11-19-2014, 11:55 AM
مزدك بامداد نوشته: خب، هرگز در تاریخ و نه تنها برای هومن، بساکه برای جانوران هم هیچگاه سرنوشت کسی ١۰۰% دست خودش
نبوده و از یک دینامیک جهانی پیروی میکند! پرنده ای که گمان میکنید ازاد ست هم آزاد نیست که به قملرو
هوایی یک پرنده ی همتراز/ناهمتراز خودش برود وگرنه باید پی جنگ و درگیری را به خود بمالد!
در همان نوشتهیِ بالا نیز در دنباله آوردم:
نقل قول:این روند, درست وارونهیِ چیزیست که در یک گروه کوچک پیشاشهرمندی داشتهایم. در یک گروه کوچک, زندگی
شما اگر چه نه ١٠٠% در دستان خودتان, ولی در دستان نزدیکان, دوستان, بستگان و سرانجام کسانیست که شما به
آنان دسترسی فیزیکی و از نزدیک دارید و ازینرو, میتوانید تاثیر بسزا, یکراست و ملموسی روی آنان و پس زندگی خودتان داشته باشید.
پس نکتهای که شما آنجا یکی دارید میانگارید, داشتن دسترسی فیزیکی به دیگران دربرابر داشتن
دسترسی proxyوار به دیگران است, که این دو با همدیگر یکی نمیباشند; در سیستم فندین ولی نه تنها
یکی جا زده میشوند, بساکه دومی بهتر و آزادیآورتر هم شناسانده میشود, که خب این پروپاگاندایی بیش نیست.
برای نمونه, در سیستم فندین «نهاد خانواده» چیز خوبی نیست, زیرا در آن کس بجای آنکه وابسته به سیستم باشد, بجای آنکه در کردوکارهایِ خود
نخست ارزشهایِ سیستم را در نگر بگیرد, به خانواده و بستگان اش بهایِ بیشتری میدهد. دشمنان دیگر سیستم نیز گروههایِ کوچک همانند میباشند,
برای نمونه همهیِ gangها دشمن سیستم میباشند, زیرا اینها پیوند دوستی میان خودشان را باارزشتر از سیستم میدانند.
یا از نگاهی فراختر, در جهان امروز شایستهسالاری (meritocracy) یک ارزش است, ولی این بروشنی با شیوهیِ کهن که بها دادن به نزدیکان و دوستان باشد کار
نمیکند. اگر همه بخواهند به دوستان و نزدیکان خود ارزش بیشتری بدهند و آنان را با خویشاوندسالاری بکارگُمارند,
سیستم بزودی از هم واخواهد پاشید; پس اینجا یک ستیز درونی برای کسان پدید میاید که از خانواده و
نزدیکان خود روی برگردانند و به ارزشهایِ سیستم که در اینجا شایستهسالاری باشد, وفادار بمانند.
--
در پیشاشهرمندی ما یک طبیعت یکسانانگار و خودگردان (autonomous) داریم که همهیِ قانونها را او میریزد و ما میتوانیم این
را بپذیریم, ولی در جهان امروز همهیِ قانونها را همان دیوانسالاران, فندسالاران و همان مهرههایِ ناشناس سیستم میریزند و این را ما, نمیتوانیم بپذیریم.
پس یکبار دیگر, اینجا گزینش میان بد (طبیعت یکسانانگار) یا بدتر (سیستم فندین خودآماج) است.
مزدك بامداد نوشته: این پس به
تراز فندآوری پیوندی انگیزشی ندارد ولی شما اگر "بیدار" تر از دیگرانی باشید که گله وار زندگی میکنند،
میتوانید آماجمند ، با بهره گیری از فندآوری ، در این دینامیک "کور" دگرگونی های بزرگی نیز پدید بیاورید.
چرا دارد, فَندآوری اینجا به چسبی میماند که مایهیِ پیدایش ابرگروهها و ابرسازوارهها میشود.
روشنه فندآوری تنها همین یک کارکرد چسب بودن را ندارد, در کنار این, چیزهایِ سودمند
فراوانی هم دارد, ولی این بخشهای بد را نمیتوان جدا نموده و تنها بخشهایِ خوب را نگه داشت.
مزدك بامداد نوشته: یک نمونه ی نایسته میاورم،: ده تن عرب با یادگیری خلبانی و با برنامه ریزی باریکانه، توانستند یازدهم
سپتامبر را پدید بیاورند و یک نمونه هایسته که: گروهی اندک به همراه فیدل کاسترو و چه گوارا ، توانستند
با تاکتیک درست میخی به آمریکا در کوبا فرو کنند که تا امروز هم درد میکند!!
خود کازیسنکی با کارهایی که یک تنه کرد (شایسته یا نایسته) ، توانست هنود بزرگی از خود بجای بگذارد تا
چه میدانم وزیر نفت جمشید آموزگار!!
•
ما اینجا دربارهیِ پیشاشهرمندی (primitive socities) و پساشهرمندی سخن گفتیم, نمونههایِ شما در همان شهرمندی میباشند و
در شهرمندی قانونهایِ بازی روشناند: هر ابرگروهی که تکنولوژی برتر و روشهایِ سیستماتیکتر داشته باشد, برنده میشود.
.Unexpected places give you unexpected returns