07-31-2013, 01:24 PM
Dariush نوشته: من آنقدر شب، مخصوصا آنجا که آبادیای نباشد را دوست میدارم که خود را فرزندِ شب نامیدهام! به ویژه که به گاه نیمه شب میشود و صدای حیواناتِ وحشی(از قبیل جغد و گرگ) هم از دوردستها به گوش رسد.
من هرموقع در چنین شرایطی قرار میگیرم دچار توهمزایی میشوم! صدای جیرجیرک و
زوزههای گرگ هم به این ترس و وحشت دامن میزند! خوب شد نیامدمها... :e108:
Dariush نوشته: یکی به شب اینچنین علاقهمندم، آن یکی را یادم نیست
آن یکی زیادی شخصیست و بهمین جهت از بیان آن معذورم! راستی تا یادم نرفته،
نیمی از لذت سفر به چاشنی این تنباکوی لعنتی آن است. بساطِ آبشنگولی هم
که خلاصه تمام لذتِ سُفرهی بزم آن را متشکل میشود! :)
در هر نقطه از گسترهی بیمرز این جهان که هستی شادکام باشی و شادمان؛ من
بروم بخوابم که بعد از افطار داستان داریم! :) سفر خوش، بدرود.
Catwoman: from here, Bane's men patrol the tunnels. And they're not your average brawlers
Batman: Neither am I
Batman: Neither am I