05-21-2015, 07:41 AM
sonixax نوشته: شخصن هرگز یادم نمی آید جایی گفته باشم که از همه وجوه تمدن بشری بیزار هستم!!! بلکه عکس آن را گفته ام!! من تنها از هرگونه سوسیالیسم و عقیده چپی که نهایتن منجر میشود به این مالیخولیایی که برخی دوستان درش گرفتار شده اند بیزارم و آن را قابل تعمیر و ترمیم میدانم!!!سلام میلاد جان. میزان همدلی میان ما زیاد است، ولی خب یکسری نکات را باید یادآور شد.
پس دست کم من هیچ همراهی و هدف مشترک و عقاید یکسان با مهربد یا شما در این زمینه ندارم!!!!
ببنید مخالفت شما با مهربد بر سر اصل «پیشرفت» نیست، بر سر میزان و شدت آنست. شما ترقیخواه دیروز هستید که میخواهید وجوهی از تمدن را حفظ بکنید، او ترقیخواه فرداست که میخواهد کل آثار آنرا محو بکند، آرش ترقیخواه امروز است که میخواهد فقط یکی دوتا مورد را نگه بدارد و باقی را دور بریزد... سوسیالیسم و ناسیونالیسم و لیبرالیسم و ... همگی جنبشهایی مدرن هستند، یعنی چی؟ یعنی برپایهی این درک از جهان پیریزی شدهاند که فضیلت یکیست، و آن «میهنپرستی، نوعدوستی، آزادیخواهی» و (یا هرچه میخواهید در گیومه بگذارید). من مدرنیته را از آغاز حرکتی در برابر «تمدن» و جلوههای آن، به سود چیزی پیشاتمدن و اصیل ردیابی میکنم که آثار آن از ماکیاوولی تا روسو، از مونتسکیو تا حتی میل آشکار است. آنچه در مدرنیته رخ میدهد اینست که یک فضیلت والا را برمیگیرند، سپس همهی فضایل دیگر را انکار میکنند و خواستار «نابودی ظواهر فریبنده» و بازگشت به «اصل آغازین و فاسدنشده» میشوند. انتقاد آتهایست به مسیحی آن است که چرا به اندازهی کافی مسیحی نیست، نه آنکه چرا مسیحیست. مارتین لوتر برای مثال خواستار «بازگشت به ذات فاسدنشدهی مسیحیت» بود، ابن وهاب و ابن تیمیه به دنبال بازگشت به اسلام «سلف صالح» بودند و ... این میل به بازگشت به بدویت برخوردیست که مدرنیته با همهی نهادهای جامعهی بشری انجام داده.
شما در تمام مسائل مهم این جهان، از جنسیت تا دولت، از ارزشهای اخلاقی تا چینش جامعه خواستار حرکت از مدل مبتنی بر نهادینگی «سنتی» به مدل مبتنی بر بینظمی هستید که در حقیقت همان شرایط انسان بدویست: سکس منهای ازدواج(آداب و رسوم نمادین برای والایش امر طبیعی و ریختن آن در قالب فرهنگی)، یعنی بدویت. آزادی از بندهای «فرهنگی» برای به عینیت درآوردن ارادهی فردی و ترجیح این اصل به سلامت و حتی وجود جامعهی انسانی یعنی بدویت. مبارزه با ظواهر برای رسیدن به جوهر یعنی بدویت. جامعه فاقد مذهب یعنی جامعهای محکوم به تقسیم نامحدود و رسیدن به مرحلهای که همهی «همکاران» آن دارای ریشههای مشترک ژنتیکی هستند، که خود یعنی بدویت. به چالش کشیدن معیارهای مستقر برای آفرینش انسانی و تلاش برای آزاد کردن «روح انسان» از بند قواعد در هنر، آگاهی و زبان یعنی بدویت. بنگرید به مخالفت هیستریک چپ با «برساختههای فرهنگی» و تلاش برای تغییر آنها، بنگرید به نحوهی برخورد آنها با سیستمهای ارزشمدار متفاوت و بنگرید به ارزشهایی که خودشان محور و بنیاد اصلی عقایدشان قرار دادهاند تا دریابید مذهبستیزی بدویتگرایی در امر مذهبیست، آزادیخواهی بدویتگرایی در امر سیاسیست، برابریطلبی بدویتگرایی در امر اقتصادیست، تاکید بر ملیت بدویتگرایی در امر اجتماعیست و ...
پس ناسیونالیسم و اسلامگرایی و کل پروژهی مدرنیته جزئی از تمنای انسان معاصر برای نابود کردن «ظواهر ریاکارانه»(=تمدن)و «بازگشت به اصل راستین زندگی به دور از بندهای برساختههای فرهنگی»ست. شما، تا آن لحظه که سوژهی این نقد دین، ملیت، نژاد، جنسیت، قومیت و دیگر هویتهای انسان متمدن است همراهی میکنید و جزئی از آن هستید، اما به محض آنکه همین رهیافت به تکنولوژی و علم تعمیم پیدا کرد(که اجتنابناپذیر و مرحلهی بعدی از تکامل طبیعی اندیشهی ترقیخواه است)، مثل من «ارتجاعی» میشوید و طرفدار «حفظ آنچه هست» در برابر پیشرفت به سمت آنچه میباید باشد.
همهی ما بصورت «قیاسی» در تناسب با نوعی از «پیشرفت» و «ترقی» ارتجاعی محسوب میشویم، شما در قیاس با مهربد ارتجاعی هستید، من در قیاس با شما. من علاوه بر تکنولوژی و علم، به هنر والا، تجربهی مذهبی، ابرهویتهای اجتماعی و مردسالاری نیز پایبندم و برای توجیه آنها دست به استفاده از استدلال میزنم.
sonixax نوشته: مهربد پشتش را کرده به حقیقت و به یک ظلمت بی انتها زل زده و حتا حاضر نیست سرش را برگرداند و پشت سرش را ببیند و فکر میکند حقیقت همانیست که او میبیند!!! برای همین به جز سیاهی و پلیدی هیچ چیز نمیبیند! و فکر میکند اگر برویم در جنگل زندگی کنیم وضعمان خیلی خوب میشود!! ایده اش درست شبیه بهشتیست که ممد برای اعراب ترسیم کرده بود!!! البته اندکی مدرن تر و زمینی تر.
مهربد بیش از همهی ما در جنون ترقیخواهی، مدرنیته و خردگرایی پیش رفته، این صرفا اما مناقشه در شدت جنون است نه اصل آن. شما هر دو پیرامون ارزش بودن ازادی توافق دارید، اما مشکلتان اینست که آیا تکنولوژی از آن کاسته یا به آن افزوده. من میگویم بیایید در ارزش بالذات تلقی کردن آزادی بازاندیشی کنیم.
sonixax نوشته: کدام اصول ؟! این اصول را چه کسی/کسانی تعریف میکنند ؟! اصل همان چیزیست که اکثریت رویش توافق نظر داشته باشند درست یا غلط!!!توافق جمعی ربطی به حقیقت ندارد، این اصول منتج از پروسهای شبهداروینی در طول تاریخ هستند و که بر مبنی تجربهی تاریخی ملل و فرهنگهای گوناگون شکل گرفته و حداکثر ارزش متصور برای آن ملل محسوب میشوند. هزاران مذهب همچون اسلام وجود داشتهاند، از جمله لامذهبی، اینکه تنها اسلام به ما میراث رسیده «دلیلی» دارد. و این دلیل چیزی بجز آنست که اسلاف ما ذاتباوران نادانی بودند ناتوان از تفکر انتقادی.
sonixax نوشته: همانطور که بالاتر گفتم تمام جنبه های تمدن خوب و خواستنی نیستند! ولی این دلیل نمیشود که بگوییم تمدن چیز بدیست!!!سوال اینست که ارزش غایی سیستم اخلاقی شما چیست که بر مبنی آن اصل تمدن را زیر سوال میبرید؟ بر چه اساسی دارید بر تمدن داوری میکنید که وجوهی از آن پذیرفتنی و مقبول و وجوهی دیگر ناپذیرفتنی و نامقبول به نظر میرسند؟ هیچ ارزش غایی بجز تمدن وجود ندارد و تنها معیار عینی سنجش خوب و بد یک ایده یا کنش یا مفهوم اثر و تناسب آن با تمدن است.
sonixax نوشته: سر کافر را بریدن از نظر سید علی خامنه ای خیلی هم خوب است! از نظر من بد است. حال به شکل طبیعی حق با کسی هست که پشتیبانی فکری اکثریت را داشته باشد.حق با کسیست که قادر است ارادهی خود را به نحوی موثر تحمیل بکند و این تحمیل را در بازهی زمانی بلندتری تداوم ببخشد. لیبرالدموکراسی قادر بوده ارادهی اعلامی خود را به فضلالله نوری تحمیل بکند، اما شب دراز است و قلندر بیدار.
sonixax نوشته: من پیشتر هم گفته ام! وقتی کسی برای دیگران نسخه ای میپیچد نفر نخست خودش باید به آن پایبند باشد وگرنه در حال نمایش بازی کردن و مردم خر کردن است. من وقتی از دین بیزارم از آن دوری میکنم!! نه اینکه اینجا بنویسم مرگ بر دین و بعدش بروم برای سر بریده حسین سینه بزنم!!!
این همان چیزیست که بارها به مهربد گفته ام و به جز سکوت چیزی از جانبش نرسیده!!! مهربد که با این همه اشتیاق دعوت به زندگی به دور از تمدن و در جنگل میکند چرا خودش نفر اول به دل طبیعت باز نمیگردد ؟! از همین روی حرفهایش فقط شعار و پوچ هستند.
اگر منظورتان متلکی تلویحی به منست که من هرگز نگفتهام مرگ بر دین، حتی در دوران جاهلیت کبیر من اینجا از همه کمتر دینستیز بودم و با آن رابطهای رمانتیک داشتم. ضمن اینکه شما نمیتوانید به مبلغ دین انگ ریاکاری بزنید زمانی که دینی زندگی کردن را تبدیل به جرم فرهنگی کردهاند و در همهی عرصههای اجتماعی با آن به ستیز برخاستهاند. هدف من در مرحلهی نخست تشکیل اندیشهای منسجم و قدرتمند، سپس جذب آدمهای برایم محترم با این دستگاه فکری و در مرحلهی آخر زیستن به سبک اندیشیدن منست. بعد هم من واقعا فکر میکنم این حرفها از یک لیبرالدموکرات به راستی مضحک است، به خصوص که پایبندی به برخی ارزشهای اخلاقی مورد علاقهی شما(مثل داوری یکسان بر همه فارغ از نژاد و جنسیت و ...) اندکاندک در مییابیم که از منظر جسمانی هم برای ما ممکن نیست و هرگز فراتر از ژستی ریاأود نمیتواند رفت.
زنده باد زندگی!