07-25-2014, 12:23 PM
ابن سینا نوشته: اولین جمله شما این بود(به مفهوم) که برای زندگی ما چه هدفی است؟بنده دقیقاً در اثبات همین ادعا بودم واینکه گفتم خدا کار بیهوده انجام نمی دهید نتیجه قیاسی است که هرکسی حکیم است کارعبت نمی کند و از آنجا که خدا حکیم است(اگر حکیم نباشد ناقص است که در واجب تعالی راه ندارد وگرنه نیازمند علت می شود) کار عبث نمی کند.بسیار خب قبول کردیم کار خدا بیهوده نیست. دقیقن بفرمایید هدف از خلقت چیست؟
ابن سینا نوشته: در مورد جمله دوم.نظم یعنی مجموعه هدفمند که برای رسیدن به آن هدف عمل می کنند و شرط بودن نظم مانع نشدن از حرکت مجموعه به سمت هدف است.در اثبات نظم داشتن عالم کافی است به علوم تجربی رجوع کنید.دقت کنید ما این جا کارمان با تجربه گرایان متفاوت است.ما از تجربه استفاده می کنیم در مقدمات استدلال ولی ایشان فقط اصالت را از آن تجربه می دانند.بنده در نظر قبلی به این مسئله جواب دادم.این مسائلی که شما میگید دستکم 2،3 قرن هست که بهشون ایراد اساسی وارد شده. هدف یک مفهوم ذهنیه نه عینی. بنابر این نظم هم همینطوره. برای رد ادعای من کافیه فقط یک شکلی از این جهان رو مثال بزنید که در صورت وجود اون شکل ما میگفتیم جهان بی نظمه. هیچ مثالی از این دست نمیتونید دست و پا کنید. جهان هر شکل دیگه ای هم داشت برای ما منظم بود. چرا راه دوری بریم؟ شما که ظاهرن از علو طبیعی هم مطلع هستید، آیا قبول میکنید که حرکت کاتوره ای ذرات میکرونی درون یک لیوان آب نامنظمه؟ یا در شلیک الکترون ها به سمت شکاف یانگ یا شلیک فوتون ها به سمت اون، آیا قبول میکنید که محل برخوردشون نامنظمه؟ یا در گردش و مسیر حرکت الکترون ها حول یک هسته اتم قبول دارید که این مسیر و حرکت نامنظمه؟ مطمئنم قبول نمیکنید.
اطلاعات بیشتر:
رد برهان نظم | زندیق
ابن سینا نوشته: این جمله همان ظرفیتی است که گفتید(مصداقی از آن) حال اگر کسی در ظرفیت خودش به وظایفش برسد مستوجب پاداش وگرنه عذاب است.این موضوع در جوامع هم حاکم هست.قوانین همان ظرفیت ها هستند(و البته بعضی ظرفیت ها ذاتی است) و مطابق این حدود از افراد انتظاراتی است.برای رد ادعای شما کافیه به بیماران ذهنی، معلولان، ناتوانان، جنین های ناقص به دنیا آمده، 6 ماهه ها، مجنونان و مثال هایی از این دست اشاره کنم. مطمئنن تعداد اینها کم نیست. بنابر این این یک حکم کلی نیست که اقدامات این جهانی لاجرم وجود جهان بعدی رو واجب میکنه. چرا که مواردی که ذکر کردم خواه ناخواه یک سرنوشت دارند و همگی در جهان بعدی یک جایگاه دارند. و این اثبات همون سخن من در پیک قبلیه که گفتم برای موجودات در این جهان مقدراتی از قبل ترتیب داده شده و این موجودات رو بی نیاز از وجود معاد میکنه. اما یک نکته دیگه:
ابن سینا نوشته: انسان هم ظرفیتی دارد و به او ویژگی ای داده شده است به نام اختیار که به استفاده از آن مجبور استچطور انسان موجودی دارای اختیار است که و عین حال مجبور است؟
ابن سینا نوشته: اما قسمت سوم.معلوم است شما با معنای فطرت آشنا نیستید.اینکه انسان فطرت دارد یعنی ساختار خاص خود را دارد این مشخص است. فرضا ما عقل داریم اختیار نیاز و امثالهم و مطابق با این ساختار،معاد توجیه می شود.خوشبختانه یا بدبختانه شما کوچکترین آگاهی از علوم طبیعی به خصوص فرگشت ندارید. عقل، نیاز، اختیار، تشنگی برای آب و همه مختصه ای از انسان هستند که در طول قرآیند فرگشت جز دستگاه مختصات انسان قرار گرفتند. خود عقل یک محصول فرگشتیک است. چیزی به نام فطرت وجود خارجی ندارد و توهم زاییده ذهن آخوندان است. چنانچه وجود هم داشته باشه حصولی از فرگشت هست.
ابن سینا نوشته: اما قسمت چهارم.این حرف شما یعنی ما در هر حرفمان باید شک داشته باشیم.این یعنی شما حتی در مفهوم بدیهی«وجود» هم شک کنید.برای رد شدن این شبهه بنده در نظر قبلی لینکی گذاشتم که می توانید به آن مراجعه کنید برای حل جوابتان.بله همینطور است. ما در همه چیز شک داریم. هتا وجود. ما هتا تعریف دقیقی از وجود هم نداریم. بعضی قائل به تعریف ناپذیر بودن وجود هستند. بعضی وجود رو بدیهی میدونند. ضمن اینکه ما داریم در مورد دانش های دست دوم انسان حرف میزنیم. انسان دو نوع دانش داره: یکی نوعی هست که به واسطه ژن به او منتقل شده دومی دانش های اکتسابی هست که در طول زندگی به دست میاره. ما داریم در مورد نوع دوم حرف میزنیم. فکر نمیکنم هدف خدا در دسته نخست جا بشه. بنابر این در حوزه دانش و علوم، ما تنها چیزی که داریم نظریه است.
[COLOR="royalblue"]
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
[/COLOR]جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
خردگرایی و ایمان ستیزی