ابن سینا نوشته: آقاجان ما به دنبال اثبات خدا هستیم.اینکه می گوئیم کار خدا بیهوده نیست صغرای قیاس ماست
شما انگار متوجه نیستید که چه می گویید. سخن از معاد در صورت ثابت دانستن وجود خدا موجهه. اصلن معاد یک بحث درون دینی هست. شما قبلن خدا را ثابت کردید یا ما ثابت فرض کردیم بعد داریم حالا در مورد معاد صحبت میکنیم. خودتونم همینو اظهار کردید در پیک یکم:
ابن سینا نوشته: این مقاله در باب اثبات معاد است که این بحث را ما با صفات حضرت جلت اثبات می کنیم
ابن سینا نوشته: از آنجا هیچ کار خدا بی هدف نیست
ابن سینا نوشته: شاید این برهان کمی ناقص باشد ولی پس از پذیرفتن وجود خدا،این طور تقریر میکنیم که
حالا ما این سوتی رو از شما نادیده میگیریم. پس در واقع اینکه میگوید کار خدا بیهوده نیست صغرای برهانی است که قرار است معاد را نتیجه بگیرد.
ابن سینا نوشته: کافی است مسئله آنتروپی را بحث کنیم.خود بی نظمی هم یک نظم است چرا که از یک قانون پیروی می کند
اولن مفهوم آنتروپی با بی نظمی یکی نیست. این تنها برای فهم بهتر معادل بکار میره. آنتروپی یک مفهوم قابل اندازه گیری فیزیکی است که با بی نظمی مدلسازی میشه. دوم اینکه در یک لیوان محتوی مایعات در فشار و دمای ثابت و پایدار هیچ تغییری در آنتروپی سیستم بوجود نمیاد که بخواد حرکات کاتوره ای ذرات با اون توجیه بشه. مساله روشنه، ذرات درون مایعات بصورت بی نظم و تصادفی تغییر مکان میدن. مثل تغییر مکان شما از جایی به جای دیگه. این دیگه ارتباطی به آنتروپی سیستم نداره. سوم اینکه سایر مواردی که مثال زده شد یا توسط sonixax نام برده شد هم شامل میشوند. آنها چطور؟ چهارم اینکه شکلی از جهان مثال نزدید که بشه در اونصورت جهان رو در مقایسه با این جهان بی نظم نام برد.
ابن سینا نوشته: مشکل بعدی اولاً اینکه یک شبهه تجربی که ظرافت های آن اثبات نشده و مشخص نشده است یک برهان متقن را رد نمی کند
خیر اینطور نیست. شما از فلسفهی علم و چارچوب فلسفه در دنیای امروز آگاهی کافی ندارید. امروز فلسفه محدود به نشستن در کنج عزلت و تفکر در باب جهان نیست. امروز فلسفه نیاز به مشاهدات تجربی داره تا در مواردی که علم در اونجاها ساکته به فلسفه باقی بپردازه. علم و فلسفه مکملن با هم دانسته های بشر رو تشکیل می دهند.
با این روضه ای که رفتم، میشه نتیجه گرفت که یک برهان متقن با یک مشاهده نقض میشود.
ابن سینا نوشته: اولاً انسان اختیار دارد ولی دراین که باید اختیار کند مجبور است.یعنی شما اختیار دارید که گمراه یا سپسگزار باشید
یکبار دیگه سوالم رو مطرح میکنم اینبار به شکل یک برهان قیاسی:
مقدمه 1: انسان مختار است
مقدمه 2: انسان مجبور به استفاده از اختیار است. پس انسان مجبور است
نتیجه 1: 1 با 2 در تناقض است
نتیجه 2: فرض یک باطل است
مقدمه 2': انسان مختار به استفاده از اختیار است. این یعنی می تواند طبق اختیار خود انتخاب کند که مختار نباشد.
نتیجه 1': انسان می تواند مجبور باشد (نتیجه از 2')
نتیجه 2': نتیجه 1' با مقدمه 1 در تناقض است
نتیجه 3: فرض 1 باطل است
میبینید که در صورتی که اختیار رو یک حکم تفویضی از بیرون در نظر بگیرید دچار گیری فلسفی می شوید که بیرون آمدن از آن محال است.
ابن سینا نوشته: ثانیاً بسیار قوانینی در عالم هست مثلاً همین قوانین فیزیکی،قوانین زیستی و... که انسان توانائی احاطه بر آن را ندارد مثلاً قانون داروین-مندل(انتخاب طبیعی-وراثت) وامثال آن.
از نظر فلسفی همه این محدودیت های بیرونی هستند و ناشی از جهان پیرامون. ولی اجبار و اختیاری که در فلسفه و حکمت اسلامی (و نیز بحث شما) مورد بحث قرار دارد یک مختصه درونی انسان است. بنابر این مقایسه این دو فارق است.
ابن سینا نوشته: شما را به تفسیر المیزان ارجاع می دهم که در جلد1ص اثبات شده است که علم یک مسئله فرا مادی است
هر زمان وقتش رسید در جستاری جداگانه درباره چیستی و مراتب دانش های انسان صحبت میکنیم. فعلن نیازی نیست.
ابن سینا نوشته: خدا در انسان نیازبه زندگی جاودانه را نهاده است و اثبات این ادعا فرار انسان ها از مرگ و بوجود آمدن علم طب و از این اقسام است.پس باید خدا مکانی برای زندگی جاودانه را نهادینه کرده باشد و چون این عالم درک این موضوع را ندارد لزوما باید عالمی دیگر باشد که به آنجا برویم.
خیر اینطور نیست. من میتوانم بگویم که نیاز به زندگی جاودانه بر اساس تجربیات شهودی انسان از طبیعت به او به ارث رسیده است. انسان ازلی و ابدی بودن ماده و جهان را درک کرده است و خود نیز خواهان آن است. برای رد ادعای شما می توانم به میل انسان به پرواز، زندگی و شنا در زیر آب و مثال های ذهنی فراوانی از این دست اشاره کنم. آیا خدای شما برای آنها هم پاسخی قرار داده است؟ این مسائل تنها خواسته های ذهنی انسان هستند و به قول دیوید هیوم تاثرات هستند که با تصورات (داشته های حسی که از طریق دستگاه حواس به انسان میرسد) فرق دارند ولی از آنها تاثیر میپذیرند و البته هرگز قراتر از آن نمیتوانند بروند.
ابن سینا نوشته: خلاصه شما بایده به شکتان هم شک کنید و همین طور به همین شک دومی هم باید شک کنید تا بی نهایت که به تسلسل می انجامد.
هیچ اشکالی ندارد در حوزه بحث های عقلی تسلسل جائز است. ما متوجه نشدیم چرا تسلسل باطل است!