05-27-2013, 09:03 AM
مسیلمه كذاب و سَجّاح از پیامبران دروغین
مسیلمه كذاب
مُسَیلَمه بن حَبیب، معروف به «مسیلمه كذاب» از جمله پیامبران دروغین بود كه در اواخر دوره زندگی پیامبر(ص) ادعای نبوت كرد.[1] علاوه بر او طُلیحه در میان بنیاسد،[2] اسود عنْسی در یمن[3] و سجّاح در میان بنیتمیم[4] مدعی پیامبری شدند.
سال نهم هجری به دلیل ورود هیاتهای نمایندگی قبایل به مدینه با هدف اسلام آوردن، به «عام الوُفود»[5] مشهور شده است. در همین زمان، مسیلمه به همراه هیات نمایندگی قبیله خویش (بنی حنیفه) به مدینه آمد.[6]
در این كه آیا مسیلمه در این زمان اسلام آورده یا نه ابهام است. یعقوبی مینویسد: «مسیلمه اسلام آورده بود و در سال دهم مدعی پیامبری شد.»[7] اما در برخی از منابع آمده است: «فرستادگان بنی حنیفه وقتی نزد رسولخدا(ص) آمدند، مسیلمه را پیش بارهای خود گذاشتند، آنها وقتی مسلمان شدند به پیامبر عرض كردند: ما یكی از یاران خویش را پیش بارها و مركبهای خویش نهادیم تا مراقب آنان باشد. پیامبراكرم(ص) كه معمولا به این نمایندگان هدیهای میداد، به كسی كه مسئول اعطاء هدایا بود دستور فرمود: تا هر چه به نمایندگان دادید به مسیلمه نیز بدهید. و فرمود: او(مسیلمه) بدتر از شما نیست. نمایندگان وقتی نزد مسیلمه رفتند، هدیه او را دادند و سخن رسولخدا(ص) را به او گفتند.[8] قبیله بنی حنیفه به یمامه باز گشتند و مسیلمه وقتی به آن جا رسید ادعای پیامبری كرد.»[9]
منابع مینویسند: «مسیلمه وقتی به یمامه رسید به دورغ مدعی شد كه من در كار پیامبری با محمد شریكم و به همراهیان خویش میگفت: «مگر وقتی نام مرا پیش محمد یاد كردید نگفت كه او بدتر از شما نیست؟ محمد این سخن را از این جهت گفت كه میدانست من شریك پیامبری او هستم.»[10] طبق نقلی پیامبر(ص) فرموده بود: «منزلت او (طلیحه) كمتر از شما نیست.»[11] طلیحه با سوء استفاده از این سخن میگفت: مثل این كه محمّد خودش میداند كه فرمانروایی پس از او با من است.[12] «رحّال بن عُنْفَوَه مردی از بنی حنیفه كه به مدینه آمده بود و اسلام آورده بود، وقتی به یمامه آمد شهادت داد كه پیامبراكرم(ص) مسیلمه را در كار پیامبری، شریك خود ساخته است.»[13] بدون شك این شهادت دروغ در گرایش مردم به مسیلمه تاثیر زیادی داشت.[14] مسیلمه به منظور جلب بنی حنیفه میگفت: «چگونه قریش نسبت به خلافت و امامت از شما سزاوارترند؟ به خدا سوگند كه جمعیت آنان افزونتر از شما نیست، چنان كه شجاع تر از شما هم نیستند. سرزمین و اموال شما هم از آنها زیادتر است.»[15]
نامه مسیلمه به رسولخدا(ص) و جواب آن حضرت
مسیلمه كه به دروغ مدعی بود در پیامبری با حضرت محمد(ص) شریك است، در نامهای به رسولخدا(ص) نوشت: «من با تو در امر نبوت شریك شدهام. پس نیمی از زمین از تو است و نیمی از من. لیكن قریش مردمی بیداد گرند.[16] نامه مسیلمه را دو نفر از فرستادگان او نزد رسولخدا(ص) آوردند. آن حضرت از عقیده آنها درباره مسیلمه سؤال كرد. آنها گفتند عقیده ما همان است كه در این نامه نوشته شده است. پیامبر(ص) فرمود: «به خدا سوگند اگر ناپسند نبود كه فرستادگان را به قتل برسانند، اكنون گردنتان را میزدم.[17]
سپس آن حضرت در جواب نامه مسیلمه نوشت:
«مِنْ محمد رسولالله الی مسیلمه كذاب، فان الارضلله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین»[18]
از محمد رسولخدا(ص) به مسیلمه كذاب، زمین برای خداست و آن را به هر كه از بندگانش بخواهد میراث دهد و سرانجام نیك برای پرهیزكاران است.
سپس پیامبراكرم(ص) به مسلمانان فرمود: «او را لعنت كنید كه خدایش لعنت كند.»[19]
ابن سعد مینویسد: «زمانی كه مسیلمه در یمامه ادعاى پیامبرى كرد، ثمامة بن اثال[20] قومِ خویش را نصیحت كرد و گفت: ... محمد(ص) پیامبر خداست و نه تنها پس از او پیامبرى نیست كه هیچ پیامبر دیگرى هم با او شریك نیست. سپس آیات اول تا سوم سوره غافر را بر ایشان خواند كه خداوند مىفرماید:
حم، تَنْزِیلُ الْكِتابِ من الله الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ. غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ، شَدِیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ.[21]
«حم. این كتابى است كه از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است. خداوندى كه آمرزنده گناه، پذیرنده توبه، داراى مجازات سخت، و صاحب نعمت فراوان است هیچ معبودى جز او نیست و بازگشت (همه شما) تنها بسوى اوست.[22] و گفت: این سخن، سخن خداست. این كجا و آن كجا كه مىگوید. «یا ضفدع نقىّ، لا الشراب تمنعین و لا الماء تكدّرین»[23] «اى قورباغه! آواز بخوان، نه آب را تیره مىسازى و نه آشامیدن را باز مىدارى» به خدا سوگند كه خود مىبینید كه این گفتار از دهان هیچ خدایى بیرون نیامده است.»[24] علاوه بر این سخنان سجع گونه كه ثمامه به آنها اشاره كرده است، مسیلمه برای جذب حامیان بیشتر، كلماتی به خیال خودش هم طراز با قرآن میگفت. از جمله سخنان او این بود: «لقد انعم الله علی الحبلی اخرج منها مسنه تسعی….»[25] خداوند به زن باردار نعمت داد و موجودی زنده و روان از او بیرون آورد... . او شراب و زنا را حلال كرد.[26] «قوم مسیلمه از او درخواست كردند همانگونه كه پیامبر(ص) در چاهی آب دهان انداخته بود و به بركت این آب دهان آب چاه بالا آمده بود، او نیز این كار را انجام دهد. مسیلمه در چاه آب دهان انداخت؛ اما آب چاه، شور و بد مزه شد.»[27]
علاوه بر قبیله بنی حنیفه، افرادی از قبیله ربیعه[28] نیز از مسیلمه حمایت كردند.
سجاح
«سجاح» دختر حارث بن سُوید بن عقفان[29] یا دختر اوس بن حق[30] یا اوس بن حریز[31] نیز از جمله پیامبران دروغین بود كه تقریبا هم زمان با مسیلمه در میان بنی تمیم ادعای نبوت كرد.[32] او موفق شد «زَبَرقان بن بدر» و «عَطارد بن حاجب»[33] و مردم بسیاری از بنی تمیم را پیرو خویش سازد.[34] طایفه هُذیل، مالك بن نُویره،[35]بنو تَغلب[36] وكیع (پسر مالك بن نویره)[37] نیز دعوت او را پذیرفتند و با او متحد شدند.[38]
سجّاح علاوه بر جادوگری[39] و كهانت[40] برای جذب دیگران، همانند مسیلمه سخنانی سجع گونه میگفت. در یكی از سخنان سجع گونه او آمده است: «اعدوا الركاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا علی الرباب، فلیس دونهم حجاب.[41] سواران را آماده كنید و برای غارت آماده شوید و به سوی قبیله «رباب» حمله برید كه مانعی در مقابل آنها نیست.
از عقاید انحرافی او این بود كه زن را در گرفتن دو شوهر آزاد میدانست.[42]
اتحاد سجاح و مسیلمه
به نظر میرسد مسیلمه پس از آگاهی از قدرت نیروهای سجاح تصمیم گرفت او را فریب دهد. پس از این كه سجاح با سپاهیان خویش به قصد مدینه حركت كرد، به علت عدم همیاری برخی از نیروهایش، تصمیم گرفت به یمامه برود. او در این رابطه گفت: «علیكم با الیمامه و دفوا دفیف الحمامه...»[43] به سوی یمامه حركت كنید و چون كبوتر بال بگشائید. طبق نقلی دیگر سجاح وقتی شنید كه در سرزمین یمامه مسیلمه ادعای نبوت دارد و مردم را به سوی خویش دعوت میكند، با جماعتی انبوه از پیروان خویش به سوی یمامه روی آورد.[44]
صاحب الفخری مینویسد: «سجاح كه افرادش از افراد مسیلمه بیشتر بودند، به جنگ مسیلمه رهسپار شد. وقتی مسیلمه از حركت سجاح آگاه شد، صلاح را در این دید كه با او مشورت كند. و به قول خودش درباره وحیی كه از آسمان بر آنها نازل میشود، گفتوگو كنند تا هر كس بر حق بود، دیگری از او پیروی كند. مسیلمه خیمهای بر پا كرد و موفق شد سجاح را فریب دهد.»[45] با توافقی كه بین آنها صورت گرفت، مسیلمه با سجاح ازدواج كرد.[46] و مهریه این ازدواج را بخشوده شدن نماز صبح و نماز عشاء اعلام كرد.[47]
جنگ یمامه
اتحاد این دو نیروی عظیمی را برعلیه مسلمانان شكل داد. ابوبكر خالد بن ولید را مامور سركوبی آنها كرد.[48] ثَمامة بن اَثال، با یاران خویش به ملازمت خالد پیوست.[49] قبل از جنگ، لشكریان اسلام به دستهای از یاران مسیلمه برخوردند از آنها پرسیدند: عقیده شما چیست؟ آنها گفتند: منا نبی ومنكم نبی. پیامبری از ما و پیامبری از شما! پس از آن بود كه درگیری آغاز شد.[50] خالد بن ولید با نیروهای خویش با مسیلمه درگیر شد. در این جنگ كه در ماه «ربیع الاول» سال «دوازدهم هجری» صورت گرفت،[51] مسیلمه به قتل رسید. بدین ترتیب كه ابودجانه انصاری نیزهای به او زد، مسیلمه، ابودجانه را شهید كرد، آنگاه «وحشی»[52] زوبین خود را به سوی او پرتاب كرد و او را كشت.[53] وحشی خود در این رابطه میگوید: قَتلتُ خیرالناس و شر الناس.[54] من بهترین مردم (حمزه سیدالشهداء) و بدترین مردم را كشتم. سجاح موفق به فرار شد و به بصره برفت و در همان جا از دنیا رفت.[55] بنا به نقلی كشته شده است.[56] ابن حجر مینویسد: «او پس از قتل مسیلمه به اسلام برگشت[57] و تا زمان خلافت معاویه زنده بود.[58]
در این جنگ كه یكی از سختترین جنگها با مدعیان نبوت و مرتدین بود، مسلمانان بسیاری به شهادت رسیدند. منابع از كشته شدن 1200 تن از مسلمانان كه 700 نفر از آنان حافظ قرآن بودهاند، خبر دادهاند.[59] رفتار خالد كه پس از این نبرد و این همه كشتهای كه مسلمانان داد با دختر مُجّاعة بن مراره[60] ازدواج كرد. موجبات اعتراض مسلمانان را فراهم كرد.[61] مسلمانان در اعتراض به این كار نامهای به ابوبكر نوشتند. عمر گفت: خالد همیشه كاری میكند كه دل ما را به درد میآورد. ابوبكر نامه تندی به خالد نوشت. وقتی نامه به دست خالد رسید خندید و گفت: من مطمئن هستم این كار عمر است و الا ابوبكر از من راضی است.!![62]
[1]. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، پنجم، ج4، ص1266 و یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، ششم، ج2، ص7.
[2]. ابن اثیر، عزالدین؛ اسد الغابه، بیروت، دارالفكر، 1409، ج1، ص450 و طبری، پیشین، ج4ص1274.
[3]. طبری، پیشین، ج4ص 1355-1354.
[4]. ابن اثیر، پیشین، ج4ص277 و عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الكتب العلمیه، اول، 1415، ج2ص181 و طبری، پیشین، ج4، ص1396.
[5]. ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، كتابچی، 1375، پنجم، ج2، ص349.
[6]. طبری، پیشین، ج4، ص1265و ابن سعد، الطبقات الكبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374، ج1، ص303-304.
[7]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص7.
[8]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص303-304 و طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
[9]. طبری، پیشین، ج4، ص1266 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص7.
[10]. طبری، پیشین، ج4، ص1266.
[11]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[12]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[13]. طبری، پیشین، ج4، ص1421-1422 و ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[14]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[15]. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372، ص 20.
[16]. ابن هشام، پیشین، ج2، ص327 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص7 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
[17]. ابن هشام، پیشین، ج2، ص327 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
[18]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص7 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
[19]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دار الفكر، 1417، اول، ج4، ص293.
[20]. از اصحاب پیامبر كه در یمامه ساكن بود. ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، 1412، اول، ج1، 215.
[21]. قرآن كریم، سوره غافر، آیات 1 تا 3.
[22]. ترجمه، آیت الله مكارم شیرازی.
[23]. اشاره به یكی از سخنان سجع گونه مسیلمه كذاب.
[24]. ابن سعد، پیشین، ج6، ص:434.
[25]. طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
[26]. طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
[27]. طبرسی، فضل بن حسن؛ اعلام الوری باعلام الهدی، قم، آل البیت، 1417، اول، ج1، ص82.
[28]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص7.
[29]. مسعودی، علی بن حسین؛ التبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، دوم ص1262 و طبرسی، پیشین، ج3، ص78 ‘ طبری، پیشین، ج3، ص 267، ابن اعثم كوفی، پیشین، ص929.
[30]. مسعودی، پیشین، ج12، ص199 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، تهران، نقره، 1337، اول، ص144.
[31]. ابن حزم اندلسی، جمهره انساب العرب، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1403، اول، ص226.
[32]. ابن اثیر، پیشین، ج4، ص277 و عسقلانی، پیشین، ج2ص181 و طبری، پیشین، ج4، ص1396 ابو حاتم رازی، اعلام النبوه، تهران، موسسه پژوهش حكمت و فلسفه ایران، 1381، دوم، ص 263 وبلاذری، پیشین، انساب الاشراف، پیشین، ج12، ص199 – مؤذن او شبث بن ربعی یا جنیة بن طارق بود. بلاذری، فتوح البلدان، پیشین، ص 144.
[33]. این دونفر از نمایندگان بنی تمیم بودند كه خدمت پیامبر رسیده بودند و اسلام آورده بودند.
[34]. مقدسی، البدء و التاریخ، ج2، ص846.
[35]. طبری، پیشین، ج4، ص1398.
[36]. از اقوام مادری اش.
[37]. طبری، پیشین، ج4، ص1398 فتوح البلدان، پیشین، ص144.
[38]. طبری، پیشین، ج4، ص1398.
[39]. مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعى كدكنى، تهران، آگه، 1374، اول، ج2، ص846 .
[40]. ابو حاتم رازی، پیشین، ص264.
[41]. طبری، پیشین، ج4، ص1399.
[42]. مقدسی، پیشین، ج2، ص846.
[43]. طبری، پیشین، ج4، ص1400.
[44]. ابن اعثم كوفی، ص20.
[45]. محمد بن علی بن طباطبایی، الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360، دوم، ص101 سجاح از خیمه مسیلمه خارج شد و به یاران خویش گفت: مسیلمه قدری از وحیی كه برایش نازل شده بود برای من خواند و من هم دیدم حق با اوست. از این رو امر نبوت را به او تسلیم كردم. همان، ص 101.
[46]. بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج12، ص199 و ابن حجر، پیشین، ج8، ص199.
[47]. مقدسی، پیشین، ج2، ص846.
[48]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ص 21.
[49]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ص23.
[50]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[51]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص8.
[52]. قاتل حمزه، ؛ عموی پیامبر.
[53]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص8-7.
[54]. بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج4، ص293 .
[55] .یعقوبی، پیشین، ج2، ص8 و مقدسی، پیشین، ج2، ص846.
[56]. مقدسی، پیشین، ج2، ص846.
[57]. الاصابه، پیشین، ج8، ص199وبلاذری، فتوح البلدان، پیشین، ص144.
[58]. ابن حجر، پیشین، ج8، ص199.
[59]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ج1، ص43-44.
[60]. یكی از سران توطئه گر بنی حنیفه.
[61]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ج1، ص43-44.
[62]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ج1، ص43-44.
مسیلمه كذاب
مُسَیلَمه بن حَبیب، معروف به «مسیلمه كذاب» از جمله پیامبران دروغین بود كه در اواخر دوره زندگی پیامبر(ص) ادعای نبوت كرد.[1] علاوه بر او طُلیحه در میان بنیاسد،[2] اسود عنْسی در یمن[3] و سجّاح در میان بنیتمیم[4] مدعی پیامبری شدند.
سال نهم هجری به دلیل ورود هیاتهای نمایندگی قبایل به مدینه با هدف اسلام آوردن، به «عام الوُفود»[5] مشهور شده است. در همین زمان، مسیلمه به همراه هیات نمایندگی قبیله خویش (بنی حنیفه) به مدینه آمد.[6]
در این كه آیا مسیلمه در این زمان اسلام آورده یا نه ابهام است. یعقوبی مینویسد: «مسیلمه اسلام آورده بود و در سال دهم مدعی پیامبری شد.»[7] اما در برخی از منابع آمده است: «فرستادگان بنی حنیفه وقتی نزد رسولخدا(ص) آمدند، مسیلمه را پیش بارهای خود گذاشتند، آنها وقتی مسلمان شدند به پیامبر عرض كردند: ما یكی از یاران خویش را پیش بارها و مركبهای خویش نهادیم تا مراقب آنان باشد. پیامبراكرم(ص) كه معمولا به این نمایندگان هدیهای میداد، به كسی كه مسئول اعطاء هدایا بود دستور فرمود: تا هر چه به نمایندگان دادید به مسیلمه نیز بدهید. و فرمود: او(مسیلمه) بدتر از شما نیست. نمایندگان وقتی نزد مسیلمه رفتند، هدیه او را دادند و سخن رسولخدا(ص) را به او گفتند.[8] قبیله بنی حنیفه به یمامه باز گشتند و مسیلمه وقتی به آن جا رسید ادعای پیامبری كرد.»[9]
منابع مینویسند: «مسیلمه وقتی به یمامه رسید به دورغ مدعی شد كه من در كار پیامبری با محمد شریكم و به همراهیان خویش میگفت: «مگر وقتی نام مرا پیش محمد یاد كردید نگفت كه او بدتر از شما نیست؟ محمد این سخن را از این جهت گفت كه میدانست من شریك پیامبری او هستم.»[10] طبق نقلی پیامبر(ص) فرموده بود: «منزلت او (طلیحه) كمتر از شما نیست.»[11] طلیحه با سوء استفاده از این سخن میگفت: مثل این كه محمّد خودش میداند كه فرمانروایی پس از او با من است.[12] «رحّال بن عُنْفَوَه مردی از بنی حنیفه كه به مدینه آمده بود و اسلام آورده بود، وقتی به یمامه آمد شهادت داد كه پیامبراكرم(ص) مسیلمه را در كار پیامبری، شریك خود ساخته است.»[13] بدون شك این شهادت دروغ در گرایش مردم به مسیلمه تاثیر زیادی داشت.[14] مسیلمه به منظور جلب بنی حنیفه میگفت: «چگونه قریش نسبت به خلافت و امامت از شما سزاوارترند؟ به خدا سوگند كه جمعیت آنان افزونتر از شما نیست، چنان كه شجاع تر از شما هم نیستند. سرزمین و اموال شما هم از آنها زیادتر است.»[15]
نامه مسیلمه به رسولخدا(ص) و جواب آن حضرت
مسیلمه كه به دروغ مدعی بود در پیامبری با حضرت محمد(ص) شریك است، در نامهای به رسولخدا(ص) نوشت: «من با تو در امر نبوت شریك شدهام. پس نیمی از زمین از تو است و نیمی از من. لیكن قریش مردمی بیداد گرند.[16] نامه مسیلمه را دو نفر از فرستادگان او نزد رسولخدا(ص) آوردند. آن حضرت از عقیده آنها درباره مسیلمه سؤال كرد. آنها گفتند عقیده ما همان است كه در این نامه نوشته شده است. پیامبر(ص) فرمود: «به خدا سوگند اگر ناپسند نبود كه فرستادگان را به قتل برسانند، اكنون گردنتان را میزدم.[17]
سپس آن حضرت در جواب نامه مسیلمه نوشت:
«مِنْ محمد رسولالله الی مسیلمه كذاب، فان الارضلله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین»[18]
از محمد رسولخدا(ص) به مسیلمه كذاب، زمین برای خداست و آن را به هر كه از بندگانش بخواهد میراث دهد و سرانجام نیك برای پرهیزكاران است.
سپس پیامبراكرم(ص) به مسلمانان فرمود: «او را لعنت كنید كه خدایش لعنت كند.»[19]
ابن سعد مینویسد: «زمانی كه مسیلمه در یمامه ادعاى پیامبرى كرد، ثمامة بن اثال[20] قومِ خویش را نصیحت كرد و گفت: ... محمد(ص) پیامبر خداست و نه تنها پس از او پیامبرى نیست كه هیچ پیامبر دیگرى هم با او شریك نیست. سپس آیات اول تا سوم سوره غافر را بر ایشان خواند كه خداوند مىفرماید:
حم، تَنْزِیلُ الْكِتابِ من الله الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ. غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ، شَدِیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ.[21]
«حم. این كتابى است كه از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است. خداوندى كه آمرزنده گناه، پذیرنده توبه، داراى مجازات سخت، و صاحب نعمت فراوان است هیچ معبودى جز او نیست و بازگشت (همه شما) تنها بسوى اوست.[22] و گفت: این سخن، سخن خداست. این كجا و آن كجا كه مىگوید. «یا ضفدع نقىّ، لا الشراب تمنعین و لا الماء تكدّرین»[23] «اى قورباغه! آواز بخوان، نه آب را تیره مىسازى و نه آشامیدن را باز مىدارى» به خدا سوگند كه خود مىبینید كه این گفتار از دهان هیچ خدایى بیرون نیامده است.»[24] علاوه بر این سخنان سجع گونه كه ثمامه به آنها اشاره كرده است، مسیلمه برای جذب حامیان بیشتر، كلماتی به خیال خودش هم طراز با قرآن میگفت. از جمله سخنان او این بود: «لقد انعم الله علی الحبلی اخرج منها مسنه تسعی….»[25] خداوند به زن باردار نعمت داد و موجودی زنده و روان از او بیرون آورد... . او شراب و زنا را حلال كرد.[26] «قوم مسیلمه از او درخواست كردند همانگونه كه پیامبر(ص) در چاهی آب دهان انداخته بود و به بركت این آب دهان آب چاه بالا آمده بود، او نیز این كار را انجام دهد. مسیلمه در چاه آب دهان انداخت؛ اما آب چاه، شور و بد مزه شد.»[27]
علاوه بر قبیله بنی حنیفه، افرادی از قبیله ربیعه[28] نیز از مسیلمه حمایت كردند.
سجاح
«سجاح» دختر حارث بن سُوید بن عقفان[29] یا دختر اوس بن حق[30] یا اوس بن حریز[31] نیز از جمله پیامبران دروغین بود كه تقریبا هم زمان با مسیلمه در میان بنی تمیم ادعای نبوت كرد.[32] او موفق شد «زَبَرقان بن بدر» و «عَطارد بن حاجب»[33] و مردم بسیاری از بنی تمیم را پیرو خویش سازد.[34] طایفه هُذیل، مالك بن نُویره،[35]بنو تَغلب[36] وكیع (پسر مالك بن نویره)[37] نیز دعوت او را پذیرفتند و با او متحد شدند.[38]
سجّاح علاوه بر جادوگری[39] و كهانت[40] برای جذب دیگران، همانند مسیلمه سخنانی سجع گونه میگفت. در یكی از سخنان سجع گونه او آمده است: «اعدوا الركاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا علی الرباب، فلیس دونهم حجاب.[41] سواران را آماده كنید و برای غارت آماده شوید و به سوی قبیله «رباب» حمله برید كه مانعی در مقابل آنها نیست.
از عقاید انحرافی او این بود كه زن را در گرفتن دو شوهر آزاد میدانست.[42]
اتحاد سجاح و مسیلمه
به نظر میرسد مسیلمه پس از آگاهی از قدرت نیروهای سجاح تصمیم گرفت او را فریب دهد. پس از این كه سجاح با سپاهیان خویش به قصد مدینه حركت كرد، به علت عدم همیاری برخی از نیروهایش، تصمیم گرفت به یمامه برود. او در این رابطه گفت: «علیكم با الیمامه و دفوا دفیف الحمامه...»[43] به سوی یمامه حركت كنید و چون كبوتر بال بگشائید. طبق نقلی دیگر سجاح وقتی شنید كه در سرزمین یمامه مسیلمه ادعای نبوت دارد و مردم را به سوی خویش دعوت میكند، با جماعتی انبوه از پیروان خویش به سوی یمامه روی آورد.[44]
صاحب الفخری مینویسد: «سجاح كه افرادش از افراد مسیلمه بیشتر بودند، به جنگ مسیلمه رهسپار شد. وقتی مسیلمه از حركت سجاح آگاه شد، صلاح را در این دید كه با او مشورت كند. و به قول خودش درباره وحیی كه از آسمان بر آنها نازل میشود، گفتوگو كنند تا هر كس بر حق بود، دیگری از او پیروی كند. مسیلمه خیمهای بر پا كرد و موفق شد سجاح را فریب دهد.»[45] با توافقی كه بین آنها صورت گرفت، مسیلمه با سجاح ازدواج كرد.[46] و مهریه این ازدواج را بخشوده شدن نماز صبح و نماز عشاء اعلام كرد.[47]
جنگ یمامه
اتحاد این دو نیروی عظیمی را برعلیه مسلمانان شكل داد. ابوبكر خالد بن ولید را مامور سركوبی آنها كرد.[48] ثَمامة بن اَثال، با یاران خویش به ملازمت خالد پیوست.[49] قبل از جنگ، لشكریان اسلام به دستهای از یاران مسیلمه برخوردند از آنها پرسیدند: عقیده شما چیست؟ آنها گفتند: منا نبی ومنكم نبی. پیامبری از ما و پیامبری از شما! پس از آن بود كه درگیری آغاز شد.[50] خالد بن ولید با نیروهای خویش با مسیلمه درگیر شد. در این جنگ كه در ماه «ربیع الاول» سال «دوازدهم هجری» صورت گرفت،[51] مسیلمه به قتل رسید. بدین ترتیب كه ابودجانه انصاری نیزهای به او زد، مسیلمه، ابودجانه را شهید كرد، آنگاه «وحشی»[52] زوبین خود را به سوی او پرتاب كرد و او را كشت.[53] وحشی خود در این رابطه میگوید: قَتلتُ خیرالناس و شر الناس.[54] من بهترین مردم (حمزه سیدالشهداء) و بدترین مردم را كشتم. سجاح موفق به فرار شد و به بصره برفت و در همان جا از دنیا رفت.[55] بنا به نقلی كشته شده است.[56] ابن حجر مینویسد: «او پس از قتل مسیلمه به اسلام برگشت[57] و تا زمان خلافت معاویه زنده بود.[58]
در این جنگ كه یكی از سختترین جنگها با مدعیان نبوت و مرتدین بود، مسلمانان بسیاری به شهادت رسیدند. منابع از كشته شدن 1200 تن از مسلمانان كه 700 نفر از آنان حافظ قرآن بودهاند، خبر دادهاند.[59] رفتار خالد كه پس از این نبرد و این همه كشتهای كه مسلمانان داد با دختر مُجّاعة بن مراره[60] ازدواج كرد. موجبات اعتراض مسلمانان را فراهم كرد.[61] مسلمانان در اعتراض به این كار نامهای به ابوبكر نوشتند. عمر گفت: خالد همیشه كاری میكند كه دل ما را به درد میآورد. ابوبكر نامه تندی به خالد نوشت. وقتی نامه به دست خالد رسید خندید و گفت: من مطمئن هستم این كار عمر است و الا ابوبكر از من راضی است.!![62]
[1]. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، پنجم، ج4، ص1266 و یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، ششم، ج2، ص7.
[2]. ابن اثیر، عزالدین؛ اسد الغابه، بیروت، دارالفكر، 1409، ج1، ص450 و طبری، پیشین، ج4ص1274.
[3]. طبری، پیشین، ج4ص 1355-1354.
[4]. ابن اثیر، پیشین، ج4ص277 و عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الكتب العلمیه، اول، 1415، ج2ص181 و طبری، پیشین، ج4، ص1396.
[5]. ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، كتابچی، 1375، پنجم، ج2، ص349.
[6]. طبری، پیشین، ج4، ص1265و ابن سعد، الطبقات الكبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374، ج1، ص303-304.
[7]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص7.
[8]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص303-304 و طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
[9]. طبری، پیشین، ج4، ص1266 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص7.
[10]. طبری، پیشین، ج4، ص1266.
[11]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[12]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[13]. طبری، پیشین، ج4، ص1421-1422 و ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[14]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[15]. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372، ص 20.
[16]. ابن هشام، پیشین، ج2، ص327 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص7 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
[17]. ابن هشام، پیشین، ج2، ص327 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
[18]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص7 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
[19]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دار الفكر، 1417، اول، ج4، ص293.
[20]. از اصحاب پیامبر كه در یمامه ساكن بود. ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، 1412، اول، ج1، 215.
[21]. قرآن كریم، سوره غافر، آیات 1 تا 3.
[22]. ترجمه، آیت الله مكارم شیرازی.
[23]. اشاره به یكی از سخنان سجع گونه مسیلمه كذاب.
[24]. ابن سعد، پیشین، ج6، ص:434.
[25]. طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
[26]. طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
[27]. طبرسی، فضل بن حسن؛ اعلام الوری باعلام الهدی، قم، آل البیت، 1417، اول، ج1، ص82.
[28]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص7.
[29]. مسعودی، علی بن حسین؛ التبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، دوم ص1262 و طبرسی، پیشین، ج3، ص78 ‘ طبری، پیشین، ج3، ص 267، ابن اعثم كوفی، پیشین، ص929.
[30]. مسعودی، پیشین، ج12، ص199 و بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، تهران، نقره، 1337، اول، ص144.
[31]. ابن حزم اندلسی، جمهره انساب العرب، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1403، اول، ص226.
[32]. ابن اثیر، پیشین، ج4، ص277 و عسقلانی، پیشین، ج2ص181 و طبری، پیشین، ج4، ص1396 ابو حاتم رازی، اعلام النبوه، تهران، موسسه پژوهش حكمت و فلسفه ایران، 1381، دوم، ص 263 وبلاذری، پیشین، انساب الاشراف، پیشین، ج12، ص199 – مؤذن او شبث بن ربعی یا جنیة بن طارق بود. بلاذری، فتوح البلدان، پیشین، ص 144.
[33]. این دونفر از نمایندگان بنی تمیم بودند كه خدمت پیامبر رسیده بودند و اسلام آورده بودند.
[34]. مقدسی، البدء و التاریخ، ج2، ص846.
[35]. طبری، پیشین، ج4، ص1398.
[36]. از اقوام مادری اش.
[37]. طبری، پیشین، ج4، ص1398 فتوح البلدان، پیشین، ص144.
[38]. طبری، پیشین، ج4، ص1398.
[39]. مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعى كدكنى، تهران، آگه، 1374، اول، ج2، ص846 .
[40]. ابو حاتم رازی، پیشین، ص264.
[41]. طبری، پیشین، ج4، ص1399.
[42]. مقدسی، پیشین، ج2، ص846.
[43]. طبری، پیشین، ج4، ص1400.
[44]. ابن اعثم كوفی، ص20.
[45]. محمد بن علی بن طباطبایی، الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360، دوم، ص101 سجاح از خیمه مسیلمه خارج شد و به یاران خویش گفت: مسیلمه قدری از وحیی كه برایش نازل شده بود برای من خواند و من هم دیدم حق با اوست. از این رو امر نبوت را به او تسلیم كردم. همان، ص 101.
[46]. بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج12، ص199 و ابن حجر، پیشین، ج8، ص199.
[47]. مقدسی، پیشین، ج2، ص846.
[48]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ص 21.
[49]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ص23.
[50]. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
[51]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص8.
[52]. قاتل حمزه، ؛ عموی پیامبر.
[53]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص8-7.
[54]. بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج4، ص293 .
[55] .یعقوبی، پیشین، ج2، ص8 و مقدسی، پیشین، ج2، ص846.
[56]. مقدسی، پیشین، ج2، ص846.
[57]. الاصابه، پیشین، ج8، ص199وبلاذری، فتوح البلدان، پیشین، ص144.
[58]. ابن حجر، پیشین، ج8، ص199.
[59]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ج1، ص43-44.
[60]. یكی از سران توطئه گر بنی حنیفه.
[61]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ج1، ص43-44.
[62]. ابن اعثم كوفی، پیشین، ج1، ص43-44.