12-20-2012, 07:52 PM
SAMKING نوشته: پیروان اسپاگتی به بهشت نمیروند
به نام آن که نامش مهرافشان عطاست و یادش بذرافشان صفاست !
سامکینگ ؛ به جان تو سوگند که دیشب در خواب جلوه ی حق را با چشم یقین نگریستم !
آنچنان که گویی 21 دسامبر بودی و جمله ی جهانیان ( همه ی عالم ) به سوی کنگره ی کبریایی
ره سپار بودندی ؛ زمانه ی جافی به سر رسیدندی و صور اسراگتی (مخفف اسرافیل اسپاگیتی)
دمیده شدندی !
دسته ای فوج فوج به دوزخ رانده می شدندی و گروهی بر حوریان بهشتی فرود می آمدندی !
در این اثنا شیخی را یافتم پخته* ؛ در بارگاه ِ اسپاگتی ، که عمری هلاک ِ خویشتن کرده بود و
در مقام وصال گم شدنده بودی ! اسپاگتی گفت یا شیخ برای ما از زندان چه آوردی ؟
شیخ بنالید و آهی برآورد و گفت : باراسپاغیتیا (بارالها) ؛ هشتاد و اندی سال نماز بکردم و خویشتن
هلاک نمودم ؛ به تمام فروزه هایت سوگند (به تمام صفاتت قسم) که هیچیک طعم لحظه ای دخول ِ
شبانگاهی را نداشت که اینکار مرا از جمله ی جسم و جانم می رهانید و سخت بیخبرم میسازید !
این را بگفت و اشک ز دیده اش جاری شد ... اسپاگتی تا این را بشنید و بدید خشنود گشت و بی درنگ
فرمان بداد شیخ را بشویند* و بر حوریانش وارد گردانند !
چاشت که برآمد و از خفتن فارغ شدیم ؛ برخود نالیدم و بلافاصله سر تعظیم را به درگاه پروردگار بزرگ فرود اوردم ؛
روی خستان* شهادتین را بر زبان جاری نمودم و از پیروان اسپاگتی گشتم :
اشهد ان لا اله الا السپاگتی ...
باری سامکینگ ؛
21 دسامبر دادار ِ من ؛ کنون که اجل درخواهد رسید و مرا از زندان تن وامی رهانی ؛
مرا بشوی و شربت وصال خوران و بر من مگیر ؛ مرا تاب دوزخ نیست...
باشد که رستگار شویم ؛
--
این پانویس هم برای کسانی که به ادبسارمان خُرده می گیرند !
زمانه ی جافی = روزگار ستمگر
زندان = دنیا
پخته = شیخ پخته در اینجا (ادبسار عرفانی) نماد عارف حقیقی ست که از کالبد تن رها شده
شستن = در ادبسار عرفانی غسل روح و زدودن گناهان است !
حوریانش = "ش" کارگیر (مفعول) است ؛
بر من مگیر = مرا بازخواست و مواخذه مکن
چاشت که برآمد = ظهر که شد ( چاشت در فربود زمانی میان بامداد و ظهر است )
به نام او که نامش مهرافشان عطاست = به نام او که مهرمندانه بخشش و موهبت را می پراکند ؛
و یادش بذر افشان صفاست = او که یادش تخم محبت و صمیمت و صفا را مهرمندانه می افشاند ؛