12-06-2013, 07:47 PM
12-06-2013, 11:15 PM
sonixax نوشته: یعنی کسی که کور و کچل و بیسواد و بی کار و بی پول است تقریبن هیچ شانسی برای تور کردن یک دختر ندارد ! چرا چون هیچ دختری محل سگش نمیگذارد پس دست به فریبکاری میزند .
خب شما یک حالت extreme را مثال زدید.
دوستان گفتند باید دروغگویی کرد تا با دخترها ارتباط برقرار کرد، خب شما که در این حالت نیستید! بعد آنارشی
گفت تجربهی تمام پسرها این را نشان میدهد، خب دوستمان تئودور همین را بالاتر نفی کرد. من شخصا بفهمم
پس از رابطه کسی به من دروغ گفته با شمشیر سامورایی سر از تنش جدا خواهم کرد, آنگاه شما مردم را به
دروغگویی تشویق میکنید؟ نکنید از این کارها جانم!
12-07-2013, 01:03 AM
Alice نوشته: با شمشیر سامورایی سر از تنش جدا خواهم کر
[ATTACH=CONFIG]3106[/ATTACH]
Dōtanuki
شمشیر سامورائی " دوتانوکی" ویژه ی گردن زدنِ گردن کلفت ها !
12-07-2013, 02:43 AM
Alice نوشته: خب شما یک حالت extreme را مثال زدید.
دوستان گفتند باید دروغگویی کرد تا با دخترها ارتباط برقرار کرد، خب شما که در این حالت نیستید! بعد آنارشی
گفت تجربهی تمام پسرها این را نشان میدهد، خب دوستمان تئودور همین را بالاتر نفی کرد. من شخصا بفهمم
پس از رابطه کسی به من دروغ گفته با شمشیر سامورایی سر از تنش جدا خواهم کرد, آنگاه شما مردم را به
دروغگویی تشویق میکنید؟ نکنید از این کارها جانم!
---
این حالت تقریبن برای اکثر پسران وجود داره !
مگر چند % از پسران ثروتمند و تحصیل کرده هستند ؟!
فاکتورهای اصلی هم که همین دو تاست + قد .
12-07-2013, 07:26 AM
صرف نمیکنه آدم اینقدر دنبال این رابطه ها بدوه.
یعنی واسه یه آدم هدفمند صرف نمیکنه.
آدمی که توی زندگی دنبال چیزهای بزرگ دیگری هم هست.
بخاطر همین من دوست دارم یک رابطهء پایدار، مطمئن، و همه جانبه و بهینه با طرفم برقرار کنم.
دیگه مسخره بازی نیست، زندگی شوخی نیست، مسائل کوچک نیستند، که بخوایم چنین روابطی رو هر چند وقت یک بار از دست بدیم و دنبال جدیدش بگردیم. این مال آدمای علافه.
یکی باشه نهار و شام هم درست کنه :e057:
حالا نهار و شام درست نکردم، حداقل در بقیهء مسائل زندگی هم باهام شریک و همراه باشه.
دوست دارم اونم مثل من آدم جدی و هدفمندی باشه.
ولی چون زنها رو ضعیف میبینم، باید شخصا قدرت فوق العاده ای داشته باشم تا از این زندگی و طرف مقابلم با استواری محافظت کنم.
به خدا هم که ایمان و اعتماد زیادی ندارم. چون سر و تهش معلوم نیست چیه اصلا هست نیست چطوریه. توی زندگی مواردی بوده که انتظار داشتم خدا کمک کنه، اما نکرده. پس خدا یا نیست یا اونطوری نیست یا ما نمیتونیم بفهمیم چه وقت چکار خواهد کرد. بهرحال نمیشه روش حساب کرد، مگر اینکه تسلیم هرچیزی بشیم که در زندگی پیش میاد. یعنی همون اسلام! ولی من از تسلیم بودن در زندگی خوشم نمیاد و تجربهء خوبی ندارم. اون زمانی که تصمیم گرفتم تسلیم نباشم بود که بالاخره تونستم قوی و خوشبخت تر بشم.
یه توضیحات بیشتری هم راجع به این بدم:
مثلا آقای نیکولا تسلا.
ضمنا بهرحال شرایط محیطی و ویژگهای شخصی افراد متفاوته، و بنابراین نمیشه به این راحتی تعمیم داد.
منجمله استعداد افراد. مثلا یکی هوشش کمتره اما خیلی دوست داره به مدارج بالا برسه، خب باید وقت بیشتری بذاره زحمت بیشتری بکشه نسبت به دیگری که هوشش بیشتره.
بعد یه چیزایی هست مسیر زندگی (هم) آدم رو بهش هدایت میکنه. دلیل نمیشه هرکس دنبال هرچیزی رفت لزوما در هر شرایطی میرفت و واقعا اونقدر علاقهء شدید بهش داشته. مثلا یکی که باباش یه کاره ای بوده خودش هم همون کاره شده. شاید اصلا چیزهای دیگه رو بقدر کافی ندیده نمیدونه وگرنه شاید به یه چیز دیگه هم علاقهء حتی بیشتری پیدا میکرد. یوقت هم هست آدم فرصت چیزهای دیگری رو نداره، و مجبور میشه به چیزی که دم دست تر هست بپردازه.
ضمنا علم و دانشمند از ظاهرش فقط جنبه های محدودی رو میشه برداشت کرد.
نمیشه گفت طرف از جنبه های دیگر شخصیتی و دانش و بینش هم لزوما همونقدر برتری داره.
مثلا شاید فکر من دربارهء زندگی از انیشتین و حسابی هم پیشرفته تر باشه، گرچه در زمینهء علم و تخصصی که اونا داشتن از اونا ضعیف تر باشم، و حتی هوشم کمتر باشه بازم دلیل نمیشه. آدمهای نابغه ای بودن که از یه جنبه هایی خیلی خام و احمق بودن. فکر میکنم!
خلاصه استدلال سطحی ای کردید بنظر بنده.
تازه حساب کن شرایط من الان در این کشور تحت این حکومت این شرایط اقتصادی و خانوادگی و سیاسی و امنیتی و غیره هست. آیا انیشتین و حسابی هم چنین شرایطی داشتن؟ نمیدونم شاید هم داشتن. بهرحال اینم فقط جزیی از شرایط محیطی و شخصی افراده.
یعنی واسه یه آدم هدفمند صرف نمیکنه.
آدمی که توی زندگی دنبال چیزهای بزرگ دیگری هم هست.
بخاطر همین من دوست دارم یک رابطهء پایدار، مطمئن، و همه جانبه و بهینه با طرفم برقرار کنم.
دیگه مسخره بازی نیست، زندگی شوخی نیست، مسائل کوچک نیستند، که بخوایم چنین روابطی رو هر چند وقت یک بار از دست بدیم و دنبال جدیدش بگردیم. این مال آدمای علافه.
یکی باشه نهار و شام هم درست کنه :e057:
حالا نهار و شام درست نکردم، حداقل در بقیهء مسائل زندگی هم باهام شریک و همراه باشه.
دوست دارم اونم مثل من آدم جدی و هدفمندی باشه.
ولی چون زنها رو ضعیف میبینم، باید شخصا قدرت فوق العاده ای داشته باشم تا از این زندگی و طرف مقابلم با استواری محافظت کنم.
به خدا هم که ایمان و اعتماد زیادی ندارم. چون سر و تهش معلوم نیست چیه اصلا هست نیست چطوریه. توی زندگی مواردی بوده که انتظار داشتم خدا کمک کنه، اما نکرده. پس خدا یا نیست یا اونطوری نیست یا ما نمیتونیم بفهمیم چه وقت چکار خواهد کرد. بهرحال نمیشه روش حساب کرد، مگر اینکه تسلیم هرچیزی بشیم که در زندگی پیش میاد. یعنی همون اسلام! ولی من از تسلیم بودن در زندگی خوشم نمیاد و تجربهء خوبی ندارم. اون زمانی که تصمیم گرفتم تسلیم نباشم بود که بالاخره تونستم قوی و خوشبخت تر بشم.
یه توضیحات بیشتری هم راجع به این بدم:
نقل قول:آقا انیشتین و دکتر حسابی هم سکس میکردند ، دیگر شما که از آنها بیشتر دنبال علم و دانش نیستید!دانشمندانی هم بودن که سکس نکردن.
مثلا آقای نیکولا تسلا.
ضمنا بهرحال شرایط محیطی و ویژگهای شخصی افراد متفاوته، و بنابراین نمیشه به این راحتی تعمیم داد.
منجمله استعداد افراد. مثلا یکی هوشش کمتره اما خیلی دوست داره به مدارج بالا برسه، خب باید وقت بیشتری بذاره زحمت بیشتری بکشه نسبت به دیگری که هوشش بیشتره.
بعد یه چیزایی هست مسیر زندگی (هم) آدم رو بهش هدایت میکنه. دلیل نمیشه هرکس دنبال هرچیزی رفت لزوما در هر شرایطی میرفت و واقعا اونقدر علاقهء شدید بهش داشته. مثلا یکی که باباش یه کاره ای بوده خودش هم همون کاره شده. شاید اصلا چیزهای دیگه رو بقدر کافی ندیده نمیدونه وگرنه شاید به یه چیز دیگه هم علاقهء حتی بیشتری پیدا میکرد. یوقت هم هست آدم فرصت چیزهای دیگری رو نداره، و مجبور میشه به چیزی که دم دست تر هست بپردازه.
ضمنا علم و دانشمند از ظاهرش فقط جنبه های محدودی رو میشه برداشت کرد.
نمیشه گفت طرف از جنبه های دیگر شخصیتی و دانش و بینش هم لزوما همونقدر برتری داره.
مثلا شاید فکر من دربارهء زندگی از انیشتین و حسابی هم پیشرفته تر باشه، گرچه در زمینهء علم و تخصصی که اونا داشتن از اونا ضعیف تر باشم، و حتی هوشم کمتر باشه بازم دلیل نمیشه. آدمهای نابغه ای بودن که از یه جنبه هایی خیلی خام و احمق بودن. فکر میکنم!
خلاصه استدلال سطحی ای کردید بنظر بنده.
تازه حساب کن شرایط من الان در این کشور تحت این حکومت این شرایط اقتصادی و خانوادگی و سیاسی و امنیتی و غیره هست. آیا انیشتین و حسابی هم چنین شرایطی داشتن؟ نمیدونم شاید هم داشتن. بهرحال اینم فقط جزیی از شرایط محیطی و شخصی افراده.
12-07-2013, 11:44 AM
folaani نوشته: توی زندگی مواردی بوده که انتظار داشتم خدا کمک کنه، اما نکرده. پس خدا یا نیست یا اونطوری نیست یا ما نمیتونیم بفهمیم چه وقت چکار خواهد کرد. بهرحال نمیشه روش حساب کرد،
12-08-2013, 05:25 PM
folaani نوشته: آیا همهء ما میتوانیم تا حداکثر ممکن پیشرفت کنیم و تا حداکثر ممکن خوشبخت شویم؟
.
خوشبختی همیشه هم پیوند ندارد به پیشرفت بسیار!
پیشرفت کردن بیش از اندازه در یک زمینه و خاموش ماندن دیگر گسترا های آدم، چیزی جز شکست نیست.
پارسیگر
12-12-2013, 12:59 PM
چیزهایی که شما بصورت تئوری بگید من بصورت تجربی دریافت و لمس میکنم.
لزومی نمیبینم چیزی رو که لمس میکنم با حرف و اثبات عقلانی بخوام به دیگران (و لابد برای خودم) ثابت کنم.
همه چیز اینطور نیست که بتونی بقدر کافیشون رو با هم همزمان داشته باشی. حداقل نه همیشه و در هر شرایطی.
ولی اگر بشه توضیح داد و اثبات کرد هم چه بهتر.
بعضی چیزها کاربرد و لذتش در زندگی خیلی اساسی تره.
من قدرتهای درونی و اصیل رو بر لذت گذرای سکس ترجیح میدهم به همین خاطر.
لذت و کارایی قدرت در مجموع عمیقتر و پایدارتره.
درمورد زنها و سکس هم خب این در درون من هست که دوست دارم با قدرت زنی رو مال خودم کنم، نه با فریب، ظاهرنمایی، یا تصادفی و خلاصه به هر شکل بزدلانه و سطحی و ناجوانمردانه.
البته شاید در کل اینکه بخوایم کسی رو مال خودمون کنیم، یعنی با استفاده از قدرت، چندان جوانمردانه نباشه، چون ما هرچقدر هم که قدرت داشته باشیم بازم محدوده و نمیشه باهاش همه چیز رو کنترل و تضمین کرد، و اگر کسی رو به خودمون پیوند بدیم مسئولیت او را هم بر دوش خودمون آوردیم و با تمام زندگی و محدودیت ها و خطرات و سرنوشت خودمون شریک کردیم. البته رضایت طرف مقابل هم هست. ولی خب جای بحث داره. بهرحال این یک تفکر و بحث مستقلی میطلبه برای خودش، که در اینجا و الان نمیخوام واردش بشم.
رابطه برقرار کردن و سکس مسئلهء پرهزینه و پرریسکی است. انسان عاقل و هدفمند و کسی که اولویت ها و اهداف مهمتری هم از دید خودش داره، عاقلانه نمیبینه که به این راحتی خودش رو درگیر این مسائل کنه و در این دریایی که کاملا قابل پیشبینی نیست همینطور وارد بشه.
در کل سکس برای من اساسی نیست، گرچه خیلی دلم میخواد.
ولی قدرت اساسیه.
چون بظاهر منطقی میاد، اما در باطنش هیچ سند و استدلال روشن و محکمی نیست.
اصلا صورتش هم مبهمه و خیلی کلی گفتید.
در دیگر گسترا یعنی چی مثلا؟
کدوم چیزها، چقدر، چطور، چرا؟
جواب روشن و مستدل به این سوالات مهمه و میتونه نتیجه رو 180 درجه تغییر بده.
از دید من سکس یک چیز خیلی اساسی و مهمی نیست و کارایی زیادی در زندگی نداره.
یعنی حداقل به اندازهء قدرت کارایی و گستردهء کاربرد نداره.
حال سکس به کنار، خانواده و زندگی کلاسیک به اون شکل که مردم عادی دارن هم برای من از این هم خیلی بی معناتر و بی ارزش تره، چون درش پیشرفت و قدرت یابی با حداکثر توان نیست و بلکه ما رو بازمیداره در این زمینه؛ همچنین بچه دار شدن هم درنظر من ارزشی نداره. یعنی انگیزه ای برای اینها ندارم و بیشتر به شکل فریب خوردن و بردگی طبیعت میبینم اینها رو تا چیز دیگه.
هرچند شاید تجربه کردن حداقلی اینها مفید یا لازم باشه برای انسان شدن انسان. ولی منهم بهرحال نزدیکانی دارم که با تجربیات و احساسات اونها تاحدی شریک هستم، و مثلا بچهء خواهرم هم میتونه در این زمینه تاحدی نقش بچهء نداشتهء خودم رو ایفا کنه برام. گرچه این ناخواسته بوده، اما ظاهرا به نفع من عمل کرده که بدون اینکه بخش اعظم دردسرها و هزینه های تشکیل خانواده و بچه دار بودن رو داشته باشم بتونم با دانش و مهارت های ضروری در این زمینه آشنا بشم (چه از نظر معنوی چه از نظر مادی بنظرم اهمیت داره).
سکس هم اگر میشد و با مسائل دیگر و با اولویت های بالاترم اینقدر تضاد نداشت، اینقدر هزینه نداشت، اینقدر وقت و انرژی نمیخواست، ریسک نداشت، بار مسئولیت و وجدان احساس نمیکردم، خب مشکلی نداشت، ولی الان به این شکل با این هزینه ها نه صرف نمیکنه. ترجیح میدم فشار غیرقابل تحمل رو همچنان از راه خودارضایی تخلیه کنم. خودارضایی حداقلش خیلی از خطرات و هزینه های جانبی رو نداره یا خیلی کمتر داره. سریع، راحت، کم هزینه، امن، تحت کنترل، بدون مسئولیت
راستی این هست که من تا حالا تقریبا تمام مواردی که دوست دخترها و دوست پسرها رو درنظر گرفتم، حداقل در جامعهء خودمون، چیزی ندیدم جز انبوهی از علافی و ابتذال از حرفهایی که شنیدم میزنن که پر از یاوه و فریب و چرت و پرت و علافی محض بوده تا مسائل دیگش، خلاصه انبوهی از بیهودگی و پوچی و چیزهای سطح پایین، و اگر بشه پیدا کرد شاید یک مقدار کمی از موارد دیگه.
من هیچوقت نمیخواستم به این سرنوشت دچار بشم.
یعنی اصلا اینطوری نیستم. نمیتونم اینطور باشم!
نمیفهمم طرف مثلا یکی رو داره چطور اجازه میده مثلا دیگران هم باهاش حرف بزنن و شوخی کنن و جلوی روشون حرفهایی بزنن و کارهایی بکنن.
کلا من از به شوخی گرفتن زندگی بدم میاد.
هیچ چیزی شوخی نیست.
اونوقت آدم خودش رو، وقت و انرژی خودش رو، و دیگران رو، سرنوشت خودش و دیگران رو، اینطور غیرجدی و به شوخی میگیره؟
من با کسی شوخی ندارم!
حتی نیاز من به سکس هم کاملا جدیه.
حتی جلق زدن من هم کاملا جدیه.
و اجازه نمیدم کسی دربارشون منو به شوخی بگیره.
تمام نیازها جدی هستند، تمام کارها و مسائل جدی هستند.
تمام چیزها باید هدفمند و بهینه باشند.
لزومی نمیبینم چیزی رو که لمس میکنم با حرف و اثبات عقلانی بخوام به دیگران (و لابد برای خودم) ثابت کنم.
همه چیز اینطور نیست که بتونی بقدر کافیشون رو با هم همزمان داشته باشی. حداقل نه همیشه و در هر شرایطی.
ولی اگر بشه توضیح داد و اثبات کرد هم چه بهتر.
بعضی چیزها کاربرد و لذتش در زندگی خیلی اساسی تره.
من قدرتهای درونی و اصیل رو بر لذت گذرای سکس ترجیح میدهم به همین خاطر.
لذت و کارایی قدرت در مجموع عمیقتر و پایدارتره.
درمورد زنها و سکس هم خب این در درون من هست که دوست دارم با قدرت زنی رو مال خودم کنم، نه با فریب، ظاهرنمایی، یا تصادفی و خلاصه به هر شکل بزدلانه و سطحی و ناجوانمردانه.
البته شاید در کل اینکه بخوایم کسی رو مال خودمون کنیم، یعنی با استفاده از قدرت، چندان جوانمردانه نباشه، چون ما هرچقدر هم که قدرت داشته باشیم بازم محدوده و نمیشه باهاش همه چیز رو کنترل و تضمین کرد، و اگر کسی رو به خودمون پیوند بدیم مسئولیت او را هم بر دوش خودمون آوردیم و با تمام زندگی و محدودیت ها و خطرات و سرنوشت خودمون شریک کردیم. البته رضایت طرف مقابل هم هست. ولی خب جای بحث داره. بهرحال این یک تفکر و بحث مستقلی میطلبه برای خودش، که در اینجا و الان نمیخوام واردش بشم.
رابطه برقرار کردن و سکس مسئلهء پرهزینه و پرریسکی است. انسان عاقل و هدفمند و کسی که اولویت ها و اهداف مهمتری هم از دید خودش داره، عاقلانه نمیبینه که به این راحتی خودش رو درگیر این مسائل کنه و در این دریایی که کاملا قابل پیشبینی نیست همینطور وارد بشه.
در کل سکس برای من اساسی نیست، گرچه خیلی دلم میخواد.
ولی قدرت اساسیه.
نقل قول:پیشرفت کردن بیش از اندازه در یک زمینه و خاموش ماندن دیگر گسترا[SUP][١][/SUP] های آدم، چیزی جز شکست نیست.من به این میگم مغلطه!
چون بظاهر منطقی میاد، اما در باطنش هیچ سند و استدلال روشن و محکمی نیست.
اصلا صورتش هم مبهمه و خیلی کلی گفتید.
در دیگر گسترا یعنی چی مثلا؟
کدوم چیزها، چقدر، چطور، چرا؟
جواب روشن و مستدل به این سوالات مهمه و میتونه نتیجه رو 180 درجه تغییر بده.
از دید من سکس یک چیز خیلی اساسی و مهمی نیست و کارایی زیادی در زندگی نداره.
یعنی حداقل به اندازهء قدرت کارایی و گستردهء کاربرد نداره.
حال سکس به کنار، خانواده و زندگی کلاسیک به اون شکل که مردم عادی دارن هم برای من از این هم خیلی بی معناتر و بی ارزش تره، چون درش پیشرفت و قدرت یابی با حداکثر توان نیست و بلکه ما رو بازمیداره در این زمینه؛ همچنین بچه دار شدن هم درنظر من ارزشی نداره. یعنی انگیزه ای برای اینها ندارم و بیشتر به شکل فریب خوردن و بردگی طبیعت میبینم اینها رو تا چیز دیگه.
هرچند شاید تجربه کردن حداقلی اینها مفید یا لازم باشه برای انسان شدن انسان. ولی منهم بهرحال نزدیکانی دارم که با تجربیات و احساسات اونها تاحدی شریک هستم، و مثلا بچهء خواهرم هم میتونه در این زمینه تاحدی نقش بچهء نداشتهء خودم رو ایفا کنه برام. گرچه این ناخواسته بوده، اما ظاهرا به نفع من عمل کرده که بدون اینکه بخش اعظم دردسرها و هزینه های تشکیل خانواده و بچه دار بودن رو داشته باشم بتونم با دانش و مهارت های ضروری در این زمینه آشنا بشم (چه از نظر معنوی چه از نظر مادی بنظرم اهمیت داره).
سکس هم اگر میشد و با مسائل دیگر و با اولویت های بالاترم اینقدر تضاد نداشت، اینقدر هزینه نداشت، اینقدر وقت و انرژی نمیخواست، ریسک نداشت، بار مسئولیت و وجدان احساس نمیکردم، خب مشکلی نداشت، ولی الان به این شکل با این هزینه ها نه صرف نمیکنه. ترجیح میدم فشار غیرقابل تحمل رو همچنان از راه خودارضایی تخلیه کنم. خودارضایی حداقلش خیلی از خطرات و هزینه های جانبی رو نداره یا خیلی کمتر داره. سریع، راحت، کم هزینه، امن، تحت کنترل، بدون مسئولیت
راستی این هست که من تا حالا تقریبا تمام مواردی که دوست دخترها و دوست پسرها رو درنظر گرفتم، حداقل در جامعهء خودمون، چیزی ندیدم جز انبوهی از علافی و ابتذال از حرفهایی که شنیدم میزنن که پر از یاوه و فریب و چرت و پرت و علافی محض بوده تا مسائل دیگش، خلاصه انبوهی از بیهودگی و پوچی و چیزهای سطح پایین، و اگر بشه پیدا کرد شاید یک مقدار کمی از موارد دیگه.
من هیچوقت نمیخواستم به این سرنوشت دچار بشم.
یعنی اصلا اینطوری نیستم. نمیتونم اینطور باشم!
نمیفهمم طرف مثلا یکی رو داره چطور اجازه میده مثلا دیگران هم باهاش حرف بزنن و شوخی کنن و جلوی روشون حرفهایی بزنن و کارهایی بکنن.
کلا من از به شوخی گرفتن زندگی بدم میاد.
هیچ چیزی شوخی نیست.
اونوقت آدم خودش رو، وقت و انرژی خودش رو، و دیگران رو، سرنوشت خودش و دیگران رو، اینطور غیرجدی و به شوخی میگیره؟
من با کسی شوخی ندارم!
حتی نیاز من به سکس هم کاملا جدیه.
حتی جلق زدن من هم کاملا جدیه.
و اجازه نمیدم کسی دربارشون منو به شوخی بگیره.
تمام نیازها جدی هستند، تمام کارها و مسائل جدی هستند.
تمام چیزها باید هدفمند و بهینه باشند.
12-12-2013, 12:59 PM
قدرت یه چیز دیگس خدایی.
سکس چیه؟
سکس ناشی از یک نیاز و وابستگی به منابع برونی است، که این خوب نیست (بنظرم در وهلهء اول و بطور پیشفرض باید یک ضعف بحساب آورد)، و در نهایت فقط یک لذت گذراست.
آیا سکس قدرت است؟
سکس یک نیاز و بعد، یک لذت است.
البته بجای خودش ارضای بهینهء این نیاز میتونه مفید هم باشه و حتی در زمینهء قدرتمند شدن هم به انسان کمک کنه. چون مثلا به انسان روحیه و انگیزه و انرژی میده.
حتی شاید منم اینقدر که دنبال قدرت هستم حداقل یک بخشی از اون بخاطر همین انگیزهء سکس باشه.
چه آرزوی رسیدن به زندگی و همسر و ارضای سکس ایدئالم، و چه احساس محرومیت و ظلم و خشمی که در وجودم ایجاد میکنه، میتونن به مصرف تلاش برای قدرتمند شدن بیشتر برسن: جدیت بیشتر، نیروی بیشتر، انگیزهء بیشتر!
شاید اگر زمانی از نظر سکس ارضا بشم، انگیزه و تلاشم برای کسب قدرتهای اصیل و درونی به نحو چشمگیری افت کنه. نمیدونم! شاید هم بعکس زیاد بشه، چون شاید حتی سکس هم نتونه کسی مثل منو ارضا کنه، و با رسیدن بهش، چیزهای برتری بخوام.
کلا من دوست دارم تاجاییکه میتونم پیش برم. چون فهمیدم که پیشرفت انسان بسیار جا داره، و میشه یجورایی به ابرانسان مبدل شد، و این خیلی احساس شکوه و لذت و برتری به انسان میده، مثل سکس که لذتی و خواسته ای بسیار شدید است که اگر نگوییم هیچکس ولی تنها بسیار معدودی از انسانها قادر به مقاومت دربرابر آن میشوند.
تقریبا همه سکس را میشناسند و به سویش میروند، اما شاید همه از مسئلهء قدرت و اهمیت و جذابیت آن سردرنمی آورند. کما اینکه مثلا تقسیم بندی بنده درمورد قدرتهای اصیل و درونی و قدرتهای برونی و دست دوم را هم کسی تا وقتی که توضیحات زیاد و دقیقی دادم متوجه نشده بود. ولی من اینها را با هوش سرشار خودم دریافته بودم :e405:
سکس لذتی شدید اما کوتاه مدت است.
نتایج ناشی از قدرت لذتی پایدارتر است، که شاید هیچوقت به شدت سکس نرسد یا تنها اوقات محدودی به شدت لذت سکس برسد، اما بهرحال درکل گسترهء وسیعتری را به مدت طولانی تر میتواند دربر بگیرد.
مثلا من گاهی در خیابان هم که راه میروم و احساس قدرت، چابکی، سرعت، شکوه، و غیره میکنم، و احساس برتری و فراتر رفتن از دیگر مردم را، خب خود این احساس خواستنی و لذت بخش است. لذت کمی هم نیست. تازه نتایج قدرت فقط به این شکل و در چنین مواردی و به این شدت ظاهر نمیشود، و اشکال و سطوح دیگری هم دارد. گذشته از اینکه برای بقا اساسی تر است.
من حتی بعضی قدرتهای برونی و دست دوم را هم بر سکس ترجیح میدهم.
مثلا اگر بگویند 100 هزار دلار میدهند و در ازای آن تا آخر عمر از سکس محروم میشوم، حتی آلتم را قطع میکنند، من پول را انتخاب خواهم کرد.
حتی 10 هزار دلار هم فکر کنم کافی باشد
سکس چیه؟
سکس ناشی از یک نیاز و وابستگی به منابع برونی است، که این خوب نیست (بنظرم در وهلهء اول و بطور پیشفرض باید یک ضعف بحساب آورد)، و در نهایت فقط یک لذت گذراست.
آیا سکس قدرت است؟
سکس یک نیاز و بعد، یک لذت است.
البته بجای خودش ارضای بهینهء این نیاز میتونه مفید هم باشه و حتی در زمینهء قدرتمند شدن هم به انسان کمک کنه. چون مثلا به انسان روحیه و انگیزه و انرژی میده.
حتی شاید منم اینقدر که دنبال قدرت هستم حداقل یک بخشی از اون بخاطر همین انگیزهء سکس باشه.
چه آرزوی رسیدن به زندگی و همسر و ارضای سکس ایدئالم، و چه احساس محرومیت و ظلم و خشمی که در وجودم ایجاد میکنه، میتونن به مصرف تلاش برای قدرتمند شدن بیشتر برسن: جدیت بیشتر، نیروی بیشتر، انگیزهء بیشتر!
شاید اگر زمانی از نظر سکس ارضا بشم، انگیزه و تلاشم برای کسب قدرتهای اصیل و درونی به نحو چشمگیری افت کنه. نمیدونم! شاید هم بعکس زیاد بشه، چون شاید حتی سکس هم نتونه کسی مثل منو ارضا کنه، و با رسیدن بهش، چیزهای برتری بخوام.
کلا من دوست دارم تاجاییکه میتونم پیش برم. چون فهمیدم که پیشرفت انسان بسیار جا داره، و میشه یجورایی به ابرانسان مبدل شد، و این خیلی احساس شکوه و لذت و برتری به انسان میده، مثل سکس که لذتی و خواسته ای بسیار شدید است که اگر نگوییم هیچکس ولی تنها بسیار معدودی از انسانها قادر به مقاومت دربرابر آن میشوند.
تقریبا همه سکس را میشناسند و به سویش میروند، اما شاید همه از مسئلهء قدرت و اهمیت و جذابیت آن سردرنمی آورند. کما اینکه مثلا تقسیم بندی بنده درمورد قدرتهای اصیل و درونی و قدرتهای برونی و دست دوم را هم کسی تا وقتی که توضیحات زیاد و دقیقی دادم متوجه نشده بود. ولی من اینها را با هوش سرشار خودم دریافته بودم :e405:
سکس لذتی شدید اما کوتاه مدت است.
نتایج ناشی از قدرت لذتی پایدارتر است، که شاید هیچوقت به شدت سکس نرسد یا تنها اوقات محدودی به شدت لذت سکس برسد، اما بهرحال درکل گسترهء وسیعتری را به مدت طولانی تر میتواند دربر بگیرد.
مثلا من گاهی در خیابان هم که راه میروم و احساس قدرت، چابکی، سرعت، شکوه، و غیره میکنم، و احساس برتری و فراتر رفتن از دیگر مردم را، خب خود این احساس خواستنی و لذت بخش است. لذت کمی هم نیست. تازه نتایج قدرت فقط به این شکل و در چنین مواردی و به این شدت ظاهر نمیشود، و اشکال و سطوح دیگری هم دارد. گذشته از اینکه برای بقا اساسی تر است.
من حتی بعضی قدرتهای برونی و دست دوم را هم بر سکس ترجیح میدهم.
مثلا اگر بگویند 100 هزار دلار میدهند و در ازای آن تا آخر عمر از سکس محروم میشوم، حتی آلتم را قطع میکنند، من پول را انتخاب خواهم کرد.
حتی 10 هزار دلار هم فکر کنم کافی باشد
12-12-2013, 01:12 PM
قدرت، اراده، اینها در محدودهء وسیعی کاربرد دارند و سرنوشت سازند.
در خیلی چیزها لازم هستند.
شما نمیتوانید سکس را از نظر کارایی و گستره و عمق کاربردش با قدرتهای اصیل و درونی مقایسه کنید.
سکس از دید مادی اش بیشتر به درد همان بقای نسل میخورد و عملگی/بردگی مفت طبیعت!
هرچند ما اکنون به یاری علم و خرد خود تاحدی این بحث بردگی را محدود کرده ایم، ولی بهرحال سکس حرف زیادی در زمینهء دیگری برای گفتن ندارد، آنهم در جهانی با شرایطی که ما داریم زندگی میکنیم.
ما نیازهای مهمتری هم داریم.
چیزهایی هستند که کاراییشان در تامین خوشبختی بیشتر است.
ولی بیشتر انسانها ظرفیت درک و بهره برداری بهینه از آنها را ندارند.
باید بفهمید که ما نمیتوانیم همه چیز را با هم داشته باشیم.
حداقل اینکه اکثریت نمیتوانند اینطور باشند.
و بسی از این حد کارشان سخت تر هم هست.
بنابراین باید به سراغ چیزهایی و روشهایی رفت که بهترین کارایی را دارند، تا در کل بتوان به بهینه ترین حالت ممکن، نه حالت بی نقص و ایدئال، رسید. از نظر خوشبختی!
واقعا مثلا در یک جامعه ای مثل ما که خیلی ها شب و روز باید دنبال لقمه نانی بدوند، آنوقت آدم مثلا دلش خوش باشد که اینقدر که خر حمالی میکند ولی بجایش سکس هم دارد؟
واقعا فکر میکنید لذت سکس در مجموع از نظر جمع جبری بزرگتر از لذت پایدار و گسترده و متنوع و عمیقی است که قدرتهای اصیل و درونی میتوانند انسان را قادر به دستیابی بدان کنند؟
منکه فکر نمیکنم!
سکس خرحمالی کردن آدم را کم نمیکند، بلکه بیشتر هم میکند (حداقل بطور معمول/برای اکثریت)، آدم را بیشتر علاف و نیازمند میکند، ولی قدرتهای اصیل و درونی هم لذت میاورند هم پیشرفت و هم خرحمالی آدم را کاهش میدهند.
همین الان که من میتوانم اینجا از سر کارم برای خودم در اینترنت بروم و هر حرفی میخواهم بزنم و راحت و آزاد باشم، بخاطر قدرت هم هست، نمیگویم فقط قدرت است، ولی قدرتهای اصیل و درونی من هم در این بین نقش مهم و ضروری داشته اند. تازه این فقط یک مدل و یک جنبهء آنست.
اگر دنبال سکس میرفتم، اینقدر از نظر روانی، وابستگی ها و نیازهای مادی، از نظر ذهنی و دانش و تخصص و فناوری، قوی نبودم، و نمیتوانستم اینقدر شرایط زندگی ام را کنترل کنم.
البته اینها احتمالات و نتیجه گیری های منطقی و عقلانی است؛ نمیشود 100% مطمئن بود.
کل زندگی هم البته همین است.
شما هم مطمئن نباشید.
مطمئن نباشید که درست فکر میکنید.
مطمئن نباشید که چون سکس میکنید موفق تر و خوشبخت تر هستید.
شاید هم نباشید! کسی چه میداند. حتی خودتان هم ممکن است ندانید و هیچوقت هم نفهمید.
هر آدمی خودش میداند که چقدر خوشبخت است.
البته آنهم اگر بتواند بداند!!
هر آدمی خودش میداند و انتخاب میکند که با چه راه و روشی بیشتر شانس خوشبخت شدن را دارد، با چه راه و روشی در مجموع جمع جبری بزرگتری خواهد داشت. از کوتاه مدت تا طولانی مدت. همه اش حساب است. نه؟
در خیلی چیزها لازم هستند.
شما نمیتوانید سکس را از نظر کارایی و گستره و عمق کاربردش با قدرتهای اصیل و درونی مقایسه کنید.
سکس از دید مادی اش بیشتر به درد همان بقای نسل میخورد و عملگی/بردگی مفت طبیعت!
هرچند ما اکنون به یاری علم و خرد خود تاحدی این بحث بردگی را محدود کرده ایم، ولی بهرحال سکس حرف زیادی در زمینهء دیگری برای گفتن ندارد، آنهم در جهانی با شرایطی که ما داریم زندگی میکنیم.
ما نیازهای مهمتری هم داریم.
چیزهایی هستند که کاراییشان در تامین خوشبختی بیشتر است.
ولی بیشتر انسانها ظرفیت درک و بهره برداری بهینه از آنها را ندارند.
باید بفهمید که ما نمیتوانیم همه چیز را با هم داشته باشیم.
حداقل اینکه اکثریت نمیتوانند اینطور باشند.
و بسی از این حد کارشان سخت تر هم هست.
بنابراین باید به سراغ چیزهایی و روشهایی رفت که بهترین کارایی را دارند، تا در کل بتوان به بهینه ترین حالت ممکن، نه حالت بی نقص و ایدئال، رسید. از نظر خوشبختی!
واقعا مثلا در یک جامعه ای مثل ما که خیلی ها شب و روز باید دنبال لقمه نانی بدوند، آنوقت آدم مثلا دلش خوش باشد که اینقدر که خر حمالی میکند ولی بجایش سکس هم دارد؟
واقعا فکر میکنید لذت سکس در مجموع از نظر جمع جبری بزرگتر از لذت پایدار و گسترده و متنوع و عمیقی است که قدرتهای اصیل و درونی میتوانند انسان را قادر به دستیابی بدان کنند؟
منکه فکر نمیکنم!
سکس خرحمالی کردن آدم را کم نمیکند، بلکه بیشتر هم میکند (حداقل بطور معمول/برای اکثریت)، آدم را بیشتر علاف و نیازمند میکند، ولی قدرتهای اصیل و درونی هم لذت میاورند هم پیشرفت و هم خرحمالی آدم را کاهش میدهند.
همین الان که من میتوانم اینجا از سر کارم برای خودم در اینترنت بروم و هر حرفی میخواهم بزنم و راحت و آزاد باشم، بخاطر قدرت هم هست، نمیگویم فقط قدرت است، ولی قدرتهای اصیل و درونی من هم در این بین نقش مهم و ضروری داشته اند. تازه این فقط یک مدل و یک جنبهء آنست.
اگر دنبال سکس میرفتم، اینقدر از نظر روانی، وابستگی ها و نیازهای مادی، از نظر ذهنی و دانش و تخصص و فناوری، قوی نبودم، و نمیتوانستم اینقدر شرایط زندگی ام را کنترل کنم.
البته اینها احتمالات و نتیجه گیری های منطقی و عقلانی است؛ نمیشود 100% مطمئن بود.
کل زندگی هم البته همین است.
شما هم مطمئن نباشید.
مطمئن نباشید که درست فکر میکنید.
مطمئن نباشید که چون سکس میکنید موفق تر و خوشبخت تر هستید.
شاید هم نباشید! کسی چه میداند. حتی خودتان هم ممکن است ندانید و هیچوقت هم نفهمید.
هر آدمی خودش میداند که چقدر خوشبخت است.
البته آنهم اگر بتواند بداند!!
هر آدمی خودش میداند و انتخاب میکند که با چه راه و روشی بیشتر شانس خوشبخت شدن را دارد، با چه راه و روشی در مجموع جمع جبری بزرگتری خواهد داشت. از کوتاه مدت تا طولانی مدت. همه اش حساب است. نه؟