08-10-2014, 02:33 PM
Dariush نوشته: پست مفصل شما شایسته اندیشه و تدقیق در زمانی مقتضی است، اما شما پیشانگاشتانه یک چیز را نادیده گرفتهاید که البته من تصور میکنم از جهاتی به روحیاتِ شما وابسته است: شما از کجا میدانید تمامِ این فعالیتها یا بخشِ اعظمِ آنها برای «خودمان» نیست؟ من هرگز انکار نخواهم کرد که فعالیتِ من در اینجا و جاهای دیگر هرگز تماما در خدمتِ نجاتِ بشریت و .... نبوده و نیستند، بلکه این شاید تنها بخشی از آن را در برگیرد، بخش ِ دیگر آن بیشک درونی و شخصیست. من نمیدانم شما در زندگی شخصی خود چقدر خوششانس بودهاید، ولی من آنقدر خوششانس نبودهام که بتوانم اینطور که در اینجا هستم و با دوستان هماندیشی میکنم در بیرون هم دوستانی در همین سطح داشته باشم. آنجا زندگی برای من خلاصه میشود به همان بازیهایی که گفتید. برای من پول درآوردن، کار کردن، ارتقا پیدا کردن در آن، موفقت در تعاملات و سازوکارهای اجتماعی، خوشگذرانی، با دوستان بودن و ... همگی لذتبخش و گیرا هستند، اما «نوشتن»، «اندیشیدن» و «بحث کردن» یک خلائی را پر میکنند که آنهای دیگر نمیکنند. چند پست بالاتر من نتیج تحقیاتی را نقل کردم که در آن گفته شده مضراتِ تنهایی فکری کمتر از مضراتِ یک حملهی قلبی در ماه نیست! شما میاندیشید کسانی چون کانت و دیگران براستی برای نجاتِ بشریت و از آن هم کمتر هتا برای تاثیرگزاری حداقلی بر عالم و انسانها مینوشتند؟
من هم چیز دیگری برنداشتم. روشنه کسیکه برای "بهکرد بشریت" انرژی میگسارد
هم در سرانجام کار برای خوشیِ و پاداش خودش دارد این کار را میکند.
Dariush نوشته: من روزها پس از آمدن از سر کار و پس از آنکه روزی پر مشغله همراه با سر و کله زدن با انواعِ آدمها(که البته الان با آدمهای متمدن و خوشقلبی در تعامل هستم آنجا) و تلاش برای ارتقا در شغل و کسب پول بیشتر برای رفاه ِ بیشتر در زندگی و پس از آنکه با دوستان گردشی در شهر زدم، به خانه که میرسم یک قهوه یا چای دم میکنم، کامپیوتر را روشن کرده و صفحاتِ مختلف ِ جوامعی که در آنها با دوستانِ مجازی خودم به گفتگو مینشینم را میگشایم و .... این در حالیست که من آن روز برنامهی دیگری برای انجام نداشته باشم. من کاملا صادقانه میپذیریم که آن بخش آخر از برنامهی روزانهی من بازهم تا حد زیادی (شاید حدود 80 درصد) در خدمتِ خودخواهی من هستند.
همچنان, انگاشت من از زندگی شما جز این نبود.
به هر روی, من یکبار دیگر میکوشم سخن را شسته رفته بگویم:
انگیزه —> کنش
اینکه شما در جایگاه یک آدم زنده این نیاز و انگیزه را دارید که به "کارهای اندیشیک" بپردازید برآمدهیِ بدرستی همان "احساس خلائی"
است که گفتید. من هم از شما خواستم به این بیاندیشید که همچو نیازی بسرشت در آدمی نیست. زندگی بیرون شما تنشزا
است (چرا؟) و روی زندگی و سرنوشت خودتان کنترلی ندارید (چرا؟) که در این باره, من از شما هم کمتر کنترل دارم, چون در کشور "پیشرفتهتری" میزیوم.
اینکه اینجا میایید و با نوشتن و فلسفیدن احساس خوبی میابید همان کارکرد "افیون" را دارد و اگر میاندیشید زندگی بایست با افیون و همراه تریاک باشد,
خب بکشید و بگذرانید. از دیدگاه من که برآمدهیِ خرد است, «باید» نیاز راستین را شناخت و به آن پرداخت, نه اینکه با افیون و خودفریبی آنرا لاپوشانید.
نیاز راستین انگیزندهیِ ما اینجا نیز همان است که بیرون نداریم: کنترل روی سرنوشت و زندگی امان (چرایی آن بازمیگردد به شهرمندی و گفتمان همبود فندین).
این را میتوانید زمختانه همان Wille zur Macht بیانگارید.
Dariush نوشته: پس شما یا خیلی برونگرا هستید که هرگونه بازی مجازی برایتان کمترین بها و معنایی ندارد (که این را به شخصه بعید میدانم، چرا که یادم هست شما برای شخصیتِ مجازیتان اینجا ارزش قائل بودید و حاضر نبودید لجنمال بشود) و آنقدر آن بیرون دور و برتان شلوغ است که بودن و نبودنتان در اینجا کمترین اهمیتی برایتان ندارد و یا آنکه همانطور که گفتم آنقدر خوششانس هستید که دوستانی دارید که میتوانید با آنها بنشینید ساعتها گفتگوی جدی بکنید و یا هر دو (در هر حال خوش به حالتان!)، اینک ما به اندازهی شما اگر خوششانس یا برون گرا نیستیم چه باید بکنیم؟
من از بیخ همچو نیازی ندارم با کسی بنشینم دربارهیِ اندیشههایم سخن بگویم و دوستان اندیشمند اینچنینی هم
ندارم. شما هم این نیاز را ندارید, چراکه این نیاز سرشتین نیست و تنها لایهایست که روی نیاز(های) راستین شما کشیده است.
پارسیگر
.Unexpected places give you unexpected returns