دفترچه

نسخه‌ی کامل: آیا خداوند میتواند سنگی خلق کند که خود نتواند آن را بلند کند ؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20
مهربد نوشته: پس خدا قادر مطلق نیست، چراکه مطلق بودن به تناقض می‌انجامد.

در بهترین حالت، خدای گفته شده تنها خیلی قدرتمند می‌شود ولی قدرت وی همچنان «مطلق» و «بی‌اندازه» نخواهد بود.

درود ...

ظاهراً تفسیر شما از قدرت مطق و بی اندازه اینست که باید محالات منطقی را هم شامل شود اما من در پست اولم تعریف خداباور را از قدرت مطلق بدست دادم.
خدا قادر مطلق است منتها به آن معنی که در تعریف اشاره شد.
 خداباور ادعا ندارد که قدرت خدا "بی اندازه" است بلکه میگوید محالات منطقی در حوزه قدرت او نیست.
Russell نوشته: منظور من هم همینست که در تعریف شرط وجود قادر مطلق فرض شده است.وقتی با کنار هم گذاشتن سوال و وجود قادر مطلق به تناقض میرسیم

ما با کنار هم گذاشتن سئوال و وجود قادر مطلق به تناقض نمیرسیم بلکه با تحلیل سئوال به تناقض رسیدیم.

در بخشی از سئوال صفتی به خدا نسبت داده شده (عدم توانایی بلند کردن سنگ) که با تعریف قادر مطلق در تناقض است.
بنابراین خود سئوال تناقض را ایجاد کرده نه تعریف قادر مطلق.

اگر شما مدعی هستید که در آن تعریفی که برای قادر مطلق عرضه شد تناقضی هست لطفاً آنرا نشان دهید.

نقل قول:(و سایر گزاره ها و استدلالها درست هستند) دو حالت متصور است:
1- گزاره قادر مطلقی وجود دارد متناقض است.
2-سوال مطروحه متناقض است.

 و از آنجا که سوال برای موجوداتی که قادر مطلق نیستند متناقض نیست حذف حالت اول منطقی نیست.

گزاره 1 اصلاً در استدلالی که من مطرح کردم وجود ندارد.
من فقط با استفاده از تعریف قادر مطلق سئوال مطروحه را تحلیل کردم و نشان دادم که آن سئوال متناقض است.

نقل قول: درست است،ولی تفاوت اینست که سوال توان خلق مربع دایره ای همواره متناقض است ولی سوال خلق سنگی که خودمان نتوانیم بلند کنیم برای کسانی که قادر مطلق نیستند متناقض نیست،و اینکه برای قادر مطلق متناقض است یا نه موضوع بحث کنونیست.

 از دید من تناقض تناقض است و فرقی ندارد که در چه حالتی ایجاد شود چون بهر حال بی معنی است.

فرقشان فقط اینست که مربع دایره در نگاه اول متناقض بودنش مشخص و واضح است ولی سنگی که خدا نتواند بلند کند به تحلیل بیشتری نیاز دارد تا متناقض بودنش آشکار شود.
مهربد نوشته: خوب پس در نهایت، خدا با اراده مطلق خود منطق و نامنطق را درست می‌کند، ولی پس از درست کردن این دو، به ناگاه اراده وی تنها به انجام کارهای منطقی محدود می‌شود!

بله خداوند اراده اش تنها تعلق به امور منطقی میگیره. قبلن هم توضیح دادم چرا این موضوع بی اشکاله. محدودیت خداوند به واسطه امور خارجی نیست. هرچه هست درونی ست. در نظر بگیرید که ما به دلیل محدودیت بدنی نمیتونیم با سرعت 80 کیلومتر در ساعت بدویم، این موضوع یک محدودیت بیرونیه چرا که از حوضه اختیارات و کنترل ما خارجه. برای ما اراده ای که قابل بکارگیری باشه (مثل انتخاب بین کشیدن سیگار یا نکشیدن سیگار) موضوعات درونی هستند.

ولی برای خدا تمام اینها یک محدودیت درونی هستند و اصولن دیدگاه خداباور میگه همه چیز از ذات خداوند ناشی می شود، حتا خود ما. بنابر این چنین محدودیتی برای خدا ضعف نخواهد بود.


مهربد نوشته: دانای مطلق ≠ قادر مطلق

کسی هم چنین چیزی نگفت. خداباور با مفهوم «خدا» به میان شما میاد. شما نمیتونید بخشی از خدای اون رو قبول کنید و بخش دیگریش رو نکنید. پاسخ خداباور برای عدم انجام اعمال غیر منطقی از سوی خدا برمیگرده به همه دانی و کمال خدا.
با درود


نوشتار خوبی در این مورد، روی تارنمای زندیق هست که من بخشی از آن را در زیر می آورم، میتواند بسیاری از ابهامات را روشن سازد. اگر فرصت خواندن همه متن را ندارید، پیشنهاد می کنم بخش مربوط به تعریف 3 را بخوانید.

...
در این نوشتار 8 تعریف در مورد قدیر بودن ارائه میشود و نشان داده میشود که تمام این تعاریف دچار اشتباه هستند و تصور کردن موجودی قدیر با هریک از این تعاریف محال است و موجودی با این ویژگی نمیتواند وجود داشته باشد. بیشتر استدلالهای این بخش از کتاب بسیار ارزشمند دکتر مایکل مارتین از مشهور ترین فلاسفه مدافع بیخدایی در عصر ما گرفته شده است (1).

بحث:

وقتی میگوییم شخصی یا موجودی قدیر است منظورمان دقیقا چیست؟ یک موجود قدیر چه ویژگی دارد؟ آشکار است که نخستین تعریف از قدیر بودن که به ذهن هر انسانی میرسد و رایج ترین تعریف در میان عوام و کتابهای سطح پایین از نظر فلسفی مثل قرآن از قدیر می آید این است که:

تعریف 1- موجود الف قدیر است در صورتی که اگر ب یک کار باشد، الف بتواند ب را انجام دهد.


بطور کلی برای رد هر تعریف از قدیر کافی است که یک مثال آورده شود تا نشان داده شود که این تعریف تناقض یا امر غلطی را نتیجه میدهد، یعنی به روش برهان خلف ابتدا فرض میشود که این تعریف درست باشد آنگاه نشان داده خواهد شد که درست فرض کردن این تعریف به یک امر متناقض و یا غیر قابل تصور و عجیب منتهی میشود و نتیجه گرفته خواهد شد که آن تعریف نمیتواند درست باشد، یا بعبارت دیگر وجود موجود قدیر با آن تعریف محال است.

برای اینکه نشان دهیم موجودی قدیر با تعریف 1 از قدیر نمیتواند وجود داشته باشد و وجود آن محال است، تنها و تنها کافی است که یک کار را پیدا کنیم که انجام گرفتن آن توسط موجود 1 محال باشد، اگر چنین کاری را پیدا کنیم نتیجه خواهیم گرفت که حداقل یک کار وجود دارد که موجود الف از پس آن بر نمی آید، بنابر این او قدیر نیست، یا بعبارت دیگر وجود موجودی قدیر محال است.

اگر کسی این تعریف را برای قدیر بودن خدا تایید کند عدم وجود خدا را بلافاصله تایید کرده است زیرا احتمال وجود موجود الف صفر است. بسیاری از کارها هستند که انجام گرفتن آنها محال است، مثلاً محال است کسی بتواند مثلثی رسم کند که مجموعه زوایای داخلی آن بیش از 180 باشد، محال است کسی بتواند عددی را نام ببرد که عددی بزرگتر از آن وجود نداشته باشد، محال است شخصی بتواند عددی را نام ببرد که فرد باشد و قابل تقسیم بر عدد دو باشد، محال است شخصی بتواند حیوانی را خلق کند که حیوان نباشد. محال است شخصی بتواند سیب قرمزی را خلق کند که آن سیب قرمز نباشد. بعبارت دیگر تمام کارهایی که در انجام آنها تناقضاتی وجود دارد کارهایی محال هستند و اگر شخصی یا کتابی بگوید قدیر بودن به معنی این است که موجود قدیر همه کارها را میتواند انجام بدهد، او در واقع گفته است که آن شخص میتواند کارهای محال را انجام دهد، در حالی که کار محال انجام شدنی نیست، بنابر این اگر کسی تعریف 1 را قبول کند، در واقع محال بودن وجود خدا را پذیرفته است و همین مسئله کافی است که نشان دهیم خدای قرآن چون "بر همه چیز قادر است" نمیتواند وجود داشته باشد، و ممتنع الوجود است.

اما خداباور ممکن است بگوید، انتظار انجام کار محال از خدا بیهوده است، اینکه خدا نتواند کار محال انجام دهد از قدیر بودن او کم نمیکند، زیرا یک کار متناقض اساساً یک کار نیست تا خدا بتواند آنرا انجام دهد، تناقض را نمیتوان به چیزی نسبت داد، اگر کسی از خدا بخواهد که کاری متناقض را انجام دهد، در واقع از او خواسته است که "هیچ" را انجام دهد، و این قطعاً به قدیر بودن خدا صدمه ای نمیرساند. این پاسخ تا حدود زیادی قابل تامل است، اینجا است که تعریف 2 از قدیر بودن مطرح میشود:

تعریف 2- موجود الف قدیر است در صورتی که اگر ب کاری منطقاً ممکن باشد، الف بتواند ب را انجام دهد.


اگر تعریف قدیر این باشد دیگر نمیتوان به آن ایراد بالا را گرفت، خداباور تایید کرده است که خدای او بر همه کارها و چیزها قدیر نیست، بلکه بر چیزهای ممکن قدیر است. اما مشکل خداباور با این تغییر تعریف حل نمیشود. بر اساس این تعریف نیز موجود الف هر کاری که منطقاً ممکن است را باید بتواند انجام بدهد و چنین موجودی قابل تصور نیست. برای اینکه نشان دهیم وجود چنین موجودی نیز محال است، بازهم تنها و تنها کافی است یک کار را پیدا کنیم که این موجود نتواند آنرا انجام بدهد. مثال بسیار معروفی در رد وجود موجود قدیر با تعریف 2 وجود دارد که به قضیه خلقت سنگ معروف است.

آیا خدا میتواند سنگی را بسازد که نتواند آنرا از جا بلند کند؟

بر اساس اصل دووالانسی (بیوالانسی) منطق، مقدار حقیقی هر گزاره (قضیه) ای یا درست است یا غلط، بر همین اساس پاسخ به این پرسش نیز باید یا مثبت (آری) باشد یا (خیر).

اگر پاسخ خداباور آری باشد، او تایید کرده است که خدا میتواند این سنگ را بسازد، ولی نمیتواند آنرا بلند کند. یعنی خداباور تایید کرده است که یک کار (بلند کردن سنگ) وجود دارد که خدا از عهده آن بر نمی آید. یعنی ما به مقصود خود رسیده ایم و نشان داده ایم که وجود قدیر با تعریف 2 محال است.

اگر پاسخ خداباور نه باشد، او تایید کرده است که خدا نمیتواند چنین سنگی را بسازد، یعنی او باز هم تایید کرده که حداقل یک کار وجود دارد که خدا از پس آن بر نمی آید، پس باز هم وجود موجودی قدیر با تعریف 2 محال است.

از آنجا که پاسخ این پرسش از دو حالت بالا نمیتواند خارج باشد، وجود قدیر با تعریف 2 قطعاً محال است. مشخص است که این سوال خداباور را کیش و مات میکند و به او نشان میدهد که وجود خدایش غیر ممکن است، و معمولا همین مثال بسیار ساده و روشن برای رد کردن وجود خدا برای افراد عامی و نا آشنا به این بحث کافی است. خدا با این تعریف از قدیر مانند یک مثلث چهار گوش است که وجود آن محال است. بنابر این هرکس معتقد باشد خدا همه کارها را به غیر از کارهای منطقاً غیر ممکن میتواند انجام بدهد در واقع اعتراف کرده است که خدا قطعا نمیتواند وجود داشته باشد و همین مثال کافی است برای اینکه نشان دهیم خدایی که قرآن معرفی میکند نمیتواند وجود داشته باشد.

از این مثال رایج گذشته، بسیارند مثالهای نقضی که میتوان برای رد درستی تعریف 2 آورد، مثلا آیا خدا میتواند بنشیند؟ مطمئناً پاسخ منفی است، زیرا تنها کسی میتواند بنشیند که بدن داشته باشد، خدا چون بدنی ندارد و مادی نیست نمیتواند بنشیند. اما کمترین انتظاری که ما از خدا داریم این است که بتواند حداقل هر آنچه ما انجام میدهیم انجام دهد، اگر ما بتوانیم کارهایی را انجام دهیم که خدا نتواند آنها را انجام دهد آنگاه ما روی چه حسابی باید بپذیریم که خدا موجودی برتر از ما است؟ ممکن است گفته شود همینکه خدا علت بوجود آمدن انسان است نشان میدهد که خدا موجودی برتر است! اما این قابل قبول نیست، پدر و مادر انیشتن نیز علت بوجود آمدن انیشتن بودند، آیا پدر و مادر انیشتن از او برتر بودند؟ اساسا برتری هنگامی مطرح میشود که دو کمیت با یکدیگر مقایسه شوند، وقتی ما دو موجود با کمیت های بسیار مختلف را با یکدیگر مقایسه میکنیم، برتری اساساً دیگر بی معنی است. بعنوان مثال آیا انسان موجودی برتر است یا یوزپلنگ؟ یوزپلنگ میتواند کارهایی بکند که انسان نمیتواند آن کار ها را بکند، مثلاً میتواند با سرعت بسیار بالایی بدود، از آن طرف انسان هم میتواند کارهایی بکند که یوزپلنگ نمیتواند آن کار ها را بکند، مثلاً انسان میتواند نقاشی بکشد، اما یوزپلنگ نمیتواند چنین کند. حال روی چه معیاری میتوان گفت بطور دقیق کدام موجود برتر از موجود دیگر است؟ خیار میوه برتری است یا گلابی؟ آشکار است که نمیتوان اینگونه چیزها را با یکدیگر مقایسه کرد و گفت یکی برتر از دیگری هستند، از همین رو اگر خدا نتواند برخی از کارهایی که ما میتوانیم آنها را انجام دهیم انجام دهد، دیگر دلیلی وجود نخواهد داشت که ما بگوییم خدا برتر از ما است. اگر خدا تمامی کارهایی که ما میتوانیم انجام دهیم را میتوانست انجام دهد و علاوه بر آن کارها کارهای دیگری را نیز میتوانست انجام دهد آنگاه گفتن اینکه خدا موجودی برتر از انسان است میتوانست معنی پیدا کند.

این ایراد ممکن است برای برخی از خداباوران قابل پذیرش نباشد، بعنوان مثال اکثر مسیحیان معتقدند عیسی مسیح خود خدا بوده است و بر روی زمین به شکل یک انسان تجسد یافته است. یعنی مسیحیان این قابلیت را برای خدا قائل هستند که او میتواند به شکل یک انسان در بیاید، آنگاه او میتوان بنشیند. و یا کارهای دیگری که ما انسانها میتوانیم بواسطه بدن داشتنمان انجام دهیم و خدا نمیتواند مانند دوچرخه سواری، پشتک زدن، شنا کردن و غیره را انجام دهد. البته این دیدگاه مورد پذیرش مسلمانان و یهودیان نیست و آنها این باور را کفر آمیز میدانند، اما حتی این مسئله نیز نمیتواند کمکی به خداباوران بکند، حتی اگر خدا بتواند به شکل یک انسان در بیاید، بازهم به دلیل کمالی که در اخلاق دارد نمیتواند تمام کارهایی که انسانها میتوانند بکنند را انجام دهد. مثلاً انسانها میتوانند مواد مخدر مصرف کنند، شهوت، طمع، حسادت و غیره داشته باشند، و تمام این کارها از روی ضعف های اخلاقی انسانها بر می آیند، اگر خدا به شکل یک انسان در بیاید او این ضعف ها را نخواهد داشت (اگر داشته باشد دیگر خدا نیست)، از این رو بازهم کارهایی وجود دارند که ما میتوانیم انجام دهیم و خدا نمیتواند، و باز هم این پرسش مطرح میشود که روی چه حسابی باید خدا را برتر از انسانها تصور کرد.

اما خداباوران پخته تر این مثال ها را باطل میدانند و معتقدند با این مثال نمیتوان وجود خدای آنها را رد کرد، پاسخی که این خداباوران ممکن است به این پرسش بدهند این است که خدا نمیتواند چنین کاری بکند، اما این ناتوانی قدیر بودن او را زیر سوال نمیبرد چون تعریف ما از قدیر تعریف دیگری است، اینجا است که به تعریف سوم از قدیر میرسیم:

تعریف 3- موجود الف قدیر است در صورتی که اگر ب کاری منطقاً ممکن باشد و ب در تناقض با ذات موجود الف نباشد، الف بتواند ب را انجام دهد.


خداباور ممکن است بگوید ساختن سنگی که قابل بلند کردن نباشد برای خدا غیر ممکن است زیرا او به دلیل قدیر بودن قادر به بلند کردن هر سنگی است، بنابر این، مسئله خلقت سنگ نیز نمیتواند محال بودن وجود خدا را نشان دهد، درست است که خدا نمیتواند چنین سنگی را خلق کند اما او همچنان قدیر است زیرا هر کاری که با ذات او و دیگر ویژگیهای او در تناقض نباشد را میتواند انجام دهد.

اما آیا این تعریف از قدیر بودن از خداباور قابل پذیرش است؟ یکبار دیگر تعریف شماره 3 را با دقت مطالعه کنید، بر اساس این تعریف انسانها نیز قدیر هستند، زیرا انسانها نیز میتوانند تمام کارهایی منطقاً ممکن که در تناقض با ذاتشان نیست را انجام دهند، مثلا درست است که انسانها نمیتوانند با سرعت 5 کیلومتر در ثانیه بدوند ولی این از قدیر بودن انسانها چیزی کم نمیکند، زیرا دویدن با چنین سرعتی در تناقض با ذات انسانها است ولی این باعث نمیشود که انسانها قادر مطلق نباشند، زیرا بر اساس تعریف 3 انسانها نیز قادر مطلق هستند.

این مسئله تنها با قدیر بودن انسانها تمام نمیشود، برای اینکه نشان دهیم چقدر تعریف شماره 3 اشکال دارد، کافی است موجودی را تصور کنید به نام آقای بینی. آقای بینی، یک بینی به طول 5 متر دارد و طبیعت و ذات او بگونه ای است که تنها کاری که میتواند بکند خاراندن بینیش است. بر اساس تعریف 3 آقای بینی نیز درست مانند خدای خداباوران یک موجود قدیر و قادر مطلق است.

در حقیقت بر اساس تعریف 3 تمام موجوداتی که وجود دارند قدیر هستند، تمام موجودات میتوانند تاجایی که کاری با ذات آنها در تناقض نباشد آن کارها را انجام دهند، بنابر این تعریف شماره 3 نیز چنگی به دل نمیزند، اگر تعریف قدیر بودن این است، اساساً بی معنی است که شخصی بگوید خدا قدیر است زیرا همه قدیر هستند، و باید تصور داشته باشیم که تعریف خدا باید بگونه ای باشد که تنها یک موجود را بتوان با آن ویژگیها تصور کرد. از این گذشته اگر خدا نیز اینقدر شباهت به سایر موجودات دارد چرا باید او را برتر از سایر موجودات دانست و او را لایق پرستش دانست؟
...

متن کامل این نوشتار را در پیوند زیر ببینید:
آیا یک موجود قدیر میتواند وجود داشته باشد؟
Russell نوشته: ولی سوال خلق سنگی که خودمان نتوانیم بلند کنیم برای کسانی که قادر مطلق نیستند متناقض نیست،و اینکه برای قادر مطلق متناقض است یا نه موضوع بحث کنونیست.

53

در حقیقت در اینجا ما در جایگاه آدمی، می‌توانیم سنگی درست بکنیم که خودمان نمی‌توانیم آن را بلند کنیم،
اما قادر مطلق با همه قدرت مطلق خود نمی‌تواند اینکار را انجام دهد، چراکه دوچار تناقض منطقی می‌شود!

اما اینکه چرا اینگونه است:
  • سنگ = ماده
  • بلند کردن سنگ = بکارگیری انرژی (نیرو دادن)

از آنجاییکه مقدار مایه (انرژی + ماده) در جهان مرزمند و محدود است، پس ما می‌توانیم با بکار بگیری 51% مایه جهان سنگی درست کنیم که هیچ راهی برای بلند کردن آن نباشد.

از سوی دیگر خدا نمی‌تواند اینکار را بکند، چراکه برای وی مقدار مایه (انرژی + ماده) مرزمند نیست، پس خدا نمی‌تواند بدون اینکه خود را درگیر تناقض منطقی کند چنین سنگی درست کند.
asmani نوشته: نوشتار خوبی در این مورد، روی تارنمای زندیق هست که من بخشی از آن را در زیر می آورم، میتواند بسیاری از ابهامات را روشن سازد. اگر فرصت خواندن همه متن را ندارید، پیشنهاد می کنم بخش مربوط به تعریف 3 را بخوانید.

در انجمن گفتگو یک کاربری بود که خیلی باهوش و باسواد بود. نمیدونم باید اسمشو ببرم یا نه. ایشون من رو متقاعد کرد که چنین چیزی برای خدا چالش نیست. آرش بیخدا هم در همونجا حظور داشت و در تاپیک شرکت نکرد.
kourosh_bikhoda نوشته: من نمیفهمم چه اصراری دارید شماها که تعریف خودتون رو به زور به خداباور قالب کنید! خداباور خودش تعریفی که میگه «قادر مطلق قادری است که اراده او به امور منطقی تعلق میگیرد» رو فقط قبول داره و شما باید سعی کنید از این تعریف ایراد بگیرید نه اینکه خودتون تعریفی نو بسازید و پهلوان پنبه کنید!

علت اینکه اراده خداوند به امور نامنطقی تعلق نمیگیره اینه که در اونصورت خداوند نامنطقی میشه و این با تعریف دانای مطلق و کمال تناقض داره.

پس تلاش کنید تعریف موجود رو به چالش بکشید.

لطفاً توضیح بدید که من کجا مغالطه پهلوان پنبه بکار بردم.من اشاره کردم این سوال برای سایر صفات خدا هم قابل تامل است.
بحث من بر سر این نیست که خدا قادر مطلق و قادر به امور نامنطقیست،بحث من اینست که تناقضی که از طرح این سوال از قادر مطلق به امور منطقی ایجاد میشود بخاطر فرض وجود قادر مطلق به امور منطقیست،نه سوال.
موضع من در این مورد به هیچ وجه متعصبانه نیست.فقط نمیتوانم متقاعد شوم.
.....

Toxic نوشته: ما با کنار هم گذاشتن سئوال و وجود قادر مطلق به تناقض نمیرسیم بلکه با تحلیل سئوال به تناقض رسیدیم.

نقل قول:سنگی که موجودی که هر سنگی را میتواند بلند کند، نمیتواند آنرا بلند کند.

شما چطور میتوانید بدون همان عبارت بلد شده به تناقض برسید.در گزاره شما فرض وجود قادر مطلق وجود دارد.

عبارت خالق مطلق وحود دارد (هر نامی داشته باشد).بدین معنیست که قدرت مطلق وجود دارد.
گرامی بینهایت یک مفهوم است،وقتی شما وجود آنرا فرض میکنید دچار تناقض میشوید.
این سوال که آیا x ای میتواند وجود داشته باشد بطوری که از آن عددی بزرگتر نباشد سوال متناقضی نیست.
تناقض وقتی ایجاد میشود که ما بجای مفهوم بینهایت عددی بنام بینهایت را موجود بدانیم.
سوال مثلث مربعی مانند اینست که بخواهیم (رادیکال منهی یک) را در حوزه اعداد حقیقی قرار دهیم و با سوال بالا از نظر مفهومی متفاوت است.
بعبارت دیگر من گمان میکنم که وجود قدرت مطلق یک use-mention error باشد.
Russell نوشته: لطفاً توضیح بدید که من کجا مغالطه پهلوان پنبه بکار بردم.من اشاره کردم این سوال برای سایر صفات خدا هم قابل تامل است.

من شخص شما رو عرض نکردم. فقط از شما نقل قول کردم.
Russell نوشته: سنگی که موجودی که هر سنگی را میتواند بلند کند، نمیتواند آنرا بلند کند.
            
        
    
شما چطور میتوانید بدون همان عبارت بلد شده به تناقض برسید.در گزاره شما فرض وجود قادر مطلق وجود دارد.

 آن عبارت بلد شده در خود سئوال نهفته است نه در تعریفی که من از قادر مطلق بدست دادم.  در تعریف قادر مطلق اصلاً از فرض وجود چنین موجودی حرفی به میان نیآمده.
 من از تعریف قادر مطلق ( که یکی از صفات خداست) استفاده کردم تا تناقض در سئوال را نشان دهم.
در تعریفی که من آوردم فرض نشده که قادر مطق وجود دارد.

یکبار دیگر به سئوال دقت کنید :

آیا خداوند میتواند سنگی خلق کند که خود نتواند آن را بلند کند ؟  (خود = خدا = موجودی که قادر مطلق است = موجودی که هر کار منطقاً ممکنی را میتواند انجام دهد = موجودی که میتواند هر سنگی را بلند کند)

پس "سنگی که خدا نتواند بلند کند " را که عبارتی است که از درون خود سئوال بیرون کشیده شده  میتوان بصورت زیر تحلیل کرد :

سنگی که موجودی که هر سنگی را میتواند بلند کند نمیتواند آنرا بلند کند. (تناقض)

این تحلیل دقیقاً بر اساس عبارت موجود در خود سئوال انجام شده 

نقل قول:گرامی بینهایت یک مفهوم است،وقتی شما وجود آنرا فرض میکنید دچار تناقض میشوید.
این سوال که آیا x ای میتواند وجود داشته باشد بطوری که از آن عددی بزرگتر نباشد سوال متناقضی نیست.
تناقض وقتی ایجاد میشود که ما بجای مفهوم بینهایت عددی بنام بینهایت را موجود بدانیم.

متوجه نشدم اشاره به مفهوم بینهایت چه ربطی به بحث ما دارد.

مفهوم بینهایت در ریاضی با مفهوم قدرت مطلق که تعریفش را آوردم کاملاً فرق دارد .
قدرت مطلق محدود به اعمال منطقاً ممکن است اما بینهایت در ریاضی به هیچ عددی محدود نیست. 
Toxic نوشته: سنگی که موجودی که هر سنگی را میتواند بلند کند نمیتواند آنرا بلند کند. (تناقض)


اینکه تناقض نیست، این شما هستید که انگاشته‌اید (فرض کرده‌اید) که خدا می‌تواند قادر مطلق باشد.

انگاشت:
  • خدا قادر مطلق است/خدا موجودی است که هر سنگی را می‌تواند بلند کند.


در اینجا ما می‌آییم انگاشت شما را حُکم در نگر گرفته (آن را درست پنداشته) و سپس به بررسی آن می‌پردازیم، اینچنین که:

پرسش:
  • آیا موجودی که می‌تواند هر سنگی را بلند کند، می‌تواند سنگی درست کند که خود نتواند بلند کند؟

اگر:
  • خیر:
    پس خدا قادر مطلق نیست، چرا که نمی‌تواند سنگ گفته شده را خلق کند.

  • آری:
    پس خدا قادر مطلق نیست، چرا که نمی‌تواند سنگ خلق شده را بلند کند.


چنانکه می‌بینید، با حُکم در نگر گرفتن انگاشت، به نادرست بودن انگاشت و قادر مطلق نبودن خدا خواهیم رسید.



از سوی دیگر، همچنانکه بالا گفتیم آدمی می‌تواند سنگی درست کند که
نتواند آن را بلند کند، که خود یک مثال نقض در قادر مطلق نبودن خدا نیز به شمار خواهد رفت.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20