05-19-2015, 02:18 PM
این بحثها دربارهی تکنولوژی هیچ ربطی به بحثهایی که در این جستار مطرح شدهاند و قرار است مطرح بشوند ندارند، اما با اینحال من چیزکی در اینباره نیز میگویم. مهربد از همه بیشتر با حقیقت فاصله دارد، او به مهمل بودن اومانیسم، فمینیسم، دموکراسی و علم پی برده اما هنوز به خردگرایی و مدرنیته پایبند است زیرا ارزشهای او جملگی ارزشهای مدرن هستند. او درک کرده که دشمن آنچه ارزشمند میپندارد همانا تمدن بشریست اما به جای بازاندیشی در ارزشهای خود اصل و اساس تشکیک و ابراز بیزاری از تمدن را(که از شخص روسو شروع شده و برخلاف تصور مخالفان او در این جستار هیچ ابداع جدیدی نیست)به حداکثر منطقی خود، یعنی انکار تنها «دستاورد» معتبر تمدن به نظر ترقیخواهان که تکنولوژی و علم باشد رسانده. مهربد به واپسین ایستگاه قطار پیشرفت رسیده.
اولین و بزرگترین اشتباه او آنست که «تمدن» را همچون بیشتر مدرنیستها به آتآشغال(تکنولوژی) تنزل میدهد و از آنجاکه آتآشغال مذکور، هرگز ارزشی برابر یا حتی نزدیک به آنچه از دست رفته، یا حتی عواقبی که این دسترسی نامحدود به آن با خود همراه داشته را ندارد، پس «تمدن بد، بدویت خوب». این یک ایدهی عمیقاً چپگراست، چه در ذات خود و چه در ریشههای تاریخیاش، و ریشهی آن مخالفت با نهادهای مستقر به سود نهادهای عاری از «عوارض» است، که در آن طبیعت کنش انسانی عارضه تلقی میشود. بحث و اختلاف میان میلاد و مهربد و آرش نیز کذب و روبنایی و مبتذل است، چراکه همهی آنها عملا در یک جبهه هستند، همه در یک مسیر حرکت میکنند، و پیرامون همه چیز توافق نظر دارند، تنها یکی چند قدم جلوتر رفته و «پیشرفت» بیشتری کرده. جهت حرکت یکیست، مسافت طی شده تفاوت دارد، تفاوت در شدت است نه در جهت و مفهوم. پس میلاد و آرش ترقیخواه، اینجا ناگزیر میشوند به اتخاذ موضعی «ارتجاعی» که مشتاق به حفظ بخشی از تمدن بشری در برابر ابر-چپگرای به جنونرسیده، یعنی مهربد است. وانگهی هرگز موفق نمیشوند زیرا ارزشهای اخلاقی و نظری که مهربد از طریقشان تکنولوژی را نقد میکند همانهایی هستند که میلاد و آرش برای نقد ناسیونالیسم، یا اسلامگرایی، یا «نهادهای مستقر» خود به آنها پیشتر ابراز پایبندی کردهاند. به عبارت سادهتر:
شما از همهی وجوه تمدن بشری منهای تکنولوژی بیزار هستید، مهربد این جنون را یک گام پیشتر میبرد چون از شما صادقتر و باهوشتر است، و شما هم یکسره در برابر او بیدفاع هستید چون با «ذات» استدلال او که بدویت بهتر از تمدن است مخالفتی ندارید بجز یک «اما»، یعنی مخالفت شما به یک «اما» تقلیل مییابد و به دلیل ضعف شاخص رادیکالیسم ابتر میماند. جنون مهربد اما متعلق و بسیار نزدیکتر به شماست، و ذرهای همدلی میان من و او وجود ندارد.
دلیل تقلیل تمدن به آتآشغال این است که چپ سه قرن است همهی دیگر دستاوردهای آن را به چالش کشیده و از وجاهت ساقط کرده، اگرنه تمدن مجموع امکانات تکنولوژیک یک مردم نیست، میزان کارآمدی نهادهای اجتماعی در گذر زمان، شاخص عصبیت درونی آن جامعه، توانایی آن جامعه در برخورد با تهدیدهای خارجی و داخلی که جزو ذات زندگی اجتماعی انسان هستند، میزان علاقهمندی و تعهدی که اعضای آن جامعه نسبت به آن احساس میکنند، هنر والا، تجربهی اجتماعی مشترک، مناسکیست که این تجربهی مشترک را نمادینسازی و بازتولید فرهنگی میکنند و زندگی جمعی انسانهای فاقد روابط ژنتیکی مستقیم با یکدیگر را تسهیل میکنند است. مذهب، هنر، خانواده و ارزشهای والا(غیرت، شرافت...)دستاوردهای اصلی تمدن بشری هستند، تکنولوژی و علم دستاوردهای فرعی.
تکنولوژی، در ابعادی «قدیمی» به این آسانسازی کمک میکرده، گاوآهن و چرخ امکان ازدیاد جمعیت ِ جوامع دارای همهی آن دیگر اصول را فراهم کرده است، اما امروز از آنجاکه ما اصول را از دست دادهایم، تکنولوژی هم صرفاً کارکرد خود را از دست داده و بخشی از مشکل است. طبق تعریف بالا از تمدن، ما باید مرحلهای از تاریخ را الگو قرار دهیم و خود را به طور مصنوعی در آن نگاه داریم که در آن هرکس قادر به یافتن شغل و معنا هر دو باشد. ضمن اینکه طبق تعریف بالا ایرانی از سوئدی متمدنتر است، چون در ایران هر بچهای پدر دارد، و از منظری تاریخی میدانیم که داشتن پدر برای بازتولید مردانی مشتاق به پدر شدن خیلی موثرتر و مفیدتر است تا داشتن پلیاستیشن و ایپد و آیفون(حتی با در نظر گرفتن پدران بد). پس مهربد باید خرت و پرت و آتآشغال را برای لحظهای فراموش بکند و با خود بیاندیشد آیا تنها چیزی که همین صد سال پیش را هزار بار خواستنیتر از امروز میکند پیدایش اسمارتفون بوده یا مرگ ارزشها.
من با هرگونه تقلیل تمدن به بدویت مخالفم، بشر طبیعی را موجودی میدانم شایستهی تحمیل و تغییر، تکنولوژی را در کنار دیگر دستاوردهای تمدن گرامی میدارم و معتقدم احساس بیچارگی مهربد در برابر پیشرفت «افسارگسیخته»ی آن بیش از آنکه محصول ذاتی تکنولوژی باشد عارضهی فرعی کاهش شاخص اقتدار در جامعهی انسانیست(و تا اندازهای تعمیم احساس بیچارگی شخصی خود او در زندگیاش، به عنوان انسانی محروم از محور مرکزی روحانی، اخلاقیات قاطع، ایمان به حقیقت، ارزشهای والا و ...).
پ.ن: تماشای اختلاف مهربد، میلاد، آرش و داریوش مشابه تماشای مستندی پیرامون نبرد بچهگرگها بر سر لاشهی شکار است. یک طرف، از میان دستاوردهای تمدن تنها با دین، اخلاقیات، فرهنگ، زیبایی و تجربهی تاریخی همهی انسانها تا امروز بیزار است، دیگری پنیسیلین و آیپد را هم به این لیست بلند افزوده!
اولین و بزرگترین اشتباه او آنست که «تمدن» را همچون بیشتر مدرنیستها به آتآشغال(تکنولوژی) تنزل میدهد و از آنجاکه آتآشغال مذکور، هرگز ارزشی برابر یا حتی نزدیک به آنچه از دست رفته، یا حتی عواقبی که این دسترسی نامحدود به آن با خود همراه داشته را ندارد، پس «تمدن بد، بدویت خوب». این یک ایدهی عمیقاً چپگراست، چه در ذات خود و چه در ریشههای تاریخیاش، و ریشهی آن مخالفت با نهادهای مستقر به سود نهادهای عاری از «عوارض» است، که در آن طبیعت کنش انسانی عارضه تلقی میشود. بحث و اختلاف میان میلاد و مهربد و آرش نیز کذب و روبنایی و مبتذل است، چراکه همهی آنها عملا در یک جبهه هستند، همه در یک مسیر حرکت میکنند، و پیرامون همه چیز توافق نظر دارند، تنها یکی چند قدم جلوتر رفته و «پیشرفت» بیشتری کرده. جهت حرکت یکیست، مسافت طی شده تفاوت دارد، تفاوت در شدت است نه در جهت و مفهوم. پس میلاد و آرش ترقیخواه، اینجا ناگزیر میشوند به اتخاذ موضعی «ارتجاعی» که مشتاق به حفظ بخشی از تمدن بشری در برابر ابر-چپگرای به جنونرسیده، یعنی مهربد است. وانگهی هرگز موفق نمیشوند زیرا ارزشهای اخلاقی و نظری که مهربد از طریقشان تکنولوژی را نقد میکند همانهایی هستند که میلاد و آرش برای نقد ناسیونالیسم، یا اسلامگرایی، یا «نهادهای مستقر» خود به آنها پیشتر ابراز پایبندی کردهاند. به عبارت سادهتر:
شما از همهی وجوه تمدن بشری منهای تکنولوژی بیزار هستید، مهربد این جنون را یک گام پیشتر میبرد چون از شما صادقتر و باهوشتر است، و شما هم یکسره در برابر او بیدفاع هستید چون با «ذات» استدلال او که بدویت بهتر از تمدن است مخالفتی ندارید بجز یک «اما»، یعنی مخالفت شما به یک «اما» تقلیل مییابد و به دلیل ضعف شاخص رادیکالیسم ابتر میماند. جنون مهربد اما متعلق و بسیار نزدیکتر به شماست، و ذرهای همدلی میان من و او وجود ندارد.
دلیل تقلیل تمدن به آتآشغال این است که چپ سه قرن است همهی دیگر دستاوردهای آن را به چالش کشیده و از وجاهت ساقط کرده، اگرنه تمدن مجموع امکانات تکنولوژیک یک مردم نیست، میزان کارآمدی نهادهای اجتماعی در گذر زمان، شاخص عصبیت درونی آن جامعه، توانایی آن جامعه در برخورد با تهدیدهای خارجی و داخلی که جزو ذات زندگی اجتماعی انسان هستند، میزان علاقهمندی و تعهدی که اعضای آن جامعه نسبت به آن احساس میکنند، هنر والا، تجربهی اجتماعی مشترک، مناسکیست که این تجربهی مشترک را نمادینسازی و بازتولید فرهنگی میکنند و زندگی جمعی انسانهای فاقد روابط ژنتیکی مستقیم با یکدیگر را تسهیل میکنند است. مذهب، هنر، خانواده و ارزشهای والا(غیرت، شرافت...)دستاوردهای اصلی تمدن بشری هستند، تکنولوژی و علم دستاوردهای فرعی.
تکنولوژی، در ابعادی «قدیمی» به این آسانسازی کمک میکرده، گاوآهن و چرخ امکان ازدیاد جمعیت ِ جوامع دارای همهی آن دیگر اصول را فراهم کرده است، اما امروز از آنجاکه ما اصول را از دست دادهایم، تکنولوژی هم صرفاً کارکرد خود را از دست داده و بخشی از مشکل است. طبق تعریف بالا از تمدن، ما باید مرحلهای از تاریخ را الگو قرار دهیم و خود را به طور مصنوعی در آن نگاه داریم که در آن هرکس قادر به یافتن شغل و معنا هر دو باشد. ضمن اینکه طبق تعریف بالا ایرانی از سوئدی متمدنتر است، چون در ایران هر بچهای پدر دارد، و از منظری تاریخی میدانیم که داشتن پدر برای بازتولید مردانی مشتاق به پدر شدن خیلی موثرتر و مفیدتر است تا داشتن پلیاستیشن و ایپد و آیفون(حتی با در نظر گرفتن پدران بد). پس مهربد باید خرت و پرت و آتآشغال را برای لحظهای فراموش بکند و با خود بیاندیشد آیا تنها چیزی که همین صد سال پیش را هزار بار خواستنیتر از امروز میکند پیدایش اسمارتفون بوده یا مرگ ارزشها.
من با هرگونه تقلیل تمدن به بدویت مخالفم، بشر طبیعی را موجودی میدانم شایستهی تحمیل و تغییر، تکنولوژی را در کنار دیگر دستاوردهای تمدن گرامی میدارم و معتقدم احساس بیچارگی مهربد در برابر پیشرفت «افسارگسیخته»ی آن بیش از آنکه محصول ذاتی تکنولوژی باشد عارضهی فرعی کاهش شاخص اقتدار در جامعهی انسانیست(و تا اندازهای تعمیم احساس بیچارگی شخصی خود او در زندگیاش، به عنوان انسانی محروم از محور مرکزی روحانی، اخلاقیات قاطع، ایمان به حقیقت، ارزشهای والا و ...).
پ.ن: تماشای اختلاف مهربد، میلاد، آرش و داریوش مشابه تماشای مستندی پیرامون نبرد بچهگرگها بر سر لاشهی شکار است. یک طرف، از میان دستاوردهای تمدن تنها با دین، اخلاقیات، فرهنگ، زیبایی و تجربهی تاریخی همهی انسانها تا امروز بیزار است، دیگری پنیسیلین و آیپد را هم به این لیست بلند افزوده!
زنده باد زندگی!