02-17-2014, 11:45 PM
Alice نوشته: حالا که انقدر اصرار و خواهش میکنی میمونم.من هر وقت که تو را میبینم، یاد کوزت میافتم! من به شکلی بسیار غریب، در آنزمان اصلا از کوزت خوشم نمیآمد و دختران تناردیه را بس بیشتر دوست میداشتم. فکر نمیکنم تو و کوزت با هم اشتراکی داشته باشید (به ویژه در مورد حس من به کوزت) ولی نمیدانم چرا بین تو و او رابطهای ذهنی در من پدید آمده... بینوایان اولین رمانیست که من خواندم؛ در 13 سالگی که یکی از عزیزانم زندانی شده بود، شبها با آن کتاب میآرامیدم...
بینوایان نه کتابشو خوندم و نه سریالشو دیدم. فقط خیلی وقت پیشها از شبکه دو کارتونش رو میدیدم! :) چطور؟
جدیدا فازم عوض شده و حوصله کتاب خوندن ندارم؛ شاید از اثرات ضربههای روانی رمانهای بینظیری باشه که اخیرا خودم. جدیدا فقط دوست دارم آهنگ گوش کنم و آهنگ گوش کنم. البته مثل امروز زیر بارون رفتن رو هم دوست دارم.
کسشر هم تعاونی؟!