01-21-2014, 02:29 AM
undead_knight نوشته: دقیقا؛از معدود داستان های تراژیکی هست که دوست داشتم اخرش تراژیک نباشه(چون من عاشق تراژدیم و البته رئال تره!)
برای کسانی که به هوش اهمیت میدند غم انگیز بودنش بیشتر مشخصه،اگر خودکشی میکرد باز خیلی بار تراژیکش کم میشد،شبیه یه نوع مردن تدریجیه.
افسوس, چیزیکه کم نداشت تراژدی بود. یکی از آنهاییکه سخت در یاد من فرورفته جایی بود که چارلی ناگهان میبینه خودش داره یکی
کمهوشترو ریشخند میکنه, اینجا براستی یک ستیز درونی و ترسناک و دوسر پیش میامد: از یکسو به کسیکه بوده و امروز نیست
داره ریشمیخنده, از یکسو به کسی که نیست و ولی باز خواهد شد! ریشخندی که از هر دو سر زمان خودشو نشانه رفتهاند!
p.s.
you see, you and I are pretty similar in taste, besides lesbians of course (:
پارسیگر
.Unexpected places give you unexpected returns