02-22-2015, 01:11 PM
Dariush نوشته: طبیعت قدرت اینگونه است که عدهای آن را در اختیار دارند و عدهای به آن خدمت میکنند، آنجا که
نقش به من تحمیل شود، خیر! من به عنوان ِ نمونهی زنده به شما گواهی میدهم که بندگی
قدرت در نقشی تحمیلی، برای من هیچ شیفتگی ندارد.
برای شما که البته ندارد چون شما (با کمال علاقه و احترام) جزو مردان شریری هستید که بابت تکبر و خودخواهی میخواهند همه چیز به «انتخاب» ایشان باشد و میزان اعتبار و اصالت و حتی حقیقت چیزها را تحمیل شدن یا نشدن آن مشخص بکند. اما کهتری شما در قیاس با مرد برتر از سوی طبیعت و به اقتضای جهانی که در آن زندگی میکنید به شما تحمیل شده، «برساختهی فرهنگی» نیست که آنرا دگرگون بکنید و بدون عواقب بشوید آقای خودتان. آن لحظه که نقش خودتان به عنوان بنده برای مرد برتر را بپذیرید، نقش خودتان به عنوان ارباب برای مرد کهتر را پذیرفتهاید. اما شما یکی را میخواهید منهای دیگری.
Dariush نوشته: جامعهای که در آن کشته میشوند و میکشند برای امری در سطح اسلام
انتزاعی و پوچ، ابدا جامعهی سالمی نیست که برایش کشته شوم یا بکشم!
برای چه چیز حاضرید از جانتان بگذرید؟ چیزی هست که ارزش فراتر رفتن از خودتان را داشته باشد؟ کلا ارزشمندترین داراییتان در این جهان کدامست و چه بهایی حاضرید برای حفظ آن بپردازید؟ ارزش آن دارایی از کجا آمده؟ اینکه فکر می کنید جنزدهی داستانتان شایسته ترحم و تمسخر است و نه حسرت، گواه صحت این مدعیست که آدمی فقدان آنچه را که هرگز نداشته نمیتواند احساس بکند. کسی که چیزی ارزشمندتر از جانش برای از دست دادن ندارد آدم بسیار بیچیزیست، ضمن اینکه از منظر تاریخی محکوم است به شکست خوردن و به بردگی(این بار در معنایی سیاسی و تاریخی) مردانی رفتن که حاضرند برای هدف جمعی مشترکشان جان بدهند و جان بگیرند.
زنده باد زندگی!