دفترچه

نسخه‌ی کامل: خودکشی نکنم چیکار کنم؟!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12
m@hdi نوشته: حقیقتش من به این مکاتب عرفانی و نظام زندگیهای چندگانه و تناسخ اعتقادی ندارم چون پشتوانه علمی نداره.
پشتوانهء علمی یعنی چی دقیقا؟
m@hdi نوشته: من اعتقاد دارم نیروهایی ماوراالطبیعی هستند که تقریبا با بیش از 99 درصد آدما کاری ندارند ولی با اون کمتر از یک درصد کار دارند و یا بهشون کمک میکنند (کم یا زیاد) یا دهنشونو سرویس میکنن (کم یا زیاد) که در مورد من این نیروها دهن منو بشدت دارن سرویس میکنن و در طول این 3 سال در شرایط مختلف در کنار بودند (حضورشون در قبل از این هم بعدا احساس کردم ولی نه به این شدت) و من رو تا آخر عمرم حتی اگر 120 سال هم عمر کنم رها نخواهند کرد پس دهن من سرویسه ولی راه حل چیه؟!
خیلی بدبینی!
البته آدم در شرایط سخت و تنهایی دچار این تفکرهای افراطی میشه طبیعی است. منم دوران سختی داشتم درکت میکنم، ولی بعدها متوجه شدم که آدمهای خیلی زیادی دچار بدبختی های زیادی هستن به شکلهای مختلف و این مسئله اونقدرها هم استثنایی نیست تازه میشه گفت وضع من نسبت به خیلی ها بهتر بوده که دوران رنج در کودکی و نوجوانی داشتم اما باعث مقاوم شدن من هم شد و فکور شدن و جدی شدن و رشد کردن پایهء یکسری توانایی ها و استعدادها در من، و بعدش هم که اون دوران تموم شد و بقیهء عمرم با آگاهی و جدیت و عمق بیشتری زندگی و عمل میکنم و دست خودمه. ولی خیلی آدمها تا آخر زندگیشون میبینی پپه هستن و بلاهای مختلفی هم به مرور سرشون میاد بازم نمیفهمن چی به چیه!

نقل قول:اما یک نظر شخصی در مورد شما! به نظر من اگه شرایطش رو دارید ازدواج کنید یا به دنبال رابطه عاطفی با جنس مخالف برید حالا با سکس یا بدون سکس. چیزی که این وسط اهمیت داره آرامش روانی هست که به اون میرسید. من هم تا حدی به اون رسیدم طرف مقابلتم میرسه ولی در مورد من دوامی نداشت!
برای آرامش نیازی به جنس مخالف ندارم. قدرت و تسلط بر زندگی شخصی خودم برام خیلی مهمتره.
نقل قول:اما در مورد شما اراده و اعتماد به نفس بالای شما اگر با اندکی ثروت همراه شود لشگری از دختران را به سوی شما میکشاند!
لشکر نمیخوایم همون یدونه هم بسه. ولی موضوع اینه که آرامش من با ازدواج تامین نمیشه، بلکه این قدرت و تسلط بر زندگی و وجود خودمه که به من آرامش میده. اگر همسر داشته باشم ولو خیلی هم زیبا و ایدئال باشه اما قدرت و تسلطی و ویژگیهایی رو که در وجود خودم میخوام نداشته باشم، حالم گرفته میشه، چه بسا که حتی حالم بدتر از موقعی بشه که همسر نداشته باشم، چون وقتی همسر داشته باشم حس مسئولیت و نگرانی بیشتری هم دارم و از طرفی خودم هم کمتر آزادی و وقت و انرژی اضافی دارم که دنبال قدرت و کاملتر کردن خودم برم.
kourosh_iran نوشته: پشتوانهء علمی یعنی چی دقیقا؟

یعنی مثل خدا علم وجودشو تایید نکرده. به هر حال ما از اسپرم و تخمک تشکیل شدیم که اونها هم در بدن پدر و مادرمان بوده که طی فرآیندی در بدنشان تولید شده. ما هم بعد از تولد با گرفتن انرژی به اشکال مختلف رشد میکنیم و بعد که میمیریم تجزیه میشیم و اگر این مواد تجزیه شده به حالت اولشون برگردند ما دوباره زنده میشیم چیزی که غیر ممکنه. حال در نظر بگیرید گله ای گرگ یا شیر یک نفر را دریده باشند و هر تکه اش را یکی خورده باشه و قسمتی از آن انرژی شده باشه و قسمتی دیگر ادرار و مدفوع که بطور پراکنده در محیطی وسیع پخش شده باشه! جمع آوری این بدن چطور ممکنه؟! فقط در یک صورت ممکنه که قدرتی تخیلی مثل خدایان ادیان وجود داشته باشه که وجود خدا به هر شکل هنوز اثبات نشده.

اما اینکه من بعد از مرگم در کشوری دیگه متولد بشم و زندگی دوباره ای داشته باشم محاله مگر اینکه به روح معتقد باشیم که روح هم مثل خدا اثبات نشده.

فقط در یک صورت زندگی دوباره ممکنه و اون هم تکرار بیگ بنگ و وجود جبر هست.
kourosh_iran نوشته: خیلی بدبینی!
البته آدم در شرایط سخت و تنهایی دچار این تفکرهای افراطی میشه طبیعی است. منم دوران سختی داشتم درکت میکنم، ولی بعدها متوجه شدم که آدمهای خیلی زیادی دچار بدبختی های زیادی هستن به شکلهای مختلف و این مسئله اونقدرها هم استثنایی نیست تازه میشه گفت وضع من نسبت به خیلی ها بهتر بوده که دوران رنج در کودکی و نوجوانی داشتم اما باعث مقاوم شدن من هم شد و فکور شدن و جدی شدن و رشد کردن پایهء یکسری توانایی ها و استعدادها در من، و بعدش هم که اون دوران تموم شد و بقیهء عمرم با آگاهی و جدیت و عمق بیشتری زندگی و عمل میکنم و دست خودمه. ولی خیلی آدمها تا آخر زندگیشون میبینی پپه هستن و بلاهای مختلفی هم به مرور سرشون میاد بازم نمیفهمن چی به چیه!

وضع زندگی من از وضع زندگی خیلیا بهتره حداقل از اون 2 میلیارد نفری که به آب و غذای سالم دسترسی ندارن ولی پیشرفت موقعی حاصل میشه که آدم به بالاتر از خودش نگاه کنه. سبک زندگی از کودکی هم سطح نیازها رو تعیین میکنه پس من نیازهام به آب و غدای سالم خلاصه نخواهد شد.

در مورد اون نیروها هم من مطمئن هستم که وجود دارند... از کجا؟! از اینجا که هر موقع فکری میکنم عکسش رخ میده! از اینجا که هر موقع میخوام تصمیمی بگیرم و همه جوانب رو در نظر میگیرم اتفاقی خارج از تصور برای من رخ میده و ریده میشه به تصمیمات من!

شاید باورتان نشود ولی من درست زمانی که با خودم گفتم به تیمارستان عادت کردم چند ثانیه بعدش برادرم اومد ترخیصم کرد! من بدون تایید پزشکی قانونی آزاد شدم و همه پرستارا میگفتن تو آشنا داری در حالی که نداشتم! پیش چند وکیل رفتیم و چند صد هزار تومن پول مشاوره دادیم و با مشاورین قوه قضاییه هم صحبت کردیم همه میگفتن خانوادت باید دیه بدن سپس آزادی... اما چی شد؟! چه در دادگاه بدوی چه در دادگاه تجدید نظر قضات اعتراض شاکی رو وارد ندونستن و حق گرفتن دیه به شاکی ندادن! شاید بگید اینها که خوش شانسیه ولی این رو در نظر داشته باشید که هدف من مرگ بوده و هست! این را در نظر داشته باشید که عکس تفکرات من رخ داد!
شما میگی این مسائل ثابت نشده است ولی از اونور خودت به وجود این نیروهای ناشناخته اعتقاد داری!
خب به این میگن تجربهء شخصی، و تجربهء شخصی میتونه حتی بالاتر از علم قرار بگیره. اگر من با عقل و علم یه تجربه ای رو تحلیل کنم و علم قانعم نکنه که تصادفی یا جور دیگه بود، خب میتونم تجربهء خودم رو ملاک قرار بدم، و حداقلش میتونم در این باب احتیاط های حداقلی رو بکنم! بخاطر همین من میگم به اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان سعی میکنم پایبند باشم، چون شخصا در زندگی تاثیرشون رو فکر میکنم مشاهده کردم و وقایع و دلایل قابل توجهی در باب وجود چیزهایی فراتر از مسائل علمی کشف شده دارم برای خودم. هرچند این موارد رو نمیتونم ثابت کنم، اما تجربیات شخصی و حس ها و دریافت های درونی داشتم (و البته نظیر این تجربیات رو از خیلی های دیگه هم شنیدم)، که هرچند خودم هم قطعا نمیتونم در باب اونا مطمئن باشم، اما حداقل احتیاط رو در این باب عاقلانه میبینم و دلیلی نداره به این راحتی خلافش عمل کنم. این احتیاط ها لزوما هزینهء زیادی ندارن. مثل ادیان عریض و طویل پیچیده و پرهزینه و مبهمی مثل اسلام نیست که بگیم خیلی سخته، خیلی هزینه داره، خیلی نامعقوله، و غیره.

درمورد تجربیاتم باید بگم مثلا من چطور بارها خوابهایی دیدم که در واقعیت به زودی رخ دادن، یا از حال و شرایط خاصی از افراد دیگری آگاه شدم که بعدا فهمیدم اون موقع واقعا دچار مشکلی شده بودن!
بغیر از خواب یکسری مسائل ریز دیگر هم زیاد در زندگیم پیش آمدن. مثلا اینکه خیلی وقتا وقتی عمل نادرستی انجام دادم خیلی زود یک عکس العملی برای خودم اتفاق افتاده که کاملا بهم تلنگر زده و خودم زود و راحت متوجه شدم که ممکنه ارتباطی با اون عمل اشتباه من که مثلا بد کردن در حق کسی یا کسانی بوده داشته باشه. وقوع تصادفی این موارد رو هم خب آدم خودش میتونه یا ایده ای داره که تا چه حد محتمل هست از نظر آمار و احتمالات، هرچند شاید اشتباه بکنه، ولی اگر دلیلی نداشتی که بگی حتما تصادفیه، پس چرا احتیاط نکنی؟ وقتی این مسئله بارها برات تکرار میشه به شکلهای مختلفی.

شما هم خودت داری میگی این تجربیات رو داشتی و فکر میکنی نیروهای غیرعادی در کار هستن. بعد میگی حتما علم باید چیزی رو ثابت بکنه تا ما اون رو باور کنیم و جدی بگیریم.
البته من نمیگم حتما باور کن. حتی ادعاهای شما رو هم دربست باور نمیکنم و میگم برفرض هم که اینطور بوده ممکنه دلایل قابل توجیهی داشته بوده باشه، ولی اینکه آدم خودش احتمال قابل توجهی برای یکسری عقایدی قائل بشه بر اساس این تجربیات و حس ها و در این باب یک حداقل احتیاط عاقلانه ای بکنه فکر نمیکنم از نظر عقلی و منطقی مشکلی داشته باشه و تعارضی با علم هم نداره.

فقط دیگه آدم باید در این باب سعی کنه افراط نکنه و دچار خرافات نشه. مثلا من الان چطور این حرفا رو میزنم اما نیامدم ادیان و خداشون رو دربست باور کنم!؟ لزومی به این نمیبینم و میتونم حد و مرزها رو به خوبی کنترل و تفکیک کنم بدونم تاکجا چه چیزهای عاقلانه و به صرفه است یا نیست. این بهرحال بر اثر تجربه و تفکر و تلاش بدست میاد یه مهارت و بینش و توانایی هست برای خودش که در زندگی عاقلانه لازمه.
kourosh_iran نوشته: شما میگی این مسائل ثابت نشده است ولی از اونور خودت به وجود این نیروهای ناشناخته اعتقاد داری!
خب به این میگن تجربهء شخصی، و تجربهء شخصی میتونه حتی بالاتر از علم قرار بگیره. اگر من با عقل و علم یه تجربه ای رو تحلیل کنم و علم قانعم نکنه که تصادفی یا جور دیگه بود، خب میتونم تجربهء خودم رو ملاک قرار بدم، و حداقلش میتونم در این باب احتیاط های حداقلی رو بکنم! بخاطر همین من میگم به اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان سعی میکنم پایبند باشم، چون شخصا در زندگی تاثیرشون رو فکر میکنم مشاهده کردم و وقایع و دلایل قابل توجهی در باب وجود چیزهایی فراتر از مسائل علمی کشف شده دارم برای خودم. هرچند این موارد رو نمیتونم ثابت کنم، اما تجربیات شخصی و حس ها و دریافت های درونی داشتم (و البته نظیر این تجربیات رو از خیلی های دیگه هم شنیدم)، که هرچند خودم هم قطعا نمیتونم در باب اونا مطمئن باشم، اما حداقل احتیاط رو در این باب عاقلانه میبینم و دلیلی نداره به این راحتی خلافش عمل کنم. این احتیاط ها لزوما هزینهء زیادی ندارن. مثل ادیان عریض و طویل پیچیده و پرهزینه و مبهمی مثل اسلام نیست که بگیم خیلی سخته، خیلی هزینه داره، خیلی نامعقوله، و غیره.

درمورد تجربیاتم باید بگم مثلا من چطور بارها خوابهایی دیدم که در واقعیت به زودی رخ دادن، یا از حال و شرایط خاصی از افراد دیگری آگاه شدم که بعدا فهمیدم اون موقع واقعا دچار مشکلی شده بودن!
بغیر از خواب یکسری مسائل ریز دیگر هم زیاد در زندگیم پیش آمدن. مثلا اینکه خیلی وقتا وقتی عمل نادرستی انجام دادم خیلی زود یک عکس العملی برای خودم اتفاق افتاده که کاملا بهم تلنگر زده و خودم زود و راحت متوجه شدم که ممکنه ارتباطی با اون عمل اشتباه من که مثلا بد کردن در حق کسی یا کسانی بوده داشته باشه. وقوع تصادفی این موارد رو هم خب آدم خودش میتونه یا ایده ای داره که تا چه حد محتمل هست از نظر آمار و احتمالات، هرچند شاید اشتباه بکنه، ولی اگر دلیلی نداشتی که بگی حتما تصادفیه، پس چرا احتیاط نکنی؟ وقتی این مسئله بارها برات تکرار میشه به شکلهای مختلفی.

شما هم خودت داری میگی این تجربیات رو داشتی و فکر میکنی نیروهای غیرعادی در کار هستن. بعد میگی حتما علم باید چیزی رو ثابت بکنه تا ما اون رو باور کنیم و جدی بگیریم.
البته من نمیگم حتما باور کن. حتی ادعاهای شما رو هم دربست باور نمیکنم و میگم برفرض هم که اینطور بوده ممکنه دلایل قابل توجیهی داشته بوده باشه، ولی اینکه آدم خودش احتمال قابل توجهی برای یکسری عقایدی قائل بشه بر اساس این تجربیات و حس ها و در این باب یک حداقل احتیاط عاقلانه ای بکنه فکر نمیکنم از نظر عقلی و منطقی مشکلی داشته باشه و تعارضی با علم هم نداره.

فقط دیگه آدم باید در این باب سعی کنه افراط نکنه و دچار خرافات نشه. مثلا من الان چطور این حرفا رو میزنم اما نیامدم ادیان و خداشون رو دربست باور کنم!؟ لزومی به این نمیبینم و میتونم حد و مرزها رو به خوبی کنترل و تفکیک کنم بدونم تاکجا چه چیزهای عاقلانه و به صرفه است یا نیست. این بهرحال بر اثر تجربه و تفکر و تلاش بدست میاد یه مهارت و بینش و توانایی هست برای خودش که در زندگی عاقلانه لازمه.

حرف جالبی زدید! تجربه شخصی میتونه بالاتر از علم قرار بگیره اما این منوط به اینه که علم توضیحی برای اون مسئله نداشته باشه. اما باز هم مشکل پابرجاست! بنده زمانی به روابط عددی بسم الله الرحمن الرحیم اعتقاد داشتم ولی نرم افزاری اومد که از هر جمله صدها رابطه بیرون میکشید (تو لیست جستارهام معرفیش کردم) و با اینکه قبلا توضیحی براش نبود حالا توضیح پیدا شد!

شاید باورتان نشود ولی بنده چند بار بعد از اولین اقدامم به خودکشی بعد از رهایی از تیمارستان (خودکشی با دیازپام) اقدام به نماز خواندن کردم و هر دفعه اتفاقات بدی برام میفتاد که قابل توضیح نیست و وقتی که بیخیال نماز خواندن میشدم از مشکلات رهایی پیدا میکردم! حالا برای اینکه 4 شاختون کنم راجع به برادرم صحبت میکنم! برادر من مرتد شده بود و نماز نمیخواند و روزه نمیگرفت ولی از سال 90 بعد از 2 سال ارتداد شروع کرد به نماز خواندن و روزه گرفتن و نمازهای قضایش را هم میخواند. باورتان نمیشود چند ماه بعد بدون پارتی در یک ارگان دولتی استخدام شد! ماشینش رو فروخت و سکه خرید و در عرض چند ماه با 3 برابر شدن قیمت سکه مغازه خرید! چند ماه پیش هم دوباره ماشین خرید! هزار جور دلیل براش اوردم که اسلام جز جفنگیات چیز دیگری نیست اما وقتی میگه از وقتی که دوباره مسلمون شده و نماز خونده و روزه گرفته به هرچی که میخواد رسیده جوابی ندارم که بهش بدم!

حرف های من قابل تجربه شدن هستند. من فکری میکنم و عکسش رخ میده. من تصمیمی میگیرم و ریده میشه به تصمیمم. من نماز میخوانم و مشکلات از زمین و آسمان هوار میشوند. اما نظام زندگیهای چندگانه شما قابل تجربه هست؟! بله! چطور؟! با مرگ! شما از بعد مرگ افراد اطلاعی دارید؟! خیر! شما از زندگی های قبلیتان (در صورت وجود) اطلاعی دارید؟! خیر! میدانید زندگی بعدی هم خواهید داشت؟! خیر! پس این مسئله نه قابل اثبات هست نه قابل تجربه پس تا رسیدن شواهد کافی باید در مورد آن سکوت کرد.
m@hdi نوشته: نظام زندگیهای چندگانه شما قابل تجربه هست؟! بله! چطور؟! با مرگ! شما از بعد مرگ افراد اطلاعی دارید؟! خیر! شما از زندگی های قبلیتان (در صورت وجود) اطلاعی دارید؟! خیر! میدانید زندگی بعدی هم خواهید داشت؟! خیر! پس این مسئله نه قابل اثبات هست نه قابل تجربه پس تا رسیدن شواهد کافی باید در مورد آن سکوت کرد.
البته من یکسری خوابهایی دیدم در این ارتباط که قبلا براتون تعریف کردم.
بعدم یکسری کتابهایی خوندم که ظاهرا روانشناسانی از طریق نوعی هیپنوتیزم عمیق و این حرفا به خاطرات زندگیهای گذشتهء افراد دست پیدا کردن.
هر از چند گاهی هم داستانها و اخبار عجیبی میشنویم و حتی در رسانه ها هم منعکس میشه و چنین چیزهایی ظاهرا بوده، میبینی یه بچه ای به زبان بیگانه ای صحبت میکنه، خاطراتی از یک زندگی ناشناخته تعریف میکنه، و در مواردی حتی تحقیق و تجربهء بیشتر نشون داده که این موارد با واقعیت مطابقت داشتن.
حالا حرفی نیست شما اگر دنبال اثبات مطلق علمی میگردید، شاید این حرفا رو قبول نکنید و این موارد و منابع رو معتبر ندونید. ولی بهرحال در حداقلش نظام زندگیهای چندگانه یک احتماله، همچون احتمال وجود خدا یا هر نوعی از ماوراء و قوانین الهی/کائنات، که خیلی ها درموردش حرفهای مشترکی زدن و خیلی تجربیات و ادعاهای مشابهی در این موارد مطرح شده. واضحا بین ادیان و مکاتب و عرفان و معنویت ها هم یکسری مشترکات هست در این زمینه.
خلاصه بنظر من عقل سلیم میگه که در باب اینطور مسائل یک احتیاط حداقلی باید داشت.
و نظام زندگیهای چندگانه از این نظر اهمیت داره که توجیهی برای خیلی مسائل و پرسشها و تناقضات بی جواب و ایرادات وارده بر ادیان کلاسیک است. یعنی خیلی از ایرادهای منطقی که بر ادیان کلاسیک وارد است، درمورد ادیان و مکاتبی که به نظام زندگیهای چندگانه باور دارن صدق نمیکنه و از این نظر این نظامها خیلی قانع کننده بنظر میرسن.
kourosh_iran نوشته: البته من یکسری خوابهایی دیدم در این ارتباط که قبلا براتون تعریف کردم.
بعدم یکسری کتابهایی خوندم که ظاهرا روانشناسانی از طریق نوعی هیپنوتیزم عمیق و این حرفا به خاطرات زندگیهای گذشتهء افراد دست پیدا کردن.
هر از چند گاهی هم داستانها و اخبار عجیبی میشنویم و حتی در رسانه ها هم منعکس میشه و چنین چیزهایی ظاهرا بوده، میبینی یه بچه ای به زبان بیگانه ای صحبت میکنه، خاطراتی از یک زندگی ناشناخته تعریف میکنه، و در مواردی حتی تحقیق و تجربهء بیشتر نشون داده که این موارد با واقعیت مطابقت داشتن.
حالا حرفی نیست شما اگر دنبال اثبات مطلق علمی میگردید، شاید این حرفا رو قبول نکنید و این موارد و منابع رو معتبر ندونید. ولی بهرحال در حداقلش نظام زندگیهای چندگانه یک احتماله، همچون احتمال وجود خدا یا هر نوعی از ماوراء و قوانین الهی/کائنات، که خیلی ها درموردش حرفهای مشترکی زدن و خیلی تجربیات و ادعاهای مشابهی در این موارد مطرح شده. واضحا بین ادیان و مکاتب و عرفان و معنویت ها هم یکسری مشترکات هست در این زمینه.
خلاصه بنظر من عقل سلیم میگه که در باب اینطور مسائل یک احتیاط حداقلی باید داشت.
و نظام زندگیهای چندگانه از این نظر اهمیت داره که توجیهی برای خیلی مسائل و پرسشها و تناقضات بی جواب و ایرادات وارده بر ادیان کلاسیک است. یعنی خیلی از ایرادهای منطقی که بر ادیان کلاسیک وارد است، درمورد ادیان و مکاتبی که به نظام زندگیهای چندگانه باور دارن صدق نمیکنه و از این نظر این نظامها خیلی قانع کننده بنظر میرسن.

شما خیلی تاکید دارید که مشترکات میان ادیان را قبول دارید. ظاهرا منظور شما از احتیاط این هست که اخلاقیات رو رعایت میکنید. خب اگر رفتار شما کاملا جبری باشه چطور؟! آیا شما را میشود محاکمه کرد؟! من با خواندن پست اول تاپیک زیر:

http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8...8%9F-1100/

به جبر اعتقاد پیدا کردم. بر همین اساس اصلا شما قابل محاکمه کردن نیستید! پس معاد بی معنیه! پس بهشت و جهنم بی معنیه! بر همین اساس هست که من از عاقبت خودکشی نمیترسم.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"أَیْنَمَا تَكُونُوا یُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ ۗ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ ۖ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِندِكَ ۚ قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَكَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا (78)"
"کجا چه باشید درمی یابدتان مرگ هم تا برای یا بودید در کاخهایی سخت برافراشته گشته ای هم اگر دچار می شودشان نیکویی می گویند این از نزد خداوندِ هم اگر دچارمی شودشان بدی ای می گویند این از نزدتِ بگو همگی از نزد خداوندِ باز چیست دارایی اینان همخویشان نباشد نزدیک می شوند درمی یابند رخدادگویی ای 78"
kourosh_iran نوشته: البته بر فرض که این حرفا درست باشه و واقعا خدا و نظام زندگیهای چندگانه صحت داشته باشه.

چرا خداوند را گمان می کنید کنون زندگی خود تو این جهان را گمان می کنید؟
زندگی چند گانه دچار نارسایی است همانند دو آدمی زن مرد هر کدام 7 تا هشت تا بچه دار شوند پس چند سالی نمونه اش 1000 سالی شمارشان شاید تا 200 تا برسد این 200 تا از کجا آمدند این که بگویید این دو نفر شکسته به 200 نفر شدند یا چند نفرشان سراسر جور همند هم اکنون شمار مردمان در زمین چند است؟می دانیم که این شمار اندک بودند تا این اندازه فراوان شدند پس چیز تازه ای پدید آمد از جنس آدمی در زمان بهم پیوستن تخم مرد هم زن نه که پیشتر بودند آمده باشند
من هم تو که نیستیم این آفتاب ماه را آفریده باشیم گیاهان دریا همه نشانه های خداوندند اگر هم بهمان آسیبی بخواهد برساند کسی جلوگیرش نیست هم اگر بخواهد خوسی برساند کسی کناررانندهء آن نیست
زندگی دوگانه را باور دارم که آغاز خداوند مرا میراند پسش زنده کرد پسش می میراند پسش زنده می کند برای بازخواست
پاکی تو ای خداوند همه چیزت برجاست ما را بندهء گمراهان کینه توزان پری هم آدمی مکن
mbk نوشته: چرا خداوند را گمان می کنید کنون زندگی خود تو این جهان را گمان می کنید؟
زندگی چند گانه دچار نارسایی است همانند دو آدمی زن مرد هر کدام 7 تا هشت تا بچه دار شوند پس چند سالی نمونه اش 1000 سالی شمارشان شاید تا 200 تا برسد این 200 تا از کجا آمدند این که بگویید این دو نفر شکسته به 200 نفر شدند یا چند نفرشان سراسر جور همند هم اکنون شمار مردمان در زمین چند است؟می دانیم که این شمار اندک بودند تا این اندازه فراوان شدند پس چیز تازه ای پدید آمد از جنس آدمی در زمان بهم پیوستن تخم مرد هم زن نه که پیشتر بودند آمده باشند
خوندن نوشته هات سخته و فهمیدن منظورت، ولی تاجاییکه فهمیدم میگی رواح جدیدی/انسانهای جدیدی خلق شدن چون جمعیت زیاد شده. خب این درسته. نظام زندگیهای چندگانه هم نمیگه که همهء انسانهای روی زمین از تعداد خیلی محدودی هستن که هی میرن و میان! مثلا من شاید الان 10 بار تاحالا زندگی کرده باشم، ولی مثلا خواهرم بار سومش باشه! ممکنه یک انسان هم برای اولین بار در همین زندگی به دنیا اومده باشه. کسی نمیدونه. همهء اینا در کنار نظام زندگیهای چندگانه ممکن هستند و تضادی ندارن.
ضمنا در نظام زندگیهای چندگانه که من مطالعه کردم نوشته بود که تعداد این زندگیها محدود است. درواقع گفته بود نهایتش 1000 بار هست و جمع سالهایی که یک انسان میتونه زندگی کنه هم 50 هزار ساله. هر زندگی بطور متوسط 50 سال. البته این به این معنی نیست که همهء انسانها اینقدر زیاد در زمین زندگی میکنن و این تعداد زندگی مختلف دارن، چون هر وقت رشد روحی انسان به مرحلهء خاصی برسه دیگه زندگی کردن روی زمین براش ضروری نیست و بقیهء مراحل تکامل خودش رو در جهان های برتری (غیر از زمین) طی میکنه. بعضی ها هم بطور استثنایی موفق میشن روی زمین به کمال برسن و وقتی بمیرن دیگه نیازی به سیر تکامل در جهان های میانی ندارن، ولی تعداد این افراد در طول تاریخ بسیار کم بوده چون میگن رسیدن به کمال در زمین بسیار دشوار و استثناییه.
ضمنا در اون منابع اشاره کرده بود که آیاتی در قرآن هم به همین نظام زندگیهای چندگانه اشاره دارن. مثلا این 1000 و 50 هزار در قرآن اومده که میگه بعد از این مقدار از خلقت روح به سوی ما باز میگردد (و بعضی از منتقدان قرآن به همین گیر میدن میگن دو جور حرف زده دو عدد متفاوت داده). یا در آیهء دیگری میگه «از شما کسی هست که بازش میگردانیم به پست ترین عمر» که در اون منبع آمده بود منظور از «پست ترین عمر» همان دورهء کودکی و ناتوانی است.
من این آیات رو خودم هم در قرآن با ترجمه خوندم. درمورد 1000 و 50 هزار هم تفسیر المیزان رو بررسی کردم اون چیز دیگری گفته بود و ظاهرا به روایتی استناد کرده بود از پیامبر اسلام. ولی بهرحال! بنظر من اون تفسیر و داستانی که براش گفته بود غیرمنطقی و مسخره بنظر میامد!!
دربارهء اون «بازگشت به پست ترین عمر» هم تفسیری پیدا نکردم.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12