.Unexpected places give you unexpected returns