04-16-2013, 05:24 PM
راستی ، از محمد حیدری ملایری خیلی تشکر کرده و گفته که خیلی به او در ترجمهی کتاب یاری رسانده . در بخشِ سپاسگذاری و قدردانی گفته که :
خواندنِ کتاب در ابتدا دشوار مینماید اما هرچه بیشتر پیش میروی خواندنش راحتتر میشود.البته باید دانست که خودِ این کتاب ، کتابِ دشواری است و جملاتِ خیلی طولانی و واژهها و معانی سختفهم در ان زیادند که مزید بر علت شدهاند.اگر چه مجبور شدهام 150 صفحهی نخست را چند بار بخوانم، اما همچنان با آن راحت هستم!!! دلیلش این است سلطانی ترجمهاش بسیار دقیق است.یعنی عبارات و جملات را به دقیقترین شکل و در بهترین انطباقی که میشد از نوشته اصلی داشت، ترجمه کرده.خوبی یا بدیِ واژگانی که انتخاب کرده زیاد برایم اهمیت نداشتند، چیزی که برایم مهم بود این بود که مستقیما از زبانِ آلمانی ترجمه شده، با ترجمههای انگلیسی و فرانسوی مقابله شده، زیرنویسها و توضیحاتِ خیلی خوبی دارد،صفحهآرایی نابی دارد، مقدمههای خوبی آورده (البته قدری طولانی و کسلکننده است اما باز خوب است)، واژهنامه بسیار درخشانی دارد که واژهها را به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسه در انتهای کتاب آورده است و از همه مهمتر اینکه ترجمهاش دقیق است. اما به کسانی که میخواهند برای اولین بار میخواهند این کتابِ کانت را بخوانند توصیه میکنم این ترجمه را نگیرند!! اگر من با خواندنِ این کتاب قدری راحتتر بودم دلیل عمدهاش این است که هم قبلا این کتاب را با ترجمهای دیگر خوانده بودم و هم اینکه با این شکل زبان تقریبا آشنا بودم.این کتابِ کانت به حد کمال خواندنش گایشگر(!) هست که اگر بخواهیم واژههای پارسی و عباراتِ پارسیزه شده را به آن بیافزاییم آدم را دیوانه میکند.نه اینکه بد است یا اینکه هیچ جور نمیشود با این کتاب کنار آمد بلکه انرژی و زمانِ زیادی را در ابتدا میطلبد که ممکن است حوصله ی خواننده را سر برده و اصلا قید کتاب را بزند.اما پیشنهادم این است که این کتاب را در کنار ترجمهای دیگر بخوانند.یعنی دو ترجمه را در کنار هم داشته باشند.ترجمههایی که من پیشنهاد میکنم : منوچهر بزرگمهر (که اگر گیر بیاورید خیلی عالی است)، شرفالدین خراسانی که آن را با نام انتقادِ عقلِ ناب ترجمه کرده، ترجمه نجف دریابندری را اگرچه خودم ندیدهام اما دوستانی که داشتهاند میگویند خوب نیست، اما ترجمههای زریاب خوئی و محمدعلی فروغی هم خوب هستند. من خودم هماکنون ترجمه بهروز نظری که از یک ترجمهی انگلیسی برگردانده شده را در کنارِ ترجمه ادیب سلطانی دارم و هر جا که به مشکل بر میخورم این دو را در کنار هم میگذارم تا مشکلم حل شود.
چیزی که برایم ارزشمند بود مهربد جان، این بود که کسی بالاخره این شهامت را پیدا کرد که کتابی با این قامت و تا این حد فلسفی را به زبانِ پارسی ترجمه کند.ایشان در جایی از مقدمه گفتهاند که 5 سال را به طور مداوم صرفِ ترجمهی این کتاب کرده و با تمامِ ترجمههای دیگر زبانها آنرا سنجیده که هرچه بیشتر دقیقتر شود.و بعد از انتشارِ آن هم دست از کار برنداشته و همچنان در جهتِ بهسازیِ کتاب تلاش کردهاند تا اینکه ویراستِ دوم کتاب را نیز منتشر کردهاند. برای من اینکارِ ایشان در خورِ ستایش است.اضافه بر این از اینکه زبانِ پارسی میتواند در چنین متونی برپای خود بایستد برایم خوشایند بود.من همیشه فکر میکردم زبان پارسی در فلسفه الکن است و کاری از دستش برنمیآید چرا که هرچه در کتابهای فلسفه میدیدم واژهها و اصطلاحاتِ عربی بودند.اما اکنون این باورِ من خدشهای جدی برداشت.
دیرتر بخشی از کتاب را میاورم و در کنارِ ترجمهی بهروز نظری میگذارم تا بسنجیم وضعیت چگونه است.ترجمهی انگلیسی کتاب را هم دارم که آنرا هم میآورم(همانکه نظری از روی آن ترجمه کرده است).در ضمن آشوری یک مقدمهای در ابتدای کتابِ فرهنگِ علومِ انسانی آورده که به نظرم خواندنش برایت جالب خواهد بود.
نقل قول:ایشان(حیدری ملایری) با عقل زرین ، رای متین، ذکاء درخشان ئ ثاقب، دانش ژرف و گسترده و روش سنجشگرانهی مقصدانه و اعتدالی و تحصیلیِ خود، در انجمنهای هفتگی برای بررسی و فروگشایی پرسمانهای کتاب شرکت میکردند، و از جمله نمونه ترجمه را میخواندند و نکتههایی بس دقیق و سودمند را یادآور میشدند که درکِ پارهای از آنها و هماهنگ شدن با آنها، گاه به اندکی تامل و بازاندیشی نیاز داشت.
خواندنِ کتاب در ابتدا دشوار مینماید اما هرچه بیشتر پیش میروی خواندنش راحتتر میشود.البته باید دانست که خودِ این کتاب ، کتابِ دشواری است و جملاتِ خیلی طولانی و واژهها و معانی سختفهم در ان زیادند که مزید بر علت شدهاند.اگر چه مجبور شدهام 150 صفحهی نخست را چند بار بخوانم، اما همچنان با آن راحت هستم!!! دلیلش این است سلطانی ترجمهاش بسیار دقیق است.یعنی عبارات و جملات را به دقیقترین شکل و در بهترین انطباقی که میشد از نوشته اصلی داشت، ترجمه کرده.خوبی یا بدیِ واژگانی که انتخاب کرده زیاد برایم اهمیت نداشتند، چیزی که برایم مهم بود این بود که مستقیما از زبانِ آلمانی ترجمه شده، با ترجمههای انگلیسی و فرانسوی مقابله شده، زیرنویسها و توضیحاتِ خیلی خوبی دارد،صفحهآرایی نابی دارد، مقدمههای خوبی آورده (البته قدری طولانی و کسلکننده است اما باز خوب است)، واژهنامه بسیار درخشانی دارد که واژهها را به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسه در انتهای کتاب آورده است و از همه مهمتر اینکه ترجمهاش دقیق است. اما به کسانی که میخواهند برای اولین بار میخواهند این کتابِ کانت را بخوانند توصیه میکنم این ترجمه را نگیرند!! اگر من با خواندنِ این کتاب قدری راحتتر بودم دلیل عمدهاش این است که هم قبلا این کتاب را با ترجمهای دیگر خوانده بودم و هم اینکه با این شکل زبان تقریبا آشنا بودم.این کتابِ کانت به حد کمال خواندنش گایشگر(!) هست که اگر بخواهیم واژههای پارسی و عباراتِ پارسیزه شده را به آن بیافزاییم آدم را دیوانه میکند.نه اینکه بد است یا اینکه هیچ جور نمیشود با این کتاب کنار آمد بلکه انرژی و زمانِ زیادی را در ابتدا میطلبد که ممکن است حوصله ی خواننده را سر برده و اصلا قید کتاب را بزند.اما پیشنهادم این است که این کتاب را در کنار ترجمهای دیگر بخوانند.یعنی دو ترجمه را در کنار هم داشته باشند.ترجمههایی که من پیشنهاد میکنم : منوچهر بزرگمهر (که اگر گیر بیاورید خیلی عالی است)، شرفالدین خراسانی که آن را با نام انتقادِ عقلِ ناب ترجمه کرده، ترجمه نجف دریابندری را اگرچه خودم ندیدهام اما دوستانی که داشتهاند میگویند خوب نیست، اما ترجمههای زریاب خوئی و محمدعلی فروغی هم خوب هستند. من خودم هماکنون ترجمه بهروز نظری که از یک ترجمهی انگلیسی برگردانده شده را در کنارِ ترجمه ادیب سلطانی دارم و هر جا که به مشکل بر میخورم این دو را در کنار هم میگذارم تا مشکلم حل شود.
چیزی که برایم ارزشمند بود مهربد جان، این بود که کسی بالاخره این شهامت را پیدا کرد که کتابی با این قامت و تا این حد فلسفی را به زبانِ پارسی ترجمه کند.ایشان در جایی از مقدمه گفتهاند که 5 سال را به طور مداوم صرفِ ترجمهی این کتاب کرده و با تمامِ ترجمههای دیگر زبانها آنرا سنجیده که هرچه بیشتر دقیقتر شود.و بعد از انتشارِ آن هم دست از کار برنداشته و همچنان در جهتِ بهسازیِ کتاب تلاش کردهاند تا اینکه ویراستِ دوم کتاب را نیز منتشر کردهاند. برای من اینکارِ ایشان در خورِ ستایش است.اضافه بر این از اینکه زبانِ پارسی میتواند در چنین متونی برپای خود بایستد برایم خوشایند بود.من همیشه فکر میکردم زبان پارسی در فلسفه الکن است و کاری از دستش برنمیآید چرا که هرچه در کتابهای فلسفه میدیدم واژهها و اصطلاحاتِ عربی بودند.اما اکنون این باورِ من خدشهای جدی برداشت.
دیرتر بخشی از کتاب را میاورم و در کنارِ ترجمهی بهروز نظری میگذارم تا بسنجیم وضعیت چگونه است.ترجمهی انگلیسی کتاب را هم دارم که آنرا هم میآورم(همانکه نظری از روی آن ترجمه کرده است).در ضمن آشوری یک مقدمهای در ابتدای کتابِ فرهنگِ علومِ انسانی آورده که به نظرم خواندنش برایت جالب خواهد بود.
کسشر هم تعاونی؟!