11-30-2012, 09:29 PM
Dariush نوشته: حقیقتش، شاید این از ناتوانی من در شناخت زبانها و ریشه هایشان باشد که نمیتوانم درک کنم که چرا باید یک زبان برای حفظ خودش تلاش کند!
شاید برای این که چندان درباره کارکرد زبان در اندیشهاتان نسِگالیدهاید (فکر نکردهاید)؟
من از روی رشته کاری با بیش از 100 و خوردهای زبانهای ساختگی (programming) سر و کار داشته و چیرگی دارم و چندتایی هم ساختهام، که به آنها DSL یا Domain-specific language - WiKi میگویند.
اگر مانند من شباروز با زبانهای برنامهریزی سر و کله زده باشید، یک بینادلی تیز (sharp intuition) درباره کارکرد زبان در چگونگی اندیشیدن و فرجامیابی (نتیجهگیری) اتان بدست میاورید.
در اینباره اینجا اندکی گفتمان کردهایم: کارکرد زبان در اندیشه
Dariush نوشته: موضوع این است که حدود یک سال پیش من قصد داشتم یک مقاله فلسفی را ترجمه کنم که در آن مقاله به واژه هایی برخورد میکردم که معادل عربیشان به نظرم خیلی بهتر از معادل فارسیشان می آمدند!یعنی آن استحکامی که واژه های عربی مورد نظر داشتند، در معادلهای پارسی شان نیافتم.پس از اینکه مدتی زیاد در فرهنگ نامه های پارسی به دنبال برگردان آن واژه ها گشتم، در نهایت به این فکر کردم که چه عیبی دارد از همان واژه های عربی استفاده کنم؟حتما میدانید که ترجمه واژه های فلسفی و یافتن واژه ای که حامل دقیقا همان بار معنایی واژه برگزیده توسط نویسنده اصلی باشد، چه کار جانکاهی ست(و گاها غیر ممکن است)!
مثلا واژه ی "تصور"
شما چه واژه ای برای جایگزینی پیشنهاد میکنید؟
اینجور نیست. واژگان پارسی همگی ساختاری وندوند دارند که آنها را سادهتر و دریافتنیتر میکند.
برای نمونه، همین «تصور» که شما میگویید، برابر «انگاشت» آن روی پارسی بسیار بهتر کار میکند، چرا که:
انگاشتن = تصور کردن
انگاریدن = فرض کردن
انگاشت = تصور = imagination
انگاشتیک = تصوری = imaginary
انگارش = تصور کردن، فرض کردن؛ به مزداهیک (mathematic) انگارش نیز میگویند، چرا که دانش «فروض» است.
انگار = فرض، حالت: انگار که این واژه زیباتر است.
انگاره = ایده؛ idea
انگاریدن = فرض کردن
انگاشت = تصور = imagination
انگاشتیک = تصوری = imaginary
انگارش = تصور کردن، فرض کردن؛ به مزداهیک (mathematic) انگارش نیز میگویند، چرا که دانش «فروض» است.
انگار = فرض، حالت: انگار که این واژه زیباتر است.
انگاره = ایده؛ idea
و ساختاری سراسر یکسان با «پنداشتن» هم دارد:
پنداشتن / پنداریدن = تخیل کردن
پندار = تصور، خیال
پنداره = مفهوم، اندیشه، concept
پنداشت = وهم، تخیل
پیشپنداشت = per-conception
پندار = تصور، خیال
پنداره = مفهوم، اندیشه، concept
پنداشت = وهم، تخیل
پیشپنداشت = per-conception
در فرهود (حقیقت) تازیک اندیشه ما را در بند هم کرده، چرا که بجای «انگاشتن» و «پنداشتن» و «گمانیدن» و ...
تنها میگوییم "تصور کردن". هنگامیکه واژه "تصور کردن" چیزی این نیست که یک چیز نگارهای (تصویری) را "میکنید"!
Dariush نوشته: با توجه به این چیزهایی که شما فرمودید تا اندازه ای برام توجیه شد که چرا باید سعی کرد از واژه های پارسی استفاده کرد!در واقع از نظر شما این یک تعصب نیست بلکه راه درست و اصولیِ سخن گفتن است!اما با توجه به اینکه زبان بخشی از یک فرهنگ است و از آنجا که فرهنگ عربی و فرهنگ پارسی به شکلهای مختلف، بیش از یک هزاره در تعامل بوده اند آیا نباید پذیرفت که بخشی از این تعامل باید تعامل بین زبانهای ما باشد؟
آری، همکنشی و دادوستد میان زبانها و فرهنگها چیزی خواستنی است، ولی در اینجا هم بایستی با نگرشی ژرف و درست به دادوستد پرداخت.
وامواژه (loanword) چیزی بجاست، ولی همانجور که برخی دوستان گفتهاند، ما در پارسی از عربی وامواژه نگرفتهایم، زورواژه گرفتهایم!
چون برای نمونه، آیا برای «سلام» ما خودمان «درود» نداشتهایم که وامواژه بگیریم؟ یا برای «صبح» واژگان «بامداد، پِـگاه و ..» را نداشتهایم؟
یا برای «غذا»، آیا ما خودمان اینها را نداشتهایم؟
خوراک، نوشاک = غذا
خوراکی = اغذیه
خوردنی، نوشیدنی = food, drinks
ناهار (پارسی است)
شام (پارسی است)
ناشتا، پِگاهیک = صبحانه؛ ناشتا = شکستن روزه، چنانکه در انگلیسی میگویند breakfast = breaking the [night's] fast
خوراکی = اغذیه
خوردنی، نوشیدنی = food, drinks
ناهار (پارسی است)
شام (پارسی است)
ناشتا، پِگاهیک = صبحانه؛ ناشتا = شکستن روزه، چنانکه در انگلیسی میگویند breakfast = breaking the [night's] fast
گاهی زمانها زمانیکه واژه را درست بکار بردید تازه برای خودتان هم چم واژه باز میشود. برای نمونه
من نخستین بار که «سپارش» را شنیدم بود که تازه دریافتم چه چمی دارد و چرا "سفارش" بدرد نمیخورد:
سپردن —> سپار
سپارش: آنچه که به کسی میسپرند!
سپارش: آنچه که به کسی میسپرند!
پیش از دانستن این، برای من هیچگاه پیوندی میان "سفارش" و "سپردن" نبود، امروز ولی
زمانیکه میگویم "بهش سپارشت را میکنم"، میدانم که یک چیزی را دارم به کس دیگری "میسِپارم".
اکنون برخی بنادرستی میگمانند اینجا کسی با عرب دشمنی دارد که میخواهد "سفارش"
را دوباره "سپارش" بکند، هنگامیکه آماج مَهندتر (مهمتر) ما بهکرد اندیشه خودمان است.
بهمین ریخت، چم واژه بسیار کهن و باستانی «خواهش» نیز برای من روشن نبود، تا اینکه تازه دریافتم:
خواستن —> خواه
خواهش: "خواستن کردن"
خواهش: "خواستن کردن"
پس ما میتوانیم یک چیزی را از کسی "بخواهیم"، یا اینکه میتوانیم آنرا «خواهش کنیم» و بار ارجمندانه (احترام مند) به آن بدهیم.
یا به واژه «قانون = داته» بنگرید، سراپای زبان ما را «دات» گرفته:
داتور = داور = قاضی
داتگستر = قاضی
داتگستری = قضاوت خانه
داتگر = دادگر = عادل
داتسرا = ؟
داتخواه = شاکی
...
داته = قانون
داتیک = قانونی
ناداتیک = ناقانونی
داتیکی = حقوقی؟
داتگستر = قاضی
داتگستری = قضاوت خانه
داتگر = دادگر = عادل
داتسرا = ؟
داتخواه = شاکی
...
داته = قانون
داتیک = قانونی
ناداتیک = ناقانونی
داتیکی = حقوقی؟
ولی ما هیچ آگاهیای به آن نداریم چراکه پیورزانه روی «قانون» پافشاری میکنیم، آنهم زمانیکه خود قانون عربیزه شده canon یونانی است.
Dariush نوشته: بعد اینکه آیا زبان عربی هم به همین اندازه از زبان پارسی تاثیر گرفته است؟من مطلب درخور توجهی در این مورد نیافته ام تا کنون!
من در اینباره دانشی ندارم، ولی تا آنجاییکه از گفتگوهای پراکنده گرفتهام هنود (اثر) بسیاری روی آن گذاشته.
شوربختانه کمابیش همه دانشمندانی که بیجا عرب نامیده شدهاند هم خود ایرانی و پارسی زبان بودهاند، مانند خوارزمی (نام 100% پارسی) که
واژه "الگوریتم - algorithm" را به او دادهاند، هنگامیکه واژه نیاز به "ال-" عربی ندارد و فرهنگستان زبان پارسی هم از اینرو برابر "خوارزم" را برای algorithm گزیده که بس زیباست:
خوارزم = algorithm
خوارزمیک = algorithmic
خوارزمیک = algorithmic
ولی باز برخی کوتهاندیش روی الگوریتم پافشاری میکنند، انگار که بایستی «خوارزم» نخست بشود «الخوارزم»، سپس برود انگلیسی «الگورتیم» شده و سرانجام دوباره به ما برگردد!
.Unexpected places give you unexpected returns