02-11-2012, 05:02 AM
Havadar_e_Democracy نوشته: مهربد گرامی خیلی دوست دارم شما هم داستان خودتون رو بگین.شخصا برای شما احترام زیادی قائلم و میدونم باید خیلی از وجود شما استفاده کنیم.
درود،
من گمان نمیکنم در این زمینه:
نقل قول:چگونه و چرا و در چه زمانی بر این اندیشه استوار شدند که اسلام دروغین است و چگونه با کنار گذاشتن باورهای اسلامی، به باورهای امروز خود رسیدند.
کار آنچنان ویژهای انجام داده باشم. در خانوادهای که من بزرگ شدم اصولا دین و مذهب مسائل خرد و حاشیهای
محسوب میشدند و من از همان بچگی میدیدم که چگونه نزدیکانم، به ویژه مادر بزرگم از دین مانند یک ابزار
احساسی سود میبردند. برای نمونه مادربزرگ من میتوانست در یک ساعت به همه محمد و خاندانش فحش
بدهد که چرا ایران را خراب کردند و یک ساعت دیگر نماز بخواند و از نزدیکی خود با الله و خدا احساس خوبی پیدا کند!
گیراتر از آنکه در جای دیگر، از محمد نقل قول کند که "رطب خورده کی منع رطب کند" و نمونههای اینچنینی بزند.
روشن است که چنین آدمی و مادر بزرگ من هیچگاه درباره دینداری خود منطقی فکر نکرده
است و نمیتواند (و گرایش هم ندارد) تضادهای آشکار و پارادوکسهای اینچنینی میان اندیشههای خود را ببیند.
دیدن این نمونههای روزمره از بکارگیری ابزاری/احساسی دین و همچنین دسترسی به کتابخانه پدرم و خواندن بیشمار
کتابهای تاریخی (با روایت داستانی) و پندگیری ار نمونههای بسیار، از سلاطین و شاهان تاریخ و اینکه هر کدام چگونه با رواج
دین و مذهب و آیین و مرام خود پایههای قدرتشان را پابرجا میکردند، در همان سن ده دوازدهسالگی باور به اسلام را سراسر کنار گذاشتم.
باورمندی به خدا را نیز من بیشتر از همه از چشم ترس میدانم تا چیز چیز دیگر، و تا آنجاییکه به یاد دارم در همان نزدیکی بیدین شدنم
به اینکه بود و نبود خدا به «حال کنونی» من تفاوت چندانی نمیکند و در آینده و پس از مرگ روشن میشود به جایگاه یک آگنوستیک رسیدم.
در پی آن هم فکر میکنم در نتیجه بحثهایی که با دوستان بچگیام (که همگی مسلمان و خداباور بودند) بر سر اسلام داشتم کم کم به این نتیجه رسیدم
که داشتن جایگاه بیتفاوت به بودن و نبودن خدا کاربردی نیست و حقیقتا هم نبود خدا بیشتر معنی میدهد تا بودن خدا، و بدون آنکه بدانم آتئیسم چیست یک خداناباور شدم.
از آنجاییکه اما در زندگی آدم کلهشقی هستم و اگر خودم را در جایگاه درست و برحق بدانم، هرگز در برابر دیگران کوتاه نمیآیم
حتی اگر براستی قضیه ارزش بحث و دعوا نداشته باشد (فکر میکنم بحثهای من و میلاد در جُستار برنامهنویسی نمونه
خوب آن باشد ) دوران مدرسه و دانشگاه را در یک جنگ همیشگی با اطرافیانم به سر میبردم و بدون آنکه اهمیتی
بدهم با معلم و دانشآموز و .. وارد بحث میشدم و شگفتانگیز اینکه، به گونهای هم از همه آنها جان سالم بدر بردم!
به کسانی که اینها را میخوانند جدا پیشنهاد میکنم که در زمینههای حساس مانند دین و مذهب هوش بیشتری از خود نشان داده و اینچنین رفتار و بحث نکنند.
همه این بحثها و ندیدن یک آدم بیخدای دیگر نیز برای من این احساس را درست کرده بود که تنها آدم خداناباور در جهان هستم و
خوشبختانه، در همان زمانها بود که فاروم ایرانکلیک IranClick.com راه افتاد و من متوجه شدم که خیر، گویا آدمهای دیگر مانند من هم وجود دارند!
فاروم ایرانکلیک و در پی آن گفتمان یکی از بهترین دورههای زندگی من به شمار میروند. خواندن و آشنایی با کاربرانی مانند لامذهب بُردبار
و نکتهسنج، مزدک خردگرا (معرف همگی) و روزبه دوستداشتنی و ابرمرد بزرگ و بسیاری دیگر بدون گزافهگویی، بیشترین تاثیر را روی فکر و
رسیدن به باورهای امروز من داشتند و همینجا، امیدوارم همگی هر کجا که هستند زندگی به کام، و جام میشان سرریز از شراب باشد!
.Unexpected places give you unexpected returns