08-08-2013, 01:07 AM
Alice نوشته: نه بابا، با هویت واقعی که ذرهای هم فعالیت ضد اسلامی نمیکنم تا نگران امنیت باشم؛ با این آشغالاین نرمافزار که چرند است آلیس جان! با همان فریگیت یا سایفون وصل شوی به گمانم سریعتر باشد.
کانکت میشوم : Hotspot Shield
Alice نوشته: من را یاد خندههای کلاس که استاد به چشمانت خیره شده و تو باید جلوی آن مرگخندهی لعنتی را بگیری انداختی!آه! این براستی یکی از بهترین خاطراتِ من در تمامِ مدتِ تحصیلم بوده. اصلا همان موقع فقط حال میداد که بخندی، بیرون که میآمدی دیگر خندهات نمیگرفت.
سختترین و دشوارترین چالشی بود که یک زمانی به آن دچار بودم... گهگاه پیش میامد برای پاسخ به سوال و یا
درخواستی استاد من را صدا میزد، و بعد همینطور که با لب و دهانم ور میرفتم و دستم را روی صورتم میکشیدم
تا مبادا خندهام نمایان شود، یک مهملاتی که خودم هم نمیفهمیدم، تحت عنوان پاسخ بهم میبافتم تا سریعاً دست از
سرم بردارد برود پی دیگری. :)))
در دورانِ کارشناسی ما یک استادی داشتیم که خیلی تندخود و از خودراضی بود و با یک لهجهی پاکستانی/هندی حرف میزد که خیلی خندهدار بود. آن درسی که با او داشتیم بسیار تنفربرانگیز بود برای بچههای رشتهی ما و همه یک جوری میخواستیم آن را پاس کنیم برود و به همین دلیل به زور سر کلاس حاضر میشدیم و اصلا توجهی نمیکردیم که چه میگوید. از طرفی خیلی حساس بود که کسی در کلاسش حرف نزند و حواسش خیلی جمع بود! من و یکی از دوستانم میرفتیم انتهای کلاس مینشستیم و دوستم که بسیار ناآرام و شیطان بود و از استاد بسیار عالی تقلید میکرد، ادایش را درمیآورد و ما هم فقط به او فحش میدادیم که ساکت بنشین و حرف نزن، چرا که واقعا نمیشد خندهها را در آن شرایط کنترل کرد! اینطور شد که من و او کلاسهایمان را با هم تنظیم میکردیم تا بتوانیم انتهای کلاسها بنشینیم و بخندیم. یکبار در سرِ کلاسِ همین استاد که گفتم، من دیر رسیدم، استاد هم که خیلی حساس بود، دم در مرا نگاه داشته بود و با آن لهجه و اداهایش، مرا سین جیم میکرد؛ یک لحظه نگاهم افتاد به دوستم که داشت میخندید؛ دیگر نتوانستم خندهام را کنترل کنم و ناگهان منفجر شدم و پس از من کلاس هم رفت روی هوا! استادِ بیچاره داشت دیوانه میشد و با چهرهای برافروخته همش فریاد میزد:«خفه شید، خفه شید». خلاصه اگر کلی التماس و خواهش نمیکردم، میبایست آن واحد را حذف میکرد!
کسشر هم تعاونی؟!