04-11-2014, 02:40 PM
Mehrbod نوشته: آری نمیدانم چرا بسیاری از مردم این اندازه دوست دارند دریافت یا همان فهمیده بشوند[١], کسی به هر روی در اینخوب من به اینها میگویم وسواس و اگر بخواهم مانند شما وسواسانه نگاه کنم این جهان انقدر بی هدف است که هدف های بزرگ ما چیزی جز یک خواست ساده انگارانه نیست.مگر یک فرد به تنهایی چه چیز والایی دارد که اگر توسط دیگران فهمیده نشود چه اتفاق بدی رخ خواهد داد.مسئله این است که برای منی که شبانه روز به دنبال حل مشکلات و روزمرگی هایم هستم چرا نباید از جایی که حتی کمی احساس خوبی خواهم داشت استفاده کنم؟
جهان هرگز شما را نخواهد دریافت مگر خود اتان, تازه خودتان هم کاستومند[٢] خویش را درمیابید, چرا که خودآگاه کوچکتر از ناخودآگاه است.
دیگر اینکه سخن از وسوسه نیست, آمدن اینجا همیشه خوشیآوره ولی باید دید این خوشی
بجایی که کس میخواهد هم میرسد یا نه؟ به سخن دیگر, با آماجهایِ[٣] زندگی اش نیز همراستاست؟
برای برخی مانند دوست امان @Russell شاید زندگی در همین دوستی و خوش گذاردن و آموختن گهگاه اینور و آنور و فلسفیدن باشد, یا
برای آنارشی کوشش برای برچینش[٤] اسلام هتّا اگر به اندازهیِ یک پست ناچیز در سخنگاهی گمنام باشد, یا برای امیر کُس کردن هر چه بیشتر
و خوشی بردن از آغوش گرم و نرم دلباخته[٥] باشد (که او هم ازینرو این روزها چندان اینجا نیست) یا برای خود ات همان دوستی و خوشی بردن از
گپ و گفتگو و کمی اندیشیدن[٦]. ولی این خوشیها با آماج[٣] من همراستایی[٧] ندارند, اینجا برای من خوشیآور است چون همانجور که گفتی دوستانی
هستند که با آنها سالهای آزگاری[٨] سخن گفتهایم و گفتمانیدهایم[٩] و بسیاری از آنان را بخوبی میشناسم, ولی این به جاییکه من میخواهم نمیانجامد.
منع کردن خودم از چیزی که برایم میتواند سود آور و خوشی اور باشد چیز ی جز خود تنبیهی نیست و یاد آوری اینکه من تنها ساخته شده ام که مانند ربات موانع را رد کنم و به اهدافم رسیدگی کنم و هیچ چیزی موازی با آن قابل قبول نیست!
Mehrbod نوشته: به کار من میگویند آیینش (âyineš = ritualization) یا vâreš (وار = عادت, رسم):این بزرگانه زیستن و رفتار کردن هم برای خود معضلیست.به هر سو من و شاید هر کس دیگری که اینجا مینویسد روزی به این نتیجه میرسد که ماندنش برایش سود اور نیست و به راحتی میرود .شما هم در این نقطه به این نتیجه رسیده اید:)
فرخ آنکس که وار خود بشناخت
کار خود را به وار خود پرداخت
عشقی زیستن برای کسانیه که آماج بزرگی در زندگی ندارند, من کارهای فراوانی هست که در زندگی
میخواهم پیش از فرارسیدن مرگ بیانجامم و عشقی زیستن و هر آنچه آید, خوش آید, با آن چندان جور در نمیاید!
من اینجا هنوز یک پیک ناننوشته دارم که باید بپایانم, پس از آنهم برای همیشه که نمیروم,
اگر دیدم اینجا شلوغ شد و سامههایِ[١٠] من برآورده[١١] شدند برمیگردم (ولی خب ته دل ام میدانم نمیشود!)
شراب اولی تر ...