دفترچه

نسخه‌ی کامل: خودکشی نکنم چیکار کنم؟!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"[النحل : 70] وَاللّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ"
"هم خداوند آفریدتان پس سراسر جان می گیردتان هم ازتان کسی کنار گذاشته می شود سوی سست ترین سالخوردگی برای جوری که نباشد می داند پس دانشی چیزی چون خداوند خیلی داناییست خیلی گنجاینده ای 70 زنبور"
"« یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ » ، « ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ »5و6 الحج"
"ای هر آن مردمان اگر بودید در نادرست پنداری از برانگیختن باز چونیم آفریدیمتان از خاکی پس از تخمی پس از آویزانی پس از نرمین گوشتی دگرآفریده گشته ای هم بیگانهء دگر آفریده گشته ای برای ریزآشکار می کنیم تا برایتان هم جا می دهیم در زهدان ها چه می خواهیم سوی پایانگاهی نام گذاشته ای پس بیرون می آوریمتان کودکی پس برای می رسید سختیتان هم ازتان سراسر جان می دهد هم ازتان کسی کنار گذاشته می شود سوی سست ترین سالخوردگی برای جوری که نباشد می داند پس دانشی چیزی هم می بینی زمینُ بی گیاهی باز گداری فرودآوردیم برش آب بجنبد هم بالاآید هم بروید از هر جفتی دل انگیزی ,آن به که چون خداوند اوست درست هم که چونست زنده می کند مرده هم که چونست بر هر چیزی خیلی گنجاینده ای 5,6 آهنگ خانه"
یکی که گفته سراسر جان می دهد برای پیش از پیری است که یهو بر کارکرد رخدادی یا بیماری یا چیز دیگر جان بدهیم دو برای زمان خیلی پیریست همانند مادر پدر بزرگهایی که اندازه ای پیر شدند که دست آخر هیچ کس را نمی شناختند با آن که می شنیدند هم می دیدند
خداوند هیچ جا نگفته پیش از برپایی واپسین دوباره زنده شدنی برای مرده هاست برای کشته شده های در راه خداوند یک چیزهایی گفت کهزنده اند هم روزی می خورند من دانشش را ندارم جز خداوند
دربارهء هزار سال با پنج هزار سال چیزهایی تو همین دفترچه گفتم در گفتاورد با یکی از کاربران که نمونه اش تا تهران یک روز می کشد برسیم تا آفریقا 50 روز می کشد دارازای زمانی برای نشان دادن گشودگی هستیست هم پنج هزار سال برای زمان روز برپاییست
خداوندا مرا فریبانده به نزدیک دنیا مکن که زندگی نزدیک همین بهرهء فریبهاست
ولی بنظر من پست ترین عمر همون دوران طفولیت و کودکیه. چون در کودکی انسان باید تقریبا همه چیز رو از صفر شروع کنه و نه دانش و تجربه داره و نه قدرت بدنی و نه میتونه از اولش حتی حرف بزنه و کوچکترین دفاعی از خودش بکنه و خلاصه خیلی درپیت و آسیب پذیره و برای همه چیز کاملا به سرپرستان خودش وابسته است.
اما در پیری هم درسته که بعضیا دچار مثلا آلزایمر و این حرفا میشن یا از نظر بدنی هم زمین گیر میشن ولی خیلی ها هم اینطور نمیشه یا به این شدت نمیشه و بنظر من دست کم در پیری اکثریت آدمها یک عقل و شعور و دانش و تجربه هایی دارن و بقدر دوران طفولیت و کودکی هم ضعیف و آسیب پذیر نیستن.
حالا اینکه چطور شده خدا طفولیت و کودکی رو ول کرده و دوران پیری رو بعنوان اون چند مورد استثناء گرفته بجای کل گفته پست ترین عمر، تفسیر و ادعای شماست بر طبق نظر و خوشایند خودتون و اینکه همه چیز با نظام فکری خودتون جور دربیاد!
در دوران پیری خیلی ها خردمند هستن، عاقل و باتجربه هستن، و از نظر جسمی هم از یک طفل قوی تر هستن و خطرات کمتری تهدیدشون میکنه نیاز و وابستگی کمتری به دیگران دارن. در کل نگاه کنی از نظر کلی و آمار اکثریت، بنظر من پیری هرچی هم باشه با وجود تمام دردسرها و افولی که آدم توی اون سن بطور معمول داره اما از طفولیت و کودکی بهتر و برتره در کل برای اکثریت. اونکه دوباره طفل و کودک هیچی ندان و کاملا ضعیف و وابسته ای میشه بنظر من بدترین و پست ترین دوران زندگی انسانه.

ضمنا درمورد هزار و 50 هزار هم در قرآن یادمه درمورد لفظ 50 هزار گفته بود «از آنچه میشمارید» و درمورد 1000 گفته بود «سال». بنظرت اینا معنا و اشارهء خاصی ندارن؟
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی""هم چیست زبان می گشاید بارهء دلکشش اگر اوست جز نشانه دادنیست نشانه داده می شود آموختش خیلی سخت پرتوان"
هم خیلی اندوهگین می شوم که زین پس از خداوند می خواهم نشوم که از این که خیلی دانسته می گویم شما به باد من درآوردی می نگارید
پیر هایی دیدم که سر یک گاهی یهو سر نیم ساعت جان دادند با اندیشهء درست هم پیرهایی دیدم سنشان از همه بیشتر شد نادان شدند زمینگیر شدند توان بچه ها درآمد از بس که شستشو هم شب نگهبانی دادندشان تا سر واپسین یک دوهفته درکار جانکندن بودند شما همش روی کج کنید از بازگویی خداوند هم نخواهید جز زندگی نزدیک دنیا
درباره روز هم دلم می خواهد چیزی بگویم باز خودم را خسته کردم
"(ویستعجلونک بالعذاب ولن یخلف الله وعده وان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون )"
"تعرج الملئکه و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه )"
"(یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنه مما تعدون )"
در همه این نشانه ها همجورند آغازین گفت "جور هزار سالی" دومی "بود اندازه اش پنجاه هزار سالی"سومی "بود اندازه اش هزار سالی از چه می شمارید"
به گشودگی هستی می پردازد دومی درازای رفتنش بیشتر است برای روز برپایی از سومی که برگشت دستور برای همین زندگی نزدیک است بسوی آسمان
یوم یا زمان شبانه روز گفتم برای زمین هم ماه هم دیگر یکی نیست که زمین 24 گاه یا ساعت برای ماه 30 روزی می کشد یک شبانه روز واسه دیگر چیز نمی دانم که بگوییم یک شبانه روز ماه برابر سی شبانه روز زمین است
پناه بر خداوند که پروردگار منست هم شماها
بابا برو زبان فارسیت رو درست کن مث خدات گاهیدی ما رو!
اینقدر هم همش میگی من فقط حرف الله گوش میکنم حرف شما واسم اهمیت نداره پس اینجا چکار داری میای توی هر تاپیکی یه مشت حرف تکراری خودت رو میذاری و آیه که کسی هم اهمیتی براش نداره.
دیگران هم که بخوان بخونن از حرفای تو چیز زیادی نمیفهمن با این نوشتن و زبان فارسی مسخرت!
تو هم خودت مثل همون قرآن و خدات ضد و نقیض هستی معلومه حقه ای توی کارته!
کوروش جان گیر دادیا! یادمه توی کتاب نقد قرآن دکتر سها براساس حدیثی از محمد کل وسعت زمین بعلاوه آسمان اول تا هفتم بعلاوه چند تا بز و دریا و عرش خدا از 5 سال نوری هم کمتر میشد حال آنکه بشر تاکنون وسعت آسمان بالای سرش را تا میلیاردها سال نوری فهمیده و هنوز نفهمیده نهایتش همین است یا بازم بیشتره! حرفای محمد را جدی نگیر.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"( ذلك بأن الله مولى الذین آمنوا وأن الكافرین لا مولى لهم ( 11 ) إن الله یدخل الذین آمنوا وعملوا الصالحات جنات تجری من تحتها الأنهار والذین كفروا یتمتعون ویأكلون كما تأكل الأنعام والنار مثوى لهم ( 12 ) )
"آن به که چون خداوند سرپرست گشتهء کسانی باورکردند نیز که چون رویگردانان نباشد سرپرست گشته ای تا برایشان 11چون خداوند درون می کند کسانی باورکردند هم انجام دادند سازنده هاُ باغهایی روان می شود از زیرشان رودخانه ها هم کسانی روی گردانیدند بهره چند می برند هم می خورند جور چه می خورد جانوران سراسر بخشش نیز آتش خانه گشته ایست تا برایشان 12"
kourosh_iran نوشته: هم همش میگی من فقط حرف الله گوش میکنم
همش گفتهء خداوند را گوش می دهم شماهایی که جز او را سرپرست می گیرید اندکی به سودتان نباشد
برای اینکه کارمو یک مقدار Justify کنم ماجرام رو با اون حرومزاده تعریف میکنم تا بحث روشنتر بشه و هرکی این تاپیک رو خوند یک طرفه به قاضی نره:

اون دختره مشکل روانی داشت. مثلا توی sms هاش به من میگفت من نفرتیتی هستم! میگفت من با فراعنه در ارتباطم! دیوونه بازیهاش منو تو دانشگاه بدبخت کرد! اول فقط طرف من میومد منم یک رابطه نصفه نیمه رو باهاش شروع کردم بعد عین جنده ها میرفت خودشو به بقیه پسرها به هر روشی که فکرشو بکنی میچسبوند! بعد بقیه پسرها که منو میشناختن منو مسخره میکردن! من چیکار میتونستم بکنم؟! بهش اگه میگفتم چرا اینکارا رو میکنی اونم میتونست بگه مگه تو دوست پسر منی؟! اونوقت من چی میتونستم بگم؟! این هیچی چطور میتونستم به بقیه ثابت کنم من با این صنمی ندارم که خیال نکنن این دوست دختر منه و منو مسخره نکنن؟!

2 مورد دیگه از دیوونه بازیهاش رو براتون میگم! ازش شماره خواستم نه برای sms بازی بلکه برای اینکه آیپادش رو گرفته بودم خواستم اگه کاری داشتم بهش sms بدم شماره اشتباهی داد بعدش تحت فشار شماره درستش رو داد منم فکر کردم دوست نداشته این کارو بکنه واسه همین شمارش رو پاک کردم. فکر میکنید اون چیکار کرد؟! آخر همون روز چند ساعت با من sms بازی کرد! یه مورد دیگه! من داشتم میرفتم خونه گفت مسیرت کجاست گفتم خیابونو میرم بالا گفت مسیر منم همونه بعدش چند قدم جلوتر از من حرکت میکرد! خب تو اگه خجالت میکشی با یه پسر راه بری چرا پیشنهاد میدی؟! هدفت از این رفتار تحقیر آمیز چیه؟!

تو آیپادش پر از آهنگای عربی بود بعد گفتم عربی؟ گفت نه از عربا متنفرم! اصلا هم نمیخورد عرب باشه چون بلوند بود. (پوستش سفید، چشاش آبی و موهاش طلایی بود) بعد از درگیری فهمیدم که هم ننش هم باباش عربن! بعد درگیری تو کافی شاپ منتظر پلیس بودم. اول ننش اومد بعد اگه 1 چیز به من میگفت 10 تا چیز به دخترش میگفت. چرا؟ چون میدونست کرم از دختر دیوونه خودشه. برادرشم کاری با من نداشت. عمش و پسر عمش هم اومدن. اونجا بود که من فهمیدم با اینکه با پسر عمش رابطه داره اومده طرف من! بعد فهمیدم که از نظر دیوونگی به باباش رفته چون ننش گفت باباش اگه بفهمه با شمشیر (عرب احمق خیال کرده 1400 سال پیشه!) هم دخترشو میکشه هم تو رو.

تو اون دوره ای که تیمارستان بستری بودم مامانم که باورش نمیشد من این کارو کرده باشم باهاش یه بار تماس گرفت بعدش شمارشو عوض کرد. تو اون یه بار خودش به مامانم گفت من پسر خیلی خوبی بودم هم مودب هم درسخون. خودشم میدونست از سرشم زیادترم. به هر حال من 2 ماه تیمارستان بستری شدم اون 2 ساعت بیمارستان! وضع مالیشونم خوبه جای همه زخم ها رو لیزر کردن پس ناراحت نباشید جای چاقوها رو بدنش نمونده و مشکلی از نظر ازدواج نداره و همسر آیندش چیزی از این ماجرا نمیفهمه. فقط نمیدونم کی حاضره زن این دیوونه بشه!

به هر حال شانس اورد! اگه چاقوم تو گردنش فرو میرفت ... اگه چاقوم 2 میلیمتر بیشتر تو سینش فرو میرفت ... اگه اورژانس چند دقیقه دیرتر میومد و بیشتر ازش خون میرفت ... اگه هر کدوم از این اتفاقا افتاده بود مرده بود و من اعدام شده بودم. واقعا حیف!

ویرایش=چند ماه بعد از اینکه از تیمارستان اومدم بیرون از تلویزیون تو یکی از این تجمع هایی که طرفدارای خامنه ای و جمهوری اسلامی جمع شده بودن دیدمش که مصاحبه کرد! پرچم جمهوری اسلامی دستش بود خیلی هم خندون بود تخم سگ.
در اینکه کُسخلی هیچ شکی نیست معنی این کار چیه که دختر مردم را سلاخی کردی :e057: من چند سال پیش که هنوز متدین بودم با یه دختر آشنا شدم هدفم سکس و ازدواج نبود فقط برای سرگرمی و گشت و گزار، تفریح و رفع تنهایی بود. چون با خودم میگفتم لااقل اگر نماز نمیخوانم گناه کبیره انجام ندم E40d گرچه این حرفا در حد شعار مسلمونا هستش که اگر شرایط مهیا باشه خشکی مقدس‌ترین شخص هم سکس میکنه، حالا بگذریم. من احمق صبح تا شب با این جنده خانم تل میحرفیدم سال 89 بود قبض تلفون همراهم آن موقعه حدود 150 یا 200 تومن می‌آمد بعد فهمیدم این دختر با کل عالم و آدم رابطه داره به غیر از خودم E415 حتی یکی از دوستان قدیمی و صمیمیم سینه‌هاشو دست مالی کرده بود. بعد از فهمیدن ماجرا واقعا خورد شدم همش بفکر تلافی بودم، اما من مثل تو کسخل نشدم که برم چاقو تو کونش بکنم، برام درس بزرگ زندگی شد. هر چند که آن موقعه تا چند وقت از لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. به هیچ وج از دوستم هم ناراحت نشدم که چرا با این رابطه داشت چون خریت خودم بود. دوستم نصیحت خوبی بهم کرد گفت زندگی همینه اگر نکنی میکننت و شُرتت رو هم بهت نمیدن این حرفش در همه موارد صدق میکنه انسان باید خودش حقش رو از روزگار بیگیره نباید بی‌عرضه و خنگ باشه.

این دوستم دختری نیست که تو یونی نگاییده باشه بازیکن حرفه‌ای هستش کُس رو تو هوا میقاپِ دختر سالم رو جنده میکنه. اما من دلیل اصلی خودکشیت رو نفهمیدم! اگر حرفت اینه که لذتی از زندگی نمیبری که من هم نمیبرم فعلا تنها لذت من مطالعه شده خیلی دوست دارم آنقدر ثروتمند شوم که بتوانم قید زندگی را بزنم و به جهانگردی بپردازم آنوقت برای من زندگی لذت بخش است که این حرفم هم در حد رویا پردازی است. اما با این حال خایه نمیکنم در مورد مرگ یک در صد هم فکر کنم.
تعریفت از لذت چیه؟ لذت رو تو چی میبینی؟
Moshref نوشته: زندگی همینه اگر نکنی میکننت و شُرتت رو هم بهت نمیدن این حرفش در همه موارد صدق میکنه انسان باید خودش حقش رو از روزگار بیگیره نباید بی‌عرضه و خنگ باشه.
من با این حرف زیاد موافق نیستم. بخصوص درمورد رابطه جنسی و عاطفی با یک انسان دیگر.
اینا همش توجیه کسانی هست که میخوان بی بند و بار و بی مسئولیت و هرزه باشن و فقط از همه چیز و دیگران به نفع خودشون سوء استفاده کنن ولو تمام جامعه و همه چیز رو به فساد و گند بکشن.
حرمت زنا هم از مشترکات بین ادیان و تقریبا تمام مکاتب عرفانی و معنوی درست و حسابی است.
و هرچیزی هزینه و خطرات خودش رو داره. در اکثریت مطلق موارد بدون هزینه نمیشه.
یکی از پسرهای فامیل ما که مدتی باهاش خیلی نزدیک بودم به عللی، و خیلی خاطرات و اسرارش رو به من تعریف میکرد، دخترباز و جندباز حرفه ای بود در حد تیر. با اینکه نه قیافه داشت نه هیکل و نه پول ولی خیلی حرفه ای بود توی این کار به من تعریف کرده بود چه کارهایی کرده مثلا توی صندوق عقب ماشین جنده برده، دختر لخت توی کمد دیواری قایم کرده، اصلا حتی موقعی که مادرش اینا خونه بودن دختر میبرده اتاق خودش از پنجره ... خلاصه خیلی حرفه ای! ولی آخرش چی شد؟ آخرش همین مسائل بالاخره گیرش انداخت مجبور شد با یکی از همین دخترها ازدواج زورکی کنه از ترس داداش هاش که اومده بودن تهدید و شاخ و شونه کشی! یعنی البته خودش هم به من گفته بود از این دختره خوشش میاد و زیاد باهاش بوده و زیاد محکش زده و احتمالا قصد ازدواج داره و نظر منو خواسته بود، ولی آخرش مث اینکه پشیمون شده بود میخواست ماست مالیش کنه بره! بعدشم که هیچی مجبور شد زورکی با عجله ازدواج کنه و کون پارگی های بعدی که خودتون میدونید :e057:
بعد شما درنظر بگیر هزینه ها و ریسک های دیگری که اینطور کارها داره حتی زرنگ ترین آدم هم نمیتونه تضمین کنه سرش نمیاد. بطور مثال بیماریهای خطرناکی مثل ایدز، هپاتیت، و بیماری های کم خطرتر ولی آزاردهنده و دردسرسازی مثل زگیل آلت تناسلی، سوزاک، سیفلیس و هزار و یک درد و مرض احتمالی دیگه.
حالا به جز اینها کلی احتمال و ریسک و دردسر و هزینه های جانبی بماند که چقدر علافی چقدر مشکلات چقدر خلاف ها مشکلات امنیتی و حتی جنایت و بزهکاری حول این مسائل میتونه شکل بگیره که همیشه در اخبار هم خوندیم، شنیدیم و دیدیم و غیره.
بنظر من کسانی که اینطور هستن، یعنی بقول شما حتی آدمهای سالم رو هم فریب میدن و فاسد میکنن، از یک نفر هم نمیگذرن میخوان همهء عالم و آدم رو بکنن، بیمارن! اینا وجدان و عقل و روان درست و حسابی ندارن، وگرنه اینقدر علاف و دنبال این چیزا نبودن و اینطور با دوتا حرف کس شعر توجیهش نمیکردن. اصولا آدمهای خردمند و هدفمند که در زندگیشون هدفهای مثبت و جدی و بزرگ دارن نمیتونن اینقدر علاف باشن اینقدر سرنوشت و وقت و انرژی خودشون و دیگران براشون کم ارزش نیست که این همه دائم دنبال و مشغول این مسائل باشن. این افرادی که شما میگید آدمهای نادان، احمق، سطحی، آدمهایی هستن که مسئولیت سرشون نمیشه و در قبال خودشون و دیگران و اجتماع بی تفاوت هستن وجدان واقعی ندارن و زندگی خودشون و دیگران و همهء مسائل وابسته رو به سادگی به شوخی و تفریح و لذت طلبی محض خودشون میگیرن و براشون مهم نیست چه تبعاتی در کوتاه مدت و دراز مدت داشته باشه. من از کسانی که مسائل جدی و بزرگ رو به شوخی میگیرن دوری میکنم چون بنظر من آدمهای کم عقل و خطرناکی هستن و حتی اگر بدجنس نباشن اما حکایت دوستی و مراوده باهاشون حکایت دوستی خاله خرسه است! اینا که میگم در مسائل مختلف محیط کارم هم دیدم که اینطور آدمها همیشه خطر و خسارت و هزینه و دردسر ایجاد میکنن برای خودشون و دیگران.
البته منم تاحالا شیطنت هایی کردم اما نسبت به دیگران تعدادش خیلی کمتر و خیلی کمتر وخیم، و هر بار هم که کاری کردم اکثرا از کردهء خودم پشیمون شدم طوری حس عذاب وجدان بهم دست داده که دیگه اون کار رو تکرار نکردم. مثلا یبار بخاطر فرصت برای دیدن فیلم سوپر مادرم رو به بهانه ای فرستادم بیرون از خونه، ولی بعدش زود پشیمون شدم و با خودم عهد کردم دیگه اینطور کارها رو تکرار نکنم. گفتم بدبخت اگر مادرت اون موقع که الکی پی نخودسیاه فرستادیش بیرون از خونه خدای نکرده مثلا تصادف میکرد بلایی سرش میامد چقدر عذاب وجدان میگرفتی تا آخر عمر ازش رنج میکشیدی نمیتونستی هم عوض و جبرانش کنی، آیا ارزشش رو داره آیا درسته؟ یا یبار به یه دختر مردم گیر دادم ولی بعدش خیلی زود پشیمون شدم و از کردهء خودم خجالت کشیدم هروقت هم یادم میاد رنج میکشم از بابت این کار وقیحانه و زشت در انظار عمومی که اصلا در شان و شخصیت آدمی مثل من نیست. کلا بنظر من آدم خلافی هم میکنه باید تاحد امکان در خفا باشه و نه وقیحانه و در انظار عمومی و اینکه فساد و وقاحت رو در جامعه به نمایش بذاری و اشاعه بدی بنظر من کاری به مراتب بدتره و هیچ توجیهی نمیشه کرد.
حالا دیگران چرا اونطور هستن من چرا اینطور نمیدونم، شاید بخاطر عقل و شعور باشه. بهرحال من اینطور فکر میکنم و البته شک چندانی هم درش ندیدم تاحالا هرچی آدم دیدم و در این زمینه ها بررسی و تحلیل کردم از این استدلال و شواهد خارج نبودن.
جوونای این مملکت بقول شما دارن هر غلطی دلشون میخواد میکنن هر فسادی هر وقاحتی هر خلافی، بعد فقط انتظار دارن و همه تقصیرها رو میندازن گردن حکومت و اسلام. شما میگی بخوان کوه رو از جاش تکون میدن، من میگم اول خودشون رو تکون بدن یه زندگی معقول تر و اخلاقی تری برای شخص خودشون داشته باشن گند و فساد رو در جامعه منتشر نکنن.
Moshref نوشته: در اینکه کُسخلی هیچ شکی نیست معنی این کار چیه که دختر مردم را سلاخی کردی من چند سال پیش که هنوز متدین بودم با یه دختر آشنا شدم هدفم سکس و ازدواج نبود فقط برای سرگرمی و گشت و گزار، تفریح و رفع تنهایی بود. چون با خودم میگفتم لااقل اگر نماز نمیخوانم گناه کبیره انجام ندم گرچه این حرفا در حد شعار مسلمونا هستش که اگر شرایط مهیا باشه خشکی مقدس‌ترین شخص هم سکس میکنه، حالا بگذریم. من احمق صبح تا شب با این جنده خانم تل میحرفیدم سال 89 بود قبض تلفون همراهم آن موقعه حدود 150 یا 200 تومن می‌آمد بعد فهمیدم این دختر با کل عالم و آدم رابطه داره به غیر از خودم حتی یکی از دوستان قدیمی و صمیمیم سینه‌هاشو دست مالی کرده بود. بعد از فهمیدن ماجرا واقعا خورد شدم همش بفکر تلافی بودم، اما من مثل تو کسخل نشدم که برم چاقو تو کونش بکنم، برام درس بزرگ زندگی شد. هر چند که آن موقعه تا چند وقت از لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. به هیچ وج از دوستم هم ناراحت نشدم که چرا با این رابطه داشت چون خریت خودم بود. دوستم نصیحت خوبی بهم کرد گفت زندگی همینه اگر نکنی میکننت و شُرتت رو هم بهت نمیدن این حرفش در همه موارد صدق میکنه انسان باید خودش حقش رو از روزگار بیگیره نباید بی‌عرضه و خنگ باشه.

این دوستم دختری نیست که تو یونی نگاییده باشه بازیکن حرفه‌ای هستش کُس رو تو هوا میقاپِ دختر سالم رو جنده میکنه. اما من دلیل اصلی خودکشیت رو نفهمیدم! اگر حرفت اینه که لذتی از زندگی نمیبری که من هم نمیبرم فعلا تنها لذت من مطالعه شده خیلی دوست دارم آنقدر ثروتمند شوم که بتوانم قید زندگی را بزنم و به جهانگردی بپردازم آنوقت برای من زندگی لذت بخش است که این حرفم هم در حد رویا پردازی است. اما با این حال خایه نمیکنم در مورد مرگ یک در صد هم فکر کنم.
تعریفت از لذت چیه؟ لذت رو تو چی میبینی؟

حرفای من اندکی Justify میکنه کاری رو که من کردم ولی من هدفم انتقام از دنیا بود که نمادش شد اون دختر. اون دختر اگه شما رو سر کار گذاشت حداقل تحقیرتون نکرد ولی این دختر منو با رفتارهاش تحقیر کرد و یک بار در چت و همچنین در کافی شاپ تحقیرم کرد. (هرچند تو کافی شاپ هیشکی غیر از من و اون نبود!)

من کلا 20 ضربه چاقو بهش زدم تو گردن و پهلو و رون و سینه و شکم و دیگه یادم نمیاد که همه اینا بخیه خورد و خوب شد و لیزرش کرد اگه من دنبال انتقام گیری واقعی بودم به دنبال مرگش نبودم بلکه صورتشو خط خطی میکردم یا اسید پاشی میکردم که دیگه نتونه خودشو تو آیینه ببینه و شوهر گیرش بیاد ولی من وسیلم مرگ اون بود هدفم اعدام خودم بود و هدف هم همیشه وسیله رو توجیه میکنه حتی در مورد افرادی که میگن به این حرف اعتقادی ندارن.

من از زتدگی لذت نمیبرم و از بچگی لذتم بیشتر بازی های کامپیوتری بود و بعد از نوجوانی به مرور زمان تنها لذتم بازی های کامپیوتری شد. البته خواندن مطالب مفید علمی و فلسفی و مذهبی هم برای من جالبه همچنین اطلاعات عمومی ولی حقیقت اینه که کسی به جوانی که اطلاعات بالایی داشته باشه اهمیتی نمیده. توی دانشگاه هر موقع استادان بحث خارج از درس میکردن من متکلم وحده میشدم! یک بار انقدر خوب صحبت کردم که استاد گفت برای من دست بزنن! ولی توی جمع های داخل دانشگاه مثل جمع های خانوادگی و دوستان ملت همش حرفای چرت و پرت میزنن و اصولا جایی برای من توی هیچ جمعی نیست! وقتی پسر واقعا باسواد شما گیر نمیاری دختر باسواد پیدا کردنش غیر ممکنه و بخاطر همین من اصلا دنبال رابطه با جنس مخالف نمیرم و همین خودش خیلی از لذت های زندگی رو از من میگیره.

در کل اگه بخوام بگم لذت اصلیم توی 10 سال اخیر چی بوده باید بگم فقط بازی های کامپیوتری! برای اینکه بفهمید من دیگه از بازی های کامپیوتری در طول این 3 سال که از اون درگیری و بستری شدن من میگذره لذتی نمیبرم فقط بهتون آمار 5 سال اخیرمو میدم. در 2 سال قبل ار بستری من بیش از 40 بازی رو انجام دادم در حالی که درگیر دانشگاه بودم ولی در طول این 3 سال که کاملا وقتم آزاد بود کمتر از 10 بازی! که همین تعداد بازی هم واقعا برایم مثل گذشته لذت بخش نبود.

با توجه به جمیع جوانب من فقط آخرین راه حل را روبروی خودم میبینم یعنی خودکشی.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12