Nilftrondheim نوشته:
چطور؟ هنوز هم باید برا یه لقمه نون کونت جر بخوره! البته هنوز به این معنا نیست که پتانسیلش را ندارد.
در کشورهای پیشرفته نیازی به کار آنچنانی نیست بجز فرمانبُرداری کورکورانه — که در اینکه این فرمانبرداری
کار
آنچنانی به شمار میرود یا نه جای گفتگو هست — بگونهای که اگر کس سرش در لاک خودش باشد جامعه
همهیِ نیازهای او را از گهواره تا گور برآورده خواهد نمود. بسنده است که کس یک پیشهیِ ساده در پیش بگیرد
و یک مقدار پولی هم در بانک برای سالخوردگی سپرده بگذارد و بی هیچ دلنگرانی آنچنانی زندگی خودش را بسپراند.
ازهمینرو, افزایش بسیار گستردهیِ چاقی در جایگاه یک پادنمونهْ بخوبی از اینکه "لقمه نون بسیار هم آسان بدست میاید" میگوید.
Nilftrondheim نوشته: Mehrbod نوشته: هوش در همهیِ جانداران داریم, در آدمی تنها بیشتر. آنچه شما گناه هوش میبینید در گفتمان تکنولوژی همان شهرمندی/تمدن میباشد که مایهیِ پیدایش
بهرهکشی, آز, دُزدی, کوتهاندیشی و بی مسئولیتی بوده است. شهرمندی در جای دیگر مایهیِ پیدایش امنیت, آسودگی و مسئولیتپذیری نیز بوده است.
توضیح بیشتر لطفا.:e108:
اینکه گفته شود هوش افزوده چیز بدی بوده هیچگونه کارکرد عملی از خود ندارد و در عمل بی ارزش است.
برای دریافت بهتر, بسیار خوب اکنون میاییم و میپذیریم که هوش افزودهیِ
آدمی (در برابر دیگر جانداران) چیزی اهریمنی و بد بوده است. اکنون, با دانش
به این چه کاری میتوان انجامید و این دریافتن چه کارکردی در عمل برای ما دارد؟
--
چکیدهیِ سخن گفتمان تکنولوژی [در پیوند با هوش4 اینجا این بوده است:
پیکر آدمی ساخته از میلیاردها یاخته میباشد.
یاختهها فرمانبُردار پیکر میباشند و از خود آزادی ندارند.
جامعههایِ بزرگتر از چند صد تنه همچون پیکر خود آدمی میمانند که اینبار آزادی خود آدمی در آن از دست میرود.
در اینجا تفاوت میان آدم و یاخته در همین تراز هوش کوتاه میشود. از آنجاییکه آدمی هوش و خودآگاهی دارد پس
میتواند
آگاهانه بگزیند که بخشی از این پیکر بزرگتر از خود که همان شهرمندی (تمدن) و جامعه بشری باشد نبوده و راه خود
را بتنهایی برود (درست همانگونه که یک یاخته بتنهایی هم زنده است و بی نیاز, ولی پیکر در نیاز به یاخته).
در این راستا, راه نابودی تمدن از نابودی تکنولوژی میگذرد, چراکه تکنولوژی (های نُوین) همان
چسبی
است که پیشنیاز پیدایش ابرسازوارهها (superorganisms), که همان شهرمندیها, تمدنها, دولتها باشند میباشد و در نبود آن, در نبود
راههایِ ارتباطی نُوین, در نبود ابزارهای ترابَری نُوین, در نبود ابزارهای کنترل و مغزشویی نُوین و بسیاری دیگری, ابرسازوارهها نمیتوانند فرا-برویند.
Nilftrondheim نوشته: پتانسیلش را دارند بله اما صاحبان علم و فناوری ملعبه صاحبان قدرت و ثروت هستند و خواهند بود پس نمیتوان انتظار فرجی از آنان داشت.
نکته اینجا این است که
کسی (در اینجا بدسرشت) آن بیرون نیست که
به تکنولوژی راستا بدهد, بساکه این تکنولوژی است که تنها راستادهنده میباشد.
اگر ما دو گونه جامعه داشته باشیم, یکی برای آدمی و شهروندانش بسیار آسانگیر و خوب جوریکه بالاترین
تراز خوشنودی در آن باشد ولی در برابر بازدهی اقتصادی پایین داشته باشد, و جامعهیِ دومی جامعهای سختگیرتر
و پُرقانونتر که تراز خوشنودی پایینتر ولی بازدهی اقتصادی بسیار بالاتر باشد, در روند فرگشت ِ تکنولوژی این جامعهیِ دوم است که بجا میماند, نه یکمی.
این میشود
افسارگریختگی تکنولوژی, زیرا اگر تکنولوژی در مهار آدمی باشد
بایستی جامعهیِ یکم بجا بماند, ولی اگر آدمی در مهار تکنولوژی و پیشرفت باشد, دومی.
نمونهیِ بالا در واقعیت دیرزمانیست که رخ داده و برای نمونه, شیوهیِ زندگی سرخپوستان آمریکایی که شیوهیِ زندگی بسیار نرم و
خوشایند و آسانگیری بود در برابر شیوهیِ زندگی اروپاییان که پُر از قانون و همراه با کار و تکاپو و خستگی بسیار و ... باشد شکست
خورد, نه ازینرو که شیوهیِ زندگی اروپاییان برای آدمی بهتر, بساکه چون بازدهی اقتصادی بالاتر (و پس تکنولوژی پیشرفتهتر) دربر داشت.
پس در اینجا چیزهاییکه شما میپندارید بدست نمیایند ازینرو که بگوییم سرمایهداران فرومایه اینجور نمیخواهند
خودفریبی بیشتر نیست, زیرا گرچه سرمایهداران در روند و چگونگی کارها اثرمند و راستابخش میباشند, ولی
در
چهرهیِ کلی این تکنولوژی است که راه را میگزیند. جامعهای که تنش کمتر و بازدهی اقتصادی بالاتر داشته
باشد بجا میماند و درست نیز ازینرو, نیازهای آدمی تا زمانیکه همسو با نیازهای سیستم تکنولوژیک باشند برآورده خواهند شد.
ابزارهای سرگرمی, کم شدن ساعتهایِ کاری, بیمههای رایگان بهداشتی, ستیز با نژادپرستی و میهنپرستی, ستیز با
زنستیزی (و اینروزها ستیز با مردستیز)ی و ... و ... همهیِ اینها در راستای سود سیستم تکنولوژیک پیش
میروند و جامعهای که این ارزشها را در خود فرومیگوارد (assimilates) به شکوفایی اقتصادی
و بازدهی بالاتر و پس پیشرفت باز بیشتر تکنولوژی میرسد و خود میشود الگویی برای دیگران.
نمونهیِ خوب, امروزه ژاپن الگویی برای دیگر کشورها به شمار میرود زیرا کمابیش پیشرفتهترین کشور
در جهان میباشد و تنش بسیار پایینی هم دارد. هر آینه, در سوهای دیگر و کمتر یاد شدهیِ همین جامعهیِ ژاپن
نزدیک به دو میلیون
خانهنشین و گوشهگیر دارد که ≈٢% همهیِ جامعهیِ آنرا دربرمیگیرند.
یا در جای دیگر در همین جامعهیِ ژاپن باز ما
بالاترین آمار خودکشی در جهان را داریم.
هر آینه اینها, این خودکشیها و افسردگیها و گوشهگیریها در پرتوی این واقعیت
که سیستم اقتصادی ژاپن کار میکند اهمیت چندانی ندارند و تا زمانیکه در همین
چند درصد مانده باشد و گرفتاری به بار نیاورند, آمار پذیرفتنی به شمار میروند.
این را هم در یاد بدارید که تکنولوژی بجز ابزارهای نرم (سرگرمی, manga, سریالهایِ کرهای و ..)
ابزارهای نیمهنرم (قرصهایِ ضدافسردگی) نیز در آستین دارد و اکنون در آستانهیِ دستیابی
به ابزارهای سخت میباشد که یکراست مغز را تحت تاثیر قرار میدهند و دور از باور نیست پنداشتن اینکه
فرداروز قانونی در ژاپن وضع شود که کسانیکه "احساس خوبی به زندگی ندارند میتوانند با گرفتن "دارو"ی رایگان
"مشکل" خودشان را حل نموده و دوباره به زندگی بسیار خوشبین شده و عضوی سودمند برای جامعه واقع گردند.
به دیگر زبان:
١- تکنولوژی و شیوهیِ زندگی نُوین, نخست فشاری کمرشکن بر شهروند میآورد.
٢- شهروند در برابر این فشار به افسردگی, گوشهگیری و بیماریهایِ روانی دچار میاید.
٣- تکنولوژی اینها را "مشکلات طبیعی" نامیده و برای شهروند "درمان" درست میکند.
٤- با گرفتن "درمان", تراز تحمل شهروند بالاتر رفته و تکنولوژی میتواند باز فشار بیشتری بر او بیاورد.
٥- چرخه از نو.
Nilftrondheim نوشته: همچنین میتوان گفت که مهم نیست در آخر این بحث آیا دور انداختن فناوری صحیح است یا نه. مهم نتیجه این حرکت است که اگر کسی این کار را انجام دهد عملا قدرت خود را به حد حیوانات تقلیل داده است و از تو سری خور لول 2
(بتا/امگا/کم هوش/مستضعف/99% vs آلفا/هوشمند/سایکوپات/غنی/1%) به تو سری خور لول 1
(ارض و ما یتعلق به The Almighty Homo Sapiens vs) تبدیل میشود. بولدوزرو بپا!
مگر اینکه از همه یا هیچ پیروی شود و (بمانند سلاح های هسته ای) همه صاحبان فناوری بدون استثنا به توافق برسند که کم کم فناوری را دور بیندازند.
خلاصه اینکه:
فناوری=قدرت
دور انداختن قدرت=مغایر بقا
و به نظر من:
بدی های فناوری= زیاده روی در بقا (طمع خودخواهی سلطه گری)
راه حل=آدم شدن آدمها!:e528:
در طبیعت و شیوهیِ زندگی شکارچی-گردآوری (hunter-gatherer) آدمی توسری خور نیست و
بوارونه, بجز انگشتشمار پدیدههایِ طبیعی مانند چندتایی بیماری بیشتر و زمینلرزه و .. بر سرنوشت خود
فرمانروا است; برای دریافت بهتر و بیشتر این کتاب از کازینسکی را میتوانید بخوانید که بخوبی و با پیشترین پژوهشمایهها
به بررسی شیوهیِ زندگی نخستینی و خوبیها و بدیهای آن پرداخته است: [
attachment=4274]
Nilftrondheim نوشته: باشه یه نگاهی میندازم. شما هم اینجا رو یه نگاهی داشته باش:
Not Acceptable!
تا آنجا که از نوشتههایِ پراکندهیِ شما دریافته بود گویا بتازگی با تراهومنگرایی (transhumanism) آشنا شدهاید.
آنچه در این جُستار آوردهاید ارزشی بیشتر از داستانهایِ عملی-تخیلی ندارد و در پیشبینی آینده, احتمال
تنها چند اپسیلون بالاتری از صفر است که آن چیزهاییکه شما دوست دارید و تکنولوژی بهتان وعده
داده است, عمر جاودان, رهایی از بیماریها و ... پدید پیایند و بوارونه احتمال چند اپسیلونی
کمتر از صد میباشد که هوشوارهها (superintelligence) نمونهوار شما را جایگزین نکرده باشند.
چرایی آن نیز ساده است: در مهندسی ساختن هزاران بار آسانتر از کُدگشایی و بهکردن است. برای نمونه به پیشرفت
تُند هوشوارهها و در برابر به پیشرفت بسیار کُندتر دانش پزشکی برنگرید, یکمی دربگیرندهیِ الگوبرداری از آدمی
و ساخت یک نمونهیِ بهتر است, در دومی ولی (شناخت, کدگشایی, بهکرد) تراز پیچیدگی کار هزاران برابر میباشد. ¹
در کنار آن, این اصل ساده همواره پابرجا است:
جاییکه همه چیز شدنی است, هیچ چیز شدنی نیست.
در جهانی که هرکس میتواند با کُدهای ژنتیکی شما بازی کند (و امروز تند تند دانشمندان روی آنها patent
میزنند), یا بیشمار گروهکهای پژوهشگری با گستاخی دارند ابرهوشواره (superintelligence) میسازند که
هر کدام میتوانند زندگی شما را
برای همیشه نیست و نابود و دگرگون بسازند, آیا شما براستی
میپندارید در این آشوب و هیاهو و افسارگریختگی و هر سو باد وزید همانسو, به شما براستی
همان چیزهاییکه وعده داده شده, جاودانگی, رویینتنی, ابرهوشی و .. خواهد رسید؟
¹
با نمونهآوری از نرمافزارها, یک برنامهنویس میتواند با بررسی یک برنامهیِ بیرونی و نگاه به کارکردها و ویژگیهای
آن, بسیار ساده (ولی زمانبر) یک برنامهیِ نو را از صفر پایهریزی نماید که کارکردی همانند تا یکسان داشته باشد.
بوارونه ولی, همین برنامهنویس نمیتواند با کُدگشایی یک برنامه هتّا چیز درستی از آن سردر بیاورد و بسیار
دشوار تا نشدنی است که برنامهنویس بخواهد با بررسی کُدهایِ یک برنامهیِ همگردانده (compiled), آنرا بهتر بکند.
فراموش نشود, در اینجا نمونه فراتر از یک برنامه (بگوییم به زبان C) و یک همگردان (compiler) نمیرود که هر
دو ساختهیِ دست خود آدمی و با این همه کار همچنان بسیار بسیار دشوار تا ناشدنی میباشد, هنگامیکه در
آدمی که پای کُدهایِ ژنتیکی و فرگشت طبیعی در میان میاید, پیچیدگی کار دهها هزاران بار باز هم از این پیچیدهتر است.
نقل قول:همچنین میتوان گفت که مهم نیست در آخر این بحث آیا دور انداختن فناوری صحیح است یا نه.
تنها چیزیکه در اینجا مهم است همین میباشد که
در عمل و رویارو با افسارگریختگی تکنولوژی چه باید کرد.