02-21-2015, 07:29 AM
undead_knight نوشته: . قضاوت اخلاقی عام این هست صاحب قدرت باعث اینها شده کسی خود قدرت رو موثر نمیدونه.نظر خودم را هم در اینباره بگویم بد نیست.
هر سیستم اجتماعی مازاد بازنده دارد. سیستم سنتی ِ مبتنی بر سلسلهمراتب طبیعی، بازنده را یا در نهادهایی از پیش آماده شده قرار میدهد که مخصوص آنها آفریده، یا به طرز قابل توجیهی وقتی شروع به تضعیف سیستم کارآمد موجود کردند، آنها را نابود میکند.
تجرد، فقردوستی، پرهیزگاری و … در مسیحیت برای مثال در ذهن مبتذل ما بلافاصله اینرا تداعی میکنند که اینها روشهایی بودهاند برای کنترل بازندگان جنسی، اقتصادی و اجتماعی. نمیتوانید مثل نیمی از همهی مردانی که در تاریخ زندگی کردهاند زنی را جلب کنید؟ چه بهتر! تجرد فضیلتی بزرگ است! بفرمایید این نهاد با پرستیژ را اشغال بکنید و به جامعه نفع برسانید. نمیتوانید در رقابت با آدمهای باهوشتر، مکارتر و مستعدتر پیروز بشوید و به ثروت برسید؟ چه بهتر، فقر خود نعمتیست الهی و یادآور تن بیماری که روح میخواهد هرچه زودتر از آن بگریزد و به آفریدگارش برسد و «خوشا به حال فقیران» ...
اوهام سیاسی مدرن، یا «چپ»، با این تصور آغاز میشود که میتوان بازندگی و بازنده را بالکل درمان کرد. چپ میکوشد آنچه را گناه به جهان وارد کرده، یا به تعبیر غیرمذهبی بخشی از طبیعت موجود زندهای که او را انسان مینامیم محسوب میشود را با بخشنامهی سیاسی و برنامهی فرهنگی حل بکند. «اگر تنها آن ارابابان ظالم را ساقط بکنیم، دیگر بازندهای نخواهد بود و میتوانیم همگی زندگی برابر و آزاد داشته باشیم». نهادهایی که برای جا دادن بازنده آفریده شدهاند در یک پشتک ذهنی و خیانت آشکار به تاریخ تبدیل میشوند به نهادهایی که برای بازنده نگاه داشن اعضای خود، یا اهلی کردن انقلابیون احتمالی و کنترل تودهها طراحی شدهاند. «ببینید، همه در این نهاد بازنده هستند، چه نتیجهای میتوان گرفت بجز آنکه این نهاد برای بازندهسازی از شما آفریده شده؟».
از آنجاکه مدرنیته و تمام فرزندان مشروع و نامشروع آن فاقد درکی جامع از حقیقت بنیادین هستند، سیستمهای اجتماعی و سیاسیای که میآفرینند نیز به شدت در برخورد با بازندگان ناکارآمد است. فمینیست نمیداند با مردان مازاد رقابت جنسی میان مردان چه باید کرد چون بر این اساس شکل گرفته که رقابت مذکور نه ذات رابطهی جنسی در انسان که برساختهی فرهنگ مردسالار است و توضیحی ندارد که چرا نمیرود پی کارش، چرا هنوز یکجور مرد دیگر است که غلغلکش میدهد و ... نتیجتاً بازندهی جنسی جامعهی فمینیستی میشود این، در حالی که بازندهی جنسی جامعهی «مردسالار» میشد آن. کمونیست نمیداند با کسانی که دو نسل یا سه نسل پیدرپی در سیستم «برابریطلب» آن کمتر از دیگران میدرخشند چه باید کرد چون بنا بوده از هر کس به اندازهی توانش بگیرند و به هر کس به اندازهی نیازش بدهند، غافل از اینکه در صورت وجود حق انتخاب، همه کمتر از توانشان میدهند و بیشتر نیازشان میخواهند. لیبرالدموکرات نمیداند با داعش چه باید کرد و …
خلاصه: سرکوب جزئی جداییناپذیر، بدیهی، و طبیعی از کنش اجتماعی انسان است و بسیاری مواقع تنها نیروی پاسدار تمدن بشری. تنها سؤال باقیمانده آنست که آیا ما بازنده را سرکوب میکنیم یا برنده را؟ آیا تمدن بشری را پاسداری میکنیم یا لاشخور چپاولگر را؟ زنانگی را سرکوب میکنیم یا مردانگی را؟ زیبایی را سرکوب میکنیم یا زشتی را؟ چپ را سرکوب میکنیم یا راست را؟ … سیستمی که یکی را سرکوب میکند مشروع است، سیستمی که دیگری را سرکوب میکند نامشروع است(حدس بزنید کدام). البته من ترجیح میدهم واژههای مذهبی «خیر و شر» را برای توصیف این دو سیستم بکار بگیرم. از آنجاکه طبیعت بشری هدف قدرت مدرن است، اغلب ناکارآمدی و فساد به جزئی جداییناپذیر از آن تبدیل میشوند. در قدرت سنتی یا قدرت به یمن نهادها، فساد استثناست نه روال.
از آنجاکه شما استعداد بسیار بالایی در بدفهمی و کجفهمی حرفهای من دارید لازم میداند یادآور بشوم که «بازنده» برخلاف اوهام چپ هرگز برابر با بنده نیست، بندگان جزو برندگان جامعه هستند نه بازندگان. بازنده بندهای بدون ارباب است. این تعریف به طور خاص جالب است چون اکثر مردان و زنان «رها»ی جوامع آزاد و لیبرال محبوب شما را دقیقاً همانطورکه هستند، یعنی به مثابهی مشتی بازنده توصیف میکند.
زنده باد زندگی!