دفترچه

نسخه‌ی کامل: چرایی آغاز تالار داستان‌های ِ اروتیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13
Dariush نوشته: شیرین‌جان، اینطور نگویید! مسلم است که حضورتان دلگرم کننده است. به دوست پسرتان هم سلام برسانید. متاسفانه دوست‌دخترِ من نیز به زن‌خواریِ من آگاه شده و اکنون همه‌جا به دنبالِ علائمِ زن‌ستیزی در من است و من هم‌اکنون واقعا نگرانِ صداقتِ خود هستم. ببینیم در آخرِ این قمار فمنیسم برنده میشود یا زن‌خوارگی!
داریوش جان نشنوم اینها را از دهان شما! به این زودی صورت زشت و سرد حقیقت شما را دلزده کرد؟ می‌خواهید به آغوش گرم ماتریکس باز بگردید؟ ما همه می‌دانیم که استیک چقدر واقعی و آبدار به نظر می‌رسد، و همه‌ی آنچه برای دوباره مزه کردنش باید بکنید پذیرفتن چیزی‌ست که برای آن به دنیا آمده‌اید و تربیت شده‌اید. من امیدوارم در برابر این وسوسه مقاومت بورزید و از این نبرد با خود پیرو و ظفرزمند بیرون بیایید. نخستین چیزی که من به خاطر سپردن آنرا همواره به دوستان تازه بیدار شده گوشزد می‌کنم اینست که شما به عنوان یک مرد همواره تنها هستید و هیچ رابطه‌ای، هیچوقت درباره‌ی و بخاطر و برمبنی نیازها و علایق شما نخواهد بود، اینرا به هنگام پرداخت هرگونه بهایی برای ارتباط با زنان به خاطر داشته باشید.

[ATTACH=CONFIG]2038[/ATTACH]
Ouroboros نوشته: این حرفها کدام است شیرین بانوی گرامی؟ شما از کاربران پرسابقه‌ی اینجا هستید و دفترچه بدون شما یکسان نخواهد بود.
اما خودمانی اینهم یک گواه معتبر و زنده‌ی دیگر است برای زبرگزینی که چطور شما بانوان پای باقی مردان بیچاره که می‌رسد می‌شوید فمینیست و مستقل و این و آن، اما نوبت به دوست‌پسر/شوهر که می‌رسد «اوشین درونتان» بیدار می‌شود! از یک سو با طرفداری از قوانین تبعیض‌آمیز فمینیستی پدر مردان را درمی‌آورید و با تحقیر سکشوالیته‌ی مردان آنها را اخته می‌کنید و مردبودگی را بطور سیستماتیک ممنوع می‌کنید و ... از سوی دیگر وقتی نوبت به همسرگزینی رسید می‌روید سراغ مردی که به خودش اجازه می‌دهد فعالیت آنلاین دوست‌دختر خود را کنترل بکند! این مردان فمینیست بدبخت باید هر وقت زنی را درحال سخنرانی آتشین پیرامون «احترام به زنان» دیدند به یاد داشته باشند که او در خفا روزی هزار بار آرزوی مردی را می‌کند که اینطور او را کنترل بکند و به او بی‌احترامی بکند!
به جای دانشمند شدن میرفتی نویسنده یا روزنامه نگار میشدی قطعا شهرت بالایی پیدا میکردی;)این قسمت «اوشین درونتان» هم خدا بود:)))
البته مثل بیشتر وقت ها من با تحلیل هات موافق نیستم ولی توصیفاتت من رو یاد یک مسئله جالب دیگه ای انداخت،من مواردی رو دیدم(اینکه شیرین جز این موارد هست یا نه رو نمیدونم) که با وجود داشتن افکار فمنیستی دوست پسر/شوهر مردسالار یا آنتی فمنیست داشتند ولی قسمت جالبش این هست که زن های نسبتا سنتی(و البته به نسبت کمتر دختر) رو هم دیدم که شوهراشون/دوست پسراشون فرمانبر و گوش به فرمانشونند.البته من مشاهدات شخصیم رو حتی یک اقلیت قابل توجه نمیدونم چه برسه به اینکه بگم همه(که البته چون مثال نقض زیاد دیدم و اکثریت رو جور دیگه ای فرض میکنم) ولی برای توجیه چنین چیزهایی حتی اگر استثنا باشند به هر حال نیاز به یک استدلال هست.
حالا چیزی که جالبه اینه که اگر میلی برای کنترل شدن/کردن وجود داشته باشه،رفتار دوگانه از کجا میاد؟وجود همزمان این دو حتی اگر تفاوت رو به خاطر فشار احتماعی بدونیم به نظر من هضم شدنی نیست و در ضمن اگر میلی به این شدت همگانی باشه طبیعتا فرهنگ مخالفش هم نباید فرهنگ غالب باشه که تفاوت رفتار بوجود بیاد.
نظری داری؟
undead_knight نوشته: به جای دانشمند شدن میرفتی نویسنده یا روزنامه نگار میشدی قطعا شهرت بالایی پیدا میکردی;)این قسمت «اوشین درونتان» هم خدا بود:)))
البته مثل بیشتر وقت ها من با تحلیل هات موافق نیستم ولی توصیفاتت من رو یاد یک مسئله جالب دیگه ای انداخت،من مواردی رو دیدم(اینکه شیرین جز این موارد هست یا نه رو نمیدونم) که با وجود داشتن افکار فمنیستی دوست پسر/شوهر مردسالار یا آنتی فمنیست داشتند ولی قسمت جالبش این هست که زن های نسبتا سنتی(و البته به نسبت کمتر دختر) رو هم دیدم که شوهراشون/دوست پسراشون فرمانبر و گوش به فرمانشونند.البته من مشاهدات شخصیم رو حتی یک اقلیت قابل توجه نمیدونم چه برسه به اینکه بگم همه(که البته چون مثال نقض زیاد دیدم و اکثریت رو جور دیگه ای فرض میکنم) ولی برای توجیه چنین چیزهایی حتی اگر استثنا باشند به هر حال نیاز به یک استدلال هست.
حالا چیزی که جالبه اینه که اگر میلی برای کنترل شدن/کردن وجود داشته باشه،رفتار دوگانه از کجا میاد؟وجود همزمان این دو حتی اگر تفاوت رو به خاطر فشار احتماعی بدونیم به نظر من هضم شدنی نیست و در ضمن اگر میلی به این شدت همگانی باشه طبیعتا فرهنگ مخالفش هم نباید فرهنگ غالب باشه که تفاوت رفتار بوجود بیاد.
نظری داری؟

البته که دارم: فرافکنی. ۹۰٪ تزهای فمینیستی چیزی بجز فرافکنی آنچه زنان به راستی درباره‌ی مردان می‌اندیشند، و باژگونی جهان به نحو بسیار دقیقی نیست، «همه‌ی مردان متجاوز بالقوه هستند»، در حالی یک مطالعه نشان می‌دهند اکثریت(۷۰٪ بیشتر)مردان در سکس مایل به Submissive بودن هستند و دوست دارند توسط پارتنرشان کنترل بشوند، و یک مطالعه‌ی دیگر نشان می‌دهد ۶۰ تا ۸۰٪ زنان دست کم یک بار در زندگی خودشان تجربه‌ی تحریک جنسی شدن با فانتزی‌های تجاوز را داشته‌اند. «مردها از زنان بیزار هستند» در شرایطی که عده‌ی تمام مردانی که حقیقتا از زنان بیزار بوده‌اند در سرتاسر تاریخ شاید از تعداد انگشتان یک دست فراتر نرود، اما بعید است روزی را بگذرانید که و در آن زن حقیری را نبینید که با ابزار نظر سخیفی(مثل همانکه اینجا می‌گفت مردها کثیف هستند)قصد ارتقاء مقام واپسمانده‌ی خود را نداشته باشد. «مردان بخاطر مرد بودن دارای مزایا هستند» در شرایطی که، اصلا نیازی به گفتن هست؟ اینهم چیزی فراتر از آن نیست، عربده‌ی «من از کنترل شدن بیزار هستم» چیزی بجز دعوت به «بیایید مرا کنترل بکنید» نیست. مدبرترین و مستقل‌ترین و اختیاردارترین زنی که من در زندگی دیده‌ام و شناخته‌ام زنی بوده سنتی که هرگز نیاز نبوده با سمینار و بخشنامه و اعلامیه به شوهرش بگویید «من با تو برابرم»، چه حاجت به بیان است. من یک دوست‌دختری داشتم که با نگاه شما را خاکستر می‌کرد، کافی بود یک حرکت ناشایستی بکنید. همانطورکه همیشه گفته‌ایم زن است که همه چیز را بطور پیشقرض(تقریبا همه چیز را)کنترل می‌کند و اگر دوست‌پسرتان دارد برای وبگردی شما تعیین تکلیف می‌کند، خودتان تلوحیا به او این اجازه را داده‌اید.

دو نوع کنترل وجود دارد: مستقیم و غیرمستقیم. کنترل مستقیم برای شخص دارای مزایای آشکار پرشماری‌ست، مثل تغذیه‌ی منیت فردی او از تحت کنترل داشتن یک انسان دیگر که بیانگر برتری نسبی یا قطعی ِ عینی یا ذهنی بر اوست، یا ارتقاء جایگاه اجتماعی به هنگام برخورد دیگران با این کنترل. کنترل غیرمستقیم اما مزایای آشکار و پنهان بسیار بیشتری دارد، شخص با آنکه همه چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد هرگز بابت آن مسئولیتی نمی‌پذیرد، جهت به سرانجام رسیدن آن کار چندانی نمی‌کند اما در ثمرات آن شریک است و در صورت شکست خوردن رابطه/عمل هرگز سرزنش نخواهید شد(و چه بسی حتی «قربانی» هم وانمود بشوید)، و این از همه مهمتر است چراکه «عواقب» شکست تا همین چند دهه پیش آخرالزمانی بودند. زنان بطور سنتی نوع دوم از کنترل را برگزیده‌اند، و به اعمال سلطه، خشونت و وحشی‌گری از طریق مردان پرداخته‌اند، روندی که هم‌اکنون نیز ادامه دارد.

زنان در حال حاضر در این مورد خاص به دو گروه تقسیم می‌شوند، یکی آنها که ارزش مهبل خود و بهایی که مرد برای دسترسی به آن حاضر است تا بپردازد را شناخته‌اند(زیرا این مرد است که با نیروی تولید خود ارزش هر چیز را تعیین می‌کند، و هرچیز در این جهان همانقدر می‌ارزد که یک مرد حاضر است بابت آن بها بپردازد)و از آن در همه‌ی جوانب زندگی خود بهره می‌گیرند(«زن مستقل و مدرن و فمینیست و آزاد و ...»)، یکی زنان «سنتی» که به روش مشروط و غیرمستقیم کنترل قانع هستند زیرا آنقدر با مردها رابطه نداشته‌اند یا آنقدر باهوش نبوده اند که بدانند برای استخراج آنچه اکنون دریافت می‌کنند هیچ نیازی به پختن غذای خوشمزه، تمیز کردن خانه، گوش دادن حرف شوهر و چایی ریختن برای او نیست، حتی احتیاجی به کُس دادن هم نیست، کافی‌ست چشم‌انداز کُس‌کردن را به او نشان بدهید، اینجا اکثریت مردان با زنان «فقط دوست» هستند و بدون هیچ سرویس متقابلی به او خدماتی را می‌رسانند که «دوستان» ۲۰ ساله‌ی ما برایمان نمی‌کنند، یا اینکه می‌بینیم مرد توسط قانون مجاب می‌شود که سالها پس از طاق (گاهی تا آخر عمر) خرج «زن مستقل» و «برابر» را بدهد.

ما وقتی می‌گوییم انتخاب جنسی در اختیار زنان است، برخی دوستان فمینیست در اینباره تجاهل می‌کنند(یا براستی جاهل هستند)و وانمود می‌کنند قدرتی که این «انتخاب» در اختیار زن می‌گذارد وزنه‌ای به سنگینی تمام آنچه مرد هرگز می‌توانسته داشته باشد نیست، و چه مایه برابری با وجود آن ناممکن است. به قول «هری عصبانی» اگر از فردا زنان اراده بکنند که مردان باید روی دستهایشان راه بروند، اکثریت مطلق مردان چنان خواهند کرد، و اگر مهریه برای مرد قطع یک پا از راست و یک دست از چپ بشود، باز هم اکثریت آنها ازدواج می‌کنند. زنان اندک‌اندک اینرا دریافته‌اند و از آن به نحوی شایسته برای به بردگی کشیدن جنسی، عاطفی، اقتصادی و قانونی مردان بهره برده‌اند. مردان بتایی که برای رسیدن به زن و رقابت با آلفاها حاضرند خودشان را از بلندا به پائین بیافکنند، بی‌اطلاع از آنکه هرگز چیزی فراتر از یک ابزار دم دستی و مفید برای آنها نخواهند شد.

حالا کمی بترولید ببینیم چه می‌گویید.
Ouroboros نوشته: حالا کمی بترولید ببینیم چه می‌گویید.
الان کمی عذاب وجدان دارم به خاطر پاسخت، چون اینها رو اینقدر به اشکال مختلف گفتی از حفظم:)و البته پاسخ سوالم واقعا بین اینها نبود مگرنه نیازی به پرسش هم نبود.
چیزی که برای من کمی ابهام داره این بود که به هر دلیلی اگر زنان میل به یک نوع رفتار دارند(حتی اقلیت و نه لزوما اکثریت) رفتار دوگانه تعجب آور هست که در فضای عمومی امیالشون رو جور دیگه ای نشون بدند، با توجه به اینکه حداقل نسبت به کنترل پذیر بودن مقاومت اجتماعی آنچنانی نباید وجود داشته باشه.
undead_knight نوشته: الان کمی عذاب وجدان دارم به خاطر پاسخت، چون اینها رو اینقدر به اشکال مختلف گفتی از حفظم:)و البته پاسخ سوالم واقعا بین اینها نبود مگرنه نیازی به پرسش هم نبود.
چیزی که برای من کمی ابهام داره این بود که به هر دلیلی اگر زنان میل به یک نوع رفتار دارند(حتی اقلیت و نه لزوما اکثریت) رفتار دوگانه تعجب آور هست که در فضای عمومی امیالشون رو جور دیگه ای نشون بدند، با توجه به اینکه حداقل نسبت به کنترل پذیر بودن مقاومت اجتماعی آنچنانی نباید وجود داشته باشه.
چرا «نباید وجود داشته باشد»؟ لابد چون« زنان همیشه تحت سلطه و کنترل بوده‌اند»؟ ای ترول بلا.E402
Peer pressure بسیار شدید و کمر شکنی بر زنان معمولی، زنان سنتی، زنانی که می‌خواهند اول مادر باشند، یا زنانی که به هر طریقی از هماهنگی خودشان با استانداردهای تازه تاسیس فمینیستی برای «زن خوب» باز می‌مانند. یک قانون جدید بهتان بیاموزم که تا بحال آنرا نگفته‌ام: «زنان همواره آنرا بر خودشان می‌کنند». Slut shaming, Fat shaming, محجبه کردن دختران، پابستن و ... را همگی زنان برای انجامشان پیش‌قدم می‌شده‌اند و می‌شوند. اکنون هم چه در غرب، و اندک‌اندک در ایران «زن بساز»(که البته افسانه‌ای بیش نیست، و در واقع واژه‌ای‌ست برای جعل زنی که می‌فهمد برای بقای پیوندی همچون ازدواج باید همچون همسرش-ولو یک هزارم او-فداکاری بکند و همه چیز در این جهان درباره‌ی او نیست و ...)دقیقا موقعیتی دارد مثل «زن لاشی» و «فاحشه» در یک جامعه‌ی سنتی: در فرینج جامعه، و زیر نگاه‌های انباشته از بیزاری و نفرت دیگر زنان. کافران جدیدی برای کیش زن‌پرستی پیدا شده.
Ouroboros نوشته: داریوش جان نشنوم اینها را از دهان شما! به این زودی صورت زشت و سرد حقیقت شما را دلزده کرد؟ می‌خواهید به آغوش گرم ماتریکس باز بگردید؟ ما همه می‌دانیم که استیک چقدر واقعی و آبدار به نظر می‌رسد، و همه‌ی آنچه برای دوباره مزه کردنش باید بکنید پذیرفتن چیزی‌ست که برای آن به دنیا آمده‌اید و تربیت شده‌اید. من امیدوارم در برابر این وسوسه مقاومت بورزید و از این نبرد با خود پیرو و ظفرزمند بیرون بیایید. نخستین چیزی که من به خاطر سپردن آنرا همواره به دوستان تازه بیدار شده گوشزد می‌کنم اینست که شما به عنوان یک مرد همواره تنها هستید و هیچ رابطه‌ای، هیچوقت درباره‌ی و بخاطر و برمبنی نیازها و علایق شما نخواهد بود، اینرا به هنگام پرداخت هرگونه بهایی برای ارتباط با زنان به خاطر داشته باشید.
:e058:

در اینجا چند نیروی متضاد با هم در جنگ‌اند که فائق آمدن بر آنها گاه بس دشوار می‌نماید. «نه، این یکی واقعا فرق میکند» ،تصوری که معمولا در هنگام برخورد با زنی که قدری بیش از زنانِ معمولِ جامعه می‌نماید و درگیرِ دگم‌ها و خرفتی‌های معمول در میان آنها نیست، اما این ساده‌انگاری‌ای ندرتا عمدی و عمدتا ناخودآگاه است، برآمده از خدشه‌ی وارد آمده از سوی هورمون‌ها بر شکاکیتی که باید به صداقتِ فکری زنان داشت، چنانکه مواضع‌شان را کمتر میتوان بدون در نظرِ گرفتن شرایط تفسیر کرد. «این واقعا مرا دوست دارد و برایم همه کاری میکند» ، حماقتی که ناشی از فراموشیِ این اصل است که در زنان خبری از مرام و معرفت و لوتی‌گری نیست و آنها همیشه و همه جا به دنبالِ منافع شخصی/ژنتیکی/زنانه‌ی خود هستند. «او حقیقتا تنها مرا میخواهد» خریتی ناشی از نفهمیدن و ندیدنِ خواصِِ غیروجودی (چنانکه وجودِ من نیست که مهم است، بودنِ من با اوست که مهم است)، حداقلی، موقتی و فایده‌گرایانه‌ای که زن هرگز نمیتواند آنها را برای یک لحظه هم درنظر نگیرد. «عشق ما دوطرفه است»، ای بیچاره‌ی خاک بر سر! گذاره‌های نخست، از یک مردِ قرار گرفته در شرایط است، بعد از آن ، از مردی‌ست که در حالِ تعمق است.

آنچه پیروزیِ جبهه‌ی مقابل را در این قمار سخت میکند، اندیشه‌ی انسانِ رسالت‌دارِ سارتری/اگزیستانسیالیستی‌ست ، چنانکه من معمولا خود را برای ناصادق بودن، به شدت تنبیه میکنم، بنابراین اگر بخواهم گردن خم کنم، برای همیشه از کمپِ مردانِ زنخوار خارج می‌شوم. اما امیر گرامی، موضوع بسیار بغرنج است؛ ما علیه سنتی که بسیار پایا، پویا و مقبول است، علیه قوی‌ترین رانه‌های وجودیِ خود و علیه «خودمان» گام برمیداریم! تصور انسانی‌ست با حقیقتی در مشت که بیش و پیش از همه خودش را ویران میکند و هراسی در دل از تنهایی‌ای که در اثرِ گشایشِ این مشت گل میکند. اینکه نهایتا این هراس پیروز میشود یا آن شرافت و صداقت، فقط یک رویداد نیست، یک نقطه عطف است.
یه اصل و حقیقت انکارناپذیر هم در مورد این فروم این هست که نتیجه همه تاپیکها و بحثها اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، پزشکی و... این هست که زنان خیلی خودخواه، منفعت طلب، بی معرفت، بی احساس هستن و زن ستیزی خیلی خوبه. :-D
خب آخه این داستانای مسخره چین اونجا؟:e407:
"مرضیه خانومو کردم آبم اومد"
واقعا مایه تاسفه این سکس فانتزی های بی کیفیت رو تو این تالار دیدن. چیزی که بیشتر از همه آزارم میده اینه که گویا مهربد افسانه ای طرفدار پروپاقرص اینا بوده. من نمیگم با داستانای اروتیک مخالفم و اینا. همون fifty shades of gray رو بیارین دورهم حالشو میبریم. اما حضور این آشغالا کنار جیف ها و عکس ها مثل پر کردن شکم بره بریان با چمنهE421
خوب دوستانی که با بی کیفیتی مشکل دارند,نمونه های با کیفیت را بیاورند تا سطح تالار بالا برودE105
Dariush نوشته: اما امیر گرامی، موضوع بسیار بغرنج است؛ ما علیه سنتی که بسیار پایا، پویا و مقبول است، علیه قوی‌ترین رانه‌های وجودیِ خود و علیه «خودمان» گام برمیداریم!

من فکر میکنم برنده ی نهایی گرایش جزمی و زورگوی انسان به تولید مثل است و چیزی
که تابع منطق و فرنود نیست همین غریزه‌ی جنسی‌ست که طنین انداز می شود و سایه
می گستراند! اینجا تحلیل منطقی هم هرگز کارگر نیست، هرچه هست هورمون ها و
دستورالعل هایی‌ست که رفتار ما را دیکته می کند؛ تحلیل منطقی هم در مراحل پست‌تر
خدمتکار ژن‌ها برای تداوم بقا،خودبانی،تولیدمثل و.. بوده است.
خود من با اینکه می‌کوشم مسائل را با در منطق باز کنم هرگز "منطقی" نبودم و تصور
اینکه چقدر در یک رابطه‌ی احساسی کژفرنود هستم قابل توصیف نیست. نمی‌گویم مردان
با آلتشان فکر می‌کنند یا زنان با قلبشان، اما کسی که حقیقتاً عقلانی‌ست در نهایت همانا
خواجه حافظ شیرازی‌ست.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13