01-27-2013, 09:32 PM
یه روزم رفته بودم کوه
که ناگهان از شانس بد طنابم پاره شد و کوه ریزش کرد و همین جور که با خاک و سنگ میومدم پایین،
دستم رفت تو یه شکاف و یه سنگ بزرگ هم افتاد روش...
هیچی دیگه... 127 ساعت اونجا گیر کرده بودم تا اینکه هوا طوفانی شد و لرزم گرفت...
دیگه نمیشد کاری کرد واقعن سردم شده بود...
این بود که ناخونگیرو درآوردم و ذره ذره گوشت دستمو کندم و استخونمم شکوندم و خودمو خلاص کردم...
واقعن درد داشت خیلی به گا رفتم...
بعدشم چن روز تو بیابونای اطراف گشتم تا به جاده رسیدم و یه تاکسی گرفتم و رفتم اون دور دورا تو مه و دود ناپدید شدم...
الانم که اینجا در خدمت شمام.
(این بود یکی از خاطرات به گا رفتن من)
true story :|
که ناگهان از شانس بد طنابم پاره شد و کوه ریزش کرد و همین جور که با خاک و سنگ میومدم پایین،
دستم رفت تو یه شکاف و یه سنگ بزرگ هم افتاد روش...
هیچی دیگه... 127 ساعت اونجا گیر کرده بودم تا اینکه هوا طوفانی شد و لرزم گرفت...
دیگه نمیشد کاری کرد واقعن سردم شده بود...
این بود که ناخونگیرو درآوردم و ذره ذره گوشت دستمو کندم و استخونمم شکوندم و خودمو خلاص کردم...
واقعن درد داشت خیلی به گا رفتم...
بعدشم چن روز تو بیابونای اطراف گشتم تا به جاده رسیدم و یه تاکسی گرفتم و رفتم اون دور دورا تو مه و دود ناپدید شدم...
الانم که اینجا در خدمت شمام.
(این بود یکی از خاطرات به گا رفتن من)
true story :|
آمد شدن تو اندرین گیتی چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!