دفترچه

نسخه‌ی کامل: همه چیز درباره جنبش سبز و وقایع سال 88
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18
sonixax نوشته: خودت داری میگی تصفیه حساب!
استالین میزد میکشت یا طرف خودکشی میشد جنازه اش هم پیدا نمیشد نه اینکه طرف رو بندازه توی خونش در رو هم روش قفل کنه بگه پسره ی بی ادب :))
مرد حسابی حکومت فعلی چنین قدرتی نداره!
حکومتی استالین یک حکومت توتالیتر تمام عیار بود!اتفاقا من این رو نشونه ضعف ج.ا میدونم که نمیتونه مخالفان داخلی رو راحت تصفیه بکنه،امثال رفسنجانی یا حتی احمدی نژاد در یک سیستم قدرتمند با کوچکترین خطایی به شدت مجازات میشند نه اینکه بهشون لقب بی بصیرت یا منحرف بدند و کم کم از قدرت حذفشون کنند.
چه برسه به امثال موسوی.
کافر_مقدس نوشته: انسانیت، راستگویی، شهامت و دیگر هیچ!

هر سه تاش با هم در وجود این آدم نیست!
انسانیت حالیش نمیشه چون اسلامگراست و این رو خیلی صریح و روشن اعلام کرده!
راستگو نیست چونکه گفته از جنایات دهه 60 خبر نداشته و نقشی درشون نداشته و بعدن فهمیده!
شهامت نداره به خاطر اینکه تا دید اوضاع داره کیش میشی میشده بیانیه داد که برگردید توی خونه هاتون بعد از حصرش هم خفه خون گرفت!

دست کم یک چیزی بگید که بشه قبول کرد! مثلن بگید از قیافه اش یا لچکی که سر زهرا کرده خوشتون اومده :))
kourosh_bikhoda نوشته: کدام هیزم؟ مساله اینست که شما اصولن آیا جایگاهی برای توده ها در تصمیم گیری های سیاسی - اجتماعی نظام ج.ا قائل هستید یا خیر؟ اینطور که معلومه پاسختون خیر هست.

بنابر این باید گوشزد کنم که صف بندی های خیابانی توده مردم بود که در سال 88 و 89 بود که حاکمیت رو مجبور به پرداخت این هزینه کرد که امروز نه راه پس داشته باشه نه راه پیش! انقدر چشمتون رو روی این مسائل نبندید. بابا این جنبش سبز خدمت زیادی به ما آزادی خواهان کرده و همش هم مطابق تئوری های کلاسیک در مورد اعتراضات مدنی اتفاق افتاده. یعنی موازنه ی قوا بین حاکمیت و مردم رو به تعادل میره و چنانچه به نقطه تعادل و برابری برسه، اونروز روز خداحافظی حاکمیته. بنابر این به محض حرکت قوای مردم به سمت نقطه ی تعادل حاکمیت تلاش میکنه از بروز این تعادل جلوگیری کنه.

تمام اینها به لطف اعتراضات مردمی اتفاق افتاد. خصوصن اعتراضات در بهمن 89 که به پشتیبانی از جنبش مردم تونس بود اگه یادتون باشه و اتفاقن بلافاصله بعد از اون که محمد مختاری کشته شد دوباره مردم تظاهرات کردند و رژیم مجبور شد دستگیری ها رو زیاد کنه و این دو نفر رو هم زندانی کنه. چطور شما این تاثیرات رو ندیده میگیرید؟ من بعضی حرف های شما و میلاد و کسرا رو میخونم احساس میکنم با جوانان نا امید و تازه کاری روبرو هستم که با یه غوره سردی و با یه مویز گرمیشون میشه!

کوروش جان من کم کم دارم نگرانت میشم! بحث با جناب مزدک گویا در شما هم تاثیر داشته! و یک مقداری آرمانگرا شدید.
کودم توازن قدرت ؟ کدوم جایگاه مردم در تصمیم گیریهای سیاسی ؟!
شما به من نمونه نشون بده که حکومت خواست مردم رو در تصمیم گیریهاش دخیل کرده باشه!!!

همه چیز درباره جنبش سبز و وقایع سال 88 - برگ 8

همه چیز درباره جنبش سبز و وقایع سال 88 - برگ 8



undead_knight نوشته: والا من ادعا نکردم به خاطر اختلافات حزبی سقوط کرد!
بیشتر هم در پاسخ به میلاد هست که دیگه تئوری توطئه رو خیلی جدی گرفته و همه چیز رو به صورت نمایش حکومت حساب میکنه!
و اما بریم سراغ استدلال تو.
1-نفت که تا چند دهه دیگه تموم میشه،بنابراین با بدبینانه ترین تئوری ها هم جمهوری اسلامی شکست ناپذیر نیست!
2-مثل باقلوا کار کردن رو توضیح بده.

راستش این شمایید که زیادی جوگیر شدید و فکر میکنید جنبش سبز شده مایه بدبختی و سقوط حاکمیت!
در ضمن باز دروغ گفتی برو نوشته های من رو بخون که انقدر تابلو دروغ نگی! چهار تا خط از جواب کوروش رو میخونی فکر میکنی همه بحث رو خوندی یک چیزی میپرونی که اصلن در بحث نبوده!
کی گفته همه چیز نمایش حاکمیته ؟

در مورد ثروت های طبیعی ایران :

نفت تا چند دهه دیگه تمام بشه انرژی خورشیدی جاش رو میگیره که ایران یکی از منابع نامحدودش رو در اختیار داره. ایران (فارق از نوع حکومت) هم دیر یا زود روی این مساله سرمایه گذاری میکنه . پس پول باد آورده برای کشورهایی مثل ایران ، عربستان ، امارت و ... همیشه هست.
تازه این فقط در زمینه تولید انرژی که شناسه اصلیش این روزها نفت هستش بود.

جمهوری اسلامی که جای خود حکومت آمریکاش هم شکست ناپذیر نیست مهم اینه که این شکست چه طوری باید به وجود بیاد!
قطعن دلقک بازیهایی مثل جنبش سبز و رفتن روی پشت بام الله و اکبر گفتن باعث سرنگونی جمهوری اسلامی نمیشه.

undead_knight نوشته: مرد حسابی حکومت فعلی چنین قدرتی نداره!
حکومتی استالین یک حکومت توتالیتر تمام عیار بود!اتفاقا من این رو نشونه ضعف ج.ا میدونم که نمیتونه مخالفان داخلی رو راحت تصفیه بکنه،امثال رفسنجانی یا حتی احمد نژاد در یک سیستم قدرتمند با کوچکترین خطایی به شدت مجازات میشند نه اینکه بهشون لقب بی بصیرت یا منحرف بدند و کم کم از قدرت حذفشون کنند.
چه برسه به امثال موسوی.

پس لطف کنید جمهوری اسلامی رو با شوروی مقایسه نکنید که بعدش اینطوری مجبور به ماست مالی نشوید!!!
نقل قول:
پس لطف کنید جمهوری اسلامی رو با شوروی مقایسه نکنید که بعدش اینطوری مجبور به ماست مالی نشوید!!!
ماست مالی؟!
یا میپذیری که ج.ا از شوروی قدرتمند تره! که به این تناقض میرسیم که چرا رفتارش اینقد محبت آمیزه!
یا اینکه نمیپذیری و خب باید قبول کنی که زنده بودن مخالفان به معنای این نیست که با حکومت همدست هستند!
undead_knight نوشته: ماست مالی؟!
یا میپذیری که ج.ا از شوروی قدرتمند تره! که به این تناقض میرسیم که چرا رفتارش اینقد محبت آمیزه!
یا اینکه نمیپذیری و خب باید قبول کنی که زنده بودن مخالفان به معنای این نیست که با حکومت همدست هستند!

فکر کنم لازمه یاد آوری کنم چی فرموده بودید :

undead_knight نوشته: سوال من اینه که تصفیه حساب های استالین هم مثلا جنگ زرگری کمونیست ها بوده؟!:)))

خوب جنگ زرگری در مورد چه کسانی گفته شده بود ؟!
در مورد اصلاح طلبان و اصول گرایان!
آیا اصلاح طلبان مخالفین هستند ؟
حالا ماست مالی بفرمایید :)))
sonixax نوشته: فکر کنم لازمه یاد آوری کنم چی فرموده بودید :
خوب جنگ زرگری در مورد چه کسانی گفته شده بود ؟!
در مورد اصلاح طلبان و اصول گرایان!
آیا اصلاح طلبان مخالفین هستند ؟
حالا ماست مالی بفرمایید :)))
مگر شما معتقد نیستید که دعوای موسوی و خامنه ای هم جنگ زرگریه!؟
Russell نوشته: ببینید در همان سال 88 هم موسوی و اصلاح‌طلبان و احمدی‌نژاد بود که شلوغ کردند، موسوی بود که با گرم کردن تنور انتخابات راهیمایی خیابانی راه انداخت، اصلاح‌طلبان بودند که گفتند تقلب شده بیایید به خیابان و... ولی وقتی مردم به خیابان آمدند و شلوغ شد و شعارها به مذاق اصلاح‌طلبان و خامنه‌ای خوش نیامد چه شد؟ گفتند برگردید خانه. من فکر می‌کنم اینجا نه ما بلکه دوستان سبز هستند که خود را خیلی زرنگ می‌بینند و گمان می‌کنند دارند ج.ا را بازی می‌دهند و هیزم در آتش می‌ریزند و... ولی آنچه که من در بالا نقل کردم بنظر من می‌آورد که این ج.ا است که دارد مردم را بازی می‌دهد. علت اصلی دعوای موسوی و خامنه‌ای دعواهای قدیمی‌ست و علت حصر موسوی هم شوراندن مردم است، شوراندنی که از کنترل خارج شد و برای ج.ا هزینه درست کرد، همین.
ببینید در سخنان خودتون حرف ها متناقض ظاهر میشند. چطور بازی دادنیست که برای ج.ا هزینه ایجاد شده؟ یعنی بازی دهنده خودش مغلوب (دستکم تا حدی) شده. اگر میفرمایید که از کنترل خارج شده، پس در پاسخ به پرسش چند صفحه قبل خودتون باید بگم این به اعتراف خودتون هزینه دادن، حداقل فایده ی هیزم ریختن به این آتش هست.

Russell نوشته: البته کوروش جان برای من جالب است که شما که از متزلزل بودن ج.ا سخن می‌گویی هم تنها گزینه را برای سقوط ج.ا حمله‌یِ نظامی آمریکا می‌دانی، بنظر من ایندو متناقض هستند!!!!
حمله خارجی تنها گزینه ممکن نیست. نظام ممکنه با کودتای نظامی یا غیرنظامی هم فرو بپاشه. این فقط گزینه ایده آل من هست.

Russell نوشته: خلاصه‌یِ سخن اینکه من نمی‌گویم به خیابان نیآییم و فعالیت مجازی و خبررسانی نکنیم بلکه می‌گویم این‌ها ربطی به موسوی و شکاف انداختن درون حکومت نباشد. بهانه‌ای به خیابان آمدن می‌تواند آب‌بازی هم باشد و آنجا شلوغی بشود و خرتوخر شود و حکومت هم اشتباه کند و یکمرتبه شورش شود، شاید هم نشود (احتمال قوی‌تر) ولی در هر صورت این ربطی به شکاف درون جکومتی ندارد، سگان آغا موقع گرفتن پاچه‌یِ ما و شما مطمئن باشید به موسوی و خامنه‌ای فکر نمی‌کنند و تنها حفظ نظام و بخور بخور برایشان مهم است.

ای بابا این حرفها چیه میزنید. شاهنشاه هم اگه غربی ها نمیخواستند عمرن خمینی نمیتونست غلطی بکنه. تازه همون نیروهای ارتشی شاه بودند که بهش خیانت کردند. نیروی هوایی شاهنشاهی به عنوان یکی از نورچشمی ترین نیروهای ایرانی به شاه خیانت کرد و رفت به یک آخوند دجال دروغگو سلام نظامی داد و این سنت ناپسند رو در ایران باب کرد. این همافران نیروی هوایی بودند که در اسلحه خانه ها رو به روی مردم باز کردند و ملت رو مسلح کردند. تنها گارد شاهنشاهی بودند که تا آخر بر عهدشون موندند. ولی از بحث خارج نشیم. خطای فکری شما اینجاست که گمان میکنید اثر ریزش ها و بریدگی ها در درون نظام کمه. بله ممکنه الان هتا بی اثر باشه. همونطور که اون مامور اطلاعات به نوریزاد گفته 90 درسد وزارتخانه با تو هستند ولی میبینیم که هیچ غلطی نمیتونند بکنند. ولی شما ترجیح میدی فردای آزادی ایران مردم برای رفراندوم، بریده از نظام باشند یا چسبیده؟ اگر مثل من فکر میکنید بهتره مردمِ کله خر و اعضای سازمان های حکومتی هرچه بیشتر به سمت دموکراسی و سکولاریزم پیش برند، پس ناچار باید معتقد به این باشید که ریزش ها به نفع مردم و روند آزادی خواهیه. این یک مساله.

این مساله ای بود که شما بصورت اولیه مطرح کردید که آقا اصولن چه نیازی به بریدگی و ریزش هست در حالیکه حکومت قدرت دستشه و اینها به پشمش هم نیست. مساله ثانویه ای هم مطرح کردید بعد از این اونم این بود که اینها چه ارتباطی به جنبش 88 داره؟ اونو دیگه من نمیتونم در موردش فک برنم باور کنید. فقط نمونه های زنده ای وجود داره که بزرگترینشون همین نوریزاد و مهدی خزعلی هستند. مهدی خزعلی کسیه که کتاب مستند هویت، ساخته صدا و سیما رو در انتشارات خودش چاپ کرد که در سال 75 از اعترافات تحت فشار نویسندگان و دگر اندیشان تهیه شده بود.

Russell نوشته: آقا چه حرفی میزنی من کی گفتم حرف نزن؟!!! شما می‌گویی ما به آتش هیزم می‌ریزیم و اثر داریم من هم می‌گویم نداریم. این مرکز بحث است، باقی کارهای من و شما ولی ربطی به بحث ندارد.

از تناقض پاراگراف اول همین پیک براتون نتیجه گیری کردم که فایده داریم. ما هتا اگر فردای روزگار شورش و آشوبی هم پدید بیاد، با تکیه بر همین ریزش ها میتونیم جمعیتمون رو زیادتر کنیم در خیابان. یا دستکم تیراندازی نیروهای مخالف رو به حداقل برسونیم.
Russell نوشته: می‌بینیم که غرب می‌تواند با فشار بر علی خامنه‌ای اثر بگذارد ولی مردم کوچکترین اهرمی در دست ندارند
در انتخابات 2012 امریکا یکی از عمده ترین مسائل و چالش های دموکرات ها مساله امنیت اسرائیل عزیز بود. به تبع این مساله، موضوع حکومت ایران و بمب اتمی مطرح شد. بیشترین هدف تیرهای جمهوری خواهان این بود که اوباما در سال 2009 فرصت تاریخی رو برای تغییر رژیم در ایران و تنظیم قوا در منطقه از دست داد. من معتقدم اگر یک رئیس جمهوری با عرضه و جمهوری خواه در کار بود، احتمال تغییر زیاد میشد. اونهم تازه به مدد نیروی مردمی که شما نقشش رو و تاثیرش رو در جهان، صفر در نظر میگیرید.
sonixax نوشته: شما به من نمونه نشون بده که حکومت خواست مردم رو در تصمیم گیریهاش دخیل کرده باشه!!!
من کجا همچین حرفی زدم؟
من هی از اول بحث دارم میگم جنبش سبز و اتفاقات 88 برای حکومت هزینه داشته و این به نفع آزادی ایران و روند دموکراسی خواهیه. شماها هی دارید میگید نه این به نفع نیست، یا میگید به نفعم باشه چنین جنبش و اتفاقاتی اصلن واقعیت نداره و توهمه!

گذشته از فوائد بالقوه ای که در پاسخ راسل شمردم، چپ و راست بیانیه صادر شدن و آبروریزی رژیم در دنیا و خون جوانان و آزادی خواهان ریختن و لاغر شدن بدنه نیروهای مخ لس برای شما فایده نیست؟ تا به حال از سال 88 به اینور بارها مقامات به مساله ریزشها اشاره کردند و ابراز نگرانی کردند. همین پارسال قبل از انتخابات بود که شمعخانی در تلویزیون در نقش یک نقاش سعی داشت تصویر همبستگی بین نیروها رو در رژیم ترسیم کنه و گفت نباید اجازه بدیم افراد از قطار انقلاب پیاده بشند مگه ما چند نفریم؟ انگار همین الان گفت. روشن و واضح توی گوشم هست. هتا خامنه ای یکجا سخنرانی میکرد گفت نگران نباشید، ریزش ها و رویش ها همیشه بوده و هست. انزوای داخلی و خارجی رژیم بارها از دهن اینها پریده بیرون:
نقل قول:پاسداران: جمهوری اسلامی در اوج انزوا قرار گرفته

سایت دیگربان: حسین سلامی٬ جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران اعلام کرد جمهوری اسلامی «در اوج انزوا٬ محاصره فنی، علمی و اقتصادی» قرار دارد و تمام «در‌ها» به روی این نظام «بسته» شده است.
به گزارش روز دوشنبه (۱۵ اسفند) هفته‌نامه «صبح صادق» آقای سلامی این مطلب را در مراسم «افتتاح رسمی بزرگ‌ترین طرح ارتباطی سراسری سپاه» بیان کرده است.
آقای سلامی گفته است: «ما در وضعیت تهدید یا تحریم خیالی نیستیم، تهدید و تحریم در مورد ما عملاً در حال اجراست.»
این فرمانده سپاه در عین حال اعلام کرده که جمهوری اسلامی با رهبری علی خامنه‌ای توانسته از شرایط «شعب ابی‌طالب» به شرایط «بدر و خیبر» تغییر وضعیت بدهد.
حسین سلامی همچنین افزوده است: «تمام در‌ها به روی ما بسته است و فقط نگاه ما به ظرفیت‌های داخلی است.»
این برای نخستین‌بار است که یک فرمانده ارشد سپاه به طور علنی از منزوی و تحت فشار بودن جمهوری اسلامی بر اثر تحریم‌های بین‌المللی خبر می‌دهد.
مقام‌های جمهوری اسلامی سال‌هاست تاثیر تحریم‌ها بر مناسبات سیاسی و اقتصادی ایران را منکر شده‌اند.
دولت دهم نیز اعلام کرده که جمهوری اسلامی بر اثر این تحریم‌ها در شرایط «شعب ابی‌طالب» (حالت دفاعی) قرار دارد٬ اما علی خامنه‌ای می‌گوید ایران در شرایط «بدر خیبر» (حالت هجومی) است.

من اتفاقن بر خلاف ادعای تو دارم بر اساس شواهد نظر میدم. اونچه من میبینیم اینه که ریزش ها شدت داشته، یک سری تصفیه ها در سپاه و بقیه نیروها و هتا دانشگاه ها و هیات های علمی انجام شده، آبروی رژیم در دنیا به عنوان آدمکش رفته و یکبار دیگه به دنیا یادآوری کرده که رژیم ایران قاتل و آدم کشه، سگ هایی مثل جواد لاریجانی به محض اینکه کوچکترین حرفی از حقوق بشر در ایران میشه داغ میکنند و شروع میکنند به پارس کردن که این نشاندهنده اوج درد و رنج رژیم از مساله حقوق بشره، و خلاصه بدنه نظام لاغرتر شده که این از هر نظر که بنگری به نفع آزادی خواهی ایرانه. حالا ما این وسط وظیفمون چیه؟ اینه که گور بابای کروبی و موسوی و خامنه ای؛ تا وقتی این روش کار میکنه، پشتش هستیم. فردا شاید موسوی با باند خامنه ای به توافق رسید و برگشت دوباره سر بوم نقاشی. گور باباش، میشینیم فکر دیگه ای میکنیم.
آقا من یکبار دیگه نظرمو در این جستار میگم.

من معتقدم اصلاح طلبی و سبز بازی و بنفش بازی و اینها همه نقشه های رژیم هست برای کنترل جامعه و در مواقع لازم افزایش طول عمر منحوس مربوطه. ولی معتقدم دعوای سبزها در سال 88 جدی شده و به سمت سقوط پیش رفت و این مساله قطعن به نفع مردم ایرانه که سبز باشند، تا بی رنگ یا نمیدونم رجوری الهی یا شاه الهی یا هر چیز دیگه. لذا مقاله زیر هم از وبلاگ مزدک بامدادان میارم که به نظرم تحلیل مناسبی از اوضاع هست.

نقل قول:ما لُعبَتَکان ...

پنج سال پیش و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 88 که جنبش سبز را درپی داشت، روزنامه عربی "الشرق‌الاوسط" (1) بازی جمهوری اسلامی را در یک کاریکاتور به نمایش گذاشت. در این کاریکاتور یک روحانی (مربی تیم) در آغاز نیمه دوم بازی، بازیکنی با ویژگی "المتشددون" را از زمین بیرون می‌کشد و بازیکن دیگری با ویژگی "المعتدلون" را به زمین می‌فرستد. اگرچه "المتشددون" با سرکوب و کشتار و شکنجه چهار سال دیگر در زمین بازی ماندند، تو گویی حسن روحانی این کاریکاتور الشرق الاوسط را دیده بود، زیرا چهار سال پس از چاپ آن، درست با همین شعار "المعتدلون" (بخوان اعتدال) به میدان آمد.

رویکرد نیروهای درون و برون ایران به آنچه که در این خاک ستم‌زده می‌گذرد، نمایانگر یک آسیب روانشناختی بزرگ در میان ما ایرانیان است. این "ما" که می‌گویم، همه ما، و بیش و پیش از هر کسی خود من را دربر می‌گیرد.
تا نمونه‌ای آورده باشم، من بروزگاری که اکبر گنجی در زندان بود، دو نوشته در ستایش پایداری او چاپ کردم (1). ستایش ایستادگی بخودی‌خود کاری است پسندیده و شایسته، ولی آنچه که نشان از خام‌اندیشی من بود، آنجا بود که نوشتم: «می‌دانم که گنجی برای شستن جان و روان خویش از پلشتیها و پلیدیهای گذشته اش، آزمون آتش را برگزیده است و سیاوش وار به درون آتشی سرکش و سوزان شتافته است، تا یا از گناهان خود پاک شود و یا خاکستر شود».

دیری نپایید که گنجی از زندان رهایی یافت و راه برون‌مرز را در پیش گرفت. او از زنگارزدایی چهره اسلام آغاز کرد (3)، در گرماگرم جنبش سبز همصدا با جمهوری اسلامی به دشمنی با "جمهوری ایرانی" و "پرچم شیروخورشید" پرداخت و سرانجام به آراستن چهره جمهوری اسلامی و پیراستن آن از زشتیهای بیشمارش رسید. کار بجایی رسید که او و چند چهره دیگر از میان نیروهای "ملی-مذهبی" چشم در چشم قربانیان کشتار سال 67 دوختند و گناه آنرا بگردن خود اعدام‌شدگان انداختند، چرا که بگفته گنجی «نیروهای سازمان از قبل در جریان قرار داشته و خود را برای این امر آماده کرده بودند. آنان که خود را پیروز فرض می‌کردند، در زندان های سراسر کشور دیگر اتهام خود را "منافقین" اعلام نمی‌کردند، بلکه قهرمانانه می‌گفتند:"مجاهدین". حتی نقشه جغرافیایی تهیه کرده و مسیرهای پیروزی را گام به گام تعقیب می‌کردند» (4) از آن گذشته گنجی در اسرائیل-ستیزی و دشمنی با امریکا (همان کشوری که به او پناه داده است) جمهوری اسلامی را فرسنگها پشت سر گذاشته است و بویژه در یک دو سال گذشته با تلاشی پیگیر سرگرم شستن دستان جمهوری اسلامی از همه تبه‌کاریها و بزه‌گریها و انداختن همه گناهان به گردن اسرائیل و امریکا بوده است و در این راه تابجایی پیش رفته است که پشتیبانی جمهوری اسلامی از رژیم بزه‌کار اسد را "حق" ملایان و سپاه می‌داند، اگرچه به چشم می‌بیند که بهای این پشتیبانی را مردان ایرانی با فروش کلیه و کبد، و زنان ایرانی با فروش تن خود در تهران و دُبی می‌پردازند. راستی جمهوری اسلامی چه نیازی به توجیه سوزاندن سرمایه‌های ملی در لبنان و فلسطین دارد، هنگامی که یکی از چهره‌های "اپوزیسیون"اش بدروغ می‌گوید: «مردم شعار دادند هم غزّه، هم لبنان، جانم فدای ایران، و نه چیز دیگری»؟

گفتنی است سخنان رهبران جمهوری اسلامی هنگامی که از دهان کسانی مانند اکبر گنجی، محمد برقعی و محمد سهیمی گفته شوند، برای توده مردمی که آگاهی چندانی از رخدادهای آن سالها ندارند، بسیار پذیرفته‌تر خواهند بود، تا از دهان محمد خاتمی و حسن روحانی و دیگران. همانگونه که سخنان آنان در باره آزادی انتخابات در ایران، اگر بر زبان فرخ نگهدار و مسعود بهنود (5) و انبوهی از چهره‌های "اپوزیسیون" روان شود، بُرد و پذیرفتگی بیشتری خواهد داشت، و دیدیم که داشت. پس هنگامی که کسانی چون محسن کدیور، حسن یوسفی اشکوری، فرخ نگدار و مسعود بهنود و انبوهی از اصلاح‌طلبان تازه به اینسو کوچیده نیز هر یک به انگیزه‌ای و در زمینه‌ای به این لشگر بپیوندند، دیگر جمهوری اسلامی را نیازی به داشتن نمایندگی در اروپا و امریکا نخواهد بود. و چون چهره جمهوری اسلامی چنین از سیه‌کاریها پیراسته و به زیبائی‌هایی چون "انتخابات" آراسته شود، میدان برای ابراهیم نبوی هم باز می‌شود که بگوید: «دهه شصت هم که دیگه سی سال ازش گذشته، دیگه اصلا کسی یادش نیست. شما اصلا یاد کسی نیار اون سالها رو، ولش کن!»

ما همه اینان را بخشی از "اپوزیسیون" می‌دانیم!

و من در یک خام‌اندیشی بیخردانه ندانستم «نه هر که سر بتراشد قلندری داند» و همچون "لُعبتک"ی در دام بازی پیچیده‌ای افتادم که سرنخش در دست رهبران و برنامه‌ریزان جمهوری اسلامی بود. ولی ایکاش من تنها خودفریبِ پنداربافِ این میدان بودم. ما، یعنی همه ما، چه آنان که دستی در سیاست دارند و چه آنان که سر درکار زندگی خویش برده‌اند، سالها نه دهه‌هاست که بازیگر نمایشنامه‌های جمهوری اسلامی و پشتیبانان جهانی آنان شده‌ایم. این سخن من تنها به کنشهای سیاسی بازنمی‌گردد، بازیگردانی جمهوری اسلامی در همه زمینه‌های زندگی ایرانیان خود را نشان می‌دهد. برای نمونه در ایران که اینترنت فیلتر و دسترسی به بسیاری از سامانه‌های اینترنتی ناشدنی است، مردم با پرداخت بهایی اندک (دو تا سه هزار تومان در ماه) برنامه‌ای بنام "وی‌پی‌ان" (6) فراهم می‌کنند، که با آن می‌توان فیلترینگ را دور زد. این برنامه ولی پنهانی بفروش نمی‌رود و فروشنده آن شرکتهایی هستند که وابستگی آنها به سپاه پاسداران بر کسی پوشیده نیست! چکیده بگویم: سپاه اینترنت را فیلتر می‌کند، و خود سپاه نرم‌افزاری را به مردم می‌فروشد که با آن می‌توان فیلترینگ را شکست! بدینگونه مردم بگمان خود بر سر سپاه کلاه می‌گذارند و سپاه در نهان بریش آنان می‌خندد.

در پهنه جهانی این جمهوری اسلامی است که با کُنشهای تنش‌آفرین خود و با به هرزدادن سرمایه‌های ملی، جهانی را به جنگ می‌خواند و هنگامی که آن "به جنگ فراخوانده شدگان" چنگ و دندان نشان می‌دهند، پای پس می‌کشد، بی آنکه پروای شکستن اورنگ سروری خود را داشته باشد، زیرا نیک می‌داند که بخش بزرگی از همان "اپوزیسیون" برایش هورا خواهد کشید و از اینکه با خردمندی و آرامش سایه جنگ را از ایران دور کرده است، ستایشش خواهد کرد. مانند آتشنشانی که خود آتش می‌افروزد با تلاش برای فرو نشاندن آتشی که خود برافروخته است، ستایش و آفرین می‌خرد. برای نمونه در تنشهای هسته‌ای، جمهوری اسلامی نیک می‌دانست که بخشی از این اپوزیسیون هرگونه نغمه براندازی را به بهانه "پشتیبانی از جنگ و کشتار مردم ایران" در گلو خفه خواهد کرد و با همه توان خود به یاری او خواهد شتافت، او می‌دانست که حتا اگر خود در فریب مردم ناکام شود، بخشی از همین "اپوزیسیون" این کار را با جان و دل بگردن خواهند گرفت و همه گناه تحریمهای اقتصادی را بگردن امریکا و اسرائیل خواهند افکند و به این بهانه که اسرائیل دارای بمب هسته‌ای است، در پشتیبانی از جمهوری اسلامی به جنگ "دبل استانداردها" (7) خواهند رفت. بدینگونه ما باز هم بازیگر یک نمایش پُرتنش شدیم که چون نیک بنگری بسی اندوهناک است. جمهوری اسلامی سدها میلیارد دلار از سرمایه‌های ملی را برای تنش‌آفرینی در جهان بباد داد و در این راه چنان بی‌پروا تاخت، که کشور را به آستانه فروپاشی کشاند. هنگامی که دیگر همه راهها بر سردمداران رژیم بسته شدند، آنان با زدوبندهای پشت پرده روحانی را برکشیدند و گفتگوهای نوینی را برای گریز از نابودی آغاز کردند. و ما این لعبتکان پندارباف، باز گمان بردیم که روحانی را "ما" برگزیدیم و نگذاشتیم که جلیلی – که می‌پنداشتیم گزینه خامنه‌ایست – رئیس جمهور شود، و این ژرف‌نگری خود را به رُخ کسانی کشیدیم که می‌گفتند رفتن به پای صندوق رأی بیهوده است. در این پنداربافی بیمارگونه خود چنان فرورفتیم که به خیابانها ریختیم و فریاد سردادیم: «برادر شهیدم، رأیتو پس گرفتم» و «بهار آزادیه! جای ندا خالیه». بهاری که بر درختان آن تنها طنابهای دار شکوفه کردند و میوه آنان پیکرهای آویخته جوانان این سرزمین، در شماری بسیار بیشتر از "زمستان" احمدی نژاد بود.

بیست و هشتم مرداد و رخدادهای آن بخش دیگری از نمایشی است که ما بازیگران آنیم. هنوز که هنوز است بخش بسیار بزرگی از نیروهای کنشگر ایرانی در پی آنند که بیست و هشتم مرداد کودتا بود، یا خیزش ملی و همکاری با این یا آن نیرو را تنها در گرو پاسخ دلخواه به این پرسش می‌دانند. به گمان من جمهوری اسلامی آگاهانه به این پرسش (که پاسخ آن هیچ بازتابی بر زندگی امروز ما ندارد) دامن می‌زند و بدینگونه سنگی بزرگ در راه همبستگی ملی می‌کارد که پای هر کنشگری خواه‌ناخواه و دیر یا زود به آن برخورد می‌کند.
گفتنی است که همه هواخواهان مصدق بر اینکه انگلستان در پشت کودتا بود و بی‌بی‌سی بزرگترین دشمنیها را بر مصدق روا داشته بود، با هم همسو و همسخنند و حتا تا بدانجا پیش می‌روند که می‌گویند بی‌بی‌سی در شامگاه بیست‌وچهارم مرداد همکاری انگلستان با کودتا را در چارچوب یک "اسم‌شب" (8) به گوش شاه رساند. با این همه یکی از رسانه‌های پارسی زبان که بیش از همه بر این بگومگو دامن می‌زند و هر ساله در سالگرد 28 مرداد به گفتگو با کنشگران ایرانی می‌پردازد، همین بی‌بی‌سی است (9). آیا بی‌بی‌سی دیگر بازوی رسانه‌ای ام.آی.سیکس نیست؟ یا ام.آی.سیکس و دولت انگلستان بیکباره دوستان مردم ایران شده‌اند؟ یا اینکه ما باز هم بازیگران بازی دیگری هستیم و خود گمان می‌بریم که در کار روشنگری در باره تاریخ خویشیم؟ آنهم در رسانه‌ای که گوینده آن بیشرمانه ایران را در کنار عراق و اردن و سوریه "یک کشور جعلی و بنا شده بر خون مردمان دیگر" می‌نامد؟

نگاهی به فهرست میهمانان دو رسانه پر بیننده پارسی‌زبان "بی‌بی‌سی" و " صدای امریکا" بیفکنیم و ببینیم چگونه گرایش ویژه‌ای از کنشگران آنچه که خود را "اپوزیسیون" می‌نامد، بدست این دو برکشیده می‌شود و اگر هم اینجا و آنجا با نمایندگانی از گرایشهای دیگر گفتگویی رخ می‌دهد، تنها برای آن است که دهان خرده‌گیران بسته شود. "ما"، همان "ما"یی که امریکا و انگلستان را امپریالیسم جهانخوار می‌دانستیم و بر آن بودیم که شاه سگ زنجیری آنان است و آنهمه سرکوب و کشتار و شکنجه را با روادید و به دستور آنان انجام می‌دهد، "ما"یی که روزی می‌خواستیم با سرنگون کردن شاه گام نخست را در نابودی امپریالیسم برداریم، امروزه نه تنها برای سخن گفتن در بلندگوی آنان سر از پا نمی‌شناسیم، که بخش بزرگی از بررسیها و موشکافیهای خود را بر پایه گفته‌ها و نوشته‌های همان رسانه‌های امپریالیستی بنیان می‌نهیم. آیا صدای امریکا و بی‌بی‌سی بدور از سود و زیان دولتهای امریکا و انگلستان تنها و تنها در پی رسیدن مردم ایران به آزادی و آسایش و سربلندی‌اند، یا این دو رسانه همچنان برنامه‌های کارفرمایان خود (دولتهای امریکا و انگلستان) در باره ایران را به پیش می‌برند؟

من در پی آن نیستم که تک‌تک نمونه‌های پنداربافی بیمارگونه این "ما" را در اینجا بیاورم، پس به کاریکاتور الشرق الاوسط و انتخابات سال 92 باز می‌گردم. در آن روزها نیز گروه بزرگی بر آن بودند که اگر مردم به پای صندوقهای رأی نروند، جلیلی بر سر کار خواهد آمد و کشور را در کام جنگ و مرگ و نابودی فرو خواهد برد، پس باید به روحانی رأی داد که از درگیری هسته‌ای با گفتگو و آشتی تنش‌زدایی کند. امروزه دیگر کمتر کسی است که بر این پندار آشفته نخندد، بویژه که کارگزاران و اندیشه‌پردازان رژیم نیز بر نادرستی آن انگشت نهاده‌اند (10). اگر به انبوه نوشته‌های رأی‌دهندگان نگاهی بیفکنیم، خواهیم دید که داده‌های آماری آنان موبمو برگرفته از رسانه‌های جمهوری اسلامی است و آنان ریشه‌های موشکافی خود از پدیده روحانی را بر آمار نهادهای جمهوری اسلامی استوار کرده‌اند. آیا به آمار این نهادها می‌توان باور داشت، ایا کسی می‌تواند حتا شمار درست شهروندان ایرانی یا باشندگان تهرانی و مشهدی و تبریزی و شیرازی را بیابد؟ چه رسد به اینکه شمار درست رأی‌دهندگان را بداند؟ پنداربافی در باره چیستی جمهوری اسلامی و کیستی حسن روحانی تا بدانجا پیش می‌رود که گروهی از کنشگران جنبش زنان و نهادهای مدنی در نامه‌ای از روحانی می‌خواهند: «تا تصویب منشور حقوق شهروندی را به تعویق بیاندازد تا امکان و فرصت ایجاد یک گفتگوی ملی در عرصه عمومی برای همه گروه های اجتماعی در مورد منشور حقوق شهروندی فراهم شود» (11) تو گویی براستی باور کرده‌اند که روحانی برای سروسامان بخشیدن به زندگی مردم و بسامان کردن حقوق آنان به میدان آمده است و نه برای گریز رژیم از تله فروپاشی.

از روزی که روحانی به کاخ ریاست جمهوری رفته است، زندگی مردم ایران نه تنها سرسوزنی بهبود نیافته است، که پورمحمدی (که کشتار سال 67 بدست او انجام پذیرفت، همان کشتاری که از نگر بخشی از "اپوزیسیون" باید فراموش شود) به وزارت کشور برگزیده شده آست، بر شمار اعدامیان افزوده شده و خان مردم از نان تهی‌تر گشته و ارزش پول ملی همچنان در سراشیب کاهش است، ولی دل ما یا به این خوش است که با آمدن روحانی تلوزیون ایران چند ثانیه "شکیرا" را نشان داده و یا سازهای ایرانی برای چند ثانیه به نمایش درآمده‌اند. کنشگران جنبش زنان هنگامی که می‌خوانند مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه شده است، از شادی در پوست خود نمی‌گنجند و نوشته در پی نوشته در باره جایگاه زنان در دولت روحانی می‌نگارند و به او برای بهبود جایگاه زنان رهنمود نیز می‌دهند. با اینهمه، و از آنجایی که پلیدی‌های آمده در بالا را نمی‌توان نادیده انگاشت، هزاران هزار واژه در باره آن بخش از حکومت نگاشته می‌شود، که پیشرفت و سربلندی ایران را برنمی‌تابد و برای کارشکنی در برنامه‌های روحانی (که تو گویی روزش جز با پروای سربلندی ایران و آزادی ایرانیان به شام نمی‌رسد) شمار اعدامها را افزایش می‌دهد، بر سرکوب زنان می‌افزاید و چهره‌ای زشت از ایران به نمایش می‌گذارد. تو گویی روحانی برکشیده همان کسانی نیست که در این سی‌پنج سال تسمه از گرده مردم کشیده‌اند و جمهوری اسلامی دارای دو بخش است، یکی دشمن مردم و دیگر دوست آن!

براستی این اندازه از پنداربافی خودفریبانه را جز در میان ما ایرانیان در کجای جهان می‌توان یافت؟

*****

اکنون این "ما"، چه در درون مرزهای ایران و چه برون از آن چیزی جز یک توده پراکنده نیستیم که هریک تنها پروای آرمانها و خواسته‌های خود را داریم، بخشی از ما نمی‌خواهد به بهای درافتادن با جمهوری اسلامی "اسلام"ش را به خطر بیفکند، بخشی از ما آماده است با همین جمهوری اسلامی تا پایان جهان بسازد، ولی برای رسیدن به دموکراسی با مشروطه‌خواهان همراه و هم‌پیمان نشود، بخشی از "ما" در درون (یا بیرون) مرزهای ایران در این آشفته بازار به دارائیهایی رسیده‌ایم که در چارچوب یک رژیم دموکرات و قانونمند بدانها نمی‌رسیدیم و بخشی از ما ....

پس ما که چنین در تاروپود پندارهای خام خویش گرفتار افتاده‌ایم، بیهوده نیست که بازیچه بازی نه چندان زیرکانه جمهوری اسلامی و پشتیبانان جهانی‌اش می‌شویم و در این نقش، اینچنین خوش ‌می‌درخشیم.

اندیشمند بزرگ این آب‌وخاک خیام نیشابوری سروده بود، «ما لُعبَتکانیم و فلک لُعبَت‌باز» و بدینگونه مردمان زمان خویش را بازیچگان دست روزگار بازیگر دانسته بود. از زمانه خیام هزاره‌ای گذشته است و ما همچنان بازیچه‌ایم، و افسوس و رشک من همه از آن است که آنان بازیچه دست روزگار (فلک) بودند و ما بازیچگان دست دینفروشان و پشتیبانان جهانی آنان.

از این فرگشت سرنوشت خویش در گذر هزارسال، جای آن دارد که بر خود ببالیم.

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد

1. «الشوط الثانی، خطه التعزیز الدفاع ...» -> نیمه دوم، برنامه بازی دفاعی
2 بنگرید به:
دردی است غیر مردن ...
ایلوئی! ایلوئی! لما سبقتنی
3. بنگرید به: "اکبر گنجی و اسلامش، شیر بی یال و دُم و اشکم که دید؟"
اکبر گنجی و اسلامش؛ شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ | اسلام شناسی
4. بنگرید به: جمهوری اسلامی: "رژیم کشتار"؟ نقد اکبر گنجی بر نوشته اخیر محمد رضا نیکفر، گویا، 17 آبان 1392
YouTube - صندوق رأی‌گیری در لندن .5
Virtual Private Network .6
7. آقای گنجی این واژه را بسیار دوست می‌دارد.
8. «حالا دقیقاً نیمه شب است»، محمد امینی، سوداگری با تاریخ
9. صفحه ویژه: شصت سال پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
10. گفتگوی صالحی با العالم: «مذاکره با امریکا از دو سال پیش و در زمان احمدی نژاد احمدی نژاد شروع شده بود»
akhbare-rooz (iranian political Bulletin) .11

هکان ...
undead_knight نوشته: والا من ادعا نکردم به خاطر اختلافات حزبی سقوط کرد!
بیشتر هم در پاسخ به میلاد هست که دیگه تئوری توطئه رو خیلی جدی گرفته و همه چیز رو به صورت نمایش حکومت حساب میکنه!
و اما بریم سراغ استدلال تو.
1-نفت که تا چند دهه دیگه تموم میشه،بنابراین با بدبینانه ترین تئوری ها هم جمهوری اسلامی شکست ناپذیر نیست!
2-مثل باقلوا کار کردن رو توضیح بده.
1- Oh, Honey !!

2-یعنی دقیقا همینطوری که 35 سال پیش تا حالا کار کرده !! یا 35 سال ج.ا شانسی روی پاست، یا بحران‌هایِ همیشگی حکومت اونطور که برادران فکر می‌کنند نشان از فکستنی بودن اون نداره.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18