بسم الله الرحمن الرحیم
این مقاله در باب اثبات معاد است که این بحث را ما با صفات حضرت جلت اثبات می کنیم.در مقاله ای دیگر،آقای محمد با تقریری نزدیک به گفتار جناب ابن سینا در برهان صدیقین سینوی وجود خدا را ثابت کردند و ما می خواهیم ادامه بحث را در اینجا پی بگیریم.طبیعی است واجب الوجود بالذات که علل همه معلولات است برای اینکه معلول واقع نشود باید بری از هر عیب و نقصی باشد و چنانچه واجب الوجودی فرض شود که دارای نقص است یا حد خورده باشد معلول است و دارای علت.اما اثبات وجود معاد به وسیله دو صفت باری تعالی.که اولی حکمت و دومی عدل می باشد.و سومی آن برهان فطرت در اثبات معاد.
از آنجا هیچ کار خدا بی هدف نیست(چون کار بی هدف ریشه در لغو و نتیجتاً در نقص دارد و این ذات باری دور است به دلیل ذکر شده در پاراگراف اول) و از آنجا که اگر آفرینش موجود مختاری بی هدف باشد علت دادن اختیار چه بوده است؟اگر سرانجامی برای انسان نباشد و پس از مرگ یا هر چیز شبیه به آن انسان نیست و نابود شود پس انسان به چه علت باید ارزش ها و اخلاقیات را رعایت کند؟و اصولا اگر هدفی وجود نداشته باشد پس دامنه هستی به سوی چه چیزی حرکت می کند؟اگر کسی حرکت عالم به صورت نظامند را قبول کند باید بپذیرد که در پی این حرکت مبدأ و مقصدی است که مبدأ همان ذات جلت و مقصد هم اوست(که با نام معاد می خوانیم).اگر چه که بی دینان و ملحدان درصدد برآمدند که اخلاقیات را بدون دلیل خدائی توجیه کنند باید متذکر شوم اگرچه که در باب اثبات خدا شاید این برهان کمی ناقص باشد ولی پس از پذیرفتن وجود خدا،این طور تقریر میکنیم که خدا چطور چیزی را خلق کرده است بدون هدف؟؟؟ممکن است بیان شود که هدف خدا از خلقت زندگی در همین دنیا بوده است فلذا معادی در کار نیست.اولاً برای این ادعا باید دلیل آورد و این فقط در حد نظریه است.ثانیاً برخی رفتارهای انسان قابل توجیه با قوانین مادی نیست پس انسان دارای حقیقتی ورای این عالم است و با این فرض بخش روحانی انسان مورد بی توجهی قرار گرفته شده است.هم چنین می دانیم که در علل اربعه ارسطوئی،یکی از چهار علت هر معلولی،علت غائی است پس چطور می توان ادعا کرد که جهان هیچ هدف و غایتی ندارد.
اما صفت دوم که عدل است(برای اثبات معاد این راه بهتری است).از آنجا که خدا دارای کمال و عاری از هر نقصی است عادل است فلذا حق هیچ مخلوقی را ضایع نمی کند.ما می بینیم که چه بسیار افرادی هستند که کارهای شایسته بسیار می کنند ولی در این دنیا قابلیت پاداش کامل به آنها وجود ندارد و چه بسیار افرادی که بسیار جنایات می کنند ولی همه مجازات خود را در این دنیا نمی چشند پس باید برای احقاق حق و عدل جایگاهی برای پاسخ گوئی به این موارد باشد.(طبیعتاً چون در اینجا امکان انجام همه آن نیست پس باید در جای دیگری عدل اجرا شود.)
اما برهان سوم.خداوند فطرتی را در انسان قرار داده است که اگر به آن پاسخ ندهد گوئی نیازی در انسان قرار داده و راه حل آن را قرار نداده است(مثلاً فرض کنید خدا در ما نیاز تشنگی قرار داده بود و آب وجود نمی داشت.)و این را مرتبط با دو بحث قبلی می کنیم یعنی میگوئیم این امکان ندارد چون مستلزم آن است که خدا کار بیهوده ای کرده باشد یا ظالم باشد که اینها همگی از خدا به دور است.
مطلبی که خیلی مشاهده می شود این است که بعضی ادعا داردن این مطالب در قرآن نیامده است.اولاً در قرآن عموماً برای موارد اصلی برهان ودلیل آورده است،ثانیاً قرآن مجموعه معارفی است که انسان باید با کمک احادیث و تعقل به آن دست یابد فلذا چه بسا در قرآن معرفتی باشد که مستقیماً برای آن دلیلی نیاورده باشد ولی مشخصاً بدون دلیل نیست و این وظیفه یک انسان محقق است که به آن دست یابد.
والسلام علی محمد رسول الله و آله طیبین و
طاهرین وعلی عبادالله صالحین
درود :e303:
ابن سینا نوشته: هم چنین می دانیم که در علل اربعه ارسطوئی،یکی از چهار علت هر معلولی،علت غائی است پس چطور می توان ادعا کرد که جهان هیچ هدف و غایتی ندارد.
السلام علی من اتبع الهدی.نمی دونم با اینکارتون مسخرم کردید یا تأیید ولی اگر میخواهید در مورد علت غائی بگم موردی نیست.علل اربعه ارسطوئی شامل علت فاعلی،غائی،صوری و مادی است البته اینجا این شبهه به ذهن وارد می شود که آیا وجود دهنده هر چارتای این علل هستند که چنین نیست بلکه وجود دهنده همان علت فاعلی است ولی هر معلولی شکلی و ماده ای وغایتی دارد و متناسب با فاعلش(فرضاً در این نوشته اثبات معاد که حکیم است و غایت مطابق خودش نامحدود است)می باشدالبته متناسب با فاعلش نه عین آن.البته از اسم شما برمی آید اصلاً با منطق ارسطوئی مخالف باشید و از اهالی دیالکتیک و نظریات ایده آلیستی و سوفسطائی-شکاکی باشید.انشاءالله در آینده به آن موارد هم خواهم پرداخت
ابن سینا نوشته: السلام علی من اتبع الهدی.نمی دونم با اینکارتون مسخرم کردید یا تأیید ولی اگر میخواهید در مورد علت غائی بگم موردی نیست.علل اربعه ارسطوئی شامل علت فاعلی،غائی،صوری و مادی است البته اینجا این شبهه به ذهن وارد می شود که آیا وجود دهنده هر چارتای این علل هستند که چنین نیست بلکه وجود دهنده همان علت فاعلی است ولی هر معلولی شکلی و ماده ای وغایتی دارد و متناسب با فاعلش(فرضاً در این نوشته اثبات معاد که حکیم است و غایت مطابق خودش نامحدود است)می باشدالبته متناسب با فاعلش نه عین آن.البته از اسم شما برمی آید اصلاً با منطق ارسطوئی مخالف باشید و از اهالی دیالکتیک و نظریات ایده آلیستی و سوفسطائی-شکاکی باشید.انشاءالله در آینده به آن موارد هم خواهم پرداخت
من بیش از هر چیز برای گشایش بحث بود که مغالطهیِ جالب در آن خط را بعنوان نمونه مطرح کردم. البته استدلال کردن از نظر ارسطو دربارهیِ علیت بسیار جالب است و نشانگر اینست که گویندگان این سخنان به معنای تحت الفظی کلمه در قرون وسطی ماندهاند و همچنان ارجاع به سخن ارسطو را یکنوع استدلال به حساب میآورند. همچنین برایم جالب است که چگونه مخالفت با این استدلال نشان میدهد که من باید منکر منطق ارسطویی باشم.
در هر صورت خوشآمد منرا پذیرا باشید و از سخن من چیزی بدل نگیرید :e303:
بسم الله الرحمن الرحیم
خوشحال می شوم شما مغلطه بنده را در آنجا شرح دهید.بعد هم بنا بر فرض محال که حرف شما صحیح باشد،آن وقت دو دلیل دیگر برای اثبات معاد هم رد می شود؟بعد هم اینجانب تنها ارجاع به سخن ارسطو را دلیل سخن خود قرار ندادم.اینکه بگویم علت غائی از علل اربعه ارسطوئی است یعنی اینکه من گفتم چون ایشون همچین حرفی زده حرفش حتماً صحیح است.اگر شما احساس می کنید می تونید یک چیز بدیهی که از تمامی حرکات انتزاع می شود را رد کنید بسم الله. دیگر این که گفتید در معنای تحت الفظی مانده ام.اگر حرف شما صحیح است خدا ما را هدایت کند ولی با این که می دانم حرفم اشتباه نبوده است به تبیین بیشتر حرف گفته شده می پردازم.علت غائی عبارت است از«کمال آخری که فاعل در فعل خودش بدان توجه دارد» یا«چیزی است که فاعل آن را اولاً و بالذات می خواهد،و مطلوب بالاصالة می باشد.»حرف من درباره اثبات معاد از علت غائی اینجا مطرح می شود که«حرکت،کمال نخستین است برای شیء بالقوه،از آن جهت که بالقوه است و حرکت ذاتاً و برای خودش مطلوب نیست،وچیزی مقتضای ذات شیء نمی باشد»در واقع علت حرکت برای رسیدن به کمال ثانوی است. اتفاقاً جناب ارسطو برهانی برای اثبات خدا دارد که از همین حرکت است که بدین شکل می باشد«جهان حرکت دارد و هر حرکت کننده ای نیاز به یک تحریک کننده دارد و به علت محال بودن تسلسل محرک اولیه ای هست که حرکتی ندارد»از اینجا هم وجود خدا و هم عدم نقص در ذات واجب تعالی اثبات می شود(به علت اینکه شیئی که حرکت ندارد کمال مطلق خواهد بود که به سمت کمال بالاتر حرکت نکرده است) و هم معاد ثابت می شود از آنجا که تمامی اشیا متحرکند. اگر چه که بنده قسمتی از صحبت هایم را از جناب ارسطو گرفته ام ولی این دلیل بر سفسطه نمی شود چرا که برای همه حرف هایم برهان آوردم.امیدوارم جنابتان به جای سخنان باطل از براهین صحیح استفاده کنید.
ضعف کسب معرفت سیستم سقراط و ارسطو و افلاطون این بود که می خواستند با عقل محض و بدون استفاده از روش تجربی جهانشناسی کنند. لذا اشتباهات بسیاری داشتند مثلا زمین را مرکز جهان می دانستند و می گفتند هرچه جسم سبک تر باشد دیرتر سقوط می کند و هرچه سنگین تر باشد زودتر سقوط می کند.
ببینید زمین مرکزی و اشتباه در فیزیک با ریاضیات و آزمایش ساده و تفکر صحیح می توانست اصلاح شود و به حقیقت خورشید مرکزی و سقوط در زمان مساوی منتهی شود.
ارسطو نتوانست حقیقت را در مورد آنچه به چشم میآید و با تکنولوژی و دانش آن روز هم قابل حل بود جواب درست را کشف کند.
در اسلام هم از شیوه کسب معرفت ارسطویی استفاده می شود. به این سوالات پاسخ دهید:
[COPY]
اتفاقاً جناب ارسطو برهانی برای اثبات خدا دارد که از همین حرکت است که بدین شکل می باشد«جهان حرکت دارد و هر حرکت کننده ای نیاز به یک تحریک کننده دارد و به علت محال بودن تسلسل محرک اولیه ای هست که حرکتی ندارد»از اینجا هم وجود خدا و هم عدم نقص در ذات واجب تعالی اثبات می شود(به علت اینکه شیئی که حرکت ندارد کمال مطلق خواهد بود که به سمت کمال بالاتر حرکت نکرده است) و هم معاد ثابت می شود از آنجا که تمامی اشیا متحرکند.[/COPY]
۱- از کجا می دانید هر حرکتی نیاز به محرک خارجی دارد مثلا ذرات بنیادی و موج
۲- چرا تسلسل و[b]بخصوص دور [b/]محرک امکان ندارد؟ اگر می گویید چون تسلسل یعنی بی نهایت و بی نهایت یعنی بی معنی و نشدنی ، پس وقتی می گویید خدا بی نهایت است عملا چیز بی معنی و نشدنی به خدا نسبت دادی و خدای شما هم وجود ندارد.
۳-چرا بی تحرکی یعنی کمال؟ از کجا می دانید آن موجود بی تحرک یگانه است؟ شاید چند موجود بی تحرک وجود داشته باشد؟ چرا آن موجود بی تحرک هوشمند است و آفریدگار جهان است؟ شاید مثل فوتون و پروتون باشد؟ شاید یک نوع انرژی باشد؟ پروتون پرستی معقول است؟
۴- امروزه جهان با علم فیزیک با استفاده از تجربه و همچنین آنچه از تجربه بدور است با استفاده از ریاضیات پیچیده+دانش تجربی بررسی و شناخته میشود. رابطه محکمی بین ماده و انرژی برقرار است. ذره بنیادی بنام گراویتون هست که این ذره میدانی تولید می کند به نام جاذبه که باعث نوعی حرکت در دیگر ذرات و اجسام میشود. نیروی هسته ای ضعیف و قوی هست که باعث فشردگی و ثبوت ذرات بنیادی میشود. نیروی الکترو مغناطیس هست که باعث حرکت ابدی موج و ذره فتون می شود. حالا در این جهانشناسی جای معرفت شناسی ارسطویی و اسلامی کجاست؟
ابن سینا نوشته: هیچ کار خدا بی هدف نیست
پس به نظر شما هدف از خلقت عالم و انسان چی بوده؟
ابن سینا نوشته: اگر کسی حرکت عالم به صورت نظامند را قبول کند باید بپذیرد که در پی این حرکت مبدأ و مقصدی است
حرکت عالم به صورت نظام مند یعنی چی؟ این "نظام" چه بار معنایی داره که منجر میشه به پذیرش مبدا و مقصد؟
ابن سینا نوشته: اما صفت دوم که عدل است(برای اثبات معاد این راه بهتری است).از آنجا که خدا دارای کمال و عاری از هر نقصی است عادل است فلذا حق هیچ مخلوقی را ضایع نمی کند.ما می بینیم که چه بسیار افرادی هستند که کارهای شایسته بسیار می کنند ولی در این دنیا قابلیت پاداش کامل به آنها وجود ندارد و چه بسیار افرادی که بسیار جنایات می کنند ولی همه مجازات خود را در این دنیا نمی چشند پس باید برای احقاق حق و عدل جایگاهی برای پاسخ گوئی به این موارد باشد.(طبیعتاً چون در اینجا امکان انجام همه آن نیست پس باید در جای دیگری عدل اجرا شود.)
از کجا معلوم که این افراد خود نتیجه یک اقدام پیش از خلقتی نبوده باشند؟ یعنی به طریقی ظرفیت بیش از آنی که هستند در اونها قرار داده نشده باشه. و چنانچه به اندازه ظرفیتشون ازشون توقع داشته باشیم حق جاری شده. بنابر این دیگه حقی ضایع نشده که نیاز به معاد داشته باشه. ما همونطور که از جهان پس از مرگ اطلاع دقیق نداریم و مشغول اثباتش بوسیله استدلال هستیم، به همان نحو هم از جهان پیش از تولد اطلاع نداریم و میشه هر ممکنی رو براش متصور شد بطوریکه همه اتفاقات این عالم توجیح شوند.
ابن سینا نوشته: خداوند فطرتی را در انسان قرار داده است که اگر به آن پاسخ ندهد گوئی نیازی در انسان قرار داده و راه حل آن را قرار نداده است
کدام فطرت؟ کدام مساله در درون انسان قرار داده شده که ازش حرف میزنید؟
ابن سینا نوشته: اولاً برای این ادعا باید دلیل آورد و این فقط در حد نظریه است
همه چیز نظریه است. دلیل آورد یعنی چی؟ همون دلیلی که میفرمایید هم نظریه است. غیر از نظریه مگه چه چیزی در حدود شناخت داریم؟ همه اطلاعات انسان از نظریات تشکیل شده. بنابر این تلاشی از این طریق برای رد استدلال ها نکنید.
ضمنن پیشنهاد میکنم یک مقدار به تکمه Enter کیبوردتون بیشتر عنایت کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اول پاسخ آقای
Agnostic
اول اینکه شما می گوئید هر چیز غیر تجربه غیرقابل اعتباراست یعنی فقط محسوسات قابل توجه هستند.من از شما سوالی می پرسم.بعضی از مفاهیم به نام معقولات ثانویه می باشد که«وجود» یا ماهیت یا وحدت و کثرت و علت و معلول قابل تجربه نیستند و فقط انتزاعی هستند.اگر اینطور باشد شما باید تمامی این مفاهیم را رد کنید.فرضاً یکی از دوستان بنده جواب شما را در رابطه با مفهوم«وجود» داده است.این هم لینک مطلبش
اسلامی-فلسفی-عرفانی - پاسخی کوتاه به سوفسطائی ها وشکاکین در وجود
یا در مورد مفاهیم علیت.اگر شما این مسئله را قبول ندارید پس چرا هنگام چای درست کردن و گرم کردن آب آن را روی اجاق گاز می گذارید؟مشخص است که خودتان هم می دانید که در تک تک کارهایتان اصل علیت را قبول دارید.اصلاً شما جواب دهید که علت حرف شما و ادعای شما چیست؟اگر قائل به علیت هستید پس باید بپذیرید که مفاهیمی هستند که قابل تجربه نباشند و اگر قائل به علیت نیستید که اصلاً حرف شما ارزشی ندارد.ثانیاً در مورد مفاهیم فیزیکی که شما فرمودید دو موضوع مطرح است.اول این که حرکت را در فلسفه به پنچ چیز مربوط است کم،کیف،این،وضع(از ابتکارات ابن سینا) و حرکت جوهری(از ابتکارات جناب ملاصدرا) است،پس هر چیزی ازوما حرکت در زمان دارد و امثالهم.این حرکات غیر آن چیزی است که شما گفتید.
چیز دیگر اینکه مشخص شد شما چیز زیادی از فلسفه نمی دانید.تسلسل به معنای بی نهایت بودن علل است نه بی نهایت بودن ذات.
موجود بی تحرک هم یعنی بی تجرک از هر جهت نه فقط از نه نظر زمان و مکان.تحرک نشان از نقص دارد چرا که چیزی غیر از او خواهد بود که ذات به سمت آن حرکت می کند پس این ذات نقص دارد.
در مورد مسئله آخر هم که گفتید بنده بالاتر گفتم هر چه که تجربه نشود دلیل بر رد آن نیست.
اما در مورد مسئله اولی که خاطرنشان شدید یک چیز بدیهی است که هر حرکتی نیاز به محرک دارد اگر موضوعی غیر این است بیشتر توضیح دهید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اما آقای کوروش.مطالبی را که گفتید تک تک جواب می دهم.
اولین جمله شما این بود(به مفهوم) که برای زندگی ما چه هدفی است؟بنده دقیقاً در اثبات همین ادعا بودم واینکه گفتم خدا کار بیهوده انجام نمی دهید نتیجه قیاسی است که هرکسی حکیم است کارعبت نمی کند و از آنجا که خدا حکیم است(اگر حکیم نباشد ناقص است که در واجب تعالی راه ندارد وگرنه نیازمند علت می شود) کار عبث نمی کند.
در مورد جمله دوم.نظم یعنی مجموعه هدفمند که برای رسیدن به آن هدف عمل می کنند و شرط بودن نظم مانع نشدن از حرکت مجموعه به سمت هدف است.در اثبات نظم داشتن عالم کافی است به علوم تجربی رجوع کنید.دقت کنید ما این جا کارمان با تجربه گرایان متفاوت است.ما از تجربه استفاده می کنیم در مقدمات استدلال ولی ایشان فقط اصالت را از آن تجربه می دانند.بنده در نظر قبلی به این مسئله جواب دادم.
جواب قسمت سوم.شما می گوئید که ظرفیت باشد تعیین شده برای موجودات فرضاً برای انسان و مطابق آن انتظار داشته باشیم.در اثبات معاد ما هم به همین قائل هستیم ولی این مستوجب رد معاد نمی شود.چرا که اولاً هر چیز غیر از واجب تعالی ظرفیتی دارد انسان هم ظرفیتی دارد و به او ویژگی ای داده شده است به نام اختیار که به استفاده از آن مجبور است.این جمله همان ظرفیتی است که گفتید(مصداقی از آن) حال اگر کسی در ظرفیت خودش به وظایفش برسد مستوجب پاداش وگرنه عذاب است.این موضوع در جوامع هم حاکم هست.قوانین همان ظرفیت ها هستند(و البته بعضی ظرفیت ها ذاتی است) و مطابق این حدود از افراد انتظاراتی است.
اما قسمت سوم.معلوم است شما با معنای فطرت آشنا نیستید.اینکه انسان فطرت دارد یعنی ساختار خاص خود را دارد این مشخص است. فرضا ما عقل داریم اختیار نیاز و امثالهم و مطابق با این ساختار،معاد توجیه می شود.
اما قسمت چهارم.این حرف شما یعنی ما در هر حرفمان باید شک داشته باشیم.این یعنی شما حتی در مفهوم بدیهی«وجود» هم شک کنید.برای رد شدن این شبهه بنده در نظر قبلی لینکی گذاشتم که می توانید به آن مراجعه کنید برای حل جوابتان.
والبته پیامبر خدا به یاد آوردن بود«انما انت مذکر» وما هم وکیل کسی نیستیم تا او را مجبور را به قبول واقعیت کنیم.امیدوارم همگی هدایت شویم.