02-12-2013, 12:49 AM
Alice نوشته: مگر من آدم نیستم که اندوهگین نشوم !اگرچه دقیقا نمیدانم منظورتان از محکم و استوار بودن کارکتر چیست و چه اتفاقی برایتان پیش آمده، اما با توجه به ذهنیات و تجربیات خودم، میتوانم بگویم:
ولی خب ، بنیانهای کاراکتر بنده سُستپایه و نااُستوارند ؛ این سُستی هم به گمان بالا از روی سالمانام (سن و سالام) است ! شاید در آینده شخصیت قدرتمندی یافتم !
مشروبات الکی هم خوب پاسُخ میدهد ؛ ولی چون دُختر متزلزلی هستم و اندکی هم بسوی مواد روانگردان گرایش دارم، از این رو دور از ذهن نیست که تبدیل به یک دُختر ِ مُعتاد ِ مافنگی شوم !
به نگر شما چه کنیم که کاراکتر استوار و محکمی داشته باشیم ؟
داشتن کاراکتر قوی، چیزی ست که قویا در انفصال از جهان خارج پدید می آید.یعنی وقتی شما میپندارید باید از چیزی گریزان باشید، با اندیشیدن به آن هرگز نمیتوانید چندان از آن دور شوید.در واقع در جهان بیرون مرگ هر چیز دقیقا زمانی فرا میرسد که از ذهن شما خارج شده باشد.بنابراین نهادینه کردن نوعی واکنش ذاتی و نیاندیشیده به هر آنچه که نباید به آن اندیشید دوایی ست که پس از تمرین و تمرکز و همچنین زخم خوردن های پیاپی به دست می آید.
عشقی بوده؟
کسشر هم تعاونی؟!